شاخ آفریقا و سومالیلند/ جغرافیای حساس و بازی خطرناک رژیم صهیونیستی
به گزارش خبرگزاری آنا، اقدام اسرائیل در شناسایی یکجانبه «سرزمین سومالیلند» را نمیتوان صرفاً در چارچوب یک تصمیم دیپلماتیک محدود تفسیر کرد. این تصمیم، امتداد یک راهبرد بلندمدت است که طی دههها، با هدف نفوذ در گلوگاههای حیاتی تجارت جهانی و محاصره ژئوپلیتیکی رقبای منطقهای دنبال شده است. شاخ آفریقا، با مجاورت مستقیم با خلیج عدن، بابالمندب و دریای سرخ، از دیرباز بخشی از این نقشه بوده است.
«سومالیلند» در سال ۱۹۹۱، همزمان با فروپاشی دولت مرکزی سومالی، بهطور یکجانبه اعلام جدایی کرد. این منطقه که پیشتر تحت استعمار بریتانیا قرار داشت، با بهرهگیری از خلأ قدرت، نهادهای محلی ایجاد کرد و در سال ۲۰۰۱ قانون اساسی خود را به همهپرسی گذاشت، اما با وجود این تلاشها، هرگز از مشروعیت بینالمللی برخوردار نشد. جامعه جهانی، چه در آفریقا و چه در جهان عرب، بر اصل وحدت سرزمینی سومالی پای فشرده است.
اتحادیه آفریقا از ابتدای شکلگیری این بحران، بر اصل «قداست مرزهای بهجامانده از دوران استعمار» تأکید کرده است؛ اصلی که برای جلوگیری از زنجیرهای از فروپاشیهای قومی و قبیلهای در قارهای با مرزهای شکننده وضع شده است. به همین دلیل، سومالیلند عملاً وارد نوعی انزوای بینالمللی شد و تلاشهایش برای کسب شناسایی رسمی ناکام ماند.
در این میان، ورود اسرائیل به این پرونده، نه یک استثنا، بلکه شکستن آگاهانه یک اجماع منطقهای و بینالمللی است؛ اقدامی که بیش از آنکه به منافع مردم منطقه مرتبط باشد، در راستای پروژهای کلان برای بازآرایی موازنه قدرت در دریای سرخ تفسیر میشود.
اسرائیل و سیاست بیثباتسازی پیرامونی
رژیم صهیونیستی در طول تاریخ خود، بارها نشان داده که برای پیشبرد اهداف امنیتی و ژئوپلیتیکی، از تضعیف دولتهای پیرامونی و تشویق گسلهای قومی و سرزمینی ابایی ندارد. از حمایت تلویحی از اقلیتها در خاورمیانه گرفته تا روابط پنهان با بازیگران غیردولتی در آفریقا، همگی در چارچوب یک راهبرد شناختهشده قابل تحلیل است.
شناسایی «سومالیلند» نیز دقیقاً در همین چارچوب قرار میگیرد. اسرائیل با این اقدام، نهتنها اصل حاکمیت دولتها را زیر سؤال برده، بلکه به شکلی آشکار، الگوی تجزیهطلبی را مشروعیت میبخشد؛ الگویی که پیامدهای آن میتواند کل منطقه را درگیر بیثباتی مزمن کند.
این اقدام، همزمان با کاهش شدید وجهه بینالمللی اسرائیل پس از جنگ غزه و اتهامات گسترده مربوط به ارتکاب جنایات جنگی صورت گرفته است. در چنین شرایطی، تلآویو میکوشد با گشودن جبهههای جدید نفوذ، فشارهای سیاسی و اخلاقی را با دستاوردهای ژئوپلیتیکی جبران کند.
برای اسرائیل، شاخ آفریقا تنها یک منطقه دورافتاده نیست، بلکه سکویی استراتژیک برای رصد، کنترل و در صورت لزوم، اخلال در مسیرهای دریایی حیاتی جهان و مهار بازیگرانی است که تلآویو آنها را تهدید تلقی میکند.

تهدید مستقیم امنیت ملی جهان عرب
مخالفت کشورهای عربی، بهویژه مصر، با این اقدام اسرائیل، ریشه در محاسبات دقیق امنیت ملی دارد. مصر بهعنوان کشوری که کانال سوئز را در اختیار دارد، هرگونه تغییر در موازنه قدرت در خلیج عدن و بابالمندب را تهدیدی بالقوه علیه یکی از حیاتیترین شریانهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود میداند.
ساحل ۷۴۰ کیلومتری سومالیلند و بندر تاریخی بَربَره، این منطقه را به نقطهای طلایی برای حضور دریایی و اطلاعاتی تبدیل کرده است. حضور اسرائیل در این نقطه، به معنای نزدیک شدن مستقیم به دریای سرخ و افزایش توان نظارتی و عملیاتی رژیمی است که سابقه طولانی در نظامیسازی جغرافیا دارد.
در کنار مصر، کشورهایی مانند عربستان سعودی و یمن نیز نگران پیامدهای این تحول هستند. دریای سرخ، تنها یک مسیر کشتیرانی نیست، بلکه عرصهای است که امنیت انرژی، تجارت جهانی و موازنه نظامی منطقه در آن گره خورده است.
به این ترتیب، اقدام اسرائیل، عملاً به عاملی برای افزایش بدگمانی، تقابل و رقابتهای پرهزینه تبدیل میشود؛ روندی که با ادعاهای این رژیم درباره «ثبات» و «مبارزه با تروریسم» در تضاد کامل قرار دارد.
سناریوی غزه؛ زمین جایگزین برای آوارگی اجباری
یکی از نگرانکنندهترین ابعاد این پرونده، ارتباط آن با سناریوهای مربوط به آینده نوار غزه است. گزارشهای منتشرشده در رسانههای عبری، از جمله شبکه ۱۲ اسرائیل، نشان میدهد که نخستین تماسها میان تلآویو و مقامات سومالیلند، در چارچوب بررسی گزینههای انتقال اجباری فلسطینیان غزه صورت گرفته است.
این مسئله، نگرانیها را از یک سطح ژئوپلیتیکی فراتر میبرد و آن را به حوزه جنایات بالقوه علیه حقوق بشر وارد میکند. کوچ اجباری، بر اساس حقوق بینالملل، مصداق بارز پاکسازی قومی است؛ اتهامی که اسرائیل هماکنون نیز به دلیل عملکردش در غزه با آن مواجه است.
مصر بارها بهصراحت اعلام کرده که هرگونه تلاش برای جابهجایی جمعیت فلسطینیان، خط قرمز امنیت ملی این کشور است. از نگاه قاهره، تثبیت جمعیت غزه در سرزمین خود، نهتنها یک وظیفه انسانی، بلکه بخشی از موازنه بازدارندگی در برابر توسعهطلبی اسرائیل محسوب میشود.
در این چارچوب، سومالیلند بهعنوان «جغرافیای دوردست و کمهزینه سیاسی» در ذهن تصمیمسازان اسرائیلی تعریف شده است؛ جایی که میتوان پروژههای پرریسک را بدون واکنش فوری جامعه جهانی آزمایش کرد.

از سومالی تا سودان و الگویی خطرناک
نگرانی دیگر کشورهای منطقه، تعمیم این الگو به دیگر بحرانهای آفریقا و جهان عرب است. تجربه سودان، لیبی و حتی یمن نشان داده که تجزیه، نه راهحل بحران، بلکه آغاز زنجیرهای از منازعات پایانناپذیر است.
در سودان، احتمال شکلگیری یک دولت جداگانه در دارفور یا مناطق تحت کنترل شبهنظامیان، همواره بهعنوان سناریویی نگرانکننده مطرح بوده است. اگر چنین روندی با حمایت یا شناسایی اسرائیل همراه شود، عملاً مرزهای جنوبی مصر وارد مرحلهای تازه از ناامنی خواهد شد.
سیاست اسرائیل در این زمینه، نه مبتنی بر اصول حقوق بینالملل، بلکه بر اساس منطق «تکهتکهسازی پیرامون» است؛ منطقی که هدف آن، کاهش توان دولتهای بزرگ منطقهای و جلوگیری از شکلگیری هرگونه جبهه منسجم در برابر این رژیم است.
ضرورت پاسخ جمعی عربی و آفریقایی
در برابر این روند، واکنشهای پراکنده و بیانیههای انفرادی، کافی به نظر نمیرسد. آنچه این پرونده را متمایز میکند، پیوند مستقیم آن با امنیت جمعی جهان عرب و آفریقاست؛ پیوندی که نیازمند پاسخ هماهنگ دیپلماتیک، حقوقی و سیاسی است.
حمایت قاطع از دولت مرکزی سومالی، فعالسازی ظرفیتهای اتحادیه آفریقا و استفاده از سازوکارهای سازمان ملل، میتواند هزینه اینگونه اقدامات یکجانبه را برای اسرائیل افزایش دهد. بیتفاوتی، در مقابل، تنها به گسترش دامنه این پروژهها منجر خواهد شد.
در نهایت، شناسایی سومالیلند توسط اسرائیل، نه یک رویداد منفرد، بلکه نشانهای از تغییر زمین بازی است؛ تغییری که اگر بهموقع درک و مهار نشود، میتواند پیامدهای آن سالها دامن منطقه را بگیرد؛ از غزه و دریای سرخ تا شاخ آفریقا و فراتر از آن.
انتهای پیام/