وقتی آرزوهای دفتر خاطرات به حقیقت می‌پیوندند؛ روایت یک «کار خدا» در حج دانشجویی

وقتی آرزوهای دفتر خاطرات به حقیقت می‌پیوندند؛ روایت یک «کار خدا» در حج دانشجویی
یک دانشجوی جوان از تهران شمال روایت می‌کند که چگونه آرزوی سفر حج، که ماه‌ها پیش در دفتر خاطراتش نوشته بود، در پی یک اتفاق غیرمنتظره و شنیدن یک خبر رادیویی، به واقعیت تبدیل شد؛ روایتی که او آن را نشانه‌ای از همراهی الهی می‌داند.

زهرا نبی‌لو منفرد، دانشجوی رشته آموزش زبان انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، در گفت‌وگو با خبرنگار اعزامی آنا به سرزمین وحی، داستان باورنکردنی تحقق یکی از آرزوهای ثبت‌شده‌اش در دفتر خاطرات را روایت کرد؛ آرزویی که از طریق یک اتفاق غیرمنتظره و شبیه به یک کار خدا به حقیقت پیوست.

او که به‌تازگی تجربه‌ای عمیق از سفر معنوی حج دانشجویی را پشت سر گذاشته بود، تأکید کرد که فضای آن مکان به‌گونه‌ای بود که تمام دغدغه‌های دنیوی را از یاد می‌برد و انسان را در عالمی دیگر غرق می‌کرد.

نبی‌لو منفرد در شرح اتفاقی نادر، توضیح داد که چگونه پس از تماس دانشگاه مبنی بر قبولی‌اش در سهمیه حج دانشجویی، متوجه شد که این خواسته را حتی در سفر قبلی‌اش به کربلا نیز ثبت کرده بود و در دفتر خاطراتش از آذرماه سال گذشته نوشته بود. او این همزمانی و محقق شدن این آرزو را فراتر از یک تصادف دانست و اظهار کرد: تمام خواسته‌های او که در دفتر خاطرات ثبت شده بودند، یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوستند.

نقطه عطف ماجرا، به گفته این دانشجو، زمانی بود که او به دلیل تمام شدن شارژ تلفن همراه، شبانه رادیو را روشن کرد و ناگهان خبری درباره ثبت‌نام حج دانشجویی شنید. او ابتدا به دلیل توضیحات مربوط به وام مطرح‌شده در خبر، به ثبت‌نام علاقه‌مند شد و سپس با پیشنهاد دانشگاه مبنی بر پذیرش بدون وام موافقت کرد و سرانجام راهی این سفر شد.

او تأکید کرد که اگر آن شب رادیو را روشن نکرده بود، هرگز در فرآیند ثبت‌نام شرکت نمی‌کرد و افزود: واقعاً باور دارم که وقتی اراده الهی بر تحقق امری تعلق بگیرد، مسیر آن را فراهم می‌کند.

غرق شدن در فضای معنوی؛ جایی که زمان و دغدغه‌های دنیوی محو می‌شدند

نبی‌لو منفرد درباره تأثیر عمیق این سفر معنوی سخن گفت و آن را متفاوت از هر تجربه دیگری توصیف کرد. به گفته او، در آن فضای روحانی، حتی نزدیک‌ترین افراد در زندگی روزمره نیز برای مدتی از یاد می‌رفتند و فرد گویی وارد مرحله‌ای تازه از زندگی می‌شد. او این تجربه را چنین تشریح کرد: در بدو ورود به این سرزمین مقدس، احساس می‌کردم همچون کودکی هستم که هیچ آشنایی با دنیا ندارد و تازه باید همه چیز به او آموزش داده شود.

این زائر دانشجو در پایان ابراز امیدواری کرد که هرچه زودتر فرصت بازگشت دوباره به آن فضای معنوی برایش فراهم شود، زیرا روح او نیازمند چنین تجربه‌ای بود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا