کارشناس روس؛ هوشمندی و درایت «قاسم سلیمانی» مایه ترس دشمنان است
بهگزارش خبرنگار گروه بینالملل خبرگزاری آنا بهنقل از پایگاه خبری و تحلیلی «ایران-رو»، «ایگور پانکراتنکو» کارشناس امور خاورمیانه روسیه درباره نقش تاثیرگذار سردار «قاسم سلیمانی» فرمانده سپاه قدس ایران در عملیاتهای نظامی منطقه نوشت: سردار «قاسم سلیمانی» تمام عمر خود را وقف یک هدف کرده است و آن دفاع از ایران و آرمانهای انقلاب اسلامی است. وی امروز یکی از با نفوذترین شخصیتهای خاورمیانه میباشد. سردار، از اعتماد بیکران آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی ایران برخوردار است.
این کارشناس روس نوشت: اشخاص زیادی در طراحی سیاست خارجی ایران شرکت میکنند ولی رأی سردار «سلیمانی» در زمینههای زیادی رأی قاطع است. رئیس کارآمدترین سرویس ویژه ایران شایسته این حق است. وی «نیروی قدس» را به سازمانی تبدیل کرد که قادر است پیچیدهترین امور ژئوپلتیکی را حل کند. این امر دستاورد خصوصیات اخلاقی این شخص متعهد و وفادار به انقلاب اسلامی است که ریاضت و برخورد تحقیرآمیز با درجات و تجملات در زندگی معیشتی از جمله ویژگیهای وی است. با وجود این، مهمترین دستاورد سردار «سلیمانی» این است که از اوایل سال 2000 ساخت «محور مقاومت در برابر آمریکا» در منطقه خاورمیانه زیر نظر وی آغاز شد که در حال حاضر به طور مؤثر با سیاست واشنگتن، ریاض و تلآویو مقابله میکند.
بهنوشته «پانکراتنکو»، «نیروی قدس» ابزار مهم سیاست خارجی ایران است که از نظر کاربرد شبیه به سازمان سیا و نیروهای ویژه ارتشی است. نام آن، معادل فارسی «اورشلیم» است که نیروهای سپاه در راه آزادی آن میجنگند. از سال 1979 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران عملیات تخریبی علیه دشمنان ایران و گسترش دامنه نفوذ نظامی و سیاسی کشور در خاورمیانه را آغاز کرده است.
این کارشناس روس با مطرح کردن این سوال که «کدام مکانیزم دفاعی میتواند در عین اینکه جوابگوی امکانات اقتصادی جمهوری اسلامی ایران باشد، به وسیلهای مؤثر در دفاع از خاک خود مقابل تجاوز آمریکا و متحدان منطقهایاش تبدیل شود؟» نوشت: یکی از دیپلماتهای غربی چندی پیش نوشته بود که ابتدا کسی در تهران به فکر تشکیل «محور مقاومت» نبود ولی برخی حوادث، یار و مددکار این طرح شد. سردار «سلیمانی» در هر مورد مشخص، از هر نیروی هر منطقهای، باهوشتر بود. وی سریعتر اقدام میکرد و بیشتر از دیگران امکانات داشت. در زمینه ساخت بلوک مقاومت هیچ فرصتی را از دست نمیداد و آهسته ولی بیوقفه به سوی هدف خود حرکت میکرد.
کارشناس روس مینویسد: «قاسم سلیمانی» کیست و چرا نگاه طراحان راهبرد آمریکا به وی میخکوب شده است؟ موضوع این است که این شخص که در مدت زیادی زیر سایه بود و کمتر به چشم میآمد، سر نخهای زیادی را در دست دارد که باعث شده است وی را «پیشقراول خاورمیانه» یا «شوالیه در سایه» بنامند. البته این تحولات به چند سال اخیر زندگی وی مربوط میشود. پیش از آن، سردار همانند میلیونها نفر از هم سن و سالانش در جنگ شرکت داشت.
«همه ما جوان بودیم و می خواستیم به انقلاب خدمت کنیم»
«پانکراتنکو» در گزارش خود نوشت: آرزوی دوران جوانی «قاسم سلیمانی» درباره کسب تحصیلات دانشگاهی هرگز برآورده نشد. این فرزند خانواده فقیر روستایی که در استان کرمان قطعه زمین کوچکی داشت، در ایران شاهنشاهی برای صعود از پلکان اجتماعی هیچ شانسی نداشت. وام ویرانگرانه معادل 900 تومن (حدود 100 دلار به نرخ آن زمان) بر دوش پدرش سنگینی میکرد. سردار در کتاب خاطراتش نوشته است «ما از بس نگران پدران خود بودیم، شبها نمیتوانستیم چشم ببندیم و بخوابیم».
«قاسم» 13 سالش بود که به عنوان یک مرد تصمیم گرفت باید به خانواده خود کمک کند. «قاسم» جوان و «احمد»، دوست هم سن و سال و یکی از فامیلهای وی، برای کسب و کار راهی مرکز استان شدند.
سردار در خاطراتش مینویسد: ما فقط 13 سال داشتیم، ضعیف و نحیف بودیم. هر جایی که مراجعه میکردیم، ما را نمیپذیرفتند تا بالاخره روزی موفق شدیم در محل ساخت مدرسهای در خیابان «خواجو» در حومه شهر دست خود را بند کنیم. به ما روزی دو تومن دستمزد میدادند.
آنها با ریاضت موفق شدند مبلغ لازم را به دست آورند. برای اینکه به خانه خود بازگردند، به رانندهای با لقب «پهلوان» مراجعه کردند که شخصیت معروف محلی بود.
«سلیمانی» مینویسد: «پهلوان» به طور عجیبی تنومند و قوی بود و میتوانست با دندانش یک گاو یا الاغ را از زمین بلند کند. راننده، دو نوجوان را به خانهشان برد، ولی سر راه حرفهایی را بر زبان آورد که برای همیشه در قلب سردار آینده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ریشه دوانید. «پهلوان» که به شاه و حکومت وی بد و بیراه میگفت، فریاد زد که «دوران کودکی برای آن نیست که شخص در شهر بیگانه کارگری بکند. تف به این زندگی که آنها برای ما خوابش را دیدهاند».
بدهی بازپرداخت شد ولی «قاسم» به خانه خود بازنگشت و در شهر باقی ماند. کار در اداره محلی تصفیه آب ابتدا به عنوان پادو و سپس به عنوان دستیار مهندس در انتظار وی بود. «قاسم» کتاب میخواند و در سالن ورزشی تمرین میکرد. وی هر ماه سه ربع حقوقش را برای قوم و خویشان میفرستاد و با دوستانش بحثهای طولانی میکرد که برای برقراری نظام عادلانه چه چیزی لازم است.
جای تعجب نیست که «قاسم سلیمانی» از همان روزهای نخست انقلاب اسلامی در سپاه پاسداران نامنویسی کند. به «قاسم» تأمین آبرسانی بیوقفه در کرمان را محول کردند. وی از پس این وظیفه بر آمد. مأموریت بعدی «قاسم» با جنگ ارتباط داشت. پاسدار 23 ساله در سال 1980 در کردستان جنگید. وی همزمان با خدمت خود، آماده ورود به دانشگاه شد ولی در همان زمان، جنگ آغاز شد و صدام حسین تصمیم گرفت حساب خود را با رقیب قسمخورده منطقهای تسویه کند.
«من برای پانزده روز به میدان جنگ رفته بودم ولی تا آخر آنجا ماندم»
کارشناس روس بهنقل از کتاب خاطرات سردار «سلیمانی» نوشت: وی به عنوان کارشناس تأمین آبرسانی برای واحدهای مقدم ارتش ایران به جنگ رفت. در جمهوری اسلامی نوظهور، کمبود نیروی متخصص به قدری شدید بود که رؤسایش «قاسم» را فقط برای دو هفته برای شرکت در جنگ فرستادند و از قبل اعلام کرده بودند که وی به اداره آبرسانی به مقام «سر مهندس» باز خواهد گشت. باوجود این، زندگی «قاسم» به گونه دیگری شکل گرفت. اوایل جنگ تلفات افسران ارتش ایران چشمگیر بود. وی سه سال بعد از ورود به جبهه، فرمانده تیپ 14 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، ولی قبل از آن سرپرست گروههای اطلاعاتی تخریبی شده بود که به آن سوی خط جبهه میرفتند. وی که شخصی جسور و شجاع و در عین حال خونسرد و حسابگر بود، بهزودی در ستادهای دشمن به عنوان جنگجویی بیباک شناخته شد.
مقامهای ستاد عراق که در عملیات ضد تخریبی تخصص داشتند، به «قاسم» لقب ویژه «دزد بز» دادند. ابتدا این لقب مضحک بود ولی بعد از مدتی جایی برای تمسخر باقی نماند زیرا فعالیت گروههای اطلاعاتی تحت ریاست «سلیمانی» به واحدهای عراقی لطمه حساسی میزد. جنگ نمیتواند کسی را بهتر یا بدتر بکند. جنگ خصوصیات اخلاقی انسان را که وی در ابتدای نبرد داشت، آب دیده میکند. «سلیمانی» مانند لبه شمشیر واقعی در آتش جنگ نیرومند شد. وی نه مهندس بلکه فرمانده رزمی شد که از گلولههای دشمن و خشم دشمنان بلندپایه نمیترسید، در حالیکه در آن زمان در سپاه ایران رسم حمله با استفاده از انبوه نفرات وجود داشت، وی از هر سرباز خود حفاظت میکرد. وقتی در سال 1985 فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عملیات تعرضی در ناحیه اروند رود را طراحی کرد، «سلیمانی» با آن طرح مخالفت کرد. وی را که تا آن موقع قهرمان جنگ شده بود، مجازات نکردند ولی بعد از پایان دوران دفاع مقدس، در تهران باقی نگذاشتند و دوباره به استان کرمان فرستادند و امیدوار بودند که بدین وسیله آب پاکی روی دست افسر جوان سپاه ریخته باشند. استان کرمان در آن زمان بهشت باستانشناسانی که دنبال فسیلهای باستانی میگشتند و منطقه اقتصادی شکوفایی بود.
پس از جنگ میان ایران و عراق، کرمان یکی از کانونهای تنش در کشور بود که با سیلاب قاچاق و مواد مخدر توأم و به جولانگاه دستههای جداییطلب تبدیل شده بود، ولی فساد مالی از همه موضوعات بدتر بود. «قاسم سلیمانی» به نبرد بیامان با قاچاق مواد مخدر و فساد مالی پرداخت. وی را تهدید و تلاش میکردند سوء قصد به جانش را ترتیب دهند ولی نتوانستند ارادهاش را بشکنند.
«طراح راهبردی» که فراست و هوشمندیاش باعث ترس میشود
این کارشناس روس نوشت: «سلیمانی» تا اوایل سال 2000 به دردسر واقعی برای آمریکا، اسرائیل و عربستان تبدیل شده بود. وی سپاه قدس را به طور ریشهای بازسازی و آن را به سازمان کم نظیری تبدیل کرد که دربرگیرنده سازمان اطلاعات و نیروهای ویژه است. وی شبکه بینظیر مأموران اطلاعاتی سطح جهانی را بهوجود آورد که در این زمینه بهطور عمده بر شیعیان جهان متکی میشد. «قاسم سلیمانی» در مدت کوتاهی به مانعی تبدیل شد که پای سلطهجویی آمریکا در خاورمیانه بدان برخورد کرد و همزمان برنامههای اسرائیلیها و سعودیها در زمینه دستیابی به سیطره نظامی و سیاسی از هم پاشید. عراق مانند 15 سال پیش به مصاف اساسی سازمان قدس تبدیل شد.
نویسندهای آمریکایی در شرح بیوگرافی سردار مینویسد: «سلیمانی» سالها پیش از آنکه نخستین تانکهای آمریکایی در سال 2003 وارد بغداد شوند، در این کشور شبکهای از مأموران و واسطهها را در اختیار داشت. «قاسم سلیمانی» پس از تجاوز آمریکا به این کشور به ایجاد محور مقاومت در برابر واشنگتن و متحدانش پرداخت که ابعاد آن شامل نه تنها این کشور بلکه سراسر منطقه بود. هدف راهبردی وی، گسترش هرچه بیشتر نفوذ ایرانی در بغداد و خروج هرچه سریعتر نیروهای آمریکایی از عراق بود.
22 دسامبر 2010 «جیمز جفری» سفیر وقت آمریکا در عراق و ژنرال «لوید اوستین» فرمانده بلندپایه آمریکایی در یادداشتی، تشکیل دولت جدید به ریاست «نوری مالکی» نخستوزیر را به ملت عراق تبریک گفتند. در آن پیام آمده بود: ما بیصبرانه منتظر همکاری با دولت جدید ائتلافی و پیشبرد نظریه مشترک در زمینه ساخت عراق دموکراتیک هستیم.
ولی آنها با این اقدام فقط با سیلی رخسار خود را سرخ کردند زیرا در حقیقت «سلیمانی» بود که در تشکیل دولت عراق نفوذ تعیین کنندهای داشت.
«جلال طالبانی» رئیسجمهوری وقت عراق مدتی بعد نوشت: ما به ریش آمریکاییها خندیدیم. «سلیمانی» آبرویشان را پاک برده بود ولی آنها در ملأ عام تشکیل دولت بهوسیله دیگران را به خود تبریک گفتند. طبیعی است که پیروزی ایران موجب خشم واشنگتن و ریاض شد. بغداد هنوز زخمهای اشغال را التیام نبخشیده بود که دمشق شعلهور شد. پس از آن ناگهان گروه داعش آفتابی شد و در سرزمین عراق و سوریه جنگ برق آسایی راه انداخت. ظهور داعش برای «شوالیه در سایه» چالش ایجاد کرد. شبه نظامیان بدون هیچ مشکلی شهرهای موصل، تکریت و چند شهر دیگر را به تصرف خود در آوردند. «سلیمانی» به سرعت فرماندهی نیروها را برعهده گرفت و بهترین نیروهای سپاه قدس را به بغداد آورد که آنها به دفاع از «اربیل» پایتخت کردستان عراق و خود بغداد کمک کردند.
در سال 2011 برای «قاسم سلیمانی» که درجه سرلشکر را دریافت کرد، جنگ جدید شروع شد و جهاد شخصی وی ادامه یافت. فرمانده نیروی قدس در دمشق و بغداد فرمانده عملیات جنگی شده بود و با تلاش بینظیری موفق شد جلوی تهاجم افراطگرایان به دمشق را بگیرد و از تصرف بغداد پیشگیری کند. راهبرد جدید «قاسم سلیمانی» و مشاوران وی که بر تجربه نیروهای شوروی در افغانستان مبتنی بود، مایه موفقیت نظامی شد. در چارچوب این راهبرد، دستههای نسبتاً محدود رزمندگان دارای آموزش ویژه به نابودی و سرکوب دستههای اشرار محلی که از جنگ داخلی برای قتل و غارت استفاده میکردند، پرداختند. در برخورد با دستههای مسلح داعش همان شیوه عمل به کار گرفته شد و فقط شمار نفرات دستههای اعزامی افزایش یافت. معلوم شد که این شیوه عمل برای بازدارندگی افراطگرایان کفایت میکند.
خطر سقوط بغداد رفع و در برابر پیشروی دستههای مسلح داعش خطوط قرمز کشیده شد. جنگ هنوز خاتمه نیافته است ولی دشمنان نتوانستند جنگ برق آسایی به عمل آورند.
کارشناس امور خاورمیانه روسیه در پایان گزارش خود نوشت: در آن روزهای انگشت شمار که سردار «قاسم سلیمانی» به تهران بر میگردد، زندگی منظم یک کارمند میانسال را دنبال میکند. یکی از آشنایان وی میگوید: او هر روز ساعت 4 صبح از خواب بیدار میشود و ساعت 9:30 شب به خواب میرود. وی به خانم خود احترام میگذارد و گاهی با او در پارک گردش میکند. سه فرزند پسر و دو دختر دارد که با وجود ابراز محبت، در تربیت آنها سختگیر است.
میهندوستی، استقلالطلبی ملی و عشق به مبارزه، راه وی را رقم میزنند. لذا هر دفعه که ابرها در آسمان ایران تیره و تار میشوند، سردار دوباره خانه خود را ترک میکند. وی در یکی از مصاحبههای خود گفته بود: برداشت معمولی انسانها از بهشت، شامل منظره شگفتانگیز زیبا، آب زلال جویبارها و زنان زیبا است، ولی نوع دیگری از بهشت وجود دارد و آن بهشت میدانهای نبرد است.
انتهای پیام/