چگونگی شهادت حضرت رقیه(س)
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، حضرت رقیه(س)، دختر امام حسین(ع)، در واقعه عاشورا حضور داشتند که پس از روز دهم محرم، همراه با دیگر اسیران کربلا، توسط سپاه یزید به شام برده شدند و پس از تحمل سختیهای فراوان، در آغازین روزهای ماه صفر به شهادت رسیدند.
مادر حضرت رقیه(س)
مادر حضرت رقیه(س) از بانوان بزرگ و بافضیلت اسلام به شمار میآید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است. بر اساس نوشتههای بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(س)، امّاسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبی(ع) بوده و پس از شهادت ایشان، بهوصیت امام حسن(ع) بهعقد امام حسین(ع) درآمده است. در رابطه با تاریخ ولادت ایشان در منابع مختلف، سخنی به میان نیامده است. نام مادر حضرت رقیه(س) در بعضی کتابها، امجعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی دراینباره وجود ندارد. همچنین در کتاب معالی السبطین، مادر حضرت رقیه(س)، دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی معرفی شده است که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود و به ازدواج امام حسین(س) درآمد.
اثبات وجود حضرت رقیه(س)
بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبههپراکنی دارند، اما نام حضرت رقیه(س) میان فرزندان امام حسین(ع) در کتابها و متون قدیمی آورده شده که در یکی از منابع، سلیمانبن ابراهیم قندوزی حنفی در کتاب خود بهنام ینابیع الموّده، اینچنین میگوید: «و من کلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انک شاهد علی هولاء القوم الملاعین انهم عمدوا ان لایبقون من ذریة رسولک ثم نادی: یا امکلثوم سلام الله علیها! ویا سکینة سلام الله علیها! ویا رقیة سلام الله علیها! ویا زینب سلام الله علیها! یا اهل بیتی علیکن منّی السلام»، این چنین متونی در منابع بسیار به چشم میخورد که در آن نام حضرت رقیه(س) وجود دارد و علاوه بر این، معجزات و کرامات فراوان این دختر 3ساله امام حسین(ع)، دلیلی محکم بر اثبات وجود ایشان است که در پایان این مطلب، نمونهای از این کرامات را بخوانید.
اصل وجود دختری چهارساله برای امام حسین(ع) در منابع شیعی آمده است که در کتاب کامل بهائی نوشته علاءالدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهارساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آورده شده است. در آن عصر بهدلیل اندک بودن امکان نگارش و تعدد فرزندان امامان، و همچنین اختناق حکومت بنیامیه که سیرهنویسان را در کنترل خود داشتهاند، موجب شده که بسیاری از ماجراهای زندگی امامان پشت پرده باقی بماند. گاهی نیز بر اثر همنام بودن چند شخص در یک خاندان، موجبات اشتباه در تاریخ فراهم شده و همین مطلب امر را بر تاریخنویسان اندک آن عصر، با امکانات محدودی که داشتند مشکل کرده است. گاهی بعضی دختران دو نام داشتهاند و به همین احتمال حضرت رقیه(س) را فاطمه صغری(س) میخواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام رقیه(س) شده باشد و ممکن است فاطمه(س) اسم اصلی و رقیه(س) لقب باشد.
نام حضرت رقیه(س)
رقیه از «رقی» بهمعنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(ع) کمتر به چشم میخورد و بهاذعان برخی منابع، احتمال اینکه ایشان همان فاطمه بنت الحسین(س) باشد، وجود دارد، در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین(ع) دو اسم داشتهاند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد. دو خطاب از امام حسین(ع) در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه(ع) اینگونه صدا زده است: «یا اختاه یا امکلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب» و در خطاب دوم آمده است: «یا امکلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهلبیتی علیکن منّی السلام». اکثر محدثان دو دختر بهنامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین(ع) ذکر کردهاند اما علامه ابنشهرآشوب و محمدبن جریر طبری، سه دختر بهنامهای سکینه فاطمه و زینب(ع) را برای آن حضرت برشمردهاند.
اسارت حضرت رقیه(س)
حضرت رقیه در واقعه عاشورا حدود سه یا چهار سال سن داشت که بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در عصر عاشورا بههمراه دیگر زنان بنیهاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت. ایشان همراه با کاروان اسرا، ابتدا به کوفه برده شدند و پس از آن بهسمت شام حرکت نمودند و معروف است که ایشان همراه با دیگر اسرا، اسارت را در خرابههای شام سپری میکردند.
شهادت حضرت رقیه(س)
شهادت حضرت رقیه(س) در منابع اینگونه شرح داده شده:
عصر روز سهشنبه در خرابه کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفتوآمد هستند، پرسید: «عمه جان! اینان کجا میروند؟» حضرت زینب(س) فرمود: «عزیزم، اینها به خانههایشان میروند.»، پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟»، فرمودند: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است»، تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد و بلافاصله پرسید: «عمه! پدرم کجاست؟» فرمود: «به سفر رفته.» طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانهجویی نمود، بهگونهای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا(ع) را میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد، گفت: «پدر جان، چهکسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان، چهکسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان، «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چهکسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان، یتیم به چهکسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان، کاش خاک را بالش زیر سرم قرار میدادم، ولی محاسنت را خضابشده به خونت نمیدیدم».
دختر خردسال حسین(ع) آنقدر شیرینزبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی بهسراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
همچنین در منابع گزارشهایی از چگونگی وفات دختری منسوب به امام حسین(ع) در شام وجود دارد، که برخی از آنان به این شرحاند:
1 ــ نخستین منبعی که ماجرای شهادت دختر خردسالی از امام حسین را در شام مطرح کرده است، کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری (700ق) است. او نام دختر را ذکر نکرده است. سن او را چهار سال و وفات او را چند روز پس از دیدن سر پدر در خانه یزید گزارش کرده است.
2 ــ ملّا حسین واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 910ق) محل حادثه را کوشْک (کاخ) یزید و زمان آن را روز دیدن سر بریده ذکر کرده است.
3 ــ فخرالدین طُریحی (م1085ق)؛ نخستین کسی است که کودک را سهساله و سخنانی از او خطاب به پدر گزارش کرده است.
4 ــ محمدحسین ارجستانی در اواخر قرن سیزدهم، نام کودک را زُبیده، سن او را سه سال، محلّ حادثه را خرابه شام گزارش کرده است. ارجستانی پیش از ذکر این حادثه، به حضور دختری از امام حسین بهنام رقیه در شام یاد کرده است.
5 ــ شیخ محمدجواد یزدی در اوایل قرن چهاردهم محل حادثه را خرابه شام دانسته است و گفته نام او زُبَیده یا رُقَیه یا زینب یا سَکینه و یا فاطمه بوده است.
سنگنوشته مرقد حضرت رقیه(س)
عبدالوهاببن احمد شافعی مصری معروف به شعرانی متوفای 973ه.ق. در کتاب المنن باب دهم نقل میکند: «نزدیک مسجد جامع دمشق بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام معروف است. بهروی سنگ واقع در درگاه این مرقد این چنین نوشته است: هذَا البَیتُ بُقعَة شُرِّفَت بِالِ النَّبِی صلی الله علیه و آله و بِنتُ الحُسَینِ الشَّهید علیه السلام رُقَیَّة سلام الله علیها؛ این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر علیهم السلام و دختر امام حسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها شرافت یافته است».
غسل حضرت رقیه(س)
هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه(س) را غسل میداد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: «سرپرست این اسیران کیست؟» حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: «چه میخواهی؟» غساله گفت: «این دختر به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟»، حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: «ای زن! او بیمار نبوده است؛ این کبودیها آثار تازیانهها و ضربههای دشمنان است. و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست.»، گفتند: «چرا بر سر میزنی؟» گفت: «مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمتهایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟»، گفتند: «این سیاهیها اثر تازیانههای دشمن است».
دو داستان از کرامات حضرت رقیه(س)
آبگرفتگی قبر مطهر
مرحوم آیت الله حاج میرزا هاشم خراسانی، در کتاب منتخب التواریخ مینویسد: سیّد ابراهیم دمشقی، سه دختر داشت و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگ ایشان، جناب رقیة بنت الحسین(ع) را در خواب دید که فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده و بدن من در اذیّت است، بیایید و قبر و لحد من را تعمیر کنید.»، دخترش به عرض سیّد رساند و سیّد از ترس حضرات اهل تسنن به خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم دختر دوم و شب سوم دختر سوم، بدون ترتیب اثر تا شب چهارم خود سیّد این ماجرا را در خواب دید، بنابراین صبح روز بعد، سیّد نزد والی شام رفت، والی با علما و صلحای شام پس از غسل و پوشیدن لباسهای نظیف و پس از نبش قبر توسط همین سیّد سه روز مشغول به تعمیر قبر شدند.
سیّد در طول این سه روز فقط در اوقات نماز این بدن مطهره را که کفن آن سالم بود در مکان نظیفی میگذاشت و پس از نماز دوباره او را در بغل میگرفت و گریه میکرد و از کرامت حضرت رقیه(س) این بود که سید ابراهیم در این سه روز نه احتیاج به آب و غذا پیدا کرد و نه محتاج به تجدید وضو شد، و مدتی بعد صاحب فرزند پسری شد.
شفای مارگزیدگی
مرحوم آیت الله سیّد هادی خراسانی، نیز در کتاب معجزات و کرامات مینویسد: روی پشت بام خوابیده بودیم که مار دست یکی از خویشاوندان ما را گزید. وی مدتی مداوا کرد ولی سودی نداشت. در آخر، جوانی بهنام سیّد عبدالحسین نزد ما آمد و گفت: «کجای دست او را مار گزیده است؟»، هنگامی محل مارگزیدگی را به او نشان داد بلافاصله دستی به آن موضع زد و بهکلی محل درد خوب شد، سپس گفت: «من نه دعایی دارم و نه دوایی، فقط کرامتی است که از اجداد ما رسیده است، هر سمی که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب میشود. و دلیل این امر، این است که جد ما در شام موقعی که قبر شریف حضرت رقیه سلام الله علیها را تعمیر میکردند جد من بدن مطهره حضرت رقیه(س) را سه روز روی دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسل بعد از نسل مانده است.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
انتهای پیام/