آنا گزارش می‌دهد

از کوچه‌های آرام تا دل‌های بخشنده؛ شبی برای بازگشت

کوچه‌ها آرام است و دل‌ها سنگینی روز‌ها را پشت سر گذاشته‌اند. مردم در سکوت و مهربانی کنار هم جمع‌اند؛ شبی برای بازگشت و بخشش آغاز شده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا؛ از عصر که می‌گذرد، حال‌وهوای شهر آرام‌آرام عوض می‌شود. تغییری که نامرئی است؛ از همان جنس تغییر‌هایی که فقط اگر اهل دقت باشی می‌بینی. امروز، اولین جمعه ماه رجب است و شب پیشِ رو، شبی است که قدیمی‌ها نامش را بلدند، دعاخوان‌ها با آن خاطره دارند و دل‌های خسته، بی‌دعوت سمتش کشیده می‌شوند: لیلةالرغائب؛ شبی که «رغبت‌ها» زنده می‌شوند.

هنوز هوا کاملاً تاریک نشده که رفت‌وآمد‌ها شکل دیگری می‌گیرد. آدم‌ها زودتر از همیشه کارشان را جمع می‌کنند، خریدهایشان مختصر است و حتی حرف‌زدن‌ها کوتاه‌تر شده؛ انگار شب قرار است ادامه ناتمام روز باشد.

رجب؛ ماهی که از آدم جلوتر راه می‌رود

ماه رجب همیشه همین‌طور شروع می‌شود؛ بی‌سروصدا! نه مثل رمضان که با تقویم و رسانه و برنامه‌ریزی می‌آید، نه مثل محرم که با بیرق و هیئت خودش را اعلام می‌کند. رجب آرام است؛ اما اهل دل می‌دانند که این آرامش، مقدمه است. اولین جمعه‌اش، اما فرق دارد. این شب، طبق روایت‌ها، شبی است که در‌های رحمت بازتر از همیشه‌اند؛ شبی که حتی فرشته‌ها هم فقط مأمور ثبت نیستند، مأمور اجابت‌اند.

نزدیک اذان مغرب که می‌شود، مسجد پر می‌شود، اما شلوغ نمی‌شود. کفش‌ها مرتب روی هم چیده شده‌اند و فاصله رعایت شده است. آدم‌ها آرام می‌آیند، انگار نمی‌خواهند چیزی از این شب بریزد. داخل شبستان، نور‌ها کم است، برای احترام. قرآن‌ها باز هستند، مفاتیح دست‌به‌دست می‌شوند. کسی بلند دعا نمی‌خواند؛ هرکس با سرعت دل خودش جلو می‌رود.

لیلةالرغائب؛ شبِ خواستن

این شب، شبِ خواستن است؛ نه فهرست خواسته‌ها. جوانی که گوشه‌ای نشسته، معلوم نیست دقیقاً چه می‌خواهد. مادرِ بچه‌به‌بغل دعا می‌خواند، اما وسط دعا مکث می‌کند. پیرمردی که سال‌ها است پای ثابت مسجد است، امشب کمتر از همیشه حرف می‌زند. همه فهمیده‌اند این شب، شب حساب‌وکتاب نیست؛ شبِ عرضه دل است.

نماز لیلةالرغائب آغاز می‌شود. کسانی که بلدند آرام می‌خوانند، کسانی که بلد نیستند، نگاه می‌کنند، گوش می‌دهند، همراه می‌شوند. امشب هیچ‌کس تذکر نمی‌دهد. این شب، شبِ «درست‌خواندن» نیست؛ شبِ حاضر بودن است. بعد از نماز، دعا‌ها می‌آیند؛ دعا‌هایی که اسم‌شان آشناست، اما حال‌شان هر سال فرق می‌کند. همان دعاها، با همان جمله‌ها، اما دل‌ها دیگر همان دل‌ها نیستند.

بخشش؛ محور نادیدنی شب

کم‌کم که شب جلو می‌رود، موضوع اصلی خودش را نشان می‌دهد، از حال آدم‌ها. امشب، بیشتر از آنکه چیزی خواسته شود، چیزی بخشیده می‌شود. بعضی‌ها از خدا می‌خواهند ببخشد، بعضی‌ها آرام‌تر، از خودشان شروع می‌کنند. زن میانسالی که تا قبل از این شب فقط دعا می‌خواند، حالا سرش پایین است و سکوت کرده، انگار دارد چیزی را از جایی عمیق بیرون می‌آورد.

این شب، دروازه یک ماه است. ماه رجب، ماه تمرین است؛ تمرین برای شنیدن، تمرین برای دیدن خود، تمرین برای گفتن «ببخش» قبل از آنکه دیر شود. اولین جمعه‌اش، مثل امضای خدا پای این دعوت است. وقتی مسجد تمام می‌شود، شب ادامه دارد. مراسم که تمام می‌شود، کسی عجله ندارد برود. بعضی‌ها می‌نشینند، بعضی‌ها آرام بیرون می‌روند، اما انگار چیزی رهایی‌بخش را با خود می‌برند.

پایانِ شب، آغازِ ماه

در کوچه و خیابان، چهره‌ها آرام‌تر شده و قدم‌ها سبک‌تر برداشته می‌شوند. گویی سنگینی یک ماه یا شاید یک سال دغدغه‌مندی، پشت در‌های گشوده‌شده همین شب، جا مانده است. در سکوت پس از مراسم، دیگر خبری از شتابزدگی روز نیست. هوا سردتر شده، اما دلی که تازه بخشیده و بخشیده شده، گرم‌تر است.

لیلةالرغائب، شب را به انتها می‌رساند، اما اثری از خود باقی می‌گذارد که قرار است ادامه ماه رجب را روشن کند. آن «رغبت» که درهایش زنده شده بود، حالا به یک تصمیم بدل شده است: تصمیم به بازگشت، تصمیم به تمرین مهربانی و بخشش. این شب، به نقطه پایان نرسید، بلکه به نقطه شروع یک دگرگونی پنهان بدل شد.

لیلةالرغائب می‌گذرد، اما رجب تازه شروع شده است. این شب فقط یک فهرست بلند از خواسته‌ها نبود؛ یک برگشت بزرگ بود و این شروع آرام، وعده یک تغییر عمیق و مداوم را در تمام روز‌های پیش رو تا رسیدن به شعبان و رمضان می‌دهد. رجب ماهی است که آهسته آغاز می‌شود تا هرکس خودش را آرام‌آرام برای مهمانی بزرگتر آماده کند؛ و این شب جمعه، امضای آغاز این مسیر است.

انتهای پیام/

انتهای پیام/

ارسال نظر