لاسلو کراسناهورکایی؛ نویسندهای که جنون و زیبایی را در هم میآمیزد
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، سعید کلاتی- امسال، جایزه نوبل ادبیات به لاسلو کراسناهورکایی رسید، نویسندهای که جملاتش از توقف امتناع میکنند و جهانهایی که خلق میکند هرگز رنگ منطق صد درصدی به خود نمیبینند.
از نظر بسیاری، رمانهای او همچون قدم زدن در مهی غلیظ هستند؛ مهی که در آن میتوان هیبتهای عجیب دید و حرکت را حس کرد، اما هیچگاه وضوح در آن به دست نمیآید. اما در دل همین مه، برخی مفاهیم همگانی هستند: تنهایی، انتظار، تلاش و تقلا که افراد هنگام مواجهه با فشارهای زندگی به آنها چنگ میزنند.
کراسناهورکایی به خلق آشوب و آشفتگیهای عظیم در آثارش شناخته میشود. دو الگوی مشخص در آثار او وجود دارند که اغلب نادیده گرفته میشوند.
اولی، فرسایش کُند ناشی از انتظار و دومی کمدی خاموش شکست است؛ اینکه چگونه انسانها همچنان تلاش میکنند تا از ویرانهها برای خود معنا بسازند، حتی زمانی که میدانند این تلاشها بیفایده است.
در رمان «تانگوی شیطان»، گروهی از روستاییها روزهای خود را به انتظار ارمیا، مردی که معلوم نیست پیامبر است یا کذاب یا چیز دیگری، میگذرانند. آنها نه به خاطر اعتماد به او، بلکه به این دلیل که چیز دیگری برای از دست دادن ندارند، انتظار میکشند. در بازگشت «بارون ونکهایم»، همین الگو تکرار میشود؛ مردی پر از احساس پشیمانی به خانه بازمی گردد و دیگران همگی منتظر تغییری عظیم میشوند.
انتظار در داستانهای کراسناهورکایی یک وقفه میان رویدادها نیست؛ بلکه خودِ رویداد است.
شخصیتهای او منتظر بند آمدن باران، بازگشت کسی، یا معنای زندگی هستند؛ و در این انتظار، همان طور که زندگی عادی احساس میشود، آنها با کوله باری از امیدهای عجیب و بیمعنا طولانیترین فاصلههای تردید را سپری میکنند.
الگوی دوم، کمدی خاموش شکست، ضربانی غیرمنتظره به جهانهای تاریک او میدهد.
شخصیتهایش اغلب دست به کارهای ابلهانه میزنند، پزشک همیشه مستی که زندگی همسایگانش را ثبت میکند، مردی که یک دستنوشته قدیمی را به نیویورک میبرد تا آن را جاودانه کند، غولی که درباره پایان دنیا به آنگلا مرکل نامه مینویسد. اینها همگی نشان میدهند که حتی در دل زوال نیز انسانها نمیتوانند دست از تلاش برای فهمیدن بردارند.
کراسناهورکایی در ۱۹۵۴ در مجارستان کمونیستی به دنیا آمد و در محیطی آکنده از عدم قطعیت و تردید بزرگ شد؛ مجارستان، کشوری که حقیقت هر چند سال یکبار در آن تغییر میکرد و سکوت به ابزاری برای بقا تبدیل شده بود. داستانهای او همان سکوت را با خود دارند.
حتی زمانی که شخصیتهایش در جملات طولانی و بی وقفه سخن میگویند، در واقع با خلا سخن میگویند.
او روزی گفته بود که مینویسد تا به «نقطه جنون» برسد و شاید این همان چیزی باشد که زندگی زمانی که انتظار به تنها حرکت باقیمانده تبدیل میشود، احساس میکند.
کمیته نوبل او را به خاطر تأکید بر «قدرت هنر در میان ترسهای آخرالزمانی» شایسته این جایزه دانست. اما چیزی که هنر او را قدرتمند میکند نه تنها ترس بلکه شناخت است.
انسانها در داستانهای او دیوانه میشوند و دیوارها را پاک میکنند، درباره موسیقی سخنرانی میکنند، زیبایی غیرممکن را تعقیب میکنند، کارهایی که تا زمانی که خواننده متوجه نمیشود چقدر به کارهای خودش شبیه هستند، ابلهانه به نظر میرسند.
کتابهای او پر از عادات انسانی هستند: وسواس، خستگی، کنجکاوی، و گرسنگی اندکی برای دیدن نظم در جایی که هیچ گونه نظمی وجود ندارد؛ و سپس، شوخیهایش: خشک، سنگین که وقتی تحمل شرایط موجود غیرممکن است نمایان میشوند. پزشک مستی که مورخ شهر میشود؛ پیامبری که احمقها را به ورطهای دیگر میبرد؛ مردی که مجذوب خزه هاست و به فیلسوفی از پوچی تبدیل میشود.
کتابهای کراسناهورکایی از خوانندگانشان هیچ چیزی نمی خواهند جز صبر. امسال، هنگامی که او جایزه نوبل را دریافت کرد، دنیا نگاهش را به سوی این مرد عجیب و ساکت که مانند طوفانی بی پایان مینویسد، معطوف کرد. شاید به همین دلیل است که جملاتش هرگز تمام نمیشوند. زیرا خودِ زندگی هرگز متوقف نمیشود، به پاراگرافهای مرتب تقسیم نمیشود. فقط ادامه مییابد: سنگین، نامتوازن و زیبا به شکلی عجیب.
مهمترین آثار این نویسنده مجار به فارسی ترجمه شدهاند که از جمله آنها میتوان به «تانگوی شیطان»، «مالیخولیای مقاومت»، «آخرین گرگ»، «تعقیب هومر» و «حیوان درون» اشاره کرد.
واکنشهای عمومی در جهان و ایران به این نویسنده بزرگ بسیار مثبت بودهاند و بسیاری از مطرحترین منتقدان ادبیات جهان این انتخاب آکادمی نوبل را بهترین انتخاب طی سالهای اخیر دانستهاند که اعتبار و ارزشی تازه به این جایزه مطرح جهانی بخشیده است.
انتهای پیام/


