"بهزاد نبوی" و "چپها" آیتالله راستی را خانهنشین کردند/ محسن آرمین بازجوی "بند ۲۰۹ اوین" بود
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، ارتحال آیتالله راستی کاشانی بهانهای شد تا به بازخوانی یکی از فرازهای کمتر پرداختهشده دهه شصت بپردازیم. تشکیل و انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تشکیل دوباره حزبی ساختارشکن با جعل همین نام در دهه 70 و انحلال آن در سال 88 موجب شد تا برخی اتفاقات این سازمان در دهه 60 و خدماتش به انقلاب اسلامی مغفول بماند.
خوانش و قرائت وارونه این روزهای طیف چپ دیروز و اصلاحطلب امروز از نسبتش با آیت الله راستی کاشانی و مصادره ایشان که روزگاری در جایگاه نمایندگی حضرت امام در مجاهدین انقلاب، بیشترین معارضه و مناقشه را با او پیدا کردند، مزید بر علت شد تا در پروندهای مجزا با عنوان "ماجرای چپها و راستی" بهتفصیل به نسبت آنها با آیت الله راستی کاشانی بپردازیم.
در همین راستا بهسراغ 4 عضو قدیمی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رفتیم. محمدرضا فیاض مجتهدی عضو شورای دانشجویی، عضو شورای روابط عمومی و عضو شورای موقت منصوب آیتالله راستی در مجاهدین انقلاب، حجتالاسلام رضاپور عضو گروه توحیدی صف پیش از انقلاب و در سازمان نیز ابتدا عضو شورای دانشجویی و مسئول ساماندهی سازمان در استان فارس بود، جعفر شاکریصفت عضو گروه موحدین و از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،محمد خوشبیان (لواف) از اعضای مرتبط با گروه منصورون و عضو شورای اجرایی و نظامی سازمان و از اعضای تشکیلدهنده پادگان نصر، چندی پیش میهمان تسنیم بودند تا به بازخوانی رفتار جناح چپ سازمان با آیت الله راستی و ناگفتههایی از این سازمان بپردازیم.
پایان این میزگرد 4 ساعته در تسنیم به ذکر یاد شهدای سازمان مجاهدین انقلاب منتهی و مزین شد؛ شهیدان محمد منتظرقائم، مهدی نوروزی، دکتر حسین گرکانینژاد، حمید قلمبر، حمید تفاضلی، زهره بنیانیان، شهید کریم رفیعی، صفر نعیمی، استاد ابراهیم، داود عجبگل، زکریا حبیبی، شهید نورالدین شاهصفی و ... .
آنچه در ادامه میخوانید مشروح میزگرد تسنیم با 4 عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با موضوع ماجرای چپها و "راستی" است که از منظرتان میگذرد:
* فلسفه تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
- با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، پبش از اینکه وارد موضوع میزگرد شویم، هرکدام از بزرگواران کمی درباره سوابق فعالیت خود پیش از انقلاب توضیح دهید و اینکه عضو کدامیک از 7 گروه مبارز بودید که سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند؟
شاکریصفت: بهنام خدا؛ من عضو گروه "موحدین" بودم و قبل از انقلاب فعالیت داشتیم. در آن زمان دانشجو بودم و در حد توانمان در برنامهها حضور پیدا میکردیم. بعد از آنکه اتفاقات سازمان افتاد یک عده سازمان را ترک کردند و ما آنجا ماندیم تا سال 64 که به سپاه رفتم و نظامی شدم و نمیتوانستم در تشکلهای سیاسی از جمله این سازمان بمانم.
فیاض مجتهدی: تاریخچه ارتباط با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به اول انقلاب برمیگردد و ما با تعدادی از دوستانی که در گروه موحدین بودند ارتباط داشتیم. از طریق آن دوستان به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیوستیم. در همان ابتدایی که قرار بود چنین سازمانی درست شود و ما به این سازمان بپیوندیم، اولین سؤالی که مطرح کردم این بود که؛ این سازمان آیا زیر نظر ولیفقیه هست یا نه؟ این برای سال 58 است و هنوز بیانیه سازمان هم خوانده نشده بود. بحث این بود که؛ آیا سازمان زیر نظر حضرت امام کار میکند؟ آیا امام نمایندهای را دارند که کارهای سازمان را زیر نظر داشته باشد که اگر غیر از این بود من با سازمان همکاری نمیکردم. بحث به ریشه شکلگیری سازمان برمیگردد.
فلسفه تشکیل سازمان هم به این برمیگشت که وقتی انقلاب پیروز شد، این احتمال وجود داشت که دشمن بخواهد اقدامات و فعالیتهایی را انجام دهد و نیاز است سازمانهایی باشند که هم نیروی مسلح و هم امنیتی و سیاسی باشند. این موضوع از اول انقلاب در ذهنها مطرح بود که ما میگفتیم این سازمان با این عرض و طول نمیتواند بدون ولی امر فعالیتش اعتبار پیدا کند چون ما نگران بودیم مانند عدهای که توسط سازمان مجاهدین گیر افتادند، گیر بیفتیم برای همین از طریق وجود ولی فقیه میخواستیم این نگرانی را رفع کنیم آن موقع ما وارد سازمان شدیم. در همان ابتدای ورود ما به سازمان برنامههای آموزشی و فعالیتهای مختلفی را پیاده کردیم که در آن زمان شهید دقایقی و دکتر روحالامینی در شورای دانشجویی همراه ما بودند و بعد هم در روابط عمومی سازمان مسئول امور شهدای سازمان بودم که در آن موقع افراد دیگری هم در روابط عمومی بودند. مسئول آن موقع روابط عمومی هم مهندس نیکدل بود و مصطفی تاجزاده و سایر اعضای سازمان در روابط عمومی فعالیت داشتند.
حجتالاسلام رضاپور: پیش از انقلاب من با گروه توحید صف و شهید بروجردی ارتباط گرفتیم و بعد از انقلاب نیز با بچههای گروه "صف" و مدرسه رفاه رفتوآمد داشتیم. من اولین بار امام را قبل از پیروزی انقلاب ملاقات کردم. سازمان در سال 58 و در تاریخ 16 فروردین اعلام موجودیت کرد. ما جزو اولین گروهی بودیم که مقابل دانشگاه رژه نظامی رفتیم. در تاریخ 16 فروردین 58 روبهروی دانشگاه تهران جمعیت زیادی هم حضور داشتند و آقایی بهنام ابوفدا که فلسطینی بود، مسئول مرتب کردن ما و آموزش نظامی اولیه ما بود و لباس بسیجی هم بر تن داشت.
در آن زمان دانشجوها خیلی مشتاق بودند که سازمان اعلام موجودیت کند بهخاطر اینکه ما در برابر سازمان مجاهدین خلق مطرح بودیم و میگفتند اینها شبیه هم هستند چون آرمشان هم شبیه بود بنابراین زمانی که سازمان اعلام موجودیت کرد خیلی استقبال از طرف مجموعههای دانشجویی شد. از طرفی هم تشکیل آن مقابله با گروههای چپ و سازمان مجاهدین خلق بود که از این جهت هم جذابیت داشت.
بعد از انقلاب فرهنگی که دانشگاهها تعطیل شد در سال 59، دو سال تمام وقت من در سازمان بودم. ما در شورای دانشجویی و دانشآموزی بودیم. یک مجموعهای بود که بچههای تازهجذبشده را مدیریت میکرد تحت عنوان "طرفداران". یک جایی هم تهیه دیده شده بود که آنهایی که جذب میشدند بهشکل تشکیلاتی و قرارهای فردی و جمعی سازماندهی میکردیم. آن مجموعه هم تابلویش تحت عنوان "طرفداران" نامگذاری شده بود. سازمان 100 عضو داشت و مجموعه بهصورت تشکیلاتی مدیریت میشد. ما در خدمت آقای دکتر روحالامینی و کاتوزیان و رضا جزایری بودیم و گزارشنویسی میکردیم. البته آقای کاتوزیان مانند آقای هاشم آغاجری جزو افراد گروههای هفتگانه نبودند و بعد از تشکیل سازمان در نیمه دوم سال 59 عضوگیری شدند. به هر حال اولین مجموعهای که منظم و تشکیلاتی شد، مجموعه ما بود. مهندس نیکدل هم مدیریت را بهعهده داشتند. ما دانشجوها و دانشآموزان را بهصورت تشکیلاتی مرتب کردیم و بعد ما را به شهرستانها فرستادند، مثلاً شیراز دست آقای زیبایینژاد برادر سردار نجات بود، در یزد شهید منتظرالقائم و کرمان را من مدیریت کردم و سازمان در شهرستانها هم نقش داشت.
* تشکیل شورای پادگان نظامی نصر توسط "مجاهدین انقلاب"
خوشبیان: تقریباً اواخر سال 57 بود که فرودگاه را بستند و نگذاشتند امام با هواپیما به فرودگاه مهرآباد بیاید که من از طریق یکی از دوستانم به گروه "منصورون" وصل شدم و وارد تشکیلات شدیم و بیشتر در کارهایی که جنبه نظامی داشت، همکاری میکردیم. در سازمان هم شورای سیاسی و عقیدتی داشتیم و هم شورای اجرایی و نظامی. در قسمت نظامی آقای بصیرزاده و مجتبی شاکری بودند و ما هم به این طریق وصل شدیم و یک سری آموزشها به ما دادند از قبیل ساختن بمب و سایر آموزشهای سلاحهای سبک را و بعد هم بیشتر در کارهای اجرایی و نظامی فعالیت داشتیم. بعد از یک مدتی به پادگان نصر برای اعزام به جبهه رفتیم و آن اتفاقی که برای آقای مجتبی شاکری افتاد( انفجار مین ضد نفر در دستان شاکری در حین آموزش نظامی) در دفتر سازمان بود. در آن مقطع دوستان به ما گفتند که به دادگاه انقلاب برویم و چون حقوق خوانده بودم در بازپرسی از نظامیان رژیم شاه همکاری کردیم.
ما در آنجا یک مدتی همکاری داشتیم و بعداً در گزینش آموزش و پرورش شرکت کردم اما زمانی که در اوین بودیم با ما تماس گرفتند و گفتند، "در کارهای نظامی و در اسلحهخانه فعالیت کنید" که بعد از این ارتباط ما بیشتر در زمینه نظامی بود و بعد از آن هم در پادگان نصر با آقای عیناللهی و آقای صادقی، شورای پادگان نصر را تشکیل دادیم تا بچههایی که میخواستند به جبهه بروند آموزش دهیم البته آن موقع بچههای افغانستانی هم برای آموزش پیش ما میآمدند.
* محوریت 7 گروه مبارز تشکیلدهنده مجاهدین انقلاب، ولی فقیه بود
تسنیم: بعد از تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب، حضور نماینده امام در سازمان چگونه شکل گرفت و چه شد که مرحوم آقای راستی بهعنوان نماینده حضرت امام انتخاب شد؟ آیا بچههای سازمان ارتباطی از قبل با آقای راستی داشتند یا نظر خود امام(ره) بود که ایشان نمایندهشان باشند؟
شاکریصفت: اتفاق این 7 گروه این بود که در جامعه تشتت افکار مختلف، وجود داشت. انقلاب یک واژه بزرگی بود که هر گروهی میتوانست تفسیر جداگانه داشته باشد اما چیزی که باعث شد که توانستند با همدیگر اعلام موضع کنند و بیانیه بدهند، محوریت آن ولایت فقیه بود که این خیلی مهم است.
- اتفاقاً در بیانیه دوم سازمان هم اعلام میشود که ولایت فقیه محور است؟
شاکریصفت: بله؛ اینها تجلی آن حرف بزرگی است که همه قبول کرده بودند. گروههای دیگر هم از قبل با یکی از علما ارتباط داشتند. وقتی سازمان داشت شکل میگرفت این سؤال پیش میآمد که؛ ارتباط با حضرت امام چگونه خواهد شد؟ چگونه ارتباط برقرار کنیم؟ اول این استنباط شد که با رفتن پیش امام و وقت گرفتن از ایشان گزارش و اطلاعات میدهیم. راه دیگر هم مانند بقیه مردم وقتی حضرت امام صحبت میکنند از آن استفاده میکنیم و همان کفایت میکند ولی وقتی میخواهند در مورد بنیصدر تصمیم بگیرند یا اینکه جسد دکتر شریعتی به ایران بیاید، اینجا ضرورت اینکه با امام ارتباط برقرار شود، احساس شد و در یک قراری با حضرت امام مطرح کردیم که "دسترسی ما به شما طولانی و مشکل است، اولاً میخواهیم مستقیماً با خودتان باشد و اگر میسر نیست شما یک نفر را معرفی کنید تا ما با واسطه با شما در ارتباط باشیم" و حضرت امام آیت الله راستی کاشانی را تأیید کردند از این زمان بود که حضور آقای راستی بهعنوان نماینده ولی فقیه رسمیت بخشیده شد.
وقتی میخواهند در مورد بنیصدر تصمیم بگیرند یا اینکه جسد دکتر شریعتی به ایران بیاید، اینجا ضرورت اینکه با امام ارتباط برقرار شود احساس شد و در یک قراری با حضرت امام مطرح کردیم که "دسترسی ما به شما طولانی و مشکل است". امام آیت الله راستی را بهعنوان نماینده خود در مجاهدین انقلاب تأیید کردند
فیاض مجتهدی: فلسفه تشکیل سازمانی که متشکل از 7 گروه بود، محور وحدت آن ولیفقیه بود و ما هم که میخواستیم عضو این سازمان بشویم شرط ما این بود که سازمان تحت نظر ولی فقیه کار کند. در آن زمان از افرادی که میخواستند عضو سازمان بشوند، مصاحبه میگرفتند. از من سؤال و مصاحبه گرفتند و من گفتم با سازمانی که ارتباط با ولی امر نداشته باشد حاضر به همکاری نیستم. بنابراین پایهگذاری سازمان بر مبنای آن بود که 7 سازمان متفرق میخواهند براساس ولی فقیه با یکدیگر متحد شوند که از سازمان افرادی خدمت امام رفتند و نزد امام اشخاص مختلفی بهعنوان نماینده مطرح شد چون اعضای گروهها با یکسری علما ارتباط داشتند که مرحوم آیتالله راستی کاشانی بهعنوان نماینده امام نهایی شد. همه ما موظف شدیم بهسمت نماینده ولیفقیه برویم. ما سازمانی بودیم که در حوزههای سیاسی، نظامی، امنیتی، تشکیلاتی و ایدئولوژیکی فعالیت داشتیم.
بهعنوان مثال اگر شما بخواهید فعالیت ایدئولوژیکی برای جوانان داشته باشید اگر مورد تأیید ولی امر و فقیه جامعالشرایط نباشد شما ناخودآگاه اینها را منحرف میکنید پس باید به یک مرجعی فعالیت شما وصل باشد، یا بهطور مثال ما یکسری پول برای سازمان هِبِه میگرفتیم که اینها همه به مجوز شرعی نیاز داشت و آقایانی که میخواستند به ما پول بدهند برای خودشان حجت شرعی داشتند و این حجت شرعی، فقط حضور نماینده ولیفقیه بود.
حجتالاسلام رضاپور: سازمان از این نظر که نماینده ولی فقیه داشت روی این نکته خیلی مانور میداد و در مقایسه با حزب جمهوری اسلامی روی دو نکته، سازمان بیشتر مانور میداد؛ یکی روی این نکته که ما تشکیلاتی هستیم، مثلاً سازمان هم در کمیته نقش مؤثری داشت و هم سازمان در سپاه خیلی نقش داشت، هم در تشکیل آن و هم در روند شکلگیری سپاه نقش بسزایی ایفا کرد. از طرفی سازمان خیلی در مبارزه با منافقین نقش داشت و مجاهدین انقلاب روی این موضوع خیلی مانور میدادند که ما تشکیلاتی هستیم.
محور دوم وجود نماینده امام بود که سازمان روی آن مانور میداد. بچههای حزب جمهوری میگفتند که آیت الله خامنهای و آیت الله بهشتی با امام ارتباط دارند ولی ما میگفتیم که نماینده امام اینجا هست و این یک برگ برنده برای سازمان بود.
* انحراف برخی گروهها موجب شد تا مجاهدین انقلاب نماینده ولی فقیه داشته باشد
خوشبیان: انحرافات برخی گروههای مذهبی یکی از انگیزههایی بود که ما نماینده ولی فقیه داشته باشیم چون سازمان بر اساس تئوری ولی فقیه شکل گرفته بود، قبلاً گروههایی این نظر را داشتند که با امام ارتباط داشته باشند و دلیل آن هم این بود که همانطور که آقای فیاض مجتهدی اشاره کرد، اعمال ما نیازمند یک جهت شرعی بود و یک شخص عالم دین باید آن را تأیید میکرد.
در آن مقطع مردم تازه داشتند منافقین را میشناختند و خیلی مسائل اینها را نمیشناختند. حتی سازمان هم تلاش برای اعلام موجودیت کرد تا جلوی جذب نیروهای منافقین را بگیرد چرا که در دانشگاهها و مدارس برای جذب نیرو نفوذ داشتند که بعد از معرفی چند نفر حاج آقا راستی بهعنوان نماینده امام انتخاب شدند.
- درباره اختیارات نماینده ولی فقیه در سازمان مجاهدین انقلاب حرفهای متناقضی زده میشود؛ یعنی طیف چپ سازمان از قبیل آقای آرمین معتقدند، حضور ایشان صرفاً در حد سؤال شرعی و پاسخ دادن به این سؤالات بود در حالی که امام بهصراحت میفرماید "من آقای راستی را فردی مهذب و اطلاعات ایشان را بسیار خوب میدانم. در مورد مسائل سیاسی اگر خود ایشان تشخیص دادند فبها؛ در غیر این صورت با من تماس خواهند داشت". حال پرسش اینجاست که؛ حدود اختیارات آیت الله راستی چگونه بود؟ و اینکه برخی اعضای طیف چپ همچون آقای عربسرخی میگویند آقای راستی کمکم اختیاراتشان را افزایش دادند، چقدر با حقیقت مطابقت دارد؟
شاکریصفت: اعضای سازمان از حضرت امام میخواستند که یک نفر را تعیین کنند و هرچه ایشان گفت، عمل کنند. نمیخواستند فقط پرسش و پاسخ خالی باشد. اگر پرسش و پاسخ تنها بود که از شورای استفتاء امام میشد پرسید و آیتالله راستی هم جزو شورای استفتاء بودند. اگر ما به خواسته اولیه دقت کنیم دست ما نیست که دیگر تفسیر کنیم. ما باید ببینیم چه نیازی بود؛ اول اینکه محوریت جمع شدن همه افراد ولی فقیه بوده است که امام، آیتالله راستی را تعیین کردند و ایشان به سازمان آمدند. دوم اینکه اوایل که ما مشکل مالی داشتیم حاج آقا به ما کمک میکردند. یک فرد صرفاً ناظر که نمیتواند چنین کارهایی را بکند. آیت الله راستی بهنمایندگی حضرت امام دوستانی را که میخواستند کمک کنند معرفی میکردند. من شخصی را میشناختم که درآمد کارخانهاش را به سازمان میداد و خودش هم بارها میگفت که "من بهخاطر آقای راستی و نماینده امام پول دادم و به شماها کاری ندارم"، حتی این فرد خانهاش را در اختیار گذاشته بود که بعضی از بچههای سازمان در آن خانه زندگی میکردند، پس قرار نبود که آیت الله راستی فقط نظارت کند.
* مغالطه بهزاد نبوی علیه آیتالله راستی
فیاض مجتهدی: سازمان بهخاطر ماهیت سازمانی و تشکیلاتی یک تجربه بسیار مهمی در نظام جمهوری اسلامی بود. در آن زمان غیر از منافقین که یک سازمان قدرتمند تشکیلاتی وسیع داشت، برخی اعضای سازمان در زندان بودند و با جریانهای چپ کشور همکاری داشتند. در واقع تعدادی از کادرهای بعضی گروههای هفتگانه در زندان با افراد کمونیست و چپ حشر و نشر داشتند و تحت تأثیر افکار آنان بودند بنابراین مدلهای ذهنیشان ساختار پیدا کرده بود. بعد از انقلاب به امام اعتقاد پیدا کردند و برداشتهای نادرست را کنار گذاشتند. البته این کنارگذاشتن اما در عناوین کلی و بهصورت اجمال بود نه بهصورت ساختار جامع اندیشهای و ناخودآگاه مدلهای ذهنیشان از آنجا نشأت میگرفت و نتوانسته بودند کاملاً مدلهای ذهنیشان را از چپها جدا کنند. اینها وقتی به سازمان آمدند، با کسانی برخورد کردند که اینگونه نبودند و مبانی نظری اعتقادیشان بهگونهای بود که بر اساس ایدئولوژی اسلامی رشد یافته بودند و در سازمانهای مارکسیستی مثل آنها فعالیت نکرده بودند. این اختلاف در سازمان کمکم خودش را در جاهای مختلف نشان میداد. خلاصه این اختلافها در جاهای مختلف یکی یکی خودش را نشان میداد و بارزترین آن در بخش ایدئولوژیکی بود که سران ایدئولوژیکی دو طرف آنجا بودند، آقای آرمین و بهزاد نبوی و حسن منتظرقائم در آن بخش بودند.
خلاصه هرکس با عقاید شکلگرفتهای آنجا آمده بود، آنهایی که با مبانی ایدئولوژیکی حوزههای علمیه بار آمده بودند معتقد بودند که آدمهای سازمانی نباید مانند منافقین انسانهای خشک باشند و «هدف برایشان وسیله را توجیه کند»، در مسائل مختلف این اختلافها بروز میکرد چه در حوزه امنیتی، اقتصادی و چه در حوزه مالی.
مثلاً یکی از موارد اختلافی بحث شریعتی بود که برخی از اعضای طیف چپ پیرو او بودند در حالی که شهید مطهری هم نسبت به دیدگاههای شریعتی انتقاد داشت. چون آقای مطهری فقیه جامعالشرایط بود و میدانست حرفهای آقای شریعتی درست نیست و همین اختلافات ایدئولوژیک باعث شد گروه فرقان آیتالله مطهری را شهید کند. گروه فرقان یک سازمان تشکیلاتی مسلح با دیدگاه شریعتی بود که بعد از انقلاب درست شد. این تفکر منجر به گروه فرقان شد نه اینکه آقای شریعتی از کارهای آنها راضی بوده اما بالاخره پایه انحراف جلو رفته و هوای نفسانی افرادی که تصمیم میگرفتند نیز دخیل بوده است.
یک جملهای یادم است که بهزاد نبوی در پاسخ به گروه فقاهتی میداد. ما میگفتیم نماینده ولی فقیه باید در امور سازمان بهعنوان نماینده امام اشراف داشته باشد و در همه زمینهها نظر بدهد در حالی که او مغالطه میکرد و میگفت "پس ما آب هم میخواهیم بخوریم باید به اجازه ولایت فقیه باشد؟!".
* اصل اختلاف ما با چپها بر سر ولایتفقیه بود نه آیتالله راستی
حجتالاسلام رضاپور: برای ما ولیفقیه و نمایندهای که از سوی ایشان منصوب شد، بسیار مهم بود. ما روی این قضیه خیلی مانور میدادیم، خب، نماینده که تنها برای پاسخ دادن مسائل شرعی نیست، چرا ما از آیتالله سیدجعفر کریمی مسائل را نپرسیدیم که بهعنوان نماینده امام در شورای استفتاء امام بود؟ چون سازمان میخواست مشکلات را حل کند؛ مثلاً در ضربه به خانههای تیمی گروهک منافقین، اموالی به دست سازمان آمده بود و آقای راستی با صدور مجوز گفت "شما میتوانید از این اموال برای سازمان استفاده کنید". خلاصه اختلاف بر سر ولایت فقیه بود و بهنظرم دعوا بر سر حدود و ثغور وظایف آیت الله راستی صرفاً بهانه بود.
در واقع در دو سال اول، سازمان خودش را منظم و تشکیلاتی کرد. ما هم خیلی در مسائل تشکیلات دقیق بودیم و به سایر تشکلها "پُز" میدادیم که ما نمایندهای تامالاختیار از سوی امام داریم که با امام مرتبط است و امام ایشان را منصوب کرده است.
موضوع دیگر اینکه در ادامه اختلافات، آیتالله راستی بهدرخواست خود شورای مرکزی، وقت بیشتری در سازمان میگذارند ولی وقتی ایشان وقت بیشتری گذاشت باز هم برخی مشکل با ایشان پیدا کردند؟ اگر نظر امام صرفاً نظارت و نه دخالت بود چرا آن آقایان بر سر موضع خود نماندند و از سازمان خارج شدند. ایشان نظرات قاطع خودشان و ولایت فقیه را در سازمان مطرح کردند که 37 نفر از اعضای این طیف پس از شدتگیری اختلافات، رفتند.
خوشبیان: یکی از مسائل آن زمان این بود که زمینهای بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کنند. آقای راستی بهعنوان یک فقیه نظر مخالف این قضیه داشت و این مسئله از جمله موضوعات اختلافی آن موقع بود. دیگر از موارد اختلافی این بود که چپها میگفتد نظارت آیت الله راستی باید استطلاعی باشد و نه استصوابی. اینکه جناح چپ نظارت استصوابی دائمی را نپذیرفتند بهخاطر این بود که نظرشان مثل بچههای ولایی نبود و میگفتند "امام یک نظر دارد ما هم یک نظر داریم و حتی ما خودمان در مسائل سیاسی مجتهد هستیم" و آقای نبوی هم گفته بود "اگر ایشان در امور فقهی مجتهد است ما در امور سیاسی مجتهد هستیم".
- در این بخش از میزگرد میخواهیم بیشتر از ریشهها و زمینههای اختلافی بین جناح فقاهتی و جناح چپ سخن به میان بیاوریم. ریشه اختلاف چپها با نماینده ولیفقیه به کجا برمیگشت؟
شاکریصفت: بحث ولایت فقیه بهعنوان شروط اولیه سازمان مجاهدین انقلاب مطرح بود و تنها شاخصی که میتوانست از اعتقادات صیانت کند هم ولایت فقیه بود. من فکر میکنم وقتی ابعاد انحرافات برخی دوستان باز شد، دیدگاههای اصلی آنها هم نسبت به ولایتفقیه مشخص شد.
* درخواست بهزاد نبوی برای برکناری آیتالله راستی کاشانی
فیاض مجتهدی: ببینید اساساً ریشه نظرات یک فقیه، ریشه در شرع دارد. مگر میشود وقتی یک فقیه یا مرجع تقلید حکم میدهد، آن حکم ریشه فقهی داشته باشد اما وقتی راهنمایی و نصیحت میکند ریشه فقهی نداشته باشد؟ جناح چپ چون در گذشته در فضاهای دیگری بود، در این مسئله سیاسی رفتار میکرد. نظر فقیه چه ارشادی و چه هدایتی، ریشه فقهی دارد بنابراین شما بهعنوان کسی که میگوید ما ولی فقیه را قبول داریم نباید این تفکیک را انجام دهید.
حضرت امام میگوید "ولایت فقیه ولایت نبی اکرم(ص) است". آقای بهزاد نبوی خدمت امام رفته بود و خواسته بود شخص دیگری غیر از ایشان (مرحوم راستی) در سازمان باشد و گفته بود آقای راستی خیلی در سازمان فعال نیست. حضرت امام هم فرموده بودند "من به آقای راستی میگویم که فعالتر شود."، این یعنی که حضرت امام آقای راستی را دوباره تأیید کرده است. آقای راستی هم بعد از این فرمایش امام، فعالتر شدند. و سخنرانیهایشان افزایش یافت و بعد هم قرار شد انتخابات شود. اتفاق دیگری که در سازمان افتاد این بود که بچههای سازمان به 2 دسته تقسیم شدند؛ یک دسته جناح بهزاد نبوی بودند و یک دسته طرف جریان فقاهتی و یک دسته هم دسته سوم بودند. خودم هم جزو جریان سوم بودم و دوست نداشتم سازمان متلاشی شود. ما میگفتیم باید برادری دینی خودمان را حفظ کنیم و دلها را به هم نزدیک کنیم.
حضرت امام فرموده بودند من به آقای راستی میگویم که فعالتر بشود این یعنی که حضرت امام آقای راستی را دوباره تأیید کرده است. آقای راستی هم بعد فعالتر شد و سخنرانیهایشان افزایش یافت و بعد هم قرار شد انتخابات شود. اتفاق دیگری که افتاد این بود که بچههای سازمان به 2 دسته تقسیم شدند.
این اتفاق و این 3دسته شدن، آغاز پررنگ شدن اختلافات بود و بعد از آن جریان، جناح چپ بنایشان را بر این گذاشتند که آقای راستی را تحت فشار قرار میدادند. اما آقای راستی هم بر اساس فقاهت و تکلیفی که احساس میکرد تا آخر پای کار ایستادند و علیرغم همه این فشارها و تخریبها، بزرگوارانه و پدرانه برخورد کردند.
در جریان فتنه 88 هم همین مواضع ایدئولوژیکی را که در سازمان، روزگاری چپها مطرح میکردند دوباره مطرح کردند و همان اتفاقات را در جامعه به وجود آوردند. آقای راستی در سازمان پس از بروز انحرافات، احساس خطر کردند که سازمان به دست تفکری غیرولایتی بیفتد و فردا هیچگونه پاسخی به حضرت امام نتوانند بدهند.
* آیتالله راستی احساس خطر کرد سازمان دست جریان ناسالم بیفتد
آیتالله راستی دید اختلافات طوری شده که سازمان در حال فروپاشی است و تعداد زیادی از بچههای سازمان مجبور بودند به سپاه بروند و همانجا بمانند و عدهای هم در دولت مسئولیت گرفتند. برخی هم سازمان را بهخاطر اختلاف نظر رها کرده بودند و عدهای هم که آنجا بودند در سازمان بلاتکلیف بودند. ایشان احساس خطر کردند که سازمان دست جریان ناسالم بیفتد لذا گفت که اداره سازمان قبل از تعیین شورای اصلی، بهوسیله شورایی که قبلاً خودشان منصوب کردند برگزار شود تا انتخابات را راه بیندازند. بنده، آقای منصوریمنش و عدهای انتخاب شدیم.
نکتهای که باید در اینجا گفت این است که ما هرچه در این مملکت اتفاق میافتاد، قبلاً در سازمان مجاهدین تجربه کردیم و خدا رحمت کند آقای راستی را که با تیزبینی و درایت، ما را راهنمایی میکرد تا تصمیم درست بگیریم و باعث شد در صحنههای بعدی از خطای استراتژیک ما جلوگیری شود.
حجتالاسلام رضاپور: بین چپهای سازمان، صادق نوروزی بسیار تشکیلاتی عمل و با تمرکز فوقالعاده فعالیت میکرد. در سازمان مجمع عمومی مجلس مشورتی را انتخاب و مجلس مشورتی و این مجلس اعضای بخشهای مختلف سازمان را تعیین میکرد و شورای هماهنگی در واقع شامل مسئولین بخشهای مختلف بود.
این شورای مشورتی هر کدام یک مسئولیت داشتند، بهزاد نبوی مسئول سیاسی بود ولی مسئول همه از نظر تشکیلاتی صادق نوروزی بود و در همه شوراهای کوچک حضور داشت. حاج آقا راستی ببینید چقدر قوی بود که توانست مقابل همه اینها یکتنه ایستادگی کند که وقتی استوانههای طرف ما همچون آقای نجات و ذوالقدر از سازمان به سپاه رفتند، آقای راستی بهخاطر آن وزانتشان، ماندند.
* حمایت قاطع آیتالله راستی از دستور عزل منتظری توسط حضرت امام
- آقای رضاپور با توجه به اینکه شما علاوه بر رابطه تشکیلاتی، جزو شاگردان آیتالله راستی هم بودید، کمی بیشتر درباره خلق و خو و منش فکری ایشان توضیح دهید؟
حجتالاسلام رضاپور: مرحوم آیتالله راستی تا سن 37سالگی بهخاطر درس حتی ازدواج نکرد. ایشان از شاگردان خاص آیتالله خویی بود و آیتالله خویی در نجف 27 جلد کتاب نوشته است و یک دایرةالمعارف در شیعه است. درس ایشان در اصول درجه یک است. آقای راستی با پشتکار خیلی فوقالعاده، شاگرد مرحوم خویی بوده و درس خارج مرحوم آیتالله خویی را تقریر میکرد یعنی ایشان در سال 40، درس خارج داشته است. درس آقای خویی را که عدهای نمیفهمیدند، ایشان این درس را بازگویی میکردند و این امر نشان از استعداد فوقالعاده ایشان داشت.
زمانی که امام به نجف تشریف میبرند و نجف بهخاطر شرایط خاص فکری و دور بودن از مسائل سیاسی ممکن بود این امر موجب انزوای امام شود. دو نفر میگویند که در نجف از امام دفاع کردند، یکی مرحوم شهید مدنی و یکی هم آیتالله راستی بوده است. ایشان بهخاطر پایگاه علمی که بین نجفیون داشت، زمانی که درس خود را برای پیوستن به درس امام تعطیل میکند، مورد اعتراض واقع میشود.
در ملاقاتی که امام در بیمارستان از آیت الله راستی داشتند، به حاج احمد آقا میگویند "ایشان را میشناسید؟"، سید احمد میگویند "بله؛ میشناسم". امام میفرماید "نه، نمیشناسید" و آن داستان را تعریف میکند که "من وقتی نجف بودم و هیچ کس از ما حمایت نمیکرد اما ایشان از ما حمایت میکردند."، بنابراین حاج آقا راستی دو ویژگی مهم دارد یکی وزانت علمی ایشان است که در سال 40 اجتهاد داشتند و یکی هم بحث سیاسی بودن ایشان بود که در دهه 40 از امام حمایت کردند در حالی که آن موقع خبری از خیلی افراد در حمایت از امام نبود.
یا در اواسط دهه 60 زمانی هم که آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری عزل شد، خیلیها امتناع میکردند علیه ایشان موضع بگیرند اما آیتالله راستی اولین کسی بود که گفت منتظری از عدالت ساقط است و حتی نباید از وی تقلید کرد. وجه دیگر آقای راستی این بود که ایشان بهشدت اخلاقمدار بود و کلاس اخلاق ایشان 2 الی 3 ساعت طول میکشید و زمان کلاس تعریف نشده بود. موقع درس دادن واقعاً مخاطب را تحت تأثیر قرار میداد.
نکته دیگر حل اختلافات خانوادگی بود که گاهی اگر اختلافی بین زن و شوهر پیش میآمد خدمت حاج آقا راستی میرفتند و حاج آقا راستی واقعاً آنها را تحت تأثیر قرار میداد. ایشان اسلام را از همه لحاظ فهمیده بود. من در سال 60 در منزل ایشان عقد کردم و ایشان خطبه عقد را خواندند و کلاس اخلاق ایشان را هم چهارشنبهها در قم شرکت میکردیم.
زمانی هم که آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری عزل شد، خیلیها امتناع میکردند علیه ایشان موضع بگیرند اما آیتالله راستی اولین کسی بود که گفت منتظری از عدالت ساقط است و حتی نباید از وی تقلید کرد.
اما در مورد مسائلی که باعث اختلاف در سازمان شد، بحث ولایتفقیه و ایدئولوژی را که دوستان اشاره کردند. آن چیزی که باعث چالش قوی شد، بحث پیام امام درباره نیروهای نظامی بود. آقای محسن رضایی قبل از پیام امام، ارتباطشان را کمکم با سازمان کم کرده بود و ایشان انحرافات را میدانستند و در استعفانامهاش به آن اشاره میکنند که سازمان در حال افتادن بهدست کسانی است که با نماینده ولی فقیه خوب نیستند و خیلی انحراف دارند. اینها چون تشکیلات خیلی برایشان اهمیت داشت حاضر نبودند بعضی از این نیروها را فدا کنند و این مصادف شده بود با رفتن آقای ذوالقدر، رضایی و... از سازمان و وضعیت سازمان وارد مرحله حساسی شد.
زمانی که آقای راستی در ضرورت اهمیت کار انقلاب بر کار تشکیلاتی به بچههای سازمان فرمودند "شما دست و پای خود را هم برای انقلاب بدهید، چپها جا میخورند و باورشان نمیشود" لذا با شنیدن این حرف راهبردی و مهم باز هم با ایشان مخالفت کردند. برای آنها در واقع اصل تشکیلات بود و به اینکه تشکیلات در دستشان باشد بیش از انقلاب اهمیت میدادند.
خوشبیان: در جلساتی که چندین روز در سالن بزرگ دفتر سازمان با حضور همه طیفها تشکیل میشد، آقای پارسانیا و محمد رضوی صحبت میکردند و آقای راستی از صبح که جلسات تشکیل میشد تا موقع اذان مینشستند. صبر ایشان زیاد بود. جوسازیهایی علیه آیتالله راستی کرده بودند، مثلاً ایشان گفته بود "غیر از کتب حوزه هیچ کتاب خارج از حوزه نخواندم" که این را بهانهای قرار میدادند که ایشان بهروز نیست یا اگر میگفت "رادیو و تلویزیون نگاه نمیکنم"، این را بهعنوان بهروز نبودن ایشان مطرح میکردند تا چهره ایشان را مخدوش کنند.
* آرمین بازجوی بند 209 اوین بود
- برخی اعضای جناح چپ سازمان همچون آقای آرمین برخی اقدامات آن موقع خود در سازمان را منکر میشوند. بههرحال مجاهدین انقلاب در آن اوضاع ملتهب انقلاب در یکسری بازجوییها شرکت داشت از جمله بازجویی گروهک فرقان و بعداً منافقین که چندین نفر از بزرگان انقلاب را ترور کردند. چرا برخی از این افراد بر گذشته خود خط میکشند؟ نحوه حضور سازمان در این بازجوییها چگونه بود؟
خوشبیان: من خودم در شاخه نظامی بودم و همه این دوستان هم حضور داشتند، مثلاً در دستگیری سعادتی (از اعضای مرکزیت منافقین) بچههای سازمان پشت قضیه بودند، یا زمانی که ترورها شروع شد اکثر افرادی که قبل انقلاب در زندان بودند، چون خط و خطوط را بهتر میشناختند، در اوین مشغول کار شدند. بعضی از بچههای سازمان عضو رکن 2 ارتش بودند مثل محمد رضوی و در بازجوییها شرکت داشتند یا من در بازپرسی نظامیهای رژیم گذشته بودم. مهدی نیکدل و محسن آرمین مثلاً در بند 209 اوین بودند. بازجویی و برخورد با تروریستهای گروهکی افتخار است.
شاکریصفت: آن زمان بچههای سازمان دیدند که چپ و راست نیروهای انقلاب را ترور میکنند، سازمان هم در کمیته و هم ستاد افرادی داشت، این بود که یک تیم دنبال فرقان رفت و یک تیم هم بهدنبال منافقین رفت که شهید عجبگل هم در همین ماجرا شهید شد. بچههای سازمان اسلحه هم داشتند و به ما هم اسلحه دادند چون ممکن بود خودمان را ترور کنند. برخی خانههای تیمی هم توسط بچههای سازمان شناسایی شد البته با مجوز کمیته بود.
فیاض مجتهدی: یک تیم عملیاتی بود که عملیات انجام میدادند و منافقین را میگرفتند. یک کمیتهای بود که اینها را از لحاظ ایدئولوژیکی خالی میکرد و سیستم حسابشدهای بود و تیمهای مختلف کارهای مختلفی میکردند و بچههای ایدئولوژیک سازمان کارهای ایدئولوژیکی میکردند و سعی میکردند اینها (منافقین) را از درون خالی کنند و به بنبست برسانند. در هر صورت تیمهای مختلف کار میکردند و آن موقع همه بچهها یکدست بودند ولی اینکه الآن ممکن است برخی از اینها منکر بشوند دلایل مختلفی دارد، شاید یکی از آنها مسائل امنیتی باشد که جانشان در خطر باشد و اسمشان لو برود، یکی هم ممکن است بهخاطر فضای روشنفکری است که الآن در آن قرار دارند، بنابراین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وظیفه خودش دانست که از انقلاب در همه حوزهها در آن مقطع دفاع کند.
* آیت الله راستی برخی چپها را منحرف میدانست/آیتالله راستی را خانهنشین کردند
- برای جمعبندی بحث در پایان هرکدام از شما عزیزان صحبتی درباره سازمان مجاهدین انقلاب دارید، بفرمایید.
شاکریصفت: همین افراد که الآن با آقای هاشمی خوب شدند، در جریان مجلس ششم وی را خانهنشین کردند. بعدها هم که میخواستند جلوی ولایت فقیه بایستند دوباره پشت آقای هاشمی رفتند و همین کارها را یکروز با آقای راستی هم کردند. آیتالله راستی میگفت "علت اینکه شما (جناح چپ سازمان) این حرفها را نمیپذیرید این است که مطالب، دانش و اطلاعاتتان با اطلاعات غیر اصیل اسلامی، مخلوط است". خودشان آیتالله راستی را به امام معرفی کردند و اوایل با او خوب بودند، بعد وی را خراب کردند، دوباره بعد از فوت ایشان بهسمت آقای راستی رفتند و ایشان را مصادره کردند، در حالی که آیتراستی برخی از اینها را منحرف میدانست.
فیاض مجتهدی: باید دید؛ ما چه درسی از این اتفاقات میگیریم و جریان فتنه 88 چه بود؟ بالاخره در کشور یک نفر باید حرف آخر را بزند در دادگاه هم باید یک نفر رأی بهنفعش باشد و یک نفر بهضررش باشد. ولی فقیه با توجه به اختلافاتی که در مملکت رخ میدهد مصداق آیهای است که آیتالله راستی در جلسات میخواند. این آیه میگفت وقتی پیامبر قضاوت کرد نباید چیزی در دلت باشد و باید بپذیری، چرا؟ چون اسلام به ما آموزش میدهد که قاضی همه استدلالها را میشنود و قضاوت میکند و اگر هوای نفس نداشته باشد او درستتر از من قضاوت کرده اگر در پیشگاه خدا قضاوت کرده باشد، وظیفه ما پیروی است.
دوستان ما دلشان حاضر نیست که قضاوتی را بشنوند که مخالف ذهنشان باشد و همان کاری را کردند که با آقای راستی هم روزگاری کردند و پیش همه علما ایشان را خراب و خانهنشین کردند و حتی ایشان سکته کرد و سایر مشکلات پیش آمد. از این داستان باید درس گرفت. اتفاقی که در فتنه 88 افتاد همان اتفاقی بود که در سازمان افتاد. اگر اینها از حضرت امام تبعیت میکردند حضرت امام میفرمود "اگر حق با شما هست باید قضاوت ولی فقیه را بپذیرید حتی اگر حقت هم مانند حق حضرت علی(ع) غصب شده باشد."، بنابراین نشان میدهد اینها در زیربنای ذهنیشان نسبت به ولایت فقیه مشکل دارند.
حجتالاسلام رضاپور: سازمان خیلی به انقلاب خدمت کرد. مجاهدین انقلاب کسانی بودند که منافقین و فرقان را زمین زدند و در تشکیل سپاه نقش بسیار مهمی داشتند امثال شهید بروجردی بهعنوان یک فرد سازمانی مطرح بود و به سپاه آمد، بنابراین ما باید سازمان را به نام همه افراد آن سازمان ثبت و ضبط کنیم با نمایندگی ولیفقیه یعنی هنر حاج آقا راستی بود که این سازمان را مدیریت کرد.
خوشبیان: فراز و فرودهایی که در انقلاب صورت گرفت در سازمان هم بود یعنی اگر بخواهیم مسائل سازمان و ارتباطمان با حاج آقا راستی را بیان کنیم یک زمانی سازمان بازرگان را بهعنوان دولت موقت قبول نداشت، اما چون امام قبول کرده بود، پذیرفت. بنیصدر در اعلام موجودیت سازمان ما سخنرانی کرد بعد با او چپ افتادیم. سازمان در مسائل اقتصادی هم اقتصاد دولتی را تأیید میکرد اما برخی از برخی افراد که آن زمان چنین نظراتی داشتند تغییراتی در نظرشان حاصل شد که نشاندهنده جدا افتادن از خط اسلام اصیل است.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/