«بادار»؛ روایت تازه‌ای از سیستان یا فریادی نیمه‌تمام؟

«بادار»؛ روایت تازه‌ای از سیستان یا فریادی نیمه‌تمام؟
«بادار» به رغم نواقص، دستاوردی مهم در تلویزیون ایران است؛ تجربه‌ای که برای اولین بار مردم و زندگی واقعی سیستان را به خانه‌ها آورده و نشان داده است که قصه‌های بومی می‌توانند نه تنها جذاب باشند، بلکه ظرفیت علمی و فرهنگی نیز داشته باشند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، وقتی «بادار» با تبلیغات پرشمار تلویزیون در شهریور ۱۴۰۴ روی آنتن رفت، انتظار می‌رفت که یک سریال متفاوت از دل یکی از کم‌تر دیده‌شده‌ترین مناطق ایران به مخاطب ارائه شود. سیستان، با همه سختی‌ها و زیبایی‌هایش، کمتر در قاب تلویزیون رنگ و تصویر شده بود و حالا یک خانواده سیستانی در مرکز قصه قرار گرفته بود؛ تلاشی جسورانه برای فراتر رفتن از کلیشه‌های همیشگی درباره این خطه.

نویسنده فیلمنامه، فاطمه سلطانی، از همان ابتدا با تحقیقات میدانی گسترده و بهره‌گیری از منابع علمی مانند پروژه‌های معاونت علمی ریاست جمهوری و پژوهشکده‌ها، سعی کرد داستانی با بُعد واقعی و علمی بسازد؛ از مرغ لاین و چاه ژرف گرفته تا گلخانه هیدروپونیک و مهم‌تر از همه، گاو سیستانی.

این گاو نیمه‌وحشی، نماد بقا و منبع اقتصادی مردم محلی است و نقش حیاتی در شکل‌گیری قصه دارد. به قول سلطانی، «اگر این گاو نباشد، بادار و خانواده‌اش برای چه بجنگند؟»

با این حال، همان‌طور که نویسنده هم صادقانه اشاره کرده است در نهایت، چیزی حدود ۴۰۰ صحنه از فیلمنامه اولیه حذف شد یا تغییر کرد و در نهایت تنها ۶۰ درصد از آنچه او می‌خواست محقق شد. این حذف‌ها باعث شد برخی نقاط قوت داستان، از جمله نحوه دراماتیزه شدن سوژه گاو سیستانی و اتصال منطقی قصه، گنگ و پراکنده شود. حتی تجربه لهجه‌های بومی نیز با محدودیت‌های ملی پخش و فشار برای قابل فهم بودن برای همه مخاطبان همراه شد؛ نتیجه اینکه برخی از بازیگران بومی با لهجه واقعی بازی کردند و برخی دیگر مجبور به تقلید لهجه شدند که انتقاداتی در پی داشت.

با وجود این موارد، نقاط مثبت سریال کم نیستند: تلاش برای نمایش امید، فعالیت‌های محلی، بومی‌سازی شخصیت‌ها و معرفی فرهنگ و زندگی واقعی مردم سیستان. مخاطب با دیدن پروژه‌های علمی مرتبط با گاو سیستانی، از فرآیند پرورش آزمایشگاهی و تولید چندگانه جنین‌ها شگفت‌زده شد و این تازه نشان‌دهنده ظرفیت بالای موضوع برای روایت داستانی است.

به هر حال، «بادار» یک تجربه نیمه‌تمام است؛ سریالی که جسارت دارد و تلاش می‌کند روایت تازه‌ای از سیستان ارائه دهد، اما فشار‌های تولید، حذف صحنه‌ها و برخی تصمیمات اجرایی باعث شده‌اند که روایت کامل قصه و پیام‌های آن برای مخاطب گاهی ناملموس باقی بماند. همان‌طور که سلطانی می‌گوید، «فیلمنامه مانند یک دیوار آجر به آجر ساخته می‌شود؛ وقتی یکی از این آجر‌ها را بکشید، جایش خالی می‌ماند حتی اگر آن را با چیز دیگری پر کنید باز هم خودش را نشان می‌دهد».

«بادار» به رغم نواقص، دستاوردی مهم در تلویزیون ایران است؛ تجربه‌ای که برای اولین بار مردم و زندگی واقعی سیستان را به خانه‌ها آورده و نشان داده است که قصه‌های بومی می‌توانند نه تنها جذاب باشند، بلکه ظرفیت علمی و فرهنگی نیز داشته باشند.

امیدواریم نسخه‌های بعدی این دست از آثار، با کمترین حذف و اصلاحات لازم، بتوانند صدای کامل این سرزمین را به گوش مخاطب برسانند؛ و حالا که سریال به پایان خود نزدیک می‌شود، می‌توان گفت «بادار» به نوعی یک وداع است با تصویری نو از سیستان؛ وداعی که مخاطب را با امید، سؤال و تفکری درباره آینده این منطقه تنها می‌گذارد. پایان سریال، درست مثل کل مسیرش، نیمه‌تمام، اما پر از لحظات قابل تأمل است؛ فرصتی برای تلویزیون ایران تا روایت‌های بومی بیشتری را با وسواس، پژوهش و صداقت ارائه کند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا