دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

بازسازی سردر خانه بحرینی، بازگشتی به کهن‌الگوها

بازسازی سردر خانه بحرینی، بازگشتی به کهن‌الگوها
قصه خانه بحرینی از زمانی شروع شده که حتماً بر و بیایی داشته و گل سرسبد محله منیریه بوده است؛ سردر آجری این خانه اما داستان دیگری دارد.
کد خبر : 888762

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، عاطفه ابراهیمی، قصه خانه بحرینی از زمان پهلوی اول شروع شده زمانی که حتماً این خانه بر و بیایی داشته و گل سرسبد محله منیریه بوده است. سردر آجری خانه اما داستان دیگری دارد. آغاز قصه به سال 95 برمی‌گردد زمانی که پس از گذشت یک دهه از تخریب این بنا، سردر آجری زیبای آن باقی مانده و بخشی از تصویر همیشگی خیابان فرهنگ می‌شود؛ اما برخورد ماشین‌ها با این سازه بدون حفاظ، گذاشتن زباله‌ کنار آن و حتی تعرض معتادان به این بنای تاریخی به امید کندن آجری و فروش آن، دادِ همسایه‌ها را درآورده بود. پس از کش‌وقوس‌های فراوان، شهرداری منطقه یازده تهران تصمیم به جمع آوری آن می‌گیرد.

اواسط شهریورماه 95 رجبعلی خسروآبادی، مدیرکل وقت میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران به شهردار منطقه یازده نامه‌ای می‌نویسد و به ارزش تاریخی این سردر اشاره و تاکید می‌کند: «همه قطعات آجری سردر، تحت نظارت این اداره کل مستندسازی، کدگذاری، پیاده‌سازی و بسته‌بندی شده و در یکی از بناهای تاریخی بار دیگر بهره‌برداری و با فرم اولیه اجرا شود.» این اتفاق پیش از این نیز رخ داده بود. سردر بنایی در خیابان سی تیر تهران با تجهیزات خاصی فیکس و به طور کامل منتقل شد. این اما پایان ماجرای سردر خانه بحرینی نیست.

یکی از روزهای نه‌چندان سرد پاییز 1402، خبری در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود با این مضمون که قطعات آجری سردر تاریخی منیریه به مجموعه‌ای خصوصی در محله صفائیه یزد واگذار و آنجا بازچینی شده است.

سری به آن مجموعه می‌زنم تا ببینم سردر آجری محله منیریه به یزد آمده است یا نه. اینجا در خیابان تیمسار فلاحی محله اعیان‌نشین صفائیه یزد، سردر آجری‌ای مانند همان سردر خودنمایی می‌کند. آرایش همان هست انگار این سردر جمع شده و در سفری کوتاه، 600 کیلومتر دورتر دوباره قد برافراشته، اما چیزی فرق کرده، این آجرها، آجرهای قدیمی و چند ده ساله نیست.

اقتباسی از سردر خانه بحرینی

مدیر مجموعه «رس» که رستوران هم بخشی از این مجموعه است داستان این سردر را این‌گونه تعریف می‌کند: «قصه این سردر آجری برمی‌گردد به روزی که تصویر آن را در فیس‌بوک دیدم. تصویری از سردر یک بنا در منطقه منیریه تهران بود که نظر من را به خودش جلب کرد. متوجه شدم گروه ساختمانی‌ای که می‌خواستند این ساختمان را تخریب کنند، موقع عقب‌نشینی بنا متوجه شدند که این سردر ضمن رعایت ضوابط شهرداری، کاری به ساخت‌وساز جدید نداشته و مشکلی ایجاد نمی‌کند. در نتیجه به‌اصطلاح دلشان نیامده که سردر را خراب کنند. با خودم گفتم سرشت افراد، هنر را دوست دارد و همین مانع تخریب آن شده است. آجرکاری این سردر یک آجرکاری منحصربه‌فرد است و این منحصربه‌فرد بودن آن به‌صورت ناخودآگاه موجب احترام شده، همین رابطه احساسی بین سردر و افرادی که مسئول تخریب آن بودند آن‌قدر قوی بوده که مانع از تخریب آن شده است. این داستان نشان احترام ذاتی بشر مدرنیته نسبت به هنر و احترام به هنر معماری را به مخاطب القا می‌کند.»

محسن فهیمی ادامه می‌دهد: «سال 96 که مجموعه را ساختیم به یاد آن سردر افتادم و با الهام و اقتباس از سردر تاریخی منیریه و به یادبود آن، سردری شبیه آن در ورودی مجموعه اجرا کردیم؛ مانند همان تصویر، سردر مجموعه نیز در دو طرف آن رها است. هم به خاطر بحث زیبایی و هم به خاطر فصل مشترک‌ها و تناسبات، در واقع اطراف آن را شکستیم که فصل مشترک با هوا داشته باشیم و حس نوستالژیکی به آن دادیم. شاید همین شباهت باعث این سوء تفاهم شده است.»

احترام به آجرها

اگرچه در معماری یزد که امروزه متریال‌های مصنوعی دیگری به چشم می‌خورند و نماهای آجری چندان طرف‌دار ندارند؛ اما حس خوب دیوارهای آجری هنوز در پس ذهن بسیاری از ماست همان‌طور که محسن فهیمی می‌گوید: «اگر یادتان باشد در دوران کودکی توی کوچه و خیابان که راه می‌رفتیم دستمان را روی بندهای دیوارهای آجر می‌کشیدیم و می‌رفتیم وقتی به دیوار سنگی می‌رسیدیم دستمان را برمی‌داشتیم به نظرم این به‌خاطر سردی سنگ و گرمی آجر است، این ناخودآگاه اتفاق می‌افتد. اجرای این سردر نیز ادای دینی به همین حس‌هاست، به همین  آجرها. این سردر صرفاً یک حرکت نمادین از معماری آجری است، مجموعه ما تلاش ویژه‌ای برای القای فرهنگ معماری آجری در شهر یزد دارد. اجرای دوباره این سردر، رسالتِ فرهنگی این مجموعه به شهر یزد است و اینکه یادمان باشد این شهر با الگوی معماری آجری بسیار زیباتر است. معتقدم معماری ما باید داستان داشته باشند و احداث این سردر نشان‌دادن داستان کهن‌الگوهای معماری ایران و یزد بود. داستان کهن‌الگوها نه کپی‌برداری!»

روایتی دیگر

روایاتی ازاین‌دست همیشه وجود داشته‌اند؛ مانند داستان درهای چوبی با شیشه‌های رنگی ساختمان آجری بنیاد ایران‌شناسی که دهان‌به‌دهان چرخید که از خانه‌های قدیمی یزد و کاشان آورده شده است؛ اما اصل ماجرا این است که این درها با اقتباس از درهای خانه‌های قدیمی ساخته و یک‌بار نیز مرمت شد. شایعات این‌چنینی، نمک زندگی ملال‌آور ماشینی است و اگرچه نشان‌دهنده احترام و علاقه مردم به میراث کهن این سرزمین است؛ اما اگر آسیب‌شناسی نشود در بلندمدت نتایج خوبی نخواهد داشت. بهتر این است مردمی که دل‌بسته میراث‌فرهنگی این مرزوبوم هستند با تحقیق به صحبت‌های کارشناسان توجه کنند و نه شایعات. شایعاتی که اگر به آن پاسخ داده نشود به بی‌اعتمادی دامن می‌زند و فعالیت‌های درست در راستای حفظ میراث ایران کهن را زیر سایه قرار می‌دهد.

پر سوم سیمرغ

در آخر اینکه این مجموعه بنا به روایت شاهنامه و پرهایی که سیمرغ موقع خداحافظی به زال می‌بخشد و پر سومی که هرگز از آن در شاهنامه یاد نمی‌شود، نام سردر را «پر سوم سیمرغ» گذاشته‌اند؛ اما آنچه مهم است اینکه پرهای سیمرغ، همیشه زندگی بخشیده‌اند و این سردر نیز به آتشی که در زیر آن همواره روشن است، در جلوی چشم رهگذر امروز بسوزد و شاید راه نجاتی باشد برای معماری مدرن شهر همیشه تاریخی و جهانی یزد که معماری فاخر داشته است.

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب