مجموعه داستان حکیممعانی نقد شد
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، مریم طاهریمجد در نشست نقد مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: حکیم معانی جزو کسانی است که در دنیای ادبیات حضور کاملا پررنگی دارد و به داستان به عنوان یک سرگرمی نگاه نمیکند بلکه ادبیات برایش دریچهای است که از آن دنیا را میبیند.
تبدیل شخصیتهای عادی به اسطوره
طاهری مجد در ادامه گفت: نویسنده در کتاب "افشاربندان" کاملا دست خودش را باز گذاشته، حتی فرم داستانهایش فرم یکدستی نیست چون با ادبیات بیتعارف است و میخواهد حرفش را بزند.
طاهری مجد تاکید کرد: مجموعه افشاربندان در زمانی به چاپ رسیده که نویسندهاش به فلسفهای از حیات رسیده است. یعنی دقیقا میداند از دنیا چه میخواهد. در عین حال چندان در پی شگفتزده کردن خواننده نیست و بیشتر میخواهد دیدگاهش را نسبت به دنیا بیان کند. اوج این کار به نظرم در داستان اول «روزه سکوت» است که موقعیت دشوار بشر و به طور جزئیتر موقعیت دشوار نویسنده را در هستی مورد نظر قرار داده است.
طاهریمجد در بخش دیگری از صحبتهایش درباره مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: نویسنده به دنبال پیدا کردن اسطوره در داستانهایش نیست، بلکه میخواهد به جای اینکه شخصیتها دست به کارهای خارقالعاده بزنند از میان مردم کوچه و بازار یک اسطوره درونی پیدا کند. این امر در داستان «کوچهای که شاهد عشق سالهاست» به خوبی قابل مشاهده است کوچه و بالکن شخصیتهای عادی را به اسطوره بدل میکند؛ اگرچه فضا به نظرم تکراری و قابل حدس بود، نویسنده میتوانست ابداع بیشتری به خرج بدهد چنانکه در داستان «ما» یا داستان «افشاربندان» است که هنر واقعی نویسنده خودش را نشان میدهد.
طاهری مجد در پایان گفت: داستان آخر این مجموعه «یادبود باستانی نیایش» بیشتر شبیه یک مقاله بود، اگرچه دیدگاه یک نویسنده در برابر یک تابلوی بسیار مشهور از سالوادور دالی خیلی جذاب است ولی از حد مقاله بالاتر نمیرفت. از نویسندهای که داستانهایی مثل «افشاربندان» یا «ما» را نوشته انتظار نمیرود که کاری مثل این را در کنار آنها بیاورد. هرچند چنان که گفتم شاید نویسنده به این نتیجه رسیده که دیگر نمیخواهد خودش را محدود کند و خواسته نوع دیگری از داستان را هم در این مجموعه بیاورد.
حکیممعانی یک نویسنده جدی است
در ادامه نشست مجتبی گلستانی به صحبت درباره مجموعه داستان افشاربندان پرداخت و گفت: محسن حکیممعانی نویسندهای جدی و سختکوش است. دو کتابی که از او خواندهام، یکی «ارواح مرطوب جنگلی» و دیگری همین «افشاربندان». هر دو کارهای جدیای در فضای ادبی ما به شمار میروند. متاسفانه «ارواح مرطوب جنگلی» در هیاهوی سال 88 خوب خوانده نشد. و حالا این مجموعه دوم در یک مقایسه کلی چند گام رو به جلو است و این خیلی امیدوارکننده است.
گلستانی در ادامه گفت: اولین نکتهای که در بحث درباره این کتاب باید به آن اشاره کنم تکنیک است. در دو داستان این مجموعه یعنی «افشاربندان» و «ما» دو اتفاق بسیار مهم رخ میدهد که هم حاصل یک تلاش بسیار جدی است و هم حاصل کلنجار رفتن با ادبیات و مقوله روایت است. هر دو داستان در معرض این خطراند که از شخصیتپردازی یا زاویه دید یا شیوه روایتشان ایراد گرفته شود اما به نظرم این دو داستان را باید جدیتر از اینها خواند. در داستان «ما» چهار شخصیت داریم ولی دائم خواننده با این سوال روبهروست که واقعا اینها چند نفراند؟ راوی کدام یک است؟ منتظریم ببینیم این راوی بالاخره در گفتوگوها شرکت میکند یا نه، اما حرفی نمیزند تا داستان تمام میشود.
این منتقد خاطر نشان کرد: اولین و سادهترین انتقادی که از این داستان میشود کرد این است که این داستان مشکل روایت یا تشتت راوی دارد. اما اگر با دقت بیشتری داستان را بخوانیم میبینیم که داستان بر اساس منطق بازیگوشانهای نوشته شده که اتفاقا همین هم مهم است. داستانها و رمانهای زیادی هستند که راوی جمعی دارند اما داستان «ما» تفاوتش با همه آن داستانهای دیگر این است که هر از گاهی این راوی جمعی یکی از چهار شخصیت داستان است و گاهی هم ما است. برای همین هم گاهی از سه نفر دیگری که حضور دارند حرف زده میشود و گاه به چهار نفر اشاره میشود. تنها چیزی که به ما کمک میکند بفهمیم این داستان منطقی دارد و متشتت نیست و آگاهانه چنین بازیگوشانه نوشته شده، نام داستان است: «ما».
مجتبی گلستانی در ادامه تحلیلی از یکی دیگر از داستانهای کتاب به نام «افشاربندان» ارائه داد و گفت: افشاربندان عملا داستان ناقصی است که از جایی شروع میشود ولی با داستان دیگری تمام میشود. جوانی در ابتدا شروع میکند از پدر و مادرش گفتن که وکیلند و درگیر پروندهای هستند و بعد میرود سراغ سفر آبعلیاش با دوستانش و روایت وقایع آن سفر. ماجراهای راوی و پدر و مادرش کلا ناتمام رها میشود. باز بسیار قضاوت خامدستانهای است اگر بگوییم که داستان ناقص است و شخصیتپردازیاش ایراد دارد. چراکه راوی خودش میگوید من هیچ وقت یک قصه یا ماجرا را کامل تعریف نمیکنم. عملا ساختار ناتمام و ناقص جزیی از شخصیتپردازی داستان است. با این حساب هر دو داستان چه به لحاظ منطق روایت و چه به لحاظ شخصیتپردازی داستانهای مهمی هستند.
گلستانی در بخش دیگری از صحبتهایش به این سوال پرداخت که داستان سیاسی چیست و چگونه باید داستان سیاسی نوشت. او گفت: داستان اول این مجموعه «روزه سکوت» داستانی است که در ظاهر درباره روابط یک زن و مرد است که با هم قهرند و دائم با هم لجبازی میکنند. اما در پس زمینه این وقایع هم تاریخ یادداشتها دلالت سیاسی دارد و هم شغل او که روزنامهنگار است و هم روزه سکوت گرفتن شخصیت. میشود داستان سیاسی نوشت و نسبت شخصیت را با تاریخ و روزهای مشخص در زندگیاش سنجید. در این داستان پسزمینه در حال تولید زمینه است. فرق رمان تاریخی و رمان پستمدرن تاریخگرا همین موضوع است که رمانهای تاریخی به اتفاقات اشاره مستقیم دارند اما رمانهای تاریخگرا اولا خودشان تاریخ را از نو میسازند و ثانیا آن پسزمینه است که این پیشزمینه را تعیین میکنند.
گلستانی ادامه داد: نکته دیگری که در این داستانها وجود دارد تنشی است که در روابط زنها و مردها وجود دارد. در بسیاری از داستانهایی که مردها درباره تنش در روابط نوشتهاند میل ناگفتهای به سرکوب زنان وجود دارد. در اینجا قصد ندارم درباره آنها صحبت کنم وگرنه نمونه زیاد است. ولی در این داستانها سرکوب زنان وجود ندارد. بلکه مساله فردیت مطرح میشود. در داستان «روزه سکوت» مرد برای اثبات خود روزه سکوت میگیرد یعنی لجبازی میکند. در داستان «نذر جمعه تنهایی» مرد در جستجوی لحظاتی است که متعلق به خودش و دوست از دسترفتهاش باشد. در داستان «تابستان کابوسهای داغ» آقای خ مردی سرکوبگر بوده که به طور غیراخلاقی فردیتش را اعمال کرده و البته این بار همسرش به دنبال فردیت زنانه خود میگردد؛ ولی در داستان «مثل یک بچه خوشبخت» با آقای خ دیگری مواجهایم که فردیتش را حفظ نکرده است. در کتاب «افشاربندان» انواع این تنش نشان داده میشود، اما نه مثل همیشه زنها مظلوماند نه مردها سرکوبگر. بلکه اینها آدمهاییاند که به بحران فردیت دچارند.
در پایان این نشست محسن حکیممعانی نویسنده مجموعه داستان «افشاربندان» گفت: من وقتی داستانی را میخوانم یا حتی مینویسم، دائم به این فکر میکنم که چه چیزی ممکن است در این داستانِ خاص باشد که در داستان دیگران نیست؟ و چه چیز جدید قرار است به دنیای ادبیات اضافه کند؟ اگر قرار باشد کاملا منطبق بر اصول تعریف شده حرکت کنیم که کار خاصی نکردهایم.
انتهای پیام/