حمید فرخنژاد: مسئولان بعد از رای در دسترس نیستن
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، میگوید «آبودان» و مینویسم «آبادان». این شکلی مصاحبه با حمیدفرخ نژاد پیاده شد. با اینکه سعی شده، شور و سادگی حرفهایش حفظ شود ولی لحنش را با همان لحن «قاسم» «ارتفاع پست»، تجسم کنید. او میگوید زیر پست اینستاگرام من مینویسند:«چرا بهدنبال این مسائل ساده هستی برو به فکر آبادان باش.» اما ماجرا از کجا شروع شد. این بازیگر سینما که خانهاش حوالی پادگان 06 پاسداران است، از طریق صفحه اینستاگرام خود، کمپینی بهمنظور آنچه او نجات این پادگان میداند، راه اندخته است. فرخنژاد که هشتگ 06 را برای طرح این مطالبه انتخاب کرده در صفحه اینستاگرامش نوشته است: «باید تلاش کرد و مطالبهگر بود، با غر زدن و انفعال هیچ مشکلی حل نمیشه، مطمئن باشید نتیجه میده.»بنا به آنچه در رسانهها آمده است، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در سال 88 «قانون فروش و انتقال پادگانها و سایر اماکن نیروهای مسلح به خارج از حریم شهرها» را تصویب کردند که شهرداری و وزارت راهوشهرسازی براساس یک چارچوب مشخص برای خرید و انتقال اراضی نظامی و پادگانها اقدام کنند تا در نهایت زمینهای آزادشده برای کمبود سرانههای خدماتی شهر به کار گرفته شود اما با گذشت بیش از ٨ سال از تصویب هنوز تکلیف خیلی از این اراضی مشخص نیست. پادگان 06 ارتش که در چهارراه پاسداران تهران قرار دارد یکی از مهمترین این اراضی است که رو به ویرانی است و درختهای کهنسالش از سهسال پیش خشک شدند. بخشی از این نگرانی در مورد ارزش میراثی و هویتی این پادگان است و بخشی دیگر مربوط به تبدیل درختهای سبز و کهنسال این محوطه به ساختمانهای غولپیکر است. البته در مصاحبه با فرخنژاد، فارغ از مسائل «پادگان 06 ارتش» به شیوه طرح مطالبات اجتماعی چهرههای مشهور در فضای مجازی هم اشاراتی شده است.
مطلبی در مورد پادگان 06 پاسداران در صفحه اینستاگرامتان منتشر کردید و نسبت به خشک شدن درختان این پادگان و از بین رفتن ساختمانهای قدیمی این پادگان هشدار داده بودید. دغدغه طرح مطالبه راجع به این موضوع از کجا شکل گرفت؟
پادگان تاریخی 06 در منطقه پاسداران، سه سال است که بدون توجه مسئولان رها شده است. از طریق وزیر محترم دفاع، مدیرکل میراث فرهنگی، اعضای شورای شهر و شهرداری تهران و دوستان مطبوعاتی هرجایی که فکر کنید پیگر این مساله بودم. سال قبل به خاطر پروژه عکاسی یکی از دوستان، به آنجا رفتم و وقتی وضعیت آنجا را دیدم، این دغدغه برای من شکل گرفت. شما اگر با گوگل ارث نگاه کنید، متوجه خواهید شد که چه فاجعه زیستمحیطی در این پادگان صورت گرفته است و بخش مهمی از درختان این پادگان خشک شدهاند. من از وقتی که این پست اینستاگرامی را گذاشتم، بخش مهمی از کامنتها مضمونش این بود که تلاشهایت بیفایده است چون به عمد به درختها رسیدگی نمیکنند تا خشک شوند و جایش ساختمان تجاری بسازند.
تمام تلاشم این است که با همین برد رسانهای که به کمک همین موبایل و فضای مجازی، برای من مقدور شده، نسبت به این مساله واکنش نشان دهم. اصلا تعجب میکنم چرا من بهعنوان یک شهروند باید به این مساله ورود کنم تا برخی از مسئولان متوجه موضوع شوند. چرا شهرداری به فکر این منطقه نیست؟ یک کارشناسی فنی ساده در مورد تراکم ساختمانی منطقه پاسداران، نشان میدهد که اینجا نیاز به یک محوطه وسیعی دارد که در هنگام بروز اتفاقاتی مثل زلزله، محل فرود هلیکوپتر امداد باشد و مرکزی برای ستاد بحران داشته باشد. تغییر کاربری این پادگان به ساختمانهای تجاری، حاصل همان نگاه مقطعی و کوتاهمدتی است که متاسفانه در برخی از مدیران ما وجود دارد. در تهران مجتمع تجاری و بانک کم نداریم، آنچه کم است فضاهای فرهنگی و ورزشی در این شهر است. چرا نباید شرق تهران، هم یک مجموعه ورزشی در حد و اندازههای باشگاه انقلاب داشته باشد. این منطقه سبز هدیه خداست و میشود به بهترین شکل از آن استفاده کرد و کمبود سرانه خدماتی این منطقه را جبران کند. اگر مطالبات جدی باشد و اصحاب رسانه پیگیر این موضوع شوند، قطعا فکری به حال احیای این پادگان تاریخی میکنند.
چرا فضای مجازی را برای طرح این مطالبه انتخاب کردید؟
بهعنوان یک شهروند، تمام زور رسانهایام، موبایلم است؛ ورود کردم تا اینکه اذهان جامعه را به این مساله معطوف کنم تا با مطالبه مردم، مسئولان هم کاری کنند. شما کافی است با «گوگل ارث» نگاه کنید و حجم خسارتی که به درختان اینجا وارد شده را ببینید. داخل پادگان 06، درختان خشک و پشت دیوار پادگان درختان سبز! ساختمانهای قدیمی هم که از دورههای قاجار در این پادگان باقی ماندند، در حال از بین رفتن هستند. وقتی با مدیرکل میراث فرهنگی تهران تماس گرفتم که چرا به این مساله ورود نمیکنید؛ به من پیامک زد که در جلسه فنی هستم و با شما تماس میگیرم. جالب است هنوز جلسه فنیشان تمام نشده و هرچه زنگ میزنم هم جواب نمیدهد. حالا گیریم که میشود این ساختمانهای قدیمی را بازسازی کرد ولی درختهای کهنسال بالای 100 سال که خشک میشوند را چه خواهند کرد. متاسفانه یک نوع بیمبالاتی وجود دارد که گاهی شک میکنم نکند از عمد تلاش میکنند تا درختهای این پادگان خشک شوند.
فکر میکنید فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بتوانند به حل مسائلی اینچنینی و شکلگیری یک مطالبه عمومی کمک کنند؟
بارها گفتهام که در حال حاضر واقعیترین رسانه مملکت، رسانههای مجازی هستند که مردم بیواسطه و بهراحتی به واقعیترین شکل منعکس میکنند. بعضی میگویند که میخواهیم کارهای بزرگی بکنیم و این کارهای بزرگی که بعضی مواقع در فضای شبکههای اجتماعی فراگیر میشود، مثل همان سنگ بزرگ برداشتن و نزدن است که منتهی به هیچ میشود. انتظار هم نیست که در فضای مجازی با یک پست اینستاگرامی بخواهیم یک تغییر وسیع اقتصادی شکل دهیم؛ من روزنامه نیستم که برای هر مسالهای که در کشور اتفاق میافتد بیانیه بدهم. از همین پارک سرکوچه، محله و جای زندگی خودمان هم شروع کنیم و مطالبهگر باشیم خوب است. از همان آدمی هم مطالبه کنیم که با رای من و شما به شورای شهر، محله و شهرداری رفته و حالا در معرض قضاوت مردم است. مردم میتوانند در چارچوب مشروع حقوق قانونی خود مطالبه کنند. من واقعا تاسف میخورم وقتی برخی از این کامنتها را میخوانم که پر از ناامیدی از مسئولان است و اینکه برخی میگویند که این کارها فایده ندارد. در حالیکه مطالبهگری حق مردم است و میتوانند از این حق به بهترین شکل استفاده کنند.
بخش مهمی از مساله انفعال مردم در مطالبه از مسئولان، بهخاطر این است که آنها نسبت به بخش مهمی از مسئولان بیاعتماد شدند. بخشی از این بیاعتمادی به خاطر مسائل و فسادهای اقتصادی برخی مسئولان است که خبرهایش هرازگاهی به گوش مردم میرسد. کامنتها را نگاه میکنم، انگار مردم خودشان را جدا از آقایان مسئول میدانند. این مساله هم طبیعی است. مسئولی که باید در دسترس باشد، اصلا نیست. پس مردم کجا باید او را پیدا کنند و از او مطالبه کنند. چطور میگویند پیامبر اکرم(ص) ساعاتی از روز را در مسجد مینشست و پاسخگوی شکایات و نظرات مردمش بود. ولی همین آقایان مسئول که با رای مردم بر سرکار آمدند، در دسترس نیستند و بعد از انتخاب شدنشان، همه چیز یادشان میرود. انتظارات نهچندان معقولی هم بین کامنتها دیده میشود، مثل اینکه انتظار دارند همه چیز به یکباره متحول شود، در حالی که خرابیهایی که در چندین سال به وجود آمده، طبیعی است که در طولانی مدت اصلاح شود. یا به من میگویند که چرا به دنبال این مسائل ساده هستی برو به فکر آبادان و مشکلاتش باش. میگویم من برای آبادان هم کار کردم و اتفاقا بعد از سه سالی که برای ساخت یک مجتمع فرهنگی در آنجا وقت گذاشتم و در نهایت هیچ همکاریای در هیچ زمینهای صورت نگرفت.
بخش مهمی از مطالبات و پیگیریهای چهرههای شناخته شده در فضای مجازی متمرکز نیست و شکل واحدی ندارند و گاهی دیده میشود، نظرات شکل احساسی به خود میگیرند. شاید همین عدمتمرکز روی یک مساله و نظر دادن در مورد «همه چیز»، باعث شده که مسئولان هم نگاه جدی به مطالبات این چهرهها نداشته باشند و آنچنان که باید در فضای رسانهای ضریب نگیرند. فکر نمیکنید در فضاهای رسانهای که د ر اختیار این چهرهها است باید تمرکز و وحدت رویهای شکل بگیرد تا مطالبات هم از این شکل مقطعی خارج شود؟
این چهرههایی که شما میگویید بیشتر از این، کاری نمیتوانند بکنند. یکی فکر میکند الان معضل کمآبی مشکل مملکت است و همین را با همان برد رسانهای که دارد، مطرح میکند. یا در چارچوب موقعیت اجتماعی که دارد، خودش را ملزم میکند که پی مساله انقراض یوزپلنگ را بگیرد. هر کدام از اینها مشکل زیستمحیطی است و این تلاشها
قابل احترام است چون هنرمند صاحب نام، از وقت و شهرت خودش هزینه کرده تا اذهان جامعه را معطوف به چالش یا مسالهای کند. خود این مساله فیالنفسه، کار قابل تقدیری است چون اینها به جای اینکه منفعل باشند، حس مسئولیت اجتماعی را در جامعه تقویت میکنند. اگرچه امکان بروز اشتباه در برخی از اظهارات رسانهای هم وجود دارد مثلا برای حمایت و نجات یک اعدامی، کمپین راه انداختند. اصلا وضعیت به شکلی شد خانوادهای که فرزندش را از دست داده بودند، شدند «آدم بده» و اعدامیای که جان یک نفر را گرفته بود شده بود «آدم خوبه.» یک رویکرد دیگری هم وجود دارد که میگویند چرا به فلان مساله ورود میکنید. پس چه کنیم؟! به هر حال موقعیتی شکل گرفته که یک برد رسانهای داریم و حرف ما بهتر دیده میشود. شما اگر همین پیامهایی که به من میرسد و توقعاتی که از امثال من دارند، را ببینید؛ شاید خندهتان بگیرد مثلا یکی با همسرش اختلاف دارد، از ما میخواهد وساطت کنیم یا یکی خرج عمل دارد، میخواهد کمپین بزنیم. به هر حال تاجایی که بتوانیم و از دست ما بر میآید، کمک میکنیم. متاسفانه معضلی که گریبانگیر جامعه ما شده است اینکه میگویند: «نمیشود»، این خیلی معضل بزرگی است که جامعه از همه چیز بِبُرد و نسبت به اتفاقاتی که پیرامونش میافتد بیتفاوت شود. باید فرهنگ مطالبهگری را در جامعه گسترش داد و راهحلش هم این نیست که با کارهای بزرگ شروع کنید.
با حل همین نمونه مسائل کوچکی که در اطراف ما شکل گرفته، خیلی از مسائل بزرگ حل میشود. چطور شد مردم در مورد مسالهای مثل انتخابات، به جایی رسیدند که حتی آدمهای بیتفاوت هم پای صندوق رای آمدند؛ میگویم همین حس مطالبهگری باید در مسائل اجتماعی شکل بگیرد. من هم میدانم که مشکلات بزرگتر از پارک بغل دست من هم وجود دارد ولی دلیل نمیشود که به مسائل جزئی پیرامون خودم نپردازم. بعضی میگویند که بیاییم کلیت مشکلات اقتصادی، اجتماعی و... را تغییر دهیم تا از بالا به پایین اجزا اصلاح شوند. در حالی که اینطور نیست و میشود روند معکوس اصلاح را شکل داد. با پیگیری و مطالبه مسائل به ظاهر کوچک هم میتوان مسائل بزرگتر را حل کرد به شرطی که مسئولان و کنندههای کار، پیگیر مطالبات باشند. متاسفانه یک رندی بین برخی مدیران میانی وجود دارد که اگر از آنها انتقاد شود، نقدها را به توطئههای خارجی ربط میدهند تا بیکفایتی را لاپوشانی کنند. در حالی که سکوت کردن و پنهان کاری به ضرر کلیت نظام و ساختار اجتماعی است و باعث از بین رفتن اعتماد مردم میشود. خوشحالم که چند وقتی است برخی نهادها و ادارات، مفاسد اقتصادی را اعلام میکنند و دیگر نمیگویند سیاهنمایی نکنید. مردم اگر بفهمند مدیری که باعث خشک کردن درختان یک منطقه شده است، پاسخگو است و بازخواست میشود، قطعا امیدواریشان بیشتر میشود و با مطالبهگری، مسائل را اصلاح میکنند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/