شیطان بزرگ در مسیر فروپاشی
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از جوان، وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1357 معجزه اسلام انقلابی در عصر جاهلیت مدرن و مهندسی نظام سلطه بود که بسان زلزلهای سهمگین همه بافتهها و ساختارهای نظام سلطه را به چالش طلبیده و تهدید به نابودی کرد ؛ هنوز فریاد معمار کبیر انقلاب اسلامی در گوشمان است که فرموده بود «از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. (صحیفه نور ج 12 ص 125)». «من با اطمینان میگویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مینشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.»
آرنولد توینبی، متفکر مشهور انگلیسی در اواخر جنگ دوم جهانی در باره ظهور و سقوط تمدنها گفته بود: در تاریخ بشریت مجموعاً 15 نوع تمدن بشری به وجود آمده است، این تمدنها عمدتاً به تمدنهای فسیلی تبدیل شده و دیگر وجود خارجی ندارند... وی وقتی به تمدن اسلامی میرسد میگوید: تمدن اسلامی هرگز فسیل نشده و مانند شیری است که فعلاً زمینگیر شده است و اگر به همین حالت بماند خیال غرب راحت خواهد بود، اما اگر اسلام بیدار شود غرب باید بداند که روزگار بسیار سختی خواهد داشت. بریتانیاییها به منظور پیشگیری از بیدار شدن شیر خفته تمدن اسلامی دهها برنامه (تجزیه امپراتوری عثمانی، تقسیم کشورها بر مبنای وجود مشکلات مرزی، جنگهای قومیتی و مذهبی، پیریزی ایجاد رژیم صهیونیستی و...) را به کار گرفتند اما با وجود همه پیشبینیها نتوانستند مانع از وقوع انقلاب اسلامی بشوند.
بر اساس نظریه آنتونی گیدنز (جامعهشناس انگلیسی) تا پیش از دهه 80 میلادی دنیای غرب بر این باور بود که جهان به سمت سکولاریزه شدن پیش خواهد رفت اما به برکت انقلاب اسلامی، دنیا به سمت دینی شدن و بازگشت به معنویت حرکت کرده است. ریچارد نیکسون نیز معتقد است که جهان بشریت تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران با سرعتی غیرقابل باور به سمت معنویت و ادیان الهی و مشخصاً به سمت اسلام حرکت میکند. از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون، امریکاییها در راستای تقابل با جمهوری اسلامی ایران راهبردهای متعددی آزمایش کرده و به رغم تحمیل هزینههای بسیار در تمامی راهبردها شکست را پذیرفته و همواره تغییر جهت داده و به راهبردی دیگر رو آوردهاند.
در دهه اول عمر بابرکت جمهوری اسلامی ایران، امریکاییها با نیم نگاهی به طمعورزی اتحاد جماهیر شوروی و به منظور جلوگیری از سلطه شرق بر نظام نوپای ایران راهبرد نیمه سخت را انتخاب و «استراتژی براندازی و استحاله» را در دستور کار قرار داده و با تصرف جایگاههای مدیریتی نظام توسط غربگرایان جبهه ملی و عناصر ملیگرا سعی کردند در بازه زمانی میان مدت مسیر انقلاب را از ارزشهای اسلام انقلابی به سمت غرب بچرخانند اما با غلبه نیروهای انقلاب و شکست ملیگراها خیلی زود تغییر جهت داده و با انتخاب راهبرد سخت و با «استراتژی نظامی» و از طریق واسطه و تجهیز و حمایت صدام به جنگ جمهوری اسلامی آمدند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، غرب که ماهیت خود را در دوقطبی تعریف کرده بود به خوبی پیام انقلاب اسلامی و موج بیداری اسلامی را درک کرده و متوجه شدند که امواج بیداری از ایران به عنوان قلب ژئوپلیتیکی و معنوی جهان اسلام به کشورهای مسلمان بهویژه در غرب آسیا مخابره میشود، به همین دلیل تغییر فوری استراتژی سخت را به استراتژی نرم در دستور کار قرار دادند. بر این اساس امریکاییها در اواخر دهه دوم بر اساس جمعبندی جمعی از استراتژیستهای زبده با دادن امتیازات جزئی در قالب قطعنامه 598 و ورود مستقیم به صحنه جنگ و تشدید فشار بیرونی و به کمک بخشی از مدیران نظام، جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم و پذیرش قطعنامه کرده و راهبردهای نرم را برگزیدند.
در سه دهه گذشته نیز شیطان بزرگ به منظور حفظ رژیم صهیونیستی از طریق اعمال نظریه «یینون (Yinon)» محقق صهیونیستی مبتنی بر بالکانیزه کردن غرب آسیا و در چارچوب راهبردهای نرم مشتمل بر «بازدارندگی»، «اعمال فشار و تشدید تحریم»، «نفوذ و استحاله»، «منافع مشترک»، «شرمنده سازی»، «مشارکت و ژاندارم منطقه»، «معامله بر سر فلسطین و رژیم صهیونیستی» و... سعی در متوقف کردن قدرت استراتژیک ایران کردهاند اما در هر مرحله با اقتدار جمهوری اسلامی و فرزندان انقلابی امام خمینی سلام الله علیه مواجه و مجبور به عقبنشینی از خاکریز خود شده و سبب توسعه عمق استراتژیک ایران شدهاند.
هم اینک با پیدایش آثار اضمحلال امپراتوری لیبرال سرمایه داری غرب، جهان دچار «پوست اندازی استراتژیک» شده و همه عوامل دست به دست هم داده و موجبات تفوق اقتدار نظام مقدس جمهوری اسلامی و توسعه عمق استراتژیک ایران شده و امریکا را مجبور به تغییر سیاست «ثقلزدایی از خاورمیانه» به سیاست «ثقلگرایی به آسیا» و حرکت از «حوزه آتلانتیک» به «حوزه پاسیفیک» و ایجاد کانونهای بحران در شرق و غرب آسیا در شبه جزیره کره و خلیج فارس نمودهاست تا شاید با این تغییر استراتژیکی و ژئوپلتیکی کماکان برتری خود را بر دیگر قدرتهای آسیایی دیکته کند:
1 - بازیگران صحنه سیاست و اقتصاد عوض شدهاند.
2 - نظم مورد نظر در قرارداد «سایکسپیکو» دچار آسیب جدی شده است.
3 - نظم عربی نیز ورشکسته شده و به کلی از بین رفته و تمامی چارچوبهای موجود در قراردادهای عربی از بین رفته است.
4 - اقتدار مصر به کلی در هم شکسته شده است.
5 - عراق و سوریه به عنوان بازیگران اصلی اتحادیه عرب از گردونه خارج شدهاند.
6 - کنشگران فرامنطقهای دچار تحول بنیادین شدهاند.
7 - بین قطبهای غربی (امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان) اختلافات جدی رخ دادهاست.
8 - قدرتها و قطببندیهای جدید منطقهای در سه قاره (ترکیه و ایران - برزیل و مکزیک - و... ) شکل گرفته است.
9 - فروپاشی صدام، مبارک و... به نفع جمهوری اسلامی واقع شده است.
10 - چین در کنار روسیه ماهیت قدرت جهانی را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده است.
همه موارد مذکور در کنار سلسلهای از عوامل ژئوپلیتیکی و اکتسابی ایران سبب برآمدن ایران و افول اقتدار غرب بهویژه امریکا شدهاست:
1 - موقعیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی ایران
2 - قدرت مادی و معنوی ایران
3 - قدرت راهبری فوق استراتژیک مذهبی ایران
4 - پختگی نظام در تصمیمگیریهای سیاسی ملی و منطقهای و بینالمللی
5 - قدرت مسلط جمهوری اسلامی ایران در حل معضلات داخلی و فتنههای رنگارنگ
6 - اقتدار نظام در مواجهه و مدیریت جنگ تحمیلی و کودتاهای رنگارنگ
7 - قدرت نظام در اداره کشور از طریق اقتصاد مقاومتی
8 - قدرت ایران در اداره و مدیریت نیات شوم غرب در غرب آسیا و تجمیع توانایی کشورهای آسیب پذیر و چرخش صحنه نبرد به نفع کشورهای هدف (سوریه، عراق، افغانستان، لبنان).
9 - سرکوب فتنه مذهبی امریکایی داعش و...
10 - تغییر ماهیت خاورمیانه جدید و بزرگ غربیها به خاورمیانه مورد انتظار جمهوری اسلامی ایران.
بر اساس آنچه که گفته شد بیتردید جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا دست برتر را داشته و با توجه به پیشزمینههای فروپاشی امریکا و حتی اروپا وقت آن است که دولتمردان و مسئولان نظام با درک صحیح وضعیت، دیپلماسی تهاجمی هوشمندانه را جایگزین دیپلماسی برد- برد (دیپلماسی سازش) نماید.
انتهای پیام/