سناریوهای شکستخورده آمریکا از کودتا تا تحریم در ونزوئلا/ونزوئلا قربانی ۵۰۰ سال استعمار و سلطهگری آمریکا است
به گزارش خبرنگار سیاسی آنا، الهه نوری غلامیزاده، تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین، در سلسه نشستهای تخصصی و تحلیلی جهاد تبیین در عرصه بینالملل با تأکید بر ضرورت بازگشت به ریشهها برای فهم تحولات کنونی اظهار کرد: برای درک اینکه چرا امروز ایالات متحده روی ونزوئلا دست گذاشته، ابتدا باید به جغرافیا و تاریخ قاره آمریکا بازگردیم. در تاریخ رسمی آموزش، آغاز آشنایی جهان با قاره آمریکا به سال ۱۴۹۲ و ورود کریستف کلمب و فاتحان اروپایی بازمیگردد. اروپاییها ابتدا به جزایر کارائیب رسیدند و از همانجا بهتدریج سراسر قاره پهناور آمریکا را مورد نفوذ و استعمار قرار دادند.
نوری غلامیزاده ادامه داد: از همان ابتدا، منطقه کارائیب و جزایر آن اهمیت راهبردی یافتند. سرزمینهایی که امروز بهعنوان کشورهای مستقل حوزه کارائیب شناخته میشوند، در بستر همین تاریخ شکل گرفتند. ونزوئلا، کلمبیا، پاناما و بخشهایی از اکوادور در دوره استعمار تحت ساختاری به نام «نایبالسلطنهگری گرانادای جدید» ذیل سلطنت اسپانیا اداره میشدند. این ساختار استعماری بهمرور با پیامدهایی همچون نابودی جمعیتهای بومی، فروپاشی نظمهای اجتماعی محلی و شکلگیری یک طبقه مسلط سفیدپوست مواجه شد؛ طبقهای که بعدها خواهان استقلال از سلطه اسپانیا شد.
وی افزود: از اوایل قرن نوزدهم، فرایند استقلالخواهی در آمریکای لاتین آغاز شد. این روند از حدود سال ۱۸۱۱ شروع و با رهبری چهرههایی مانند سیمون بولیوار در شمال قاره و خوزه دِ سنمارتین در جنوب ادامه یافت. در ونزوئلا، نقش بولیوار تعیینکننده بود و در نهایت، در سال ۱۸۲۳ کنفدراسیونی شکل گرفت که مقدمهای برای استقلال کامل شد. پس از آن، در دهه ۱۸۳۰، ونزوئلا، کلمبیا و پاناما مسیرهای سیاسی مستقلی را در پیش گرفتند و جمهوری ونزوئلا شکل گرفت.
این تحلیلگر مسائل آمریکای لاتین با اشاره به تداوم مداخلات خارجی تصریح کرد: استقلال سیاسی به معنای پایان مداخله نبود. همزمان با استقلال کشورهای منطقه، ایالات متحده نیز در سال ۱۷۷۶ به استقلال رسید و اندکی بعد، با طرح دکترین مونرو در سال ۱۸۲۳، سیاست «آمریکا برای آمریکاییها» را اعلام کرد. در عمل، این دکترین به معنای آغاز نفوذ و سلطه ایالات متحده بر آمریکای لاتین بود. ونزوئلا از همان ابتدا وارد چرخهای از منازعه با ایالات متحده شد؛ از اختلافات سرزمینی و جزیرهای گرفته تا ورود شرکتهای چندملیتی نفتی از اواخر قرن نوزدهم.
وی ادامه داد: اگرچه در اوایل قرن بیستم، ایالات متحده مداخلات نظامی مستقیمی در بسیاری از کشورهای آمریکای مرکزی داشت، اما در ونزوئلا بیشتر از ابزارهای غیرمستقیم استفاده کرد. در دوران جنگ سرد، موج کودتاهای نظامی و دیکتاتوریها سراسر منطقه را فراگرفت. ونزوئلا نیز از این روند مستثنا نبود. با این حال، در اواخر قرن بیستم، بخشی از نیروهای نظامی و اجتماعی این کشور خواهان استقلال واقعی از نفوذ آمریکا شدند؛ روندی که نهایتاً به انقلاب بولیواری انجامید.
نوری غلامیزاده خاطرنشان کرد: در سال ۱۹۹۹ و همزمان با روی کار آمدن هوگو چاوز، انقلاب بولیواری با الهام از آرمانهای سیمون بولیوار شکل گرفت. از این مقطع به بعد، ونزوئلا وارد مرحلهای تازه از تقابل با ایالات متحده شد. نخستین سناریوی واشنگتن، کودتای سال ۲۰۰۰ بود. پس از ناکامی این کودتا، آمریکا بهتدریج به سراغ تحریمها رفت. تحریمهای ونزوئلا از سال ۲۰۰۵ آغاز شد، اما برخلاف تصور عمومی، این تحریمها از نظر ساختار و شدت با تحریمهای ایران یا کوبا یکسان نیستند. کوبا از سال ۱۹۵۹ بهصورت مستمر تحت تحریم بوده، در حالی که تحریمهای ونزوئلا بهصورت مرحلهای و هدفمند اعمال شد.
وی افزود: پیامد این تحریمها، خروج تدریجی شرکتهای چندملیتی، ضربه به اقتصاد و ایجاد شکاف اجتماعی در داخل ونزوئلا بود. جامعهای که تحت فشار تورم و تحریم قرار گرفت، بهشدت دو قطبی شد و ایالات متحده با تقویت اپوزیسیون، این شکاف را تعمیق کرد. چهرههایی مانند انریکه کاپریلس و بعدها خوان گوایدو در همین چارچوب برجسته شدند؛ تا جایی که برای نخستینبار، رئیسجمهور ایالات متحده از یک «رئیسجمهور خودخوانده» در کشوری دیگر حمایت کرد.
این کارشناس با اشاره به تحولات اخیر گفت: اگر از سال ۲۰۰۰ تا امروز نگاه کنیم، بیش از دو دهه است که ایالات متحده انواع سناریوها را برای مهار یا براندازی دولت بولیواری بهکار گرفته است. اکنون، در عصر گذار به نظم چندقطبی، ونزوئلا بار دیگر به کانون توجه بازگشته است. ایالات متحده که از منظر سیاسی، اقتصادی و نظامی با رقبایی، چون چین و روسیه مواجه است، تلاش میکند از گسترش نفوذ این قدرتها جلوگیری کند.
وی تصریح کرد: ونزوئلا از منظر سیاسی و ایدئولوژیک، بهعنوان دروازه ورود جریانهای معارض با نظم آمریکایی به منطقه معرفی میشود. ادعاهایی درباره حضور ایران، حزبالله یا حماس در این کشور، سابقهای چند دههای دارد و از دهه ۱۹۹۰ در برخی اسناد امنیتی آمریکا مطرح بوده است. از منظر نظامی نیز، همکاری ونزوئلا با روسیه و برخورداری از تجهیزات و ذخایر نظامی، این کشور را به یک بازیگر نگرانکننده برای واشنگتن تبدیل کرده است.
نوری غلامیزاده افزود: از منظر اقتصادی، ونزوئلا نهتنها بزرگترین ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد، بلکه دارای منابع عظیم معدنی از جمله طلاست. افزون بر این، روابط راهبردی ونزوئلا با چین، بهویژه در قالب مبادلات تهاتری و غیر دلاری نفت، جایگاه این کشور را در معادلات جهانی پررنگتر کرده است. کارائیب نیز همچنان یک منطقه ژئوپلیتیکی کلیدی است و هر قدرتی که قصد نفوذ به قاره آمریکا را داشته باشد، ناگزیر از این مسیر عبور میکند.
وی با اشاره به امنیتیسازی ونزوئلا گفت: ایالات متحده برای مشروعیتبخشی به فشارهای خود، به سراغ بهانههایی مانند کارتلهای مواد مخدر رفت. در حالی که ونزوئلا در مقایسه با کشورهایی، چون کلمبیا، بولیوی یا پرو، نقش محوری در تولید مواد مخدر ندارد، اما با فضاسازی رسانهای، مفاهیمی مانند «کارتل خورشیدها» ساخته شد و حتی برای مقامات ارشد ونزوئلا جایزه تعیین کردند؛ ادعاهایی که تاکنون هیچ سند معتبری برای آن ارائه نشده است.
این تحلیلگر در ادامه تأکید کرد: همزمان با این فضاسازیها، آرایش نظامی ایالات متحده در حوزه کارائیب بهشدت افزایش یافته است؛ وضعیتی که از زمان حمله به پاناما در سال ۱۹۸۹ تاکنون سابقه نداشته است. این اقدامات در چارچوب «جنگهای ترکیبی» قابل تحلیل است؛ ترکیبی از تحریم، فشار اقتصادی، عملیات روانی، شکاف اجتماعی، تقویت اپوزیسیون و نمایش قدرت نظامی.
وی در پایان با اشاره به پیامدهای ژئوپلیتیکی این روند گفت: امنیتیسازی ونزوئلا پیامهایی فراتر از این کشور دارد و بر کل آمریکای لاتین اثر میگذارد. تقویت جریانهای راست افراطی در کشورهایی مانند آرژانتین، شیلی و بولیوی را باید در همین چارچوب دید. امروز ونزوئلا به قلب تپنده تحولات جهانی تبدیل شده است؛ همان نقشی که در مقطعی سوریه در غرب آسیا ایفا میکرد. هر تحول در ونزوئلا میتواند سناریوهای بعدی نظم جهانی را رقم بزند و تعیین کند که کفه ترازو به سود کدام جبهه—قدرتهای نوظهور یا سیاستهای مداخلهجویانه ایالات متحده—سنگینتر خواهد شد.

ونزوئلا قربانی ۵۰۰ سال استعمار و سلطهگری آمریکا است
عبدالخدایی، کارشناس مسائل آمریکای لاتین، اظهار کرد: مسئله ونزوئلا پیش از هر چیز، مسئله منافع ایالات متحده آمریکاست. آمریکای لاتین اساساً همواره در نگاه آمریکا نوعی «ملک منقول» بوده و تحت استعمار و سلطهگری امپریالیستی قرار داشته است. ما بهعنوان ایرانیها خود را پیشرو انقلاب و فعالیتهای انقلابی میدانیم، اما واقعیت این است که منطقهای به نام آمریکای لاتین وجود دارد که از مکزیک ـ که بخشی از آمریکای شمالی محسوب میشود ـ آغاز شده و تا آمریکای جنوبی، از جمله شیلی و آرژانتین، امتداد مییابد و به قطب جنوب میرسد؛ منطقهای با بیش از ۵۰۰ سال سابقه مبارزاتی.
وی افزود: از زمانی که کریستف کلمب ماجراجویی خود را آغاز کرد و بهقصد رسیدن به هند راهی سفر شد، استعمار این قاره شکل گرفت. هدف اصلی این سفر، دسترسی به ادویه بود؛ ادویهای که هم در غذا و هم در عطر کاربرد داشت. اهمیت عطر نیز به این دلیل بود که در اسپانیا، پس از ۸۰۰ سال حاکمیت مسلمانان، پادشاهان کاتولیک برای شناسایی مسلمانان نشانههایی تعیین کرده بودند که یکی از آنها استحمام بود. حتی نقل شده است که ایزابل، یکی از پادشاهان کاتولیک، ۲۴ سال استحمام نکرد و گفته بود تا زمانی که مسلمانان در این سرزمین حضور دارند، حمام نخواهد رفت.
این کارشناس ادامه داد: کریستف کلمب به دلیل در اختیار بودن مسیر اصلی تجارت توسط پرتغالیها، تصمیم گرفت از مسیر دیگری حرکت کند. او با حمایت پادشاهان کاتولیک و سرمایه کلیسای کاتولیک، راهی سفری شد که هدف آن نهتنها تجارت، بلکه مسیحیکردن مردمان بومی بود؛ چه با زبان نرم و چه با زبان زور. نخستین نقطهای که به آن رسید، کوبا بود و تصور میکرد به هند رسیده است، اما بعدها مشخص شد وارد قارهای کاملاً متفاوت شده؛ قارهای که حتی پیش از آن نیز مسلمانان غرب آفریقا با آن مراوده داشتند و اسناد تاریخی آن موجود است.
عبدالخدایی تصریح کرد: از همین نقطه، جنگ و مقاومت بومیان آمریکای لاتین ـ که به آنها سرخپوست گفته میشود ـ آغاز شد. این مقاومت بیش از ۵۰۰ سال قدمت دارد، در حالی که تاریخ مقاومت ما در ایران حدود ۲۰۰ سال است. مردم آمریکای لاتین نهتنها استعمار و استثمار، بلکه سلطهگری مستمر را با گوشت و پوست و خون خود تجربه کردهاند.
وی با اشاره به تحولات کنونی ونزوئلا گفت: اگرچه گفته میشود روسیه، چین و ایران از ونزوئلا حمایت میکنند، اما در ارتباطاتی که با خبرنگاران و فعالان چپگرای آمریکای لاتین ـ که همگی حامی مادورو و دولت ونزوئلا هستند ـ دارم، نگرانی جدی وجود دارد که مبادا سناریوی پاناما در ونزوئلا تکرار شود؛ جایی که در جریان حمله آمریکا، بخشی از مردم بهجای دفاع از نیروهای نظامی خود، در کنار آمریکا قرار گرفتند و همین مسئله منجر به سقوط دولت شد. امروز پاناما کاملاً تحت سلطه آمریکاست، با وجود آنکه دولتی راستگرا و همسو با واشنگتن دارد.
این تحلیلگر ادامه داد: فشار آمریکا تنها محدود به ونزوئلا نیست و بسیاری از کشورهای منطقه با این فشارها مواجهاند. همزمان، بازگشت جریانهای راست افراطی به قدرت در برخی کشورهای آمریکای لاتین، نگرانیها درباره آینده ونزوئلا را افزایش داده است. نکته قابل توجه این است که حتی در میان جریانهای چپگرا و حامی دولت ونزوئلا، نشانههای پررنگی از مقاومت اجتماعی دیده نمیشود؛ در حالی که عملاً کشور در شرایط جنگی قرار دارد و حتی کشتیهای ماهیگیری هدف حمله قرار میگیرند.
عبدالخدایی گفت: حدود یک هفته پیش با یکی از دوستان نظامیام در ونزوئلا تماس گرفتم. با وجود نگرانیها، او گفت که نیروهای نظامی برای تعطیلات پایان سال مرخص شدهاند. این موضوع برای من بسیار عجیب و نگرانکننده بود و نشان میدهد نگاه آمریکای لاتین به مقوله مقاومت با نگاه ما در ایران تفاوتهای جدی دارد.
وی با تأکید بر تفاوتهای ساختاری ایران و آمریکای لاتین افزود: مسئله آمریکای لاتین بسیار عمیقتر از یک بحران سیاسی یا اقتصادی است. این منطقه با ۵۰۰ سال استعمار مستقیم ـ از اسپانیا، پرتغال، انگلیس و فرانسه ـ و سپس سلطهگری امپریالیستی آمریکا مواجه بوده است. برنامهای که غرب تلاش کرد در ایران نیز پیاده کند، اما موفق نشد. یکی از دلایل اصلی پیروزی و ماندگاری انقلاب اسلامی ایران همین تفاوت بنیادین است.
این کارشناس خاطرنشان کرد: استعمار، با ورود کلیسای کاتولیک، ابتدا هویت دینی مردم بومی را هدف قرار داد و نوعی مسیحیت ظلمپذیر را جایگزین باورهای اصیل آنها کرد. پس از آن، ساختار خانواده تضعیف شد؛ مادران در سنین پایین باردار شدند، از تحصیل بازماندند و ناچار به مشاغل سخت یا غیرانسانی شدند. این چرخه، نسلهای بعدی را به سمت باندهای خلاف، مهاجرت غیرقانونی و فروپاشی اجتماعی سوق داد.
عبدالخدایی با اشاره به تمدن کهن آمریکای لاتین گفت: کشورهایی مانند مکزیک یا تمدن اینکاها دارای پیشینه چند هزار ساله هستند. این مردم، مردمی متمدن، شریف، باهوش و انقلابیاند، اما هویت و چارچوب فرهنگی آنها طی قرنها هدف قرار گرفته است. به همین دلیل، با وجود روحیه ضد امپریالیستی، در بزنگاههای تاریخی دچار فرسایش میشوند.
وی در مقایسه با ایران افزود: تفاوت اصلی ایران با آمریکای لاتین در «بینش» است. ما تنها دین نداریم، بلکه نگاهی معرفتی و الهی داریم که از پیامبر اسلام(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمه اطهار(ع) نشئت گرفته و با روحیه تاریخی ایرانیان درهم آمیخته است. این نگاه، مرگ را پایان نمیداند و زندگی را نیز میدان جهاد و مسئولیت میبیند.
این کارشناس در پایان گفت: تأکید امام خمینی(ره) بر آموزش، سواد و تربیت فرهنگی، پیش از ورود به مبارزه نهایی، عامل اصلی ماندگاری انقلاب اسلامی بود؛ همان مسیری که امام موسی صدر نیز در لبنان طی کرد. این خلأ تربیتی در آمریکای لاتین همچنان وجود دارد و به همین دلیل، علیرغم هوشمندی و شرافت مردم، شرایط فرهنگی این منطقه شکننده است. نگرانی اصلی ما درباره ونزوئلا نه ضعف دولت مادورو، بلکه احتمال فرسودگی و خستگی مردمی است که ۵۰۰ سال تحت فشار بودهاند.

انتهای پیام/