حماسه «فرمانده حسین»
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، در 74 کیلومتری رشت، هفت کیلومتری لنگرود، پنج کیلومتری رودسر و هشت کیلومتری املش، در شهر جدید شلمان، در این کهن روستا، یل گیلان آرمیده، سرهنگ پاسدار مرتضی حسینپور، فرمانده شهید حججی، پرکشیده روز سربریده شدن محسن، شانزدهمین روز مرداد، تدمر، سوریه. حجاران روی سنگ مزارش نوشتهاند، مرتضی، فرزند محمد، مجاهدی حیدری، مدافع حرم زینبی؛ این سنگ سپید صیقل خورده عجیب جلا دارد.
امروز برای مرتضی در گلزار شلمان، جایی مشرف به ارتفاعات سماموس و خرسنگ کوه، اشکها میچکد، آشنا و غریبه، دور و نزدیک دلشان ریش خواهد شد، مرثیهها خواهند سرود. چهلمین روز نبودن مرتضی گریه هم دارد، فقدانش آنقدر بزرگ است که سردار سلیمانی، جبهه مقاومت را میگذارد و به شلمان میآید، شیخ اکرم الکعبی، دبیرکل مقاومت اسلامی جنبش النجبای عراق هم خواهد آمد.
شلمان آبستن حادثه است، آبستن یک بغض، بغضی برخاسته از یک سوگ، سوگ مرتضی، همان حسین قمی در عراق و سوریه. دیروز همرزم مرتضی، در شلمان و حوالی خانه پدری مرتضی بود که به ما خبر داد سراسر شهر را به احترام شهید، بنرکوبی کرده اند و شلمان پر است از عکسهای مرتضی؛ مرتضایی که حاجقاسم میگفت آینده سپاه است و تا 20 سال دیگر هم نمیشود مثل حسین قمی را تربیت کرد.
ربط مرتضی به حسین و ربط حسینپور به قمی را همرزمش به ما میگوید، این که مرتضی سالها در قم زندگی کرد و به واسطه ارادتش به بانوی قم، شد حسین قمی؛ نام مستعار برای یک فرمانده سپاهی در عراق و سوریه.
مادر مرتضی اینها را میداند که دلش خون است، خواهرانش تصویر شیرمرد سامرا و حلب را در یاد دارند که با رسانهها حرف نمیزنند، همسرش یلی را از دست داده که این همه شکسته است. دایی مرتضی که خودش را بیشتر از اهل خانه پیدا کرده به ما میگوید همسر مرتضی حال خوبی ندارد، که بار شیشه دارد و منتظر تولد علی است، علی بیمرتضی و همرزم مرتضی خوب میداند که حسین، سه ماه آخر زندگیاش را هر روز روزه بود تا این پسر، فرزند صالحی شود؛ روزه در بیابانهای سوریه، در آن گرمای خفهکننده، زیر لباس رزم، زیر آتش دشمن.
مادر حسین قمی، فرهنگی سابقه دار و معاون دبیرستانی در گیلان به هم ریخته است، به خاطر همه این چیزها که میداند. او میداند مرتضی به عشق دفاع از حرم و فرماندهی حیدریون، سرجمع یک سال هم با خانواده نبود و حتی بعد از ازدواجش یک ماه هم با همسرش زیر یک سقف زندگی نکرد. او یادش است که شوهرش گفت مرتضی یک محرم را پیش ما بمان و کنار ما عزاداری کن که حسین بی تردید و مصمم گفت من محرم اینجا باشم و عزاداری کنم و اهل بیت را آنجا تنها بگذارم؟
پدر حالا برای همه تعریف میکند که مرتضی میخواست در عراق و سوریه، در جنگ با تکفیریها، در لباس یک فرمانده، با جان عزاداری کند.
امروز روز چهلم به خاک سپردن مرتضی، روز تولد دردانه اوست، سیام شهریور96 قطعا او را میبرد به سیام شهریور64، به 32 سال قبل، به همه شیرینیهای آن روز، روز تولد مرتضی.
مرتضی 11 سال در عراق و سوریه ماند، معتمد حاجقاسم بود، به قول همرزمش به واسطه درایتش خیلی زود از یک عنصر به یک فرمانده خبره تبدیل شد. پدرش میگوید مرتضی عربی را به همه لهجههای سوری، لبنانی، عراقی و... صحبت میکرد طوری که کسی متوجه نمیشد او عرب نیست؛ او این تسلط را یکی از رازهای موفقیت مرتضی در فرماندهی میداند.
در این سالها مرتضی شش بار مجروح شد که چهاربارش درحد شهادت بود، دوبار شکمش شکافته شد، یک بار پایش بشدت آسیب دید، یک بار صورتش، دوبار هم کتفش و همه را از خانواده مخفی کرد تا دفعه آخر، دوشنبه 16 مرداد، در آن روز که تدمر سوریه دشت کربلا شد، همان روز که شمر سر از پیکر محسن حججی جدا کرد، آن روز که مرتضی به گواه دوستانش12داعشی را فقط با یک خشاب هلاک کرد اما تیر خورد، ترکش نارنجک به پشتش گرفت و بعد از 35 دقیقه به گفته پدرش از هوش رفت.
امروز مراسم چهلم مرتضی است، آن حسین قمی معرف حضور تروریستها که همرزمش شهادت میدهد جوان دست و دل بازی بود، آنقدر که حتی اگر عملیات به تجهیزات نیاز داشت با پول خودش میخرید و ترسی نداشت از این که به دفعات گوشی تلفن همراه گرانقیمتاش را به دوستانش هدیه دهد.
امروز روز عزای نبودن اسطوره شلمان است، فرمانده حیدریون، بیحاشیهترین فرمانده که شهادت، در وطن نامیاش کرد، که اگر نبود آن دوشنبه خونین، 11 ایرانی دیگر در کربلای تدمر مثل شهید حججی سر میدادند و پر میکشیدند.
قیام شهر برای فرمانده
شلمان سیاهپوش است، محله ،کوچهها و ساختمانهای این شهر همه با بنرها و عکسهای بزرگ در لباس رسمی و رزمی این شهید پوشانده شده است. همسایههای این خانه عزادارند، سیاههها کش آمده تا دیوارهای محله و رسیده به مسجد سجادیه؛ مسجد، عزادار شهید دشت کربلا هم هست، دو عزای همزمان، حسین شلمان و حسین اهل بیت.
شلمانیها همه برای امروز آمادهاند، قرار آنها ساعت چهار عصر در مزار شهداست که آقا سیدعلی کیا میخوانندش؛ حاجقاسم همینجا پشت تریبون میرود. دایی مرتضی که تصاویر را برایمان ارسال میکند، توضیح میدهد تا شعاع پنج کیلومتری شلمان نیز پارچه نوشتهها و بنرهای تسلیت پشت هم صف کشیدهاند. میگوید این تسلیتها که یکی مرتضی را قهرمان مینامد و دیگری نابغه، تسلای دل خانواده است.
منبع:جام جم آنلاین
انتهای پیام/