دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گفت‌وگوی یک اسیر دفاع مقدس با آنا؛

روزی که در اسارت رئیس فدراسیون فوتبال شدم

روزی که در اسارت رئیس فدراسیون فوتبال شدم
یکی از اسرای دفاع مقدس می‌گوید: در اردوگاه اسرا، بعثی‌ها اسم بسیج را با تیر می‌زدند. اما بدون اینکه آنها متوجه شوند، به مناسبت دهه فجر و هفته بسیج مسابقات را برگزار کردیم. یادم هست برای تیم‌های اول تا سوم جایزه‌هایی مانند بیسکویت و پرچم یادبود دادیم.
کد خبر : 894831

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، اسارت به قدری برای رزمندگان ایرانی سخت می‌گذشت که حتی نمی‌توانستند یک لیوان آب و غذای اضافی بخورند یا حتی ورزش کنند. اما بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ، عراقی‌ها رفتارشان را تغییر دادند و شکنجه و سختگیری‌‌ها کمتر شد. «محسن جامِ‌بزرگ» یکی از اسرای دفاع مقدس است که سال‌های پایانی اسارت را اینگونه روایت می‌کند:

بعد از آتش بس بین ایران و عراق، عراقی‌ها با ما نرمتر شده بودند و ما فرصت پیدا کردیم تا تجدید روحیه کنیم. یکی از کارهایی که به آن می‌پرداختیم، این بود که در حیاط اسارتگاه، فوتبال و والیبال بازی می‌کردیم. من به عنوان رییس فدراسیون فوتبال بند یک و دو انتخاب شدم. برای مسابقات فوتبال گل کوچک برنامه‌ریزی کردیم.

اسم گذاری تیم‌ها

یکی از نکات برای بازی گروهی، اسم‌گذاری برای تیم‌ها بود‌. با اینکه اسیر بودیم ولی از این ریزه‌کاری‌ها غافل نبودیم. طبیعی بود که هر تیم به دنبال اسم شهیدی از دوستان و از استان خودش باشد. عده‌ای اعتراض کردند که اگر اسم همه تیم‌ها اسم شهدا باشد، عراقی‌ها اجازه نمی‌دهند. چند نفر پیشنهاد دادند کلمه شهید را برداریم و فقط به اسم و یا فامیل شهید اکتفا کنیم، اما احتمال داشت عراقی‌ها حساس شوند. بنابراین اسامی دیگری مانند پیکان، امید و عقاب هم به تیم‌ها اضافه شد.
آن قدر که یادم مانده است نام بچه‌های اصفهان خرازی، ارومیه باکری و تهران همت بود. اما چون بچه‌های استان همدان در آسایشگاه‌ها پراکنده بودند، نمی‌توانستند اسم خاصی را انتخاب کنند.

خبرچین‌هایی که در اسارتگاه بودند، این موضوع را به گوش عراقی‌ها رساندند و عراقی‌ها مرا احضار کردند. با حضور مترجم، بازجویی آغاز شد که از من پرسید «چرا اسم شهدا را گذاشته‌اید روی تیم‌ها؟»

گفتم «نه اسم شهید نیست؛ هر آسایشگاه اسم دلخواه خودش را گذاشته!» تا او می‌خواست اسم شهیدی را بیاورد، پریدم بین حرفش و گفتم: «مثلاً، عقاب که شهید نیست. نام یک پرنده است و اشاره کردم به نشان عقاب روی کلاه نگهبان. هذا عقاب، آرم جیوش عراق! و پیکان نام یک ماشین در ایران است.» بدل زده بودم و شکر خدا، استدلال من خیلی زود پذیرفته شد و رفع اتهام شد.

از مسابقات ورزشی تا کارهای فرهنگی

کار ورزش به جایی رسید که می‌رفتم و از عراقی‌ها مداد می‌گرفتم تا بتوانم جدول لیگ مسابقات را بنویسم. این را هم بگویم که پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اگر از کسی مداد یا خودکار می‌گرفتند، شکنجه می‌کردند.

وقتی از عراقی‌ها مداد می‌گرفتم، آن را می‌شکستم، یک تکه از مغزی مداد را از میانش برمی‌داشتم و دوباره تحویل‌شان می‌دادم تا با اسرا مطلب بنویسیم. در مجموع مسابقات فوتبال در اسارت برکاتی داشت. اسرا می‌توانستند کنار هم بنشینند. باهم صحبت کنند، اطلاعاتی از هم بگیرند و به هم آیه و حدیث یاد بدهند. همان دویدن برای تمرین فوتبال سبب ایجاد نشاط و تقویت جسمانی شد. قبلاً ما در آسایشگاه اجازه نداشتیم دستمان را بالا و پایین کنیم.

در اسارت به برندگان مسابقه دهه فجر بیسکویت ‌دادیم

در اردوگاه اسرا، بعثی‌ها اسم بسیج را با تیر می‌زدند. اما بدون اینکه آنها متوجه شوند، به مناسبت دهه فجر و هفته بسیج مسابقات را برگزار کردیم. یادم هست برای تیم‌های اول تا سوم جایزه‌هایی مانند بیسکویت و پرچم یادبود دادیم.

پرچم یادبود را هم اینگونه درست کردیم که از پیراهن‌های بلند عربی (دشداشه) سه قطعه مثلثی برش داده شد. سپس توسط اسیران هنرمند روی پارچه‌ها با این عنوان گلدوزی و خطاطی شد «اولین دوره مسابقات گل کوچک آسایشگاه بند ۱، ۲، ۳ و ۴ اردوگاه تکریت۱۱»

در پایان مسابقات برای اینکه سر نگهبان‌ها را شیره بمالیم، اجازه ‌دادیم جایزه‌ها را آنها تقدیم کنند! با این کار ما، نگهبان‌ها احساس می‌کردند پسر صدام هستند و رئیس تربیت بدنی عراق.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب