دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادی از درگذشتگان عرصه تجسمی در سال 95

از نقش تا سفال

عرصه هنرهای تجسمی از خوشنویسی گرفته تا نقاشی و سفالگری و مجسمه‌سازی و ... در سالی که گذشت، درگذشتگان زیادی داشت؛ هنرمندانی که نمایندگان هنری ایران‌زمین بودند و یادشان با آثار به جامانده از آنان، باقی می‌ماند.
کد خبر : 165696

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، هنرمندان درگذشته حوزه تجسمی در سال 95 به این شرح‌اند:


امید‌ آشتیان


1مرداد 1350، قم
شهریور 1395، تهران


از نوجوانی به هنرهای تجسمی علاقه داشت، به‌خاطر همین، در 18 سالگی به چاپ دستی و طراحی پارچه روی آورد. چند سال بعد به مجسمه‌سازی علاقه‌مند شد و برای ساخت مجسمه از هر چیزی استفاده می‌کرد؛ از چوب و گل گرفته تا صابون. سپس به یک کارگاه مجسمه‌سازی در قم رفت و کار قالب‌گیری را شروع کرد.


مدتی بعد، مجسمه‌سازی او را به مشهد کشاند، سپس برای ساختن مجسمه‌های سنگی بزرگ به شیراز رفت. بعد راهی تهران شد و کارگاه خود را در این شهر تأسیس کرد. در این کارگاه، علاوه بر مجسمه‌سازی، به آموزش این هنر هم می‌پرداخت. او که همواره در پی نوآوری بود، در سال‌های 1387 و 1388 به واسطه جشنواره‌ای هنر محیطی گناوه و اصفهان، مجسمه‌سازی با مواد نانو را به هنرمندان معرفی کرد. آشتیان در سال 1387 به ساخت مجسمه‌های واقع‌گرا در تهران پرداخت. ساخت و نصب مجسمه میرزا کوچک‌خان در پارک میرزا کوچک‌خان جنگلی، مجسمه‌ شهید اسکندرلو در همان پارک، حضور در یکی از شرکت‌های معتبر مجسمه‌سازی در تایلند، بخش دیگری از فعالیت‌های او است که به‌دلیل بیماری قلبی او متوقف ماند. آشتیان در 3 شهریور 1395 درگذشت.


وحید‌ جعفرنژاد


10 دی ۱۳۶۴، تهران
11 شهریور 1395، تهران


یکی از بهترین شاگردان استاد نصرت‌الله مسلمیان بود. پس از فراگیری فنون نقاشی در سال 1387، به گروه هنری پتک پیوست. نقاشی‌های او بسیار ذهنی بودند. او ذهنی سوررئال داشت زمانی که نقاشی می‌کشید، با قلم و بوم و رنگ‌هایش یکی می‌شد و در یک هماهنگی خاص رازهای هستی را در سفیدی بوم به جریان می‌انداخت. حاصل این هماهنگی، نقاشی‌هایی بود که خیلی زود مورد توجه همه قرار گرفتند. جعفرنژاد در 1388، در نمایشگاه منتخب نسل نو برگزیده شد و پس از آن، نمایشگاه‌های انفرادی‌اش را برگزار کرد: کیک آلبالو (گالری هما، ۱۳۹۰ )، اتاق خاکستری (گالری هما، ۱۳۹۱)، سری انعکاس (گالری هما، ۱۳۹۲)، پروژهی متحدان (دبی، ۱۳۹۴) نمایشگاه‌های انفرادی او هستند. همچنین نقاشی‌های جعفرنژاد در نمایشگاه‌های گروهی جشنواره دامونفر (پردیس ملت، ۱۳۸۹)، منتخب نسل نو (۱۳۸۹)، بازماندگان (موزه باک در ژنو، ۱۳۹۱)، سیر طوالنی روز در شب (کافه گالری خورشید ۱۳۹۱)، هفته طراحی ۱ (گالری هما، ۱۳۹۱) و سال ۲ (خانه هنرمندان ایران، ۱۳۹۲). به نظر می‌رسید آینده درخشانی در انتظار نقاش جوان باشد، اما جعفرنژاد به دلایل نامعلومی در 11 شهریور 1395 درگذشت.


حمید‌ خاد‌می


۱۳۴۰، تهران
۲۹ فروردین ۱۳۹۵، درسدن، آلمان


‌‌‌از کودکی به زبان علاقه‌مند بود؛ انگلیسی، فارسی یا فرانسه فرقی نداشت. به‌خاطر همین، زبان و ادبیات فرانسه خواند، آن هم در دانشگاه تهران. بعد به زبان‌شناسی روی آورد. در همین زمان، ترجمه و ویرایش را آغاز کرد. او کتاب‌های زیادی را ترجمه و ویرایش کرد، ولی او را با ترجمه کتاب‌های شل سیلوراستاین می‌شناسند. نثر روان و نزدیک به متن اصلی، اسمش را در ذهن مخاطبان حک کرد. ترجمه تنها هنر خادمی نبود. او از سال 1363 به انجمن خوشنویسان ایران رفت و آمد داشت و مدرک ممتاز خوشنویسی را از این انجمن گرفت، به درجه استادی رسید و خط شکسته درس می‌داد. قرار بود در سال 1395، نمایشگاهی انفرادی از تازه‌ترین آثار خادمی در الجزایر و چند کشور دیگر برگزار شود، اما عمرش به دنیا نبود تا نمایشگاهش را ببیند. او در 29 فروردین 1395، پس از یک دوره کما، بر اثر ایست قلبی درگذشت.


محمد‌علی صمیمی اول


1314، دُرخش، بیرجند (روستای سرچاه تازیان)
1تیر 1395، بیرجند


از 6 سالگی پای دار قالی نشست و فرشبافی را از اطرافیانش یاد گرفت. پس از مدتی، او به طراحی فرش علاقه‌مند شد و برای شروع، طراحی نقوش فرش را به روش روکش کردن تمرین کرد. سپس شاگرد استاد محمدحسن سرچاهی شد تا ریزه‌کاری‌های طراحی فرش را یاد بگیرد. با این آموخته‌ها وقتی در سال 1346، شرکت سهامی فرش ایران را در بیرجند‌‌‌ نمایندگی تأسیس کرد، صمیمی را برای همکاری برگزید. او در این شرکت در کنار استاد جمشید بیکمودی به فعالیت پرداخت و پس از آنکه بیکمودی به مشهد رفت، تا مدت‌ها صمیمی تمام نقوش مورد نیاز شرکت سهامی فرش را طراحی می‌کرد. او که بر طراحی تمام نقوش فرش منطقه بیرجند تسلط کامل داشت، مهارتش در طراحی، طرح‌های باغی، گلفرنگ و درختی همه را شگفت‌زده می‌کرد. صمیمی با حضور در چند همایش و نمایشگاه ملی و بین‌المللی، هنر خود و همشهری‌هایش را در معرض دید جهانیان قرار داد. او د‌‌‌ر طول زندگی خود نقش میزد تا اینکه در 1 تیر 1395 درگذشت.


محمد‌رفیع ضیایی


8بهمن 1327، اِوز، الرستان، استان فارس


3 تیر 1395، تهران


قلم روانی داشت و به‌راحتی و پرقدرت قلم میزد. او در کارش، چه در انتخاب موضوع و چه در اجرای موضوع صاحب سبک بود. ضیایی تسلط بالایی بر خط داشت. بی‌تکلفی، یکی از ویژگی‌های کارهایش است که نشان‌دهنده منش و رفتار شخصی او هم هست. کاریکاتورهای ضیایی را می‌توان در مجالت زیادی دید. ضیایی بسیار پرکار بود. او برای مجالت هزار قصه، کارتون برای کودکان، فکاهیون، فکاهی، خورجین، گل آقا، کیهان کاریکاتور، پیلبان و کتاب کاریکاتور دست به قلم می‌شد و کاریکاتور می‌کشید. ضیایی در کارهایش به طنز تلخ گرایش داشت. آثار او اغلب سیاه و سفید بود و هاشورهای متراکم و پرقدرت داشت. کارهایش بیشتر در زمینه صلح و بشردوستی بودند. کاریکاتورهای ضیایی در25 کتاب کودک و نوجوان چاپ شد و چندین کتاب طنزپردازان و فکاهی‌سرایان را مزین کرد. او علاوه بر کشیدن کاریکاتور، داوری جشنواره‌های متعدد را بر عهده داشت. آنچه ضیایی را از دیگر کاریکاتوریست‌ها متمایز می‌کند، مقالات او در مورد کاریکاتور است. او سعی داشت از خط بالاتر برود، عمق کاریکاتورها را جستوجو کند تا بتواند سطح کاریکاتوریست‌های ایرانی را ارتقا دهد. ذوق و شوق ضیایی به کاریکاتور اینقدر زیاد بود که دخترش را هم به ذوق آورد و کاریکاتوریست کرد. پدر و دختر در کنار هم با زبان طنز مشکالت جامعه را مقابل چشمان مخاطبان می‌گذاشتند تا اینکه پدر در 3 تیر 1395 بر اثر حمله قلبی، دختر را تنها گذاشت.


غلامعلی فرهت


1321، تبریز
28 مهر 1395، تهران


فوق لیسانس علوم سیاسی داشت و شغلش هم با تحصیلاتش مرتبط بود، اما دلش با نقاشی بود. یک روز به کار و تحصیلات پشت پا زد و در یک دوره آموزشی نقاشی یک‌ماهه ثبت‌نام کرد. از آن به بعد بوم و رنگ را رها نکرد و به‌طور خودآموخته نقاشی را ادامه داد. فرهت همه سبک‌های نقاشی را امتحان کرده بود و در همه سبک ها آثار چشمگیری داشت، اما سبک اصلی‌اش سوررئال بود. او در کشیدن پرتره هم چیره‌دست بود و آثار زیبایی از او به جای مانده است. فرهت در بوم و رنگ متوقف نشد. او تا می‌توانست در زمینه نقاشی می‌خواند و پژوهش می‌کرد. درنتیجه پژوهش‌های فرهت در دهه هفتاد از او دعوت شد تا در برنامه تلویزیونی هنر و اندیشه به‌عنوان کارشناس هنری شرکت کند. فرهت در سال‌های اخیر دچار سرطان شد و سرانجام در 28 مهر 1395 درگذشت.


پرویز کلانتری


طالقانی اول فروردین 1310
زنجان 31 اردیبهشت 1395، تهران


در هفت‌ سالگی، وقتی پدر و مادرش در خانه نبودند، تمام دیوارها را با زغال نقاشی کرد. بعد از آن، مسئول نقاشی کشیدن بر روی تخم‌مرغ‌های سفره هفت‌سین شد. به دبیرستان که رفت، برای مجله چلنگر کاریکاتور می‌کشید. سپس تحصیلاتش را در زمینه هنرهای تجسمی ادامه داد. بعد از پایان تحصیلات، به‌خاطر آشنایی با همایون صنعتی‌زاده به انتشارات فرانکلین، ناشر کتاب‌های درسی، راه یافت و از آن پس قلمش را برای بچه‌ها در دست گرفت. وقتی در سال ۱۳۴۵، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شکل گرفت، پرویز کلانتری در کنار نورالدین زرین‌کلک و غلامعلی مکتبی و محمد زمان قلم به دست گرفتند و برای کودکانی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، داستان‌ها را به وسیله نقاشی و تصویر روایت کردند‌‌‌. بیشتر ما از کودکی داستان‌های مرغابی‌ها و لاک پشت، روباه و زاغ، حسنک کجایی؟ و کوکب خانم را با روایت تصاویری به یاد داریم که کلانتری خلق کرده است؛ تصاویری که پس از گذشت چند نسل هنوز زنده و گویا هستند. او همچنین دستی بر قلم داشت و مقالات بسیاری در مورد هنر، به‌ویژه هنر ایرانی نوشت. همچنین سه کتاب داستان ولی افتاد مشکل‌ها، چهار روایت و نیچه نه، فقط بگو مشد اسماعیل از قلمی برخواست که عشق به ایران در آن جریان داشت. سرانجام کلانتری در پی عارضه مغزی و قلبی که در سال 1393 برایش اتفاق افتاد، در 31 اردیبهشت 1395 درگذشت.


هد‌ایت‌الله گلزاد‌


2 شهریور 1323، اصفهان
19تیر 1395، اصفهان


اهل اصفهان بود؛ شهری پر از بناهای تاریخی که توریست‌ها را جذب خود می‌کند. عشق به همین شهر و همین بناها گلزاد را دست به دوربین کرد؛ موضوع عکاسی او میراث فرهنگی بود. او از بناها و صنایع د‌‌‌ستی، زندگی مردم و... عکس می‌گرفت و عکس‌هایش را در نمایشگاه‌های مختلف به نمایش می‌گذاشت تا مردم را با فرهنگ شهر و کشورش آشنا کند. گلزاد همچنین با پیوستن به انجمن‌های دوستدار میراث فرهنگی اصفهان، در ضبط و ثبت، معرفی و نگهداری آثار فرهنگی تالش‌های فراوانی کرد. او که دستی هم بر قلم داشت، چند کتاب در مورد میراث فرهنگی تألیف و چاپ کرد. گلزاد پس از گذراندن یک دوره بیماری سخت، در 19 تیر 1395 به‌دلیل ایست قلبی درگذشت.


سیروس معروفی


1325، سنندج
21 مهر 1395، سنندج


تمام فکرش سنندج بود. کودکی را در همین شهر گذراند. پس از گذراندن دوره مدرسه، به تهران رفت و علوم سیاسی خواند. علاقه اصلی او هنر بود، به‌خاطر همین در انجمن خوشنویسان شاگرد استاد کیخسرو خروش شد و نستعلیق یاد گرفت. علاقه معروفی به هنر، او را به هنرستان‌های تجسمی و موسیقی کشاند و به تدریس واداشت. طولی نکشید که عشق به کردستان او را به سنندج برگرداند. معروفی مسئول خانه فرهنگ سنندج شد و همانجا با کمک خوشنویسان، انجمن خوشنویسان کردستان را تأسیس کرد. سپس با یاری استادان موسیقی، انجمن موسیقی شمشال را راه‌اندازی کرد. علاقه معروفی به فرهنگ کردستان در همینجا متوقف نماند. او ابتدا به‌عنوان کارشناس، سپس به‌عنوان مدیرکل میراث فرهنگی کردستان در اداره میراث فرهنگی مشغول به کار شد. آنچه معروفی را از دیگر هنرمندان متمایز می‌کند، پژوهش در زمینه‌های معماری، میراث فرهنگی و فرهنگ و ادب کردستان و جمع‌آوری آثار این حوزه‌ها است. نمونه این پژوهش‌ها، کشف آثار باستانی زیویه و نقش برجسته میدان کوزه‌بشان در پارک جنگلی آبیدر سنندج، متعلق به 2700 سال پیش، است. همچنین از معروفی تحقیقات و نوشته‌های ارزشمندی در مورد معماری سنندج و صنایع دستی کردستان از جمله قالیبافی، نازک‌کاری و... باقی مانده است. معروفی که عمرش را در راه فرهنگ کردستان صرف کرده بود، در 21 مهر 1395 به‌دلیل مرگ مغزی درگذشت.


غضنفر ملک‌ثابت


1310، یزد
28بهمن 1394، یزد


ایرانیان از دوران پیش از ورود اسلام، پارچه‌ای ابریشمی با نقوش درهم هندسی می‌بافتند و آن را به‌عنوان دارایی در جهیزیه عروس قرار می‌دادند؛ اسم این پارچه «دارایی» است. داستان غضنفر ملک‌ثابت و اجدادش هم به این پارچه مربوط است. او دارایی بافی را از 15 سالگی نزد پدربزرگ و پدرش یاد گرفت. بعدها یک کارگاه دارایی بافی در یزد ساخت و اسمش را گذاشت دارایی بافی ملک. ملک‌ثابت در این کارگاه دست به ابتکارات بسیار زد. یکی از این ابتکارها، تغییر دستگاه‌های دارایی‌بافی بود. دستگاه‌های قدیمی، ثابت و سنگین بودند، اما ملک‌ثابت توانست با خلاقیت خود دستگاهی متحرک طراحی کند. او همچنین یکی از معدود افرادی بود که هر پارچه‌ای که می‌خواست، می‌توانست تولید کند و محدود به دارایی نبود؛ او در ترمه‌بافی هم دستی داشت. ملک‌ثابت کارگاه خود را به کلاسی برای آموزش هنرش تبدیل کرده بود، او علاوه بر فرزندانش، داوطلبانه به دانشجویان رشته نساجی و صنایع دستی دارایی‌بافی می‌آموخت. تلاش‌های او سبب شد که موفق به کسب مد‌‌‌رک دکترای هنری در زمینه هنر نساجی و صنایع دستی شود. ملک‌ثابت همچنین یکی از پیرغالمان امام حسین(ع) و سرپرست هیأت یعقوبی یزد بود. او به‌طور حرف‌های نوحه‌خوانی را یاد گرفته بود. ملک‌ثابت در 28 بهمن 1394 به‌دلیل مشکلات ریوی، نفسش تنگ شد و درگذشت.


سید‌محمود‌ موسوی


٢۵ مرداد ١٣۶٣، اصفهان
٢۶ فرورد‌‌‌ین 1395، اصفهان


دانشجوی رشته کامپیوتر بود و عاشق عکاسی. دوربین را از خود جدا نمی‌کرد. همین عشق به عکاسی سبب شد پس از پایان تحصیلات، دوباره به دانشگاه برود و در رشته عکاسی خبری درس بخواند. او عکس‌هایش را در پنج نمایشگاه گروهی در اصفهان و سه نمایشگاه گروهی در حوزه هنری تهران به نمایش گذاشت. موسوی علاوه بر عکاسی، در پی رشد و پیشرفت این هنر در شهرش بود، به‌خاطر همین، در انجمن‌های عکاسی مختلف فعالیت می‌کرد. او عضو هیأت مدیره کانون عکس اصفهان و عضو کمیته فنی بخش عکس انجمن سینمای جوان استان اصفهان بود. تلاش‌های موسوی تا 26 فروردین 1395 ادامه داشت؛ تا روزی که ناگهان بر اثر ایست قلبی درگذشت.


علی والیان


2اردیبهشت 1322، اصفهان
5 شهریور 1395، اصفهان


با دست‌هایش به گل جان می‌داد و از آن سفال می‌ساخت، اما سفال‌ها بی‌رنگ و لعاب بودند، به‌خاطر همین، به این فکر افتاد که بهتر است به آنها روح بدهد. نزد استاد رستم شیرازی رفت و از او نگارگری آموخت. سپس به میناکاری علاقه‌مند شد و از استاد شکرالله صنیع‌زاده این هنر را یاد گرفت. حالا وقت آن بود که کاشی مینا را از فراموشی تاریخی دربیاورد و زنده کند. او که سبک‌های کاشیکاری را خوب می‌دانست، سبک صفوی (ختایی و اسلیمی) و قاجاری (گل و بته) را ترکیب کرد و سبک خودش را ساخت. در زمانه‌ای که ساختمان‌های مدرن با سروشکلی بی‌روح از همه‌جا سر درآورده و هنرهای اصیل ایرانی رو به فراموشی بود، زنده نگه داشتن هنر کاشی‌کاری خدمت بزرگ والیان به فرهنگ ایران بود. میناسازی ضریح حضرت ابوالفضل(ع)، میناسازی ضریح حضرت رقیه(س)، ضریح حضرت معصومه(س) و میناسازی درهای مرقد امام رضا(ع) و مرقد حضرت علی(ع) نمونه‌ای از هنر دست استاد والیان است. او که پنجاه سال در خدمت به فرهنگ ایرانی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، در 5 شهریور 1395 به‌دلیل سرطان خون درگذشت.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب