فاطمه معتمدآریا: پای شرافت حرفهایام میایستم/ دلم میخواهد نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه شرق نوشت: به بهانه اکران فیلم «آباجان» به کارگردانی هاتف علیمردانی در جشنواره امسال، با معتمدآریا گفتوگو کردیم.
همکاری شما با هاتف علیمردانی در فیلم «آباجان» چطور شکل گرفت؟
هاتف علیمردانی قبل از اینکه بخواهد فیلم «آباجان» را کار کند، از من دعوت کرده بود در فیلم دیگرش «کوچه بینام» بازی کنم. منتها من آن زمان هم هاتف را زیاد نمیشناختم و هم اینکه خودم مشغول کار دیگری بودم و خلاصه آن زمان جور نشد که با هم کار کنیم. فیلمنامه «آباجان» را قبل از اینکه برای گرفتن پروانه ساخت بفرستد، برای من فرستاد و من از سناریوی آن خیلی خوشم آمد و بعد شروع به کار کردیم.
سناریوی «آباجان» بهانه همکاریتان بود؟
اساسا سناریو باعث شد که من آقای علیمردانی را بهتر بشناسم. هاتف نمیدانست که من قبلا زبان آذری یاد گرفتهام. وقتی به او گفتم که این زبان را بلدم او بیشتر ترغیب شد که با هم کار کنیم.
نقش آباجان به اقتضای موقعیت این کاراکتر دشواریهایی دارد، چون این زن برخلاف آنچه شرایط به او تحمیل میکند، امیدوار است. این کاراکتر برای شما چطور شکل گرفت؟
عنصر امید و حیات در فیلم «آباجان»، خود آباجان است. زنی که نه به نیستی فکر میکند و نه غمگین است و نه میخواهد شکست را بپذیرد. او شکست نمیخورد و همین باعث میشود که پتانسیل حیاتی در او وجود داشته باشد و این پتانسیل در طول فیلم مستتر است.
در شکلگیری این کاراکتر با کارگردان چه صحبتهایی داشتید؟ ظرایفی در ایفای این نقش هست که به نظر میرسد پرداخته خود شماست. در گفتوگو و تبادل ایدهها با کارگردان، چطور آباجان را شکل دادید؟
شخصیت اصلی را که خود آقای علیمردانی میدانسته که دقیقا کیست چون الگویش مادربزرگش بوده. تفاوت بین آنچه من بازی میکردم و مادربزرگ آقای علیمردانی، در وهله اول فیزیک ما بود. ایشان یک خانم درشتاندام و قویهیکل بودند ولی من چنین نیستم. تنها کاری که در این مورد توانستم بکنم این بود که کمی شکل ظاهری و فیزیکیام را تغییر دهم. اما جدا از این، آنچه من به این شخصیت اضافه کردم، ظرایف این شخصیت بود. بخشی از این ظرایف به شیرینی رفتار و ارتباط این زن با بچههایش برمیگردد. اما ما از ابتدا به یک دریافت مشترک رسیدیم و فهمیدیم آباجان زنی پر از قدرت است و پر از امید. باقی ریزهکاریها چیزهایی بودند که ما ذرهذره از دل زندگی در آن وارد کردیم.
اما از آنجا که همیشه برای تعریف مصیبتهای جامعه با هم تعارف داریم، در فیلمها هم وجه زندگی و حیات شخصیتها را از آنها میگیریم. آنچه در «آباجان» میتوانید پیدا کنید، در جریان بودن زندگی روزمره هست. اگر شروع فیلم را به یاد داشته باشید، آباجان وارد بازار شده، خرید میکند و بعد غذا میخورد. بعد از آن جلوی حجله شهیدی میایستد و فاتحه میخواند. یعنی زندگی روزمره او در کنار ماجراهای سختی که با آن روبهروست، جریان دارد و اینطوری نیست که وقتی منتظر خبری از فرزندی که در جبهه دارد است مدام پای تلویزیون بنشیند یا مدام به عکس پسرش نگاه کند و از بیخبری غصه بخورد. اینها مواردی بودند که من از آقای علیمردانی خواستم که به فیلمنامه اضافه شود. در واقع سعی کردیم کمی زندگی این زن را به واقعیت زندگی آدمها نزدیک کنیم.
پس شما با حضورتان در یک فیلم علاوه بر ایفای نقش خودتان برای ارتقای همه جوانب فیلم تلاش میکنید؟
راستش همه کارهایی که میکنم، همیشه قبل از شروع فیلمبرداری یا خیلی وقتها قبل از این است که قرارداد ببندم. چون حقیقتا سینما از نگاه من یک کار جمعی است که به این جمعیبودنش معتقدم و این جمع را قبل از اینکه بخواهم قرارداد ببندم، باید بشناسم. چون برای من خیلی مهم است که چه کسی گریم میکند، چه کسی طراح صحنه و لباس است، چه کسی دستیار است و حتی این را هم میپرسم که چه کسی قرار است مسئول پذیرایی گروه باشد، همه این افراد کسانی هستند که ذرهذره روی کار آدم تأثیر میگذارند و کمککردن یا تأثیرگذاریام در یک فیلم، همه به قبل از شروع فیلمبرداری معطوف میشود که بدانم با چه کسانی میخواهم کار کنم یا قرار است با چه کسانی برای کارم در ارتباط باشم.
طبیعتا شما اولین بازیگری بودید که فیلمنامه «آباجان» را خواندید و قبول کردید در فیلم بازی کنید. در پروسه انتخاب سایر بازیگران هم دخیل بودید؟
حقیقت این است که من پیشنهاداتی داشتم که با پیشنهادهای آقای علیمردانی کاملا متفاوت بود و یک پیشنهادهایی هم داشتم که کاملا منطبق بود. ولی این را باید بگویم که آقای علیمردانی با هرکسی که حرف میزدند، قبل یا بعد از آن حتما با هم حرف میزدیم و در جریان جزئیات کار بودم. مثلا از اول میدانستیم بهترین کسی که میتواند نقش داماد «آباجان» را بازی کند سعید آقاخانی است و انتخاب اول خود آقای علیمردانی هم آقای آقاخانی بود. من هم به ایشان فکر کرده بودم و این باعث خوشحالی همه بود وقتی آقای آقاخانی پذیرفتند تا در این فیلم بازی کنند.
وقتی خودتان بهعنوان مخاطب، «آباجان» را روی پرده سینما دیدید، ارزیابیتان چه بود؟
شاید باور نکنید چون قبلا پایان فیلم را ندیده بودم و نمیدانستم که پایان فیلم چطور مونتاژ میشود، برای اولینبار بود که با دیدن پایان یکی از فیلمهایم هیجانزده شدم. در کل فیلم بهقدری همهچیز در ابعاد انسانی و متعادل و متعارف و معقول و منظم پیش میرود که شاید در نهایت بتواند کمی سلیقه فعلی سینمایمان را که سلیقهای اغراقآمیز و غیرعادی و جعلی است تغییر دهد. در این فیلم نه از کلاههای تابدار صورتی توری و لبهای پروتزشده خبری هست و نه گریمهای کشورهای جنوب ایران و چهرههای مصنوعی، پس میتوان به این ماجرا امید داشت. خیلی سخت میتوان سلیقه تماشاگرانی را که به تماشای سریالهای ترکی عادت کردهاند متعادل کرد. الان خودِ من همین که توانستهام در فیلمی که متعادل است، یعنی هیچ اغراقی در آن وجود ندارد، فارغ از نوآوریای که صحبت درباره آن بماند برای سالهای آینده و درعینحال ریشهدار و اصیل است بازی کنم خوشحالم.
در جشنواره امسال فقط همین یک فیلم را داشتید. چرا امسال کمکار بودید؟
نه، راستش را بگویم کمکار نبودم. بیش از ٣٠ سناریو خواندم که در همه آنها یک اشکالاتی وجود داشت؛ یا مشابه فیلمهایی بود که قبلا ساخته شده بود یا از من برای ایفای نقش در موقعیتی دعوت شده بود که من خیلی دوست نداشتم در آن قرار بگیرم. در نتیجه از بین ٣٠ و چند سناریویی که خواندم، فقط در «آباجان» بازی کردم.
بعد از ٣٠ و چند سال تجربه کار بازیگری و کسب جوایز مختلف در ایران و دنیا، با توجه به سابقه و اعتباری که دارید، امروز چه مواردی در انتخابهایتان برایتان مهم است و اولویتهایتان برای حضور در یک فیلم چه چیزهایی است؟
من ٥٠ و چندتا فیلم بازی کردهام و هنوز هم معیارم برای کارکردن، اول سناریوست و بعد هم چیزهای دیگر.
درباره نقشی که به شما پیشنهاد میشود، چه چیزهایی برایتان اولویت دارد؟
مهمترین نکته برایم این است که شبیه نقشهای دیگرم نباشد، ولی در انتخاب کارم، حتما یک سناریوی خوب است که اهمیت دارد.
فیلمهای دیگر جشنواره امسال را دیدهاید؟
متأسفانه هنوز نه، چون هنوز فرصت نکردهام در همه سانسهای فیلم خودمان حضور داشته باشم. واقعا فرصت نکردم، ولی دلم میخواهد فیلمها را ببینم.
برای بازیگری مثل شما که در طول این سالها جوایز مختلف داخلی و خارجی گرفته و چهار سیمرغ دارد، امروز جوایز چه احوالاتی دارند؟ با توجه به اینکه نقشی بهشدت متفاوت در «آباجان» ایفا کردهاید، فکر میکنید امسال سیمرغ میگیرید؟
راستش را بگویم من بهخاطر بهترین کارهایم، از سینمای ایران جایزه نگرفتهام. در دوسال اخیر بابت بازی در فیلمهای «بهمن» و «نبات» خارج از ایران چهار جایزه گرفتم، اما در ایران حتی اسمی هم از این فیلمها بهعنوان یک فیلم خوب برده نشده! در نتیجه اولا هیچوقت به این فکر نمیکنم قرار است به خاطر کاری که کردم و دوست داشتم که بکنم، قرار است جایزه بگیرم. اگر میگیرم، همیشه آن جایزه از هرجای دنیا که باشد، شگفتزدهام میکند. اینجا هم همینطوری است. هرگز به اینکه جایزه میگیرم یا نه، فکر نمیکنم، اما اگر بگیرم شگفتزدهام میکند.
شما قبلا هم در «گیلانه» تجربه بازی در فیلمی را که موضوع آن با جنگ هشتساله گره خورده داشتید. تجربه ایفای نقش در این فیلم برایتان چه شباهتها و تفاوتهایی با آن فیلم داشت؟
جنگ در هر شرایطی سخت و غیرانسانی است. این تنها وجه مشترکی بود که هر دوی این فیلمها برای من داشتند. بهلحاظ موقعیت و شخصیت هم به نظرم دو قطب کاملا متفاوتند. گیلانه یک زن تنها در یک سرزمین با پسری معلول است و فیلم «آباجان» ماجرای آینده نامعلوم زنی است که خودش دست هدایتکنندگی دارد، یعنی همهچیز زندگی در ید قدرت اوست و درواقع برعکس «گیلانه» است.
برای ایفای این نقشها دنبال آدمهایی در جهان بیرون که دارای چنین موقعیتی بودند گشتید؟ یعنی مابهازای بیرونی برایشان داشتید؟
نه اما درمورد «آباجان» اتفاق جالبی افتاد. یک روز در بازار زنجان میگشتم که کسی را عینعین آباجان دیدم و حتی با او عکس گرفتم. موهای نیمهحنابسته و فرفری داشت و با همان مدل چادر و فرم بدن و... برایم خیلی جالب بود چون بخشی از این کاراکتر صد درصد زاده ذهن من بود و یک بخشی هم با همان مادربزرگی که آقای علیمردانی میخواست، منطبق بود. در مورد «گیلانه» هم مدت طولانی در آن محیط چرخیده بودم و هرچیز مناسبی که ذهنم را مشغول کرده بود حفظ و پرداخت کردم و برای شخصیت گیلانه از آن بهره بردم.
جشنواره امسال حتی پیش از شروع، با یکسری حواشی همراه شد. مثلا اینکه فیلم «کاناپه» آقای عیاری کنار گذاشته شد. فیلمی که میتوانست سطح جشنواره امسال را در ابعاد هنری جابهجا کند، اما بهخاطر مسائل فراهنری، کنار گذاشته شد. از آنجا که شما همیشه یکی از منتقدان جدی ارادههایی هستید که خارج از سینما برای سینما تکلیف تعیین میکنند، واکنشتان درباره این اتفاق چیست؟
در مورد آقای عیاری باید بگویم ابعاد نگاه و جهانبینیشان فراتر از سینمای ماست. به اعتقاد بسیاری از اهالی سینما آقای عیاری کارگردانی یگانه و سینماگری مطلق هستند. در مورد برخوردی هم که با فیلم «کاناپه» شد بسیار برای خودمان متأسفم که شانس دیدن یک فیلم فوقالعاده دیگر از آقای عیاری را از دست دادهایم. از طرفی معتقدم زمان منعِ سینماگران و کارهای فرهنگی گذشته است. سینماگران، هنرمندان بیآزاری هستند که میتوانند به جای خشونت صلح و مهربانی و آرامش را ترویج دهند. ما آدمهای سلامتی هستیم و شایسته این همه ممنوعیت نیستیم. هرچند که من با ممنوعیت ابتذال بسیار موافقم و دراینراستا من تمامقد پای شرافت حرفهایام میایستم.
صحبت از ابتذال و شرافت حرفهای به میان آوردید، میخواهم نظرتان را درباره جدالهایی که اخیرا شاهدیم بین تهیهکنندههای تازهوارد با کارگردانهای پیشکسوت رخ میدهد، بدانم...
اتفاقات غیرحرفهای که این روزها در سینمای ما مرسوم شده ناشی از نادانی عواملی است که بدون شناخت وارد سینما میشوند. سینما در هر بخش، یک صنعت، یک حرفه، یک هنر و یک علم است. اگر کسی دانش این حرفه را نداشته باشد و وارد این حرفه شود، باعث تخریب موقعیت سینمای ما میشود و متأسفانه چند سالی است شاهد سرمایههایی هستیم که نادانسته وارد سینما میشوند؛ بازیگرانی که ناآگاه و بهاشتباه وارد سینما میشوند، کسانی که به هر شکلی فیلم میسازند و مدعی کارگردانی میشوند، همه اینها بدنه سینمای ایران را سست میکنند و مقابله با این ابتذال هیچ راهی ندارد جز ایجاد قوانین سخت حرفهای برای ورود به این هنر.
شما همواره از کسانی بودهاید که پیشگام همدلی و آشتی هستند و هرجا که نگاه سوء و بدگمانی وجود داشته از حرفه و شرافت سینما دفاع کردید. به نظر شما راهحل برونرفت از موقعیت کنونی سینما که در آن هنوز بدگمانی و رفتارهای سلبی وجود دارد، چیست؟
ببینید این بدگمانی و فاصله امروز وجود دارد اما تا قبل از آن دوران بسیار سخت و سنگین هشتساله که همه در بدگمانی و بیاعتمادی به هم سپری کردیم، مسئولان سینمایی با همه بچههای سینمایی تا پاسی از شب حافظ میخواندند و بحث میکردند و راجع به تکنیکهای مختلف سینما گفتوگو داشتند و رفاقتی بین سینماگران و مدیران سینمایی جریان داشت. منتها چون بحث مدیریت در یک دورانی بسیار تغییر کرد و از بخش فرهنگی تبدیل به بخشی غیر فرهنگی و هر چیز دیگری شد که ما از آن بیخبریم، فاصلهای بین سینماگران و مسئولان افتاد. البته این ماجرا هم حتما بهمرور تلطیف پیدا خواهد کرد چون دیگر دوران بدگمانی و بیهویتی گذشته و ما دوباره باید به هویت سالم گذشته خودمان برگردیم.
اگر شما بخواهید به مدیران فعلی سینما، بهعنوان کسی که تجربه آن دوران را دارید پیشنهادی در راستای بازگشت به آن فضا و موقعیت بدهید، چه میگویید؟
هر چیزی زمان خودش را احتیاج دارد. مثلا من نمیتوانستم هشت سال پیش بگویم که ما همه آدمهای بیگناهی هستیم که به بیهویتی محکوم شدهایم اما امروز میتوانم این را بگویم. الان زمان گفتوگوست و میشود حرف زد. برای همین فکر میکنم هیچچیزی بهتر از رودرروشدن و حرفزدن و پاسخدادن و پاسخگرفتن به سینما و ما نمیتواند کمک کند.
شما تاکنون در بیش از ٥٠ فیلم و لابد با احتساب تئاترها و سریالهایتان در بیش از ٦٠ نقش حضور داشتید. کدام نقش مانده که دوست دارید بازی کنید و هنوز بازی نکردهاید؟
دلم میخواهد نقش «شاه لیر» را بازی کنم. در یک دورهای دلم میخواست «کُردلیا» را بازی کنم اما الان «کردلیا» برایم سخت نیست و دلم میخواهد خودِ «شاه لیر» را بازی کنم. اما در سینمای خودمان نقشی نیست که فکر کنم دلم میخواسته بازی کنم و نکردم!
شاید نقشهایی مثل نقش زنهایی که در تاریخ ما تعیینکننده بودهاند را دوست داشته باشم بازی کنم.
خیلی دلم میخواهد که نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم. چون او یک زن استثنایی در تاریخ ماست. البته همه زنانی که من بازی کردهام معاصر بودهاند و هیچوقت کار تاریخی نکردهام. اما اگر بخواهم یک نقش تاریخی بازی کنم، خیلی دلم میخواهد نقش زنان تأثیرگذار تاریخ را بازی کنم.
کارنامه معتمدآریا را اگر صد سال دیگر هم مرور کنیم، میتوانیم در آن گوشههای مختلف تاریخ اجتماعی امروز ایران را ببینیم. کارنامه متنوعی است و یکی از کاملترین کارنامههای بازیگری تاریخ سینمای ایران است. اما فارغ از اینکه دوست دارید نقش زنهای تأثیرگذار تاریخ را بازی کنید، کدامیک از زنهای معاصر ایرانی را تابهحال بازی نکردهاید و دوست دارید بازی کنید؟
کسی که خیلی دلم میخواهد نقش او را بازی کنم، اولین زن خلبان است! خودم بازی در این نقش را خیلی دوست دارم.
خیلیها بازیگری مثل شما را که در نقشهای مختلف و متنوعی موفق ظاهر شده، ستاره خطاب میکنند. برخورد شما با این الفاظ چیست؟ خودتان را هیچوقت ستاره دانستهاید؟
نه واقعا. من همیشه اینها را مثل سنجاقی که به لباسم هست، باز میکنم و میگذارم کنار و خودم را از آنها فارغ میکنم.
بهطورکلی هم هرگز موافق القابی که به بازیگران داده میشود و بعضیها هم با آن هیجان زده میشوند، نیستم و فکر میکنم خود کلمه «بازیگر» آنقدر کافی هست که لازم نباشد چیزی به آن افزون کنیم.
شما یکی از پرجایزهترین چهرههای سینمای ایران هستید. برخورد شما با جوایزی که گرفتهاید چگونه است؟
تعداد زیادی از تندیسها را به موزه سینما دادهام که گذاشتهاند در انبار. چهار، پنج تا هم هست که توی خانه نگه داشتهام و هربار چشمم به آنها میخورد از خودم میپرسم چرا من اینها را نگه داشتهام؟ و با خودم میگویم که اینها را هم به موزه بدهم، اما بعد که میبینم آنجا هم قرار است برود در انبار، به این نتیجه میرسم که در خانهام بماند.
بعد از یک مدتی جوایز برایم مثل یک کتاب خوبی است که خواندهام، یا گلدان گلی زیبا که دیدهام. ارزشمند هستند اما حسی از این بابت که بگویم مفتخرم از فرانسه، آمریکا یا هرجای دیگری جایزه گرفتهام هرگز تجربه نکردهام.
وقتی میبینمشان بیشتر به این فکر میکنم این مجسمه و تندیس چطور ساخته و پرداخته شده و تکنیکی به آنها نگاه میکنم و حس تملک شخصی ندارم، همانطور که به باقی مجسمهها هم ندارم. حالا متوجه میشویم که حذف نام و تصویر من در صداوسیما بهعنوان بازیگری که بیشترین جوایز بازیگری را گرفته فقط آمارهای تاریخی را به هم میریزد وگرنه فرقی به حال من ندارد.
شما تنها چهره تاریخ هنر ایران هستید که تصویرتان بر دیواری در سازمان ملل نقاشی شده. حس و واکنشتان نسبت به این اتفاق چطور بود؟
من که اصلا نمیدانستم آن نقاش محترم ایتالیایی که تصویر مرا کشیده چه کسی است و نه هرگز خودم را در اندازه هنرمندان دیگری که تصویرشان آنجا نقاشی شده مثل ساتیا چیت رای که الگوی من بودهاند میدانم اما اینکه تصویر من بهعنوان فردی که در حرفه خودش تأثیرگذار بوده آنجا نقاشی شد، شگفتانگیزترین اتفاقی بود که در حیطه جانبی کارم برایم رخ داد.
اما این روحیهای که دارید و فریفته القاب و جوایز نمیشوید چطور در شما شکل گرفته؟
این روحیه از بیچیزی و بینیازی است. من احتیاجی ندارم که با متصلکردن خودم به چیزها، اعتبار بگیرم.
من از داشتههایم خیلی لذت میبرم. داراییهایم خیلی هم محدودند: دوستان خوب، پدر و مادر خوبی که اگرچه دیگر کنارم نیستند اما یادشان همیشه با من است، شوهر و فرزند خوب و خانوادهای که دوستشان دارم و شغلی که عاشقش هستم.
هیچ چیزی مهمتر از این نیست که آدم از کاری که میکند لذت ببرد و شغلش را نهفقط دوست بدارد، که عاشق حرفهاش باشد.
انتهای پیام/