روابط عمومی؛ نخی از جنس اعتماد

روابط عمومی؛ نخی از جنس اعتماد
بیست‌وهفتم اردیبهشت روز روابط عمومی در ایران نه فقط یک تاریخ که تپش قلبی‌ است در سینه‌ کشور، روزی که کلمات مانند پروانه‌های رنگین از لابه‌لای کاغذ‌ها و صفحه‌ها بال می‌زنند و روی شانه‌های مردم می‌نشینند.

خبرگزاری آنا ـ علیرضا صداقت؛ بیست‌وهفتم اردیبهشت روز روابط عمومی در ایران نه فقط یک تاریخ که تپش قلبی‌ است در سینه‌ کشور، روزی که کلمات مانند پروانه‌های رنگین، از لابه‌لای کاغذ‌ها و صفحه‌ها بال می‌زنند و روی شانه‌های مردم می‌نشینند.

این روز، گویی نسیمی‌ است که بوی خاک باران‌خورده را از کوچه‌های قدیمی به خیابان‌های شلوغ می‌آورد؛ نجوایی‌ است که در گوش جان می‌پیچد و می‌گوید: «آدم‌ها به هم وصل‌اند، حتی اگر دیوار‌های سوءتفاهم میانشان قد کشیده باشد.»

روابط عمومی در این سرزمین پرشور مثل نخ تسبیحی‌ است که دانه‌های پراکنده را به هم می‌دوزد و پیوند می‌دهد، اما نه با زور، نه با فریب که با نخی از جنس اعتماد.

تصور کن پیرمردی را در گوشه‌ای از بازار با کلاهی خاکی و چشمانی که قصه‌ها در آن لانه کرده‌اند. او با هر کلمه، جمعی را به دور خود گرد می‌آورد، نه برای فروختن چیزی که برای گفتن جملاتی که قلب عابران را گرم می‌کند. این است کار روابط عمومی؛ نه فقط پیام بردن که آتش همدلی افروختن.

صبحی بهاری را تجسم کنید، وقتی خورشید هنوز خجالتی‌ است و نورش مثل دست‌نوازش مادری، روی پیشانی شهر می‌نشیند. پشت میزی چوبی، زنی یا مردی، با قلمی که انگار از شاخه‌ درخت کنده شده، کلماتی را روی کاغذ می‌ریزد.

این کلمات، مثل پرنده‌های مهاجر، از دفتری کوچک به سوی ذهن‌های دور و نزدیک پرواز می‌کنند. گاه دعوتی‌اند به سوی یک آرمان، گاه عذرخواهی‌ای که از دل برمی‌آید، گاه روایتی از زخم‌ها و زحمات آدم‌هایی که کسی ندیده. اما هر چه هستند، مثل چشمه‌ای‌اند که از سنگ سخت صداقت می‌جوشند.

در این روز، روابط عمومی، جویباری‌ است که از قله‌های بلند اعتماد سرچشمه می‌گیرد و به دشت‌های تشنه‌ فهم می‌رسد. این جویبار، گاه آرام است، گاه خروشان، اما همیشه راهش را پیدا می‌کند. در ایران ما، که قلب‌ها تند می‌تپد و زبان‌ها گاه تیزتر از تیغ، این کار مثل راه رفتن روی لبه‌ پرتگاه است.

باید گوش را به زمزمه‌های مردم سپرد، باید چشمت به نگاه‌های خسته باز باشد و از همه مهم‌تر، باید دلی داشته باشی که برای این خاک و آدم‌هایش بتپد.

این حرفه در این سرزمین، آیینی‌ است برای زیستن. مثل نوحه‌خوانی در محرم که نه فقط صدا که روح را به لرزه درمی‌آورد.

مدیر روابط عمومی، قصه‌گویی‌ است که با هر کلمه، تار و پود سازمان خود را به هم می‌بافد. او می‌داند که هر پیام، مثل سنگی‌ست که در آب آرام دریاچه می‌افتد؛ موجش یا زندگی می‌سازد یا ویران می‌کند. پس با وسواس، سنگ را برمی‌دارد، با دقت، آن را می‌اندازد.

بیست‌وهفتم اردیبهشت، روزی‌ است برای درنگ. برای دیدن آن دست‌های نامرئی که نخ‌های رنگارنگ قالی این سرزمین را به هم گره می‌زنند. هر نخ، به تنهایی، ساده است، اما کنار هم، نقش و نگاری می‌سازند که چشم را خیره می‌کند.

روابط عمومی آن دست است؛ گاه خسته، گاه زخمی، اما همیشه امیدوار. در این روز، بیایید به این دست‌ها سلامی از جنس بهار بفرستیم، به آنها که پل می‌سازند میان قلب‌ها و دعا کنیم جویبار اعتمادشان، تا ابد جاری بماند.

مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان 

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا