دانشجوی معلولی که سد غیر ممکن را شکست و پرستار شد
نرگس لطیفینیا 26 ساله متولد و ساکن خرمآباد دارای دیپلم علوم تجربی در کنکور سال 1391 شرکت کرده و مهر همان سال در رشته پرستاری دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول پذیرفته شد و در این دانشگاه ثبت نام کرد.
این دانشجوی پرستاری بهمن سال 1394 بر اثر حادثه تصادف (در حالی که سه روز از ترم 7 او گذشته بود) دچار ضایعه نخاعی و فلج کامل اعضای تحتانی شد. لطیفینیا که از صحبت پزشکان و از همه جا و همه چیز ناامید شده بود در برههای از زندگی از نظر روحی به افسردگی حاد رسید و همین مسائل باعث شد که چندین بار تصمیم به خودکشی بگیرد اما از آنجا که به خدا اعتقاد داشته و در قلبش نوری از امید تابید و معتقد بود که میتواند هر چیز غیر ممکنی را ممکن کند از تصمیم خود صرف نظر می کند.
وضعیت جسمانی و مشکلات روحی لطیفینیا موجب شد که او مدت 2 سال نتواند به تحصیل ادامه دهد. همه این مشکلات موجب شد که وی به این باور برسد که تنها کسی که میتواند کمکش کند خود اوست، این گونه بود که تلاش کرد خود را پیدا کند؛ افراد زیادی در مسیر خودباوری او را تشویق و حمایت کردند، وی با لطف خداوند و تلاش و پشتکار خود توانسته سلامتیاش را پیدا کند و پس از بهبودی به تحصیل در رشته مورد علاقه خود که از آن بازمانده بود باز گردد و اکنون در دانشگاه آزاد اسلامی واحد دورود در حال تحصیل در ترم 7 رشته پرستاری است و بعد از گذراندن دروس عملی در ترم 8 فارغ التحصیل شده و وارد عرصه خدمت به مردم کشورش خواهد شد.
او پس از اینکه بهبودی یافت به عنوان معلولی که توانسته سد بیماری را بشکند از وی قدردانی شد و لوح یادبود معلول برتر کشور را از رئیس سازمان بهزیستی کشور دریافت کرد. لطیفینیا اکنون برای اطمینان خاطر بیرون از خانه از عصا استفاده می کند اما در منزل از هیچ وسیله کمکی استفاده نمی کند.
خبرنگار خبرگزاری آنا در دزفول به همین مناسبت لحظاتی را با وی به گفتوگو نشسته و جزئیاتی از زندگی پرامید نرگس لطیفینیا که روزی تا مرز خودکشی رفته بود را به رشته تحریر درآورده است که در متن زیر گفتوگو را پی میگیریم:
شما دانشجویی بودید که با سلامت کامل وارد رشته پرستاری شدید، چه حادثهای سلامتی شما را به خطر انداخت؟
7 بهمن سال 1394 در اثر تصادف شدید دچار ضایعه نخاعی شدم و این ضایعه به قدری شدت داشت که موجب فلج شدن کامل اعضای تحتانیام شد؛ پس از تصادف مرا به نزدیکترین بیمارستان که بیمارستان امام علی(ع) شهرستان اندیمشک بود، رساندند که به دلیل نبودن امکانات کافی با آمبولانس به بیمارستان اهواز اعزام شدم.
تصادف در حدی بود که علاوه بر ضایعه نخاعی، کتفم شکست و کلیهها کاملاً آسیب دید. حدود یک ماه در بیمارستان اهواز بستری بودم و پس از این مدت به درخواست خودم به بیمارستان اصفهان رفتم و در آنجا نیز تحت مداوا قرار گرفتم؛ پس از مدتی به خرم آباد آمدم و شروع کردم به کارهایی که مورد نظرم بود؛ چون همه پزشکان میگفتند تلاش بی فایده است و تا آخر عمر روی همین ویلچر هستی و بهبود پیدا نمیکنی.
این صحبتها را که شنیدم بسیار ناامید شدم، اما یک باور قلبی و اعتماد به خدا موجب شد نور امید در من قوت گیرد. البته تلاش خانوادهام خیلی مؤثر بود، چون همیشه و در همه حال تکیهگاه من بودند و حمایت پدر و مادرم نیز موجب شد که بتوانم درد بیماری را تحمل کنم.
به طور کلی وضعیت جسمی من به گونهای بود که اگر برای یک تا دو ثانیه سرپا میماندم، از شدت درد بیهوش میشدم، اما با توکل بر خدا، حمایت خانواده، همت و پشتکار خودم، جلسات متعدد فیزیوتراپی و تغذیه مناسب و زحمات مسئولان انجمن معلولان، توانستم کم کم سلامت خود را به دست بیاورم؛ وضعیت جسمانی و مشکلات روحی من موجب شد که مدت 2 سال نتوانم به تحصیل خود ادامه دهم.
لطیفینیا در دوران دانشجویی واحد دزفول در جمع همکلاسی ها
چرا از ابتدا رشته پرستاری را انتخاب کردید و با توجه به شرایط خاص این رشته و حادثهای که برای شما به وجود آمد، چگونه دوباره به تحصیل در این رشته برگشتید؟
از زمان دبیرستان به رشته پزشکی و پرستاری علاقه زیادی داشتم و همین علاقه باعث شد که در کنکور دانشگاه آزاد اسلامی رشته پرستاری را انتخاب کنم و در واحد دزفول پذیرفته شدم؛ زمانی که ضایعه نخاعی برای من اتفاق افتاد چون قادر به حرکت نبودم و یکی از شرایط پذیرش و تحصیل در رشته پرستاری داشتن سلامت جسمی و روحی است، نتوانستم در رشته مورد علاقه خود به تحصیل ادامه دهم و به من گفتند که اگر قصد ادامه تحصیل دارم میتوانم در رشته دیگری به غیر از پرستاری ادامه تحصیل دهم؛ اما از آنجا که علاقه بسیار زیادی به پرستاری و خدمت در این حوزه داشتم تمام تلاش خود را کردم تا بتوانم سلامتم را به دست بیاورم و به لطف خدا پس از بهبودی توانستم به تحصیل در رشته مورد علاقه خود باز گردم.
چه دلایلی باعث شد که چند بار به فکر خودکشی بیفتید و از تصمیم خود منصرف شوید؟
چون دچار آسیب شدید جسمی و روحی بودم و علاوه بر ضایعه نخاعی که باعث فلج کامل من شده بود، کلیههایم به شدت آسیب دیده بود به طوری که برای دفع دچار مشکل بودم و همه پزشکان گفته بودند که سلامتی خود را به دست نمیآورم و باید تا آخر عمر روی ویلچر باشم. هنگامی که میدیدم برای انجام کارهای شخصی خود ناتوان هستم، از نظر روحی به افسردگی حاد رسیده بودم و همین مسائل باعث شد که چندین بار تصمیم به خودکشی بگیرم؛ اما از آنجا که به خدا اعتقاد و در قلبم نوری از امید داشتم و معتقد بودم که میتوانم هر چیز غیر ممکنی را ممکن کنم از تصمیم خود صرف نظر کردم.
چه موانعی در مسیر خودباوری داشتید و چه کسانی راهنما و مشاور شما بودند؟
از آنجا که دچار فلج کامل اندام تحتانی شده بودم و به خاطر مشکل کلیوی 15 بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بودم، زمانی که روی ویلچر بودم به دلیل ناتوانی جسمی و مشکل کلیوی بسیار پرخاشگر و عصبی شده بودم؛ همه این مشکلات موجب شد که به این باور برسم که تنها کسی که میتواند کمکم کند خودم هستم و تلاش کردم خود را پیدا کنم؛ افراد زیادی در مسیر خودباوری مرا تشویق و حمایت کردند، از جمله افرادی که خیلی زیاد مرا تشویق و حمایت کرد آقای سعید یگانه فر مدیر عامل انجمن ضایعه نخاعی خرم آباد بود.
تجلیل رئیس سازمان بهزیستی از لطیفینیا در منزل
وی با وجود اینکه خود روی ویلچر و فلج بود، اما مرا بسیار تشویق و حمایت کرد و به جرأت میتوانم بگویم که مدیر عامل انجمن ضایعه نخاعی خرم آباد یک ابرقدرت و ابرمرد در زندگی من برای رسیدن به خودباوری و به دست آوردن سلامتی بود؛ تلاش و حمایت خانوادهام نیز خیلی برای بهبودی من مؤثر بود و استادان بزرگواری چون خانم دکتر نیسی و خانم هاشمی از دانشکده پرستاری و مامایی واحد دزفول که مرتب با من تماس میگرفتند و جویای احوال من بودند؛ همه این موارد باعث تلاش، همت و پشتکاری مضاعف در من شد و توانستم غیر ممکن را به ممکن تبدیل کنم.
تمام دست اندرکاران جامعه معلولان خرم آباد خیلی به من کمک کردند؛ به طوری که به خاطر مشکلات روحی و جسمی پزشک مشاور به منزل ما میآمد و ساعتها با من صحبت میکرد. حتی انجمن معلولان برای این که استخوانهایم خشک نشود دستگاه پدال برقی را به منزل ما میآوردند و مرا برای انجام فیزیوتراپی با ماشین میبردند که از همه این عزیزان زحمتکش بسیار سپاسگزارم و چون استطاعت مالی خانواده در حد مطلوب نبود، از جمله کارهایی که در دوره درمان انجام میدادم، میتوان به تهیه بروشورهایی در زمینه نحوه شستوشوی صحیح و درست پانسمان کردن برای آگاهی مراقبان معلولان اشاره کرد تا با این کار مقداری از هزینههای درمان خود را تأمین کنم.
به جوانان همسن خود و در حال تحصیل که در سلامت هستند و ناامیدانه به زندگی نگاه میکنند، چه توصیهای دارید؟
توصیه من به جوانان عزیز این است که قدر سلامتی خود را بدانند؛ اعتقاد داشته باشند که با توکل بر خدا و تلاش و پشتکار به هر چیزی خواهند رسید و به اصطلاح با همت و پشتکار هر غیر ممکنی را ممکن کنند و به زندگی با دید مثبت نگاه کنند و همیشه نیمه پر لیوان را ببینند، چون اگر با دید منفی به مسائل اطراف خود نگاه کنند، نمیتوانند موفق شوند؛ جوانان باید شعار خواستن و توانستن را همیشه در زندگی مورد نظر قرار دهند؛ بیشتر دانشجویان امکانات زیادی را در اختیار دارند اما از وقت و رفاه خود استفاده صحیحی نمیکنند.
لطیفی نیا و محسنی بندپی رئیس سازمان بهزیستی در مراسم تجلیل از معلولان برتر
چه برنامهای برای آینده خود دارید؟
افق دیدم بسیار وسیع و نامحدود است، آنقدر ایمان دارم که فردا و فرداهای آینده را بسیار بهتر از اکنون خواهم ساخت؛ آینده خود را پر بارتر میبینم و قصد دارم درس خود را ادامه دهم تا از نظر علمی به جایگاهی که مورد نظرم هست، برسم و اکنون، روند خارج کردن نام خود از لیست معلولان اداره بهزیستی را میگذرانم.
چه عاملی باعث شد شما در سطح کشور به عنوان معلول برتر شناخته شوید؟
به خاطر ضایعه نخاعی که اتفاق افتاد، پزشکان گفتند هرگز سلامت خود را به دست نمیآورم، اما من توانستم با توکل به خدا، پشتکار، همت، حمایت خانواده، تلاش بی وقفه آقای سعید یگانهفر و استادان دلسوزی چون خانم دکتر نیسی و خانم هاشمی بر تمام مشکلات غلبه کنم و با اعتقاد قلبی که به خدا داشتم و تلاش خودم بتوانم بر خلاف علم پزشکی بهبود یابم و نشان دهم که هر خواستهای با توکل بر خدا و امیدواری به نتیجه خواهد رسید؛ پس از اینکه بهبودی یافتم به عنوان معلولی که توانستهام سد بیماری را بشکنم سال جاری از من قدردانی شد و لوح یادبود معلول برتر کشور را از رئیس سازمان بهزیستی کشور دریافت کردم.
تجلیل لطیفی نیا از سوی رئیس سازمان بهزیستی
چه عواملی در زمان بیماری شما را اذیت میکرد و سلامتی شما اکنون در چه وضعیتی است؟
در زمان بیماری به دلیل فشار عصبی که داشتم، خانواده خودم را قبول نداشتم؛ به خاطر وضعیت روحی تحت نظر روانپزشک بودم و در طول مدت درمان هرگاه با من صحبت میشد دوباره به هم میریختم؛ هیچکس را قبول نداشتم و همه را طرد میکردم، چون احساس ترحم از جانب دیگران مرا اذیت میکرد؛ اکنون که سلامتی خود را به لطف و عنایت خدا به دست آوردهام به مرکز توانبخشی معلولان میروم و تمام تلاش و سعی من این است که به معلولان دیگر امید داده و به آنان بگویم که با امید قلبی، خودباوری و تلاش و کوشش به اهداف خود میرسند.
و سخن آخر ...
از خداوند سپاسگزارم که مرا مورد لطف خویش قرار داد و از خانوادهام ممنونم که حمایتم کردند و از همه اشخاصی که در انجمن معلولان واقعا حامی من بودند و از هیچ کمکی برای بهبودی من دریغ نمیکردند، بی نهایت تشکر میکنم.
گفتوگو از حسین اسدی ذاکر
انتهای پیام/