دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشتی بر کتاب «عطر عربی» به قلم سیدحسین موسوی­‌نیا

قهرمانِ بی‌روایت قهرمانِ غایب است

انسان‌­ها در همه دوره‌­های تاریخ با پروراندن یاد و خاطره­‌ها و داستان‌­های رشادت پهلوانان و قهرمان خود زیسته‌­اند. وجود قهرمان، الگو و نمونه­ عالی و برتر در جوامع انسانی یک نیاز روانی و هویتی بوده و خواهد بوده و همیشه نیز میل هرچه بیشتر شبیه شدن به قهرمان‌ها به انسان انگیزه­ مبارزه و مقاومت برای پیروزی داده است.
کد خبر : 221392

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، انسانِ بدون حماسه و جامعه­ خالی از قهرمان، انسانی فاقد شجاعت و جامعه‌­ای شکننده است. حضور و وجود قهرمان در جامعه روحیه­ ظلم‌ستیزی، مقاومت و ایثار به همراه می‌آورد، که تولید و بالندگی این صفات که ضامن تحکیم و بقای جامعه­ انسانی است، جز با قهرمان امکان‌پذیر نخواهد بود. قهرمان­‌های هر جامعه، بخشی از بافت و فرهنگ همان جامعه هستند، چرا که جنس ارزش­‌ها و آرمان‌­های هر جامعه­‌ای، ارزش و اهمیت ایثار و تصمیم قهرمان را مشخص و جلوه­‌گر می‌­کند.


قهرمان‌­ها غالبا دارای توانایی‌­هایی بالفعل و ماوراء توانایی جسمانی و روانی انسان‌­های عادی هستند. از دیرباز خدایان، اسطوره­‌ها و شخصیت‌­های کاریزما و ذی‌نفوذ در ذهن و احساسات مردم به عنوان قهرمان یا صاحبان قدرت در جایگاه موعود، حق ستانندگان و هدایتگر، و ... شناخته شده‌­اند. در دهه‌­های اخیر با همین نگاهِ ضرورت و تاثیر وجود قهرمان در جامعه، با مقاصد و اهداف مختلفی قهرمانانِ دست­‌ساز کمپانی‌­های فیلم­سازی نقش ویژه­­‌ای در ساخت و پرداخت هدفمند قهرمان‌­های کوکی برای کنترل اذهان، داشته‌­اند تا این سوال در ذهن انسان غربی به وجود نیاید که من از چه کسی باید پیروی کنم؟ و الگو و قهرمان من کیست؟ و در مقابل، هیولای فرهنگ ساز غرب، با بلعیدن فرهنگ­‌های اقوام و ملل دیگر، خود را الگو و نمونه­ برتر معرفی نموده و به تبع تسلط و اشراف بر اقتصاد و اجتماع بی‌ الملل توانسته فرهنگ را نیز از آن خود کند و یکی از ابتدایی‌ترین برنامه‌­هایش در این حوزه تغییر الگوها و قهرمان­‌هاست. این است که آرنولد یا باربی برای همه­ جهان کاریزما هستند.


قهرمان با داشتن قوای برتر، - که در جوامع غیردین مدار این قدرت جسمانی تعریف می‌شود - در مهلکه‌­ها خود را به خطر می‌­اندازد و نهایتاً دیگران و خود را می‌­رهاند. این قهرمانِ جسمانی چیزی از جنس آگاهی به جامعه تزریق نمی­‌کند و صرفاً ناجی انسان­‌ها در بحران­‌ها و حوادثی است که بعضاً از سمت انسان­‌های شرور، قدرت­‌طلب و یا طبیعت، جوامع انسانی را تهدید می‌­کند. اما از منظر دین، قهرمان‌­ها یا پهلوان‌­ها صرفاً با تفاوت‌­های جسمانی – که این هم می‌تواند باشد – شناخته نمی­‌شوند چرا که انسان و زندگی او در این دنیا را سراسر آزمون و امتحان می‌­داند و دارایی‌­های دنیوی او از اولین مواردی است که شامل این آزمون‌­ها می‌­شود و مبارزه و مقاومت انسان نیز امری همیشگی است و از اولین موانع در این مسیر مقابله با نَفس سرکش خود است. لذا از نظر دین قدرتمندترین، کسی شناخته می‌­شود که بتواند در جنگ با نَفس خود پیروز گردد و آنچه به قدرتِ محدود جسمانی انسان، دامنه­‌ای چند برابر و حتی مافوق بشری می­‌دهد اتصال به منبع لایزال الهی است و اساساً قهرمان‌­های جسمانی نیز به اندازه‌­ای توانمند و ماندگار هستند که ظرفیت‌­های روحانی خود را به خدمت گرفته باشند. لذا قهرمان‌­های حقیقی، آرام­‌اند، اطمینان و ایمان به راه و هدف خود دارند و با قوه­ تشخیصی برتر پیشگام در خطر کردن هستند.


آنها سرنوشت و جان خود و جامعه را جدای از هم نمی‌­بینند. در جوامعی که دین و تعاریف دین از زندگی و انسان، منشاء اثر نیست، انسان در تلاش است که طبیعت و حوادث آن را مهار و رام خود نماید و با بر هم زدن نظم طبیعی، نظمی جدید مستقر نماید. اما قهرمان جامعه دین­‌مدار در تلاش برای هماهنگ نمودن خود با هدف و فلسفه هستی و خلقت و کشف و انجام وظیفه تاریخی خود – یعنی آن امری که او با رد پایی متفاوت از دیگری برای آن وظیفه خلق شده- گام بر می‌­دارد. لذا این شخص با نگاهی رو به بالا حرکت می­‌کند و مخاطرات را می‌­پذیرد و داستان و روایت او داستان صعود است. به عبارت دیگر تفاوت میان قهرمان‌­ها در جوامع دین­‌مدار و غیر دین‌­مدار، در جنس هدف و آرمان و غایتی است که برای آن دست به مخاطره می­‌زنند. چرا که جان آدمی و حیات بشری در همه فرهنگ‌­ها و آموزه‌ها، عزیز و حفظ آن اولویت تلقی می‌­شود. ولیکن در یک شیوه­ و برنامه­ زندگی، جان، هدف و غایت نهایی انسان است و همه چیز را فدای آن می­‌کند و در آموزه‌­ای دیگر ایمان جایگاه و اهمیتی والاتر می‌­یابد که دیگر نه حتی جان خود، که جان خانواده قهرمان نیز تزلزلی در تصمیم او ایجاد نخواهد کرد.


جامعه و به تبع آن انسان و هنر در ایران، علی­رغم باورمندی به تعاریفی که دین از قهرمان و الگو و اسوه ارائه می‌­دهد به دلیل فقدان نو­اندیشی، نبود آشنایی­‌زدایی و عدم ترسیم تصویر قهرمانان دینی، ملی و اجتماعی در همه شئونات مادی و معنوی زندگی، هم الگوهای اصیل خود را به گونه‌­ای ناکارآمد و نامتجانس با عرصه­‌های مختلف اجتماعی و زیستی معرفی نموده­‌اند و هم در نبود این نمونه­‌های عالی، به دلیل حس نیازِ تکیه به قهرمان­‌ها و الگوها، ناخودآگاه به سمت قهرمانان جسمانی سوق پیدا کرده‌­اند و این امر منجر به ایجاد یک دوگانگی در باور و رفتار شده است که زمینه‌­های پریشانی روانی و شکل­‌گیری تقاطع‌­های اعتقادی – رفتاری در جامعه را به همراه داشته و خواهد داشت. و الگوهای والای انسانی را در تاریخ و عصر خود محدود و محصور واگذاشته است. پس پرداختن به الگوها، نمونه‌­های عالی و معرفی آنان در جایگاه قهرمان‌­های زندگی با تعریف و معیارهای دینی منجر به یکدست و یکرویه شدن باورها و رفتارها و یکدله شدن انسان­‌ها می‌­شود.


قهرمان در جامعه­ دین‌باور، قهرمانی دست نیافتنی نیست. قهرمانی خیالی نیست. قهرمانی است از جنس و از سطح و از میان توده‌­های مردم. نه اولین بوده و نه آخرین خواهد بود. ارزش و جایگاهش به زیستش، به تصمیمش و اقدام به موقعش و به هنگامش است. اما در آفرینش هنری مخاطب با قهرمانی انس پیدا می­‌کند که بتواند با او همزاد پنداری نماید و مخاطب با قهرمانی همزاد پنداری می‌­نماید که زمینه‌­های مشابهت و درک در شرایط و مقتضیات زندگی­‌اش را در سلوک قهرمان مشاهده نماید. لذا یکی از عللی که جوانان را به سمت قهرمان‌هایی چون آرنولد، بت­من یا مرد عنکبوتی و ... می­‌کشاند، داشتن فردیت­، حضور در شرایط مشابه زندگی عادی مردم و ملموس بودنشان است؛ و این در دسترس بودن الگوها و قهرمان­‌ها و دست یافتنی بودن آنها، راز تاثیرگذاری آنهاست. این که مخاطب می­‌تواند خود را در جای قهرمان تصور کند و با پیروزی و فائق آمدن قهرمان بر مشکلات، حس پیروزی و عبور از موانع یا حداقل انگیزه این امر را در خود زنده‌­تر درک نماید. اما قهرمان‌­های ما حتی نزدیک­ترین آنها به لحاظ تاریخی و دوره­‌ای که قهرمانان دوران جنگ تحمیلی­، دانشمندان هسته‌­ای، مرزداران، آتش­نشانان و ... هستند، نیز در پس پرده‌های زخیم بیگانگی با اجتماع و نیاز­ها و مقتضیات انسان امروز پوشیده شده­‌اند.


به عبارت دیگر تصور شهید همت در خیابان، با لباس خانگی، در حال خوردن بستنی یا تصور آتش­نشان‌­های شهید در حادثه­ پلاسکو یا شهیدِ دانشمندْ شهریاری در حال پاک کردن شیشه­‌های پنجره، بازی کردن شهید احمدی روشن با فرزندش یا عصبانی شدنش یا دلتنگی­‌اش و ... را نداریم. یعنی برای یک شهید زندگی و فردیت درنظر گرفته نمی­‌شود و این امر او را و جایگاهش را دست نیافتنی می‌­نماید. کما اینکه در مورد شهدای مدافع حرم نیز این مساله مبتلا­به است.


پس در مرحله نخست به عنوان یک ضرورت اجتماعی و انسانی نیاز است که قهرمان­‌های دینی و ملی و به طور کلی قهرمان­ آرمان‌­های خود را با تصویری نزدیک و شفاف به مخاطبین عرضه کنیم و با چنین رویکردی فضای هنری و هنرمندان جامعه نیز با تاثیر گرفتن از حضور قهرمانان در بطن زندگی فردی و جمعی، می­‌توانند آثاری را خلق کنند که بر بستر زندگی عادی قهرمان، زوایای پنهان‌­تری از سلوک و زیست و مسیر تاثیر و جایگاه این او در جامعه، برای میل کردن به سمت انسان کامل و جامعه آرمانی به تصویر آمده باشد و برای جامه­ عمل پوشاندن به این تفکر در میان هنرمندان، حرکت­‌های جمعی و ایجابی با در نظر گرفتن استانداردهای هنری می‌­تواند روشی تسهیلگرانه باشد. دعوت و تشویق و نمایاندن ضرورت روایت قهرمان‌­های دینی، ملی، اجتماعی به هنرمندان و نویسندگان می‌­تواند زمینه­ آغاز فرایند آفرینش را در وجود آنها فراهم نماید و نویسنده می­‌تواند با قدرت عظیم کلمه جادوی دروغین قهرمان‌­های دست‌­ساز غرب را برملا کند و حافظه­ انسان معاصر ایران را متوجه پیشینه­ غنی و پربار فرهنگی و حماسی خود نماید.


روایت و داستان از ابتدای تاریخ، زبان رمز و رمزگشایی و تقریب درک معانی عمیق آسمانی برای انسان بوده است. شیوه‌­ای جذاب برای، دانستن ماجرا و عبرت‌­های گذشتگان و انتقال تجربه‌­های ذهنی و زیستی در زمان‌­ها و مکان‌­های دیگر به انسان­‌های دیگر. در واقع انسان در طول تاریخ زندگی خود با بیشترین پدیده­‌ای که ارتباط داشته روایت و قصه بوده است. در کودکی او را با قصه به خواب برده­‌اند، نداشته‌­ها و آرزوها را با قصه برایش ساخته‌­اند، آرمان­‌ها را با قصه محقق شدنی نموده­‌اند، گذشته را با روایت و قصه دریافته‌­اند و آینده را با قصه به استقبال رفته‌­اند.


شیفتگی و علاقه انسان به قصه شنیدن از علاقه­ انسان نسبت به سرنوشت قهرمان است. و این ناشی از تصور و تجسم خود به جای قهرمان است و این از میل حماسه و برخورداری از قدرت برتر برای جاودانگی سرچشمه می­‌گیرد.


داستان یک نوع آفرینش و خلق است. خلق جهان و انسانی نو اما دیدنی و دست یافتنی. که این خلق جدید امکان ایجاد تاثیر و تحول در دیگری و پیرامون خود را دارد. پس نویسنده نیابت خلق دارد به میزانی که به صفت خلاقیت نزدیک شود. حال اگر ذهن این نویسنده با قهرمان­‌هایی نامتجانس با فرهنگ و بافت خود پر شده باشد، در مرحله­ خَلق نیز چنین خواهد آفرید و جامعه به چنین سمتی میل خواهد نمود و اگر ذهن او مملو از داستان‌­ها و اسطوره­‌ها و قهرمان‌­های هم­آهنگ و خویشاوند با جان و بافت او باشد، مولودش، هادی جامعه به سمتی این چنین خواهد بود. این نقش و تاثیر کلمه و صاحبان کلمه است که معجزه پیامبر خاتم(ص) بوده است و مهاجه­‌ای از جنس زمانه ایشان.


روایت هر عنصری در جهان یعنی تعریف و نامگذاری، آن از زاویه­ و منظر نگاه خود، پس جهان، از آنِ کسی است که پیش قدم در روایت آن باشد.


قهرمانِ بی روایت، قهرمان جا مانده در تاریخ و غایب است، قهرمان محصور در زمان و مکان است. داشتن قهرمان یعنی داشتن روایت از قهرمان. و حال اگر داشتن قهرمان در سرنوشت و مقاومت و پیروزی یک ملت تا این حد مهم و موثر است، از آنجایی که قرار نیست این قهرمان در زمان بماند و تاریخ او را ببلعد، پس روایت شدن قهرمان نیز هم پای داشتن قهرمان مهم خواهد بود. روایت کردن قهرمان یعنی حیات بخشیدن به او در اذهان و تاریخ. پس قهرمان زنده‌­تر و موثرتر یعنی وجود روایت بیشتر و عمیق‌­تر از قهرمان.


مردم، قهرمانی را می­‌توانند در ذهن و زبان بپرورانند و خود را با آن با تماشا بنشینند و شجاعت و بصیرتش را در خود پیوند بزنند که از جنس و بافت اقلیم و فرهنگ خودشان باشد. بی‌چاره ملتی که مصرف کننده قهرمان­‌های ساخته و پرداخته­ راویان دیگر ملت‌­ها باشد و بدا به حال ملتی که صاحب قهرمان­‌های خود نباشد به این سبب که روایتی از قهرمان‌­های خود ندارد. پس اگر ما امروز روایت خود را از آفرینش و هستی به جهانیان ننمایانیم، امثال هالیوودهایی خواهند بود که دنیایی بدون آغاز و فرجام و انسانی رها و فانی را برای­مان تعیین و ترسیم نمایند و ما باور خواهیم نمود چرا که کار روایت باورپذیر نمودن ماوقع دور دیر و نادیدنیست. حتی اگر بزرگترین دروغ تاریخ باشد و قدم زدن انسان در کره ماه.


قهرمان­‌ها انسان‌­هایی هستند که حرکت در مسیر آرمان و باورشان را بر دیگر شئون زندگی‌­شان ارجح می­‌شمارند و بر سر حفظ این شیوه زندگی، از جان مایه می­‌گذارند. قهرمان‌­ها، پنهان و آشکار، در کنار یا دور از ما در حال خلق و تکرار شدن هستند و چیزی که آنان را دیدنی و عملشان را ستودنی می‌­کند روایت ما از آنهاست. در برهه جاری کشور ما و چندین و چند کشور دیگر، چه بسا دنیای اسلام درگیر هماوردی اعتقادی-نظامی-سیاسی در منطقه سوریه و عراق است و این خود اتفاقی است که بروز و ظهور قهرمان‌های ملی و اعتقادی‌مان را دیدنی‌­تر و مشهود­تر نموده. چراکه حساس­ترین نقطه بروز وجهه قهرمانی و قهرمان شدن، لحظات به خطر افتادن جان و حیات است و شیوه­ مواجهه با مرگ.


بی‌شک بیرونی و دیدنی‌­تر نمودن اتفاقات و مناسبات این کارزار موجود در منطقه خاورمیانه که تکرار معنای «همه روز عاشوراست و هر جا کربلا» اگر صدای «هل من ناصر» را بشنوی، از زوایای مختلف از جمله روشن نمودن علل اهمیت حضور در این عرصه و شناخت جانفشانی و ایثار و تصمیم رزمندگانی که همسال و هم­کلاس و همکار ما هستند، می‌تواند با تقویت روحیه حماسی مردم جامعه در حفظ انسجام و وحدت ملی، تقویت روحیه مقاومت و مبارزه با دشمن از هر جنس و از هر گروهی که باشد، موثر واقع شود.


هنر به ویژه ادبیات به عنوان یکی از موثرترین شیوه­‌های تصویرسازی و معرفی قهرمان­‌ها در جامعه می‌­تواند زمینه‌­های اصلاحِ میل به پذیرش قهرمان­‌های کاذب و محدود را فراهم نماید. ولیکن با دقت در شرایط موجود و حاکم بر فضای هنر و هنرمندان ایران معاصر ضعف و کم‌کاری در این عرصه مشهود است. ایراد مطرح شده در زمینه معرفی اسوه­‌ها و الگوهای عالی انسانی از نمونه­‌های الهی تا مصداق­‌های عینی و هم‌­عصر، زمینه‌­های شکل‌­گیری متعددی دارد. به عبارت دیگر در حوزه خلق اثر، هنرمند، کمتر دارای نگاه عمیق و تحلیل صحیح از وضعیت رخدادها و مقتضیات و مناسبات پیرامون خود و نیز کمتر دارای تفقه اجتماعی و دینی است و این عدم اشراف و تسلط بر دین، اجتماع، انسان و زوایای زندگی، او را در فاصله­‌ای نسبتاً دور از شناخت پیرامون و آفرینش و خلقی موثر و به هنگام که فرزند زمانه­ خویش باشد قرار می‌­دهد.


در فضای تحلیل و نقد ادبی متاسفانه ادبیات و به تبع آن، داستان­ در گرداب اتکای منتقدان به ابزار و دانش ترجمه­‌ایِ نقد و بررسی افتاده که منجر به بسته شدن فضای خلق و سکوت نویسندگان جریان داستان‌­های آرمان­‌طلب، اشراقی – البته قاعده­‌مند و برخوردار از کیفیت درخور – می‌­شود و ضلع دیگری که در شکل­‌گیری و گسترش این وضعیت موثر بوده­، نهادهای حمایتی و سازمان‌­های متولی کتاب و فرهنگ است که با ضریب دادن ناصواب به برخی کتاب­‌ها و هنرمندانی که در بازار گوهرهای حقیقی، حکم خرمهره را دارند، به بیراهه رفته و نیز مطالبه و توجه و حمایت هنر از منظر تایید خود، که به رکود و جمود فضای خلاقیت متعهدانه و آرمان طلبانه­ هنر دامن زده­ است.


در سال­‌های اخیرِ عمر ادبیات داستانی فارسی و در میان انبوه نگارش‌­های گروهی و موضوعی، مرسوم بوده که مجموعه داستان‌­های فراخوانی، جشنواره‌­ای و مستقل ِگروهی که بیشتر در جایگاه و ردیف ارائه­ کم و کیف برگزاری آن جشنواره، جایزه یا مراسم قابل بررسی است، آثاری شبیه به هم و در فضایی کلیشه­‌ای به لحاظ فرم و مضمون، یا آوانگارد و رادیکال باشند. که این موضوع یا به دلیل سلیقه تیم داوری بوده و یا محدودیت‌­های جشنواره، مدل جایزه و برگزارکنندگان و حامیان مالی آن، و در هر صورت تولید اثر و پنجره‌های تماشا را برای نویسنده و مخاطب محدود و معدود و شاید دور از واقعیت اجتماع می­‌نموده­ است.


ضمن اینکه نتیجه­ این تلاش و فعالیت مشترک، محصولی نامرتبط با نیازها و دغدغه­‌های روزِ جامعه و به لحاظ فنی بعضاً غیر قابل دفاع در بدنه­ بازار نشر کتاب نیز بوده­ است و غالباً چنین کتاب‌­هایی هویتی مستقل از آن جشنواره یا فراخوان ادبی نداشته­‌اند و عمرشان با اتمام مراسم و اختتامیه، خاتمه یافته است.


اما مجموعه­ داستان گروهی «عطر عربی»، یک مجموعه­ متنوع از نگاه و مضمون و فرم است که هویتی مستقل و خود بنیاد دارد. مجموعه­‌ای که نه به سفارش که به تشویق و حمایت نویسندگان جوان نوشته شده است.


مجموعه‌­ای که در تنوع اقلیم و موقعیت، جغرافیای ایران و عراق و انواع اقسام مکان‌­ها از شهر و روستا و منطقه جنگی و ... را به تصویر کشیده است. در تنوع زمان، از داستان‌هایی با ریشه­‌یابی تاریخی و نگاهی اسطوره­‌ای به حوادث امروز منطقه را شامل می‌­شود تا داستان‌­هایی از دل کارزار و روایت‌ی­هایی لحظه به لحظه از نبرد.


از منظرشخصیت­ نیز این مجموعه­ ارزشمند، درخور توجه است و به دلیل تنوع نویسندگان کتاب، شخصیت­‌ها بسیار متنوع و متفاوت انتخاب و پردازش شده‌­اند.


چنین تنوعی در نگاه، مضمون، اقلیم و شخصیت در یک مجموعه داستان گروهی که قرار و هدفش نگاه و توجه به یک جریان و حادثه­ بزرگ ملی بوده است، نخست مخاطب این آثار و این اتفاق را از محدودیت ناخواسته می‌­رهاند و در تعلق و تملک جمعیت ملت ایران و جهان اسلام معرفی می‌­کند و سپس مبارزه را برای نیل به هدف و آرمان را بی­‌زمان و بی‌­مکان و متاثر از همه گروه­‌های فکری و اقشار اجتماعی می‌­شناساند. به دیگر سخن، می­‌گوید مبارزه برای آرمان رمز بقاست.


اما چرا جامعه‌­ای در تشخیص قهرمان­‌های خود و نزدیک شدن و روایت نمودن آنها دچار بی‌تفاوتی یا تاخیر می‌­شود؟


روی این سخن، هم به نویسندگان است از طیف­‌های مختلف و هم متوجه رسانه‌­ها و اهل اندیشه و نقد.


جنگ و آن هم جنگی که از جنس مواجهه­ آخرالزمانی است با رزمندگانی که نه دور از ما که از میان هستند، فارغ از حقانیت این مبارزه و چگونگی پیگیری آن که در باورها و اعتقادات و تحلیل­‌های افراد مختلف با سبقه­ فکری و منشی مختلف ممکن است متفاوت باشد، یک موقعیت خاص برای ثبت شدن برای روایت شدن و ساخته شدن است. پس کجایند نویسندگانی که در جستجوی ایده‌­ای برای نوشتن، سفر به دور دنیا می­‌کنند.


این نویسنده‌­ای که درگیر جامعه­ خود نیست، درگیر کدام جامعه، کدام آرمان و در پی چیست که از مسیر جامعه­ خود، قهرمان­‌های ملی خود و فرهنگ خود نمی­‌گذرد؟ آن­چنان خلقی بیش از یافتن در پی بافتن است. و اکنون که ثمره­ تلاش گروهی از نویسندگان با افکار و عقاید مختلف، کتابی است که هم فرم دارد و هم محتوا، کجایند منتقدین و موشکافان ادبی که زوایا و خبایای این اثر را بنویسند و بگویند تا میل و رغبت دیگران به خواندنش و به این عرصه و این تلاش بیش و بیشتر شود؟ و کجایند همراهان و غیرهمراهان رسانه­‌ای که از منظر خود، با انصاف یا بی­‌انصاف بنوازند این موضوع و این تلاشِ به زعم بنده فاخر و قابل دفاع را؟


بی تفاوتی به قهرمان­‌های خود نوعی از بی‌توجهی به سرنوشت و آرمان‌­های خود، و نوعی از خودباختگی فرهنگی است، اگر نگوییم غرب‌گرایی.


مجموعه داستان «عطر عربی»، آخرین تلاش، مرحوم فیروز زنوزی جلالی است که با انتخاب جنس آخرین فعالیتش در روزهای سخت بیماری، نشان داد که انتخاب یک نویسنده تا پایان عمر، مبارزه است برای ساخت فرهنگ و تقویت آرمان‌­های دینی و ملی کشورش. روحش شاد و یادش گرامی.


منبع: فارس


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب