دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

درک خویشاوندی حکمت و حاکمیت؛ مبنای نهادینه شدن اخلاق در نظام سلامت

درک خویشاوندی حکمت و حاکمیت؛ مبنای نهادینه شدن اخلاق در نظام سلامت
از نظر زبانی باید گفت؛ واژه حِکمَت، واژه‌ای است عربی که از ریشۀ سه‌حرفیِ «ح، ک، م» سرچشمه گرفته است. از این ریشه علاوه بر ترکیب فعلی ثلاثی مجّرد «حَکَمَ» و مصدر ثلاثی مزید «تحکیم»، واژه‌های دیگری مانند «حُکم» به معنای داوری و قضاوت را در زبان فارسی معاصر داریم که جمع آن «احکام» است و «حَکَم» که به معنای داور یا قاضی به کار می‌رود.
کد خبر : 928144

گروه سلامت خبرگزاری علم و فناورری آنا؛ دکتر حسام‌الدین ریاحی، پزشک و متخصص اخلاق پزشکی؛ حکمت به معنای علمِ باارزشی است که همراه با عمل باشد. دربارۀ مفهوم حکمت در قرآن، حدیث، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی بحث شده است و اگر بخواهیم معادل فارسی مناسبی برای حکمت انتخاب کنیم، یکی از بهترین واژه‌های فارسی «فرزانگی» است و به شخص حکیم، «فرزانه» می‌گویند.

اما ریشۀ این واژۀ پرکاربرد چیست؟ چرا برای آن دو سطح نظری و عملی قائلند؟ و اگر حکمت نظری و حکمت عملی را به‌عنوان دو مفهوم در نظر بگیریم، هر یک از آن دو به چه معناست؟ و پرسش دیگر اینکه این مفهوم از چه زمانی به اندیشۀ بشر راه یافت و اکنون چه اهمیتی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها ابتدا لازم است اصل واژۀ حکمت را بهتر بشناسیم تا داستان تولد این واژه و تعقیب ریشه‌های آن؛ ما را تا یافتن این پاسخ‌ها راهنمایی کنند.

درواقع رویکرد زبان‌شناسانه را برای آغاز این جست‌وجو و رویکرد فلسفی تاریخی را برای ادامۀ آن انتخاب می‌کنیم. سپس با کمک نگاه تطبیقی خواهیم کوشید در باب جایگاه حکمت و نسبت آن با اخلاق پزشکی دوران معاصر کمی تأمّل کنیم.

از نظر زبانی باید گفت؛ واژه حِکمَت، واژه‌ای است عربی که از ریشۀ سه‌حرفیِ «ح، ک، م» سرچشمه گرفته است. از این ریشه علاوه بر ترکیب فعلی ثلاثی مجّرد «حَکَمَ» و مصدر ثلاثی مزید «تحکیم»، واژه‌های دیگری مانند «حُکم» به معنای داوری و قضاوت را در زبان فارسی معاصر داریم که جمع آن «احکام» است و «حَکَم» که به معنای داور یا قاضی به کار می‌رود.

مرور معانی واژه‌های هم‌خانواده با حکمت نشان می‌دهد که مفهوم حکمت نیز فارغ از مفهوم تصمیم‌گیری برای امور اجتماعی نیست و محدود دانستن آن به فلسفۀ نظری یا صرفِ خردورزی؛ غفلت از دامنۀ گسترده‌ای است که این ریشۀ عربی («ح، ک، م») در طول زمان در آن نشو و نما یافته و به‌تدریج با معرفی مفاهیم متعددی که ذکر شد جای خود را در زبان فارسی باز کرده است. بر این اساس می‌توان گفت واژه‌های «حکمت» و «حکومت» (یا به تعریف دقیق‌تر مفهوم «حاکمیت») نزد ما ایرانیان با یکدیگر قرابتی دیرینه دارند.

در ادامه لازم است بررسی کنیم که چه تفاوتی میان واژه‌های «حکومت» و «حاکمیت» وجود دارد. فرهنگ فارسی عمید در برابر واژۀ حکومت تعاریف حکم دادن؛ فرمان دادن و فرمانروایی کردن بر یک شهر یا کشور و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم را ارائه کرده است که تا حد زیادی به مفهوم «حاکمیت» (Governance) نزدیک است؛ اما چرا امروزه از واژه «حکومت» (State) کمتر استفاده می‌شود و به جای آن «حاکمیت» (Governance) جایگزین شده است؟

به نظر می‌رسد با توجه به سیر تاریخی تحولات در ساختار نظام‌های سیاسی و توسعه مردم‌سالاری و انواع الگوهای پیچیدۀ ادارۀ کشورها در قرون اخیر دیگر نمی‌توان حاکمیت را معادل فرمانروایی بر مردم دانست، بلکه باید از ظرفیت‌های علمی و فرهنگی لازم برای بقای مشروعیت حکومت‌ها (State) بهره برد تا بتوان حاکمیتی (Governance)  مبتنی بر اصول اخلاقی مطلوب و پایدار را انتظار داشت.

می‌دانیم که اندیشمندان سیاسی برای «حاکمیت» تعاریف گوناگونی بیان کرده‌اند؛ اما به‌ اجمال می‌توان گفت حاکمیت، همان اقتدار عالی و به معنای قدرت برتر فرماندهی یا امکان اِعمال اراده‌ای فوق ارادۀ دیگران است. درواقع توسعۀ ارتباطات رسانه‌ای و افزایش آگاهی انسان معاصر سبب شده‌اند حفظ این برتری در حاکمیت در گرو تولید دانش روزآمد و ارتقای سرمایه‌های اجتماعی همچون امید و همدلی میان آحاد مردم هر کشور باشد.

پرسش دیگر آن است که ریشۀ این نگاه خردمحور به حاکمیت از نظر تاریخی به چه دورانی باز می‌گردد؟ ارسطو که به‌عنوان «معلم اول» شناخته شده است، مفهوم حکمت عملی را استعداد عمل کردن همراه با تفکر درست، در حوزۀ اموری می‌دانست که برای انسان بد یا نیک‌اند و توانایی تفکر درست دربارۀ روش‌ها و قواعد دست‌یابی به زندگی نیک که این گسترۀ مفهومی در نگاه او حکومت را نیز در بر می‌گرفت. گرچه وی همچون استادش افلاطون؛ حکیم بودن حاکم را ضروری نمی‌دانست؛ اما او نیز حکمت را گوهری ارزشمند برای همۀ جویندگان فضایل انسانی در نظر می‌گرفت.

از نظر ارسطو ترکیب اخلاق و سیاست فقط در دولت آرمانی امکان‌پذیر است، در دولت کمال مطلوبی (utopian) که خود امکان‌ناپذیر است. حال آنکه استاد او باور دیگری داشت. به باور افلاطون همه انسان‌ها از توانایی و استعداد یکسانی برخوردار نیستند. ازاین‌رو «نخبگان» که نسبت به افراد عادی از نظر هوش و قوۀ رهبری برتری دارند؛ شایسته‌ترین افراد برای به دست گرفتن امور کلیدی جامعه به‌ویژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولاً امر حکومت باید در انحصار «نخبگان» باشد.

پس درواقع هر دو فیلسوف یونانی؛ جایگاهی ممتاز برای حکمت در حاکمیت قائل بودند. با این تفاوت که افلاطون بر لزوم حکمت در وجود حاکمان باور داشت و ارسطو که امیدی به وجود چنین حاکمانی در این جهان نداشت،‌ حکمت را در تکثّرگرایی می‌دید.

ارسطو در این مسیر به نتیجۀ جالبی می‌رسد: حکومت مطلوب، حکومتی است که تلفیقی از انواع حکومت‌ها باشد و هر چه عناصر انواع اشکال حکومت‌ها در یک حاکمیت بیشتر حضور داشته باشند و پررنگ‌تر باشند، آن حاکمیت قابل دفاع‌تر است. به‌عنوان‌مثال، حکومت اسپارت ترکیبی بود از الیگارشی و دموکراسی، به این معنا که حاکم با رأی مردم انتخاب می‌شد، ولی مقصود از مردم در اینجا آن طبقۀ مرفه شهرنشین بود که اجازه رأی دادن داشتند و تهی‌دستان از این امکان محروم بودند.

اما فارابی، حکیم و فیلسوف مسلمان که لقب «معلم ثانی» داشت؛ توانست این اختلاف نظر فیلسوفان یونانی پیش از خود را سامان دهد؛ طرحی نو در اندازد. وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان میان افکار فلاسفۀ بزرگ به‌ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساساً وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث دربارۀ حقیقتی یکتا بوده است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟

فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود؛ اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی است سطحی و در مورد مسائل اساسی نیست. فارابی در افکار حکومتی خود متعاقب بحث حقیقت و انواع خیر؛ به سعادت می‌پردازد. در فلسفۀ حکومتی فارابی؛ مهم‌ترین اصل سعادت‌شناسی است. او سعادت را در کمال‌ یافتنِ نفس انسانی می‌داند که آکنده از فضایلِ پسندیده شود.

پس از او حکیم بوعلی‌سینا نیز که تحت تأثیر وی بود، تدبیر منزل و سیاست مُدُن را به‌هم‌پیوسته دانست و حکمت عملی و اخلاقیات را به‌عنوان مبنایی بی‌بدیل برای برقراری نظم پایدار در سطوح متفاوت حاکمیت و فرمانروایی از درون منزل تا سطح جامعه در آموزه‌های فلسفه خویش به کار برد.

در جمع‌بندی این دیدگاه‌ها می‌توان گفت حکمت نظری در معنای فرزانگی و بهره‌مندی از خرد برای تثبیت جایگاه حاکمیت؛ همواره ظرفیتی ارزشمند قلمداد شده که مشروعیت و مقبولیت حاکمان را نزد مردم در پی خواهد داشت.‌

لیکن اگر حکمت عملی به معنای پایبندی عملی به این ظرفیت خردمندانه نزد طبقۀ حاکم سودجو رشد و ظهور نیابد، نوعی گسست و بی‌اعتمادی میان مردم و حاکمیت پدید خواهد آمد که همچون موریانه پایه‌های هر نوع حکومتی را خواهد خورد.

ازاین‌رو، بهترین تجلّی‌گاهِ حکمت نظری در الگوهای معاصر حاکمیت؛ بهره‌مندی از آراء علمی صاحب‌نظران و پژوهشگران برای حل مسائل کشور است و بهترین تجلّی‌گاهِ حکمت عملی نیز دقّت در اجرای دقیق الگوهای عدالت‌محور مبتنی بر همین گزاره‌های علمی برای طبقۀ حاکم است.

نظام سلامت در عصر ما به‌عنوان یکی از اجزای مهم حاکمیت‌ها می‌تواند با آلوده شدن به تعارض منافع و سهم‌خواری (fee splitting) به پاشنۀ آشیل حاکمیت‌ها تبدیل شود. به‌عنوان نمونه؛ در شرایطی که مسئولان اعطای مجوز تأسیس مراکز پزشکی و تخصیص حمایت‌های دولتی از خدمات سلامت، خود ذی‌نفع دریافت این امتیازات هستند؛ هرگز نمی‌توان به تحقق عدالت در نظام سلامت (Health Equity) امید بست.

باید یادآور شویم؛ همین پدیده که در الگوهای حاکمیت نوین (modern governance) تعارض منافع (conflict of interests) نام گرفته است؛ درواقع مصداقی است از مفهوم بی‌انصافی که در حکمت عملی جزو رذایل اخلاقی شمرده می‌شود؛ زیرا حاکم با دست برتر و بالاتر منافع خود را به دیگران ترجیح داده است؛ اما بی‌اعتنایی به این مفهوم اخلاقی در حکمت عملی باعث رواج تعارض منافع در روزگار ما شده است.

کوتاه سخن آنکه «حکمت» به معنای فرزانگی در تصمیم‌گیری‌های اخلاقی برای نظام سلامت (ethical decision making)  گرچه واژه‌ای امروزی نیست؛ لیکن مصادیق آن را در حاکمیت اخلاقی نظام سلامت روزگار ما بسیار می‌توان یافت.

برگزاری سومین همایش ملی و بین‌المللی سلامت، حکمت و حاکمیت در اردیبهشت 1403 به باور نگارندۀ این یادداشت؛ عرصه‌ای برای پژوهشگرانی است که این مصادیق را مطالعه کرده‌اند تا با معرفی پژوهش‌های خود امکان بهره‌مندی بهتری از گنجینه‌های فرهنگی کشورمان را در حل معضلات معاصر نظام سلامت و ساماندهی اخلاقیات حاکم بر این حوزه بیش‌ازپیش فراهم آورند. این یادداشت را با نگاهی به اهمیتِ حکمتِ حاکمان در ادبیات ایران‌زمین به پایان می‌بریم که از منظر شیخ اجل؛ سعدی علیه‌الرحمه، از لوازم عدل و تدبیر و رأی است:

خُنُک آن که آسایش مرد و زن
گزیند بر آرایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران
به شادی خویش از غم دیگران

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب