اسرائیل بعد از حمله حماس مانند موش در تله است
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، عملیات طوفان الاقصی توسط حماس در شهرکهای صهیونیستنشین حماسهای تاریخی بود، این حمله سهمگینترین ضربه به دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و کودککش بوده است؛ که به حق میتوان به آن حماسه حماس گفت. برای درک بهتر مسئله فلسطین با دکتر یعقوب توکلی استاد دانشگاه و مورخ و نویسنده به گفتگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
مسئله مقاومت فلسطین از کی و چگونه شروع شد؟
وقتی که سیاست غرب بر این قرار گرفت که یهودیان را در نقطهای خارج از اروپا منتقل کنند و در نهایت این انتخاب صورت گرفت که این نقطه خارج از اروپا، سرزمین فلسطین باشد و روند تدریجی انتقال اینها با توجه به اشغال سرزمین فلسطین توسط عثمانی و نگهداشت سی ساله سرزمین فلسطین توسط انگلستان که بعد از قرارداد سایکس ـ پیکو بعد از سال ۱۹۱۸ تا سال ۱۳۴۸ انگلستان، فلسطین را در اختیار داشت و اجازه هیچ نوع شکلگیری دولت فلسطین را نداد، بلکه همه عناصر دولتسازی را برای یهودیان فراهم کرد.
در این دوره کشمکش جدی بین فلسطینیان مسلمان و یهودیانی که مهاجرت میکردند پیش آمد. چندین قیام مثل قیام بُراق، قیام عبدالقادر حسینی، قیام عزالدین قسام که در برابر انتقال یهودیان مقاومت کردند؛ لذا هر چه جلوتر آمدیم، این حرکتها جدیتر شدند.
انگلیسیها به دفعات از مردم مسلمان کشتار و متقابلاً از یهودیها و صهیونیستها حمایت و آنها را تجهیز کردند و اجازه دسترسی مسلمانان به سلاح را ندادند. دولتهای عربی هم که شکل گرفته بودند، همه دولتهای عربی اطراف سرزمین فلسطین مثل دولت مصر و اردن که انگلوفیل بودند و دولت سوریه و لبنان که در ابتدا تحت سیطره فرانسه بودند، بهطور طبیعی به مردم فلسطین کمکی نمیشد.
دولتهای دیگر عربی هم به همین صورت در سیطره انگلستان بودند و مردم فلسطین همیشه دچار نقص در کمک و بحران عدم دسترسی به سلاح و تجهیزات بودند. اگر دولتهای عربی کمک هم میخواستند بکنند، همیشه سلاحهای از رده خارج و تفنگهای زنگزده و قراضهای را که امکان شلیک نداشت و یا برد بسیار کوتاهی داشت، میدادند.
انگلیسی ها چه رفتاری داشتند؟
در آن طرف انگلیسیها، آخرین ورژن سلاحهای خود را میدادند. همین الان هم میبینید که آخرین ورژن سلاحهای مختلف، از سلاحهای فسفری گرفته تا سلاحهای هستهای تا انواع تفنگهای دوربرد و هواپیماهای پیشرفته را امریکا و غرب به رژیم صهیونیستی میدهند.
درست مثل همین حالا که مصر راه گذرگاه رفح در غزه را بسته و زندگی را در همین وضعیت بر مردم غزه سختتر کرده است، آنها هم در دولتهای عربی به همین شکل عمل میکردند.
بعد از سرکوب مسلمانها و عبدالقادر حسینی و عزالدین قسام، ناسیونالیسم عربی به راه افتاد، حرکتهای مقاومت ماهیت ناسیونالیستی پیدا کرد.
جنبش فتح یک جنبش ناسیونالیستی مبتنی بر عروبت و یک جنبش سکولار بود که در آن همه جور آدم بودند و از همه جا هم میآمدند و تقریباً جریان بیدر و پیکری بود که اسرائیل هم در آن نفوذ داشت، ولی تلاشهایی کردند، فداکاری کردند، بسیاری از اینها خودشان را به آب و آتش زدند و برای مقاومت، بسیاری از آنها ناچار شدند سالهای طولانی در زندان بمانند یا در برابر جوخههای اعدام اسرائیل تیرباران بشوند یا زیر خانهشان بمب منفجر شود یا بمباران بشوند. طیف زیادی در این مسیر مقاومت کردند. در همین مسیر جریان چپ، جبهه خلق برای آزادی فلسطین به رهبری نایف حواتمه، احمد جبرئیل، طلعت موسی، طلعت یعقوب و... کسانی بودند که وارد شدند و کمک کردند.
حتی بعضیهایی که روشهای تندروانهتر و جدیتری داشتند، مثل ابوالعباس که دست به عملیات هواپیماربایی یا اقداماتی از این دست میزدند که برای مقابله با رژیم صهیونیستی، اینها کارهای سطح پایینی بود، چون اینها بهقدری جنایت میکردند و بر این موضوعات احاطه داشتند که این که یک گروهی برود و هواپیمایی را بگیرد تا بتواند زندانیان خود را آزاد کند، این شاید عادیترین و سادهترین کاری بود که میشد انجام داد. این وضعیت در بین گروههای ملیگرا و چپ وجود داشت. حداکثر اقداماتی که صورت میگرفت اقدامات ایذایی کوچکی در حد زدن یکی دو اسرائیلی یا به گروگان گرفتن یکی از اینها برای آزاد کردن زندانیها بود.
دولت های عربی چه واکنش هایی داشتند؟
در بین دولتهای عربی هم چند بار مواجهه صورت گرفت. در سال ۱۹۴۸ یهودیها به سرزمینهای فلسطینی حمله و تلاش کردند سرزمین بیشتری را به دست بیاورند که متأسفانه بعد از یک سال و خردهای جنگیدن بعد از اعلام دولت یهودی، به دست آوردند و متأسفانه سازمان ملل بلافاصله این دولت را به رسمیت شناخت. امریکاییها به فاصله یکی دو ساعت به رسمیت شناختند. روسیه ظرف یک روز، دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت. این وضعیت باعث شد که عربها عقب بمانند. قدرتهای جهانی همیشه به اسرائیل کمک میکردند. جنگ ۱۳۴۸ به زیان مسلمانها تمام شد. کرانه باختری و غزه تقریباً در دست مسلمانان باقی ماند و بقیه سرزمینهای اشغالی تصرف شدند.
مجدداً در سال ۱۳۵۶، انگلستان، فرانسه و اسرائیل به مصر و فلسطین حمله کردند و فشار سنگینی را به مصر بهعنوان دولتی که کانال سوئز را ملی کرده بود آوردند تا از این طریق هم بتوانند مصر را از جبهه مقاومت بیرون کنند و در نهایت با خسارت سنگینی که به مصر وارد شد، موفق نشدند.
در جنگ ۱۹۶۷، اسرائیل پیشدستی و مراکز هوایی ارتشهای عرب در سوریه، اردن و مصر را بمباران و خطوط هوایی آنها را تعطیل میکند و حمله صورت میگیرد و این بار کرانه باختری، غزه و بلندیهای جولان و صحرای سینا و بخشهای وسیعی از مصر، اردن و سوریه تصرف میشوند.
حتی بخشهایی از جنوب لبنان، پایین رود لیتانی به تصرف صهیونیستها درمیآید. تلاشهای اعراب به جایی نمیرسد و شکست را میپذیرند. دوباره در سال ۱۹۷۳ اعراب سعی میکنند به رهبری یاسر عرفات به اسرائیل حمله کنند تا این بار بتوانند آن شکستها را جبران کنند. اوایل حافظ اسد و انور سادات موفقیتهایی را به دست آوردند و بخشهای زیادی از سرزمینهای اشغالی را برگردانند، اما متأسفانه باز به دلیل کمک سنگینی که امریکاییها و انگلیسیها به اسرائیلیها کردند و در این طرف هم مسلمانها به شکل متحد عمل نکردند و فرماندهی واحدی نداشتند، با ضربه کوچکی که در سر پل اسکندریه خوردند، موقعی که نیروهای هوایی آریل شارون وارد شدند، پل توسط یک گردان نیروی اسرائیلی تصرف شد و بلافاصله تمام نیروهایی که آن طرف پل اسکندریه بودند تسلیم شدند و دستهایشان را بالا بردند. نکردند دستکم یک روز مقاومت کنند تا تجهیزاتشان تمام یا کشته شوند.
اشکال عربها همیشه این بود که جنگهایشان چند ساعته یا نهایتاً چند روزه بود و وقتی در یکی دو ساعت یا یکی دو روز اول شکست میخوردند رها میکردند. نتیجه جنگ ۱۹۷۳ پذیرش شکست از سوی سادات و باقی ماندن مناطق در اشغال بود و انور سادات تسلیم شد. در همان ایام اولیه در سال ۱۹۷۳ نهایتاً تسلیم در برابر اسرائیل را پذیرفتند و حاضر شدند صلح کنند تا بتوانند در ازای صلحی که میکنند صحرای سینا را پس بگیرند.
کمپ دیوید چه زمانی منعقد شد؟
قرارداد کمپدیوید منعقد و اسرائیل به رسمیت شناخته شد و رفت و آمد با اسرائیل برقرار شد. انور سادات و وزیر خارجهاش همکاری نهایی و حداکثری با اسرائیل را در توطئه مشترکی که انور سادات و کیسینجر با هم انجام دادند، به راه انداختند. نتیجه این توطئه باعث شد که قرارداد کمپدیوید منعقد شود و مصر برای گرفتن صحرای سینا حاضر شد همه مصر را بدهد تا بتواند بخشی از صحرای سینا را به دست بیاورد و البته همه صحرای سینا را به دست نیاورد.
نیروهای بینالمللی و نیروهایی که عمدتاً طرفدار رژیم صهیونیستی بودند، به صورت نیروی حائل در صحرای سینا باقی ماندند و بخشهای وسیعی از صحرای سینا همچنان در اشغال نیروهای خارجی باقی ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اسرائیل یکی از پایگاههای بسیار مهم خود را از دست داد و در جهت مقابل فلسطینیهایی که آواره بودند، از اردن هم رانده شدند و به لبنان آمدند و آوارهتر شدند و در آنجا استقرار پیدا کردند و هر از گاهی تکحملههایی به مرزهای رژیم اشغالی میکردند و امکان ورود به ماورای مرز را نداشتند. چهار تا تیر میانداختند و دو تا فدایی شهید میشوند تا ثابت کنند که همچنان این خواسته ملت فلسطین سر جای خودش هست. به قول خودشان، «انقلاب فلسطین همچنان زنده است.» خیلی تأسفبار بود و مهمتر اینکه دولتهای عربی به فلسطینیها پناه نمیدادند. سر بهانه کوچکی که اسرائیل اردن را بمباران کرد، پدر ملک عبدالله در اردن، در سپتامبر سیاه دوازده هزار فلسطینی را بمباران و مردم آواره و بیچاره و گرفتار را قتل عام و نابود کرد. ملک عبدالله خیلی بیشتر از صهیونیستها، فلسطینیها را کشت.
نتیجه این وضعیت این شد که اینها آواره شدند و به لبنان آمدند و در بیروت و جنوب لبنان و این طرف و آن طرف مستقر شدند. سقوط رژیم پهلوی در منطقه خلاء قدرتی را ایجاد کرد. بهاضافه اینکه پذیرش صلح کمپدیوید به اسرائیل برای حفظ کردن خود در منطقه کمک کرد. از طرفی فلسطینیهایی که به لبنان آمده بودند، در لبنان گرفتار جنگ داخلی شدند و اسرائیل به شکلگیری جنگ داخلی کمک کرد و مسیحیان و قوات لبنانی را علیه فلسطینیها تحریک کرد تا با آنها بجنگند و اینها جنگ و درگیری را شروع کردند و در نتیجه، لبنان گرفتار یک جنگ داخلی ۱۴، ۱۵ ساله بسیار سخت و سنگین و خطرناک و وحشتناکی شد.
مسیحیان و نیروهای طرفدار اسرائیل در یک طرف و سنیها و شیعیان و فلسطینیان در یک طرف، جابهجایی قومیتی سرعت گرفت، مردم آواره شدند. هیچ راه حلی برای حل مسئله وجود نداشت.
چرا؟
چون اسرائیل میخواست به همه ثابت کند که آمدن فلسطینیها برای اینها چنین فساد عظیمی را به دنبال داشت و کشور اینها را از هم پاشید.
در نتیجه در سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان حمله کرد و فلسطینیها را از جنوب عقب راند و به بیروت آورد و در بندر بیروت، در حاشیه، نهایتاً فلسطینیها به فرماندهی عرفات و احمد جبرئیل و ابوجهاد و ابوعیاض و دیگران تسلیم شدند و همگی دستهایشان را بالا بردند. هر کدام هم به بخشی از کشورهای عربی رفتند. یک عده به کویت و سوریه و اردن و تونس و قبرس و کشورهای مختلف رفتند و آواره شدند.
اشغال لبنان با موفقیت نظامی کامل اسرائیل در ماههای اولیه تمام شد. اسرئیلیها تقریباً بدون تلفات و با تلفات حداقلی توانستند لبنان را تصرف کنند. اما نمیدانستند با اخراج فلسطینیها قدرتی را از شیشه بیرون میآورند که به هیچ وجه نمیتوانند بر آن قدرت احاطه پیدا کنند و سیطره اتفاق نمیافتد.
خیلی خلاصه عرض میکنم. پنج شش طلبه متدین لبنانی در نجف شاگرد درس مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی بودند. آسید عباس موسوی، آسید ابراهیم امین، شیخ عبدالکریم عبید، صبحی طفیلی به همراه مرحوم سید علیاکبر محتشمی که بعداً سفیر ایران در سوریه شد، مرحوم شیخ راغب حرب و... چند روحانی جوان حوزه علمیه آن موقع آقای سید حسن نصرالله طلبه جوانی بود و بعد از شکلگیری حزبالله، تازه عضو بسیج آن تلقی میشد. این روحانیون در شهرهای مختلف شروع به تبلیغ کردند که کشور اسلامی نباید تحت سیطره اجانب و صهیونیسم باشد.
در این طرف امریکاییها و فرانسویها و ایتالیاییها بهعنوان نیروهای حافظ صلح آمدند و در بیروت مستقر شدند تا جلوی مقاومت فلسطینی یا مقاومت لبنانی را بگیرند و اسرائیل حالا که بخش وسیعی از لبنان را گرفته، در منطقه تثبیت شود و مدتی بماند و بعد لبنان را به خاک خودش ملحق کند.
گروهی از جوانان لبنانی راه افتادند و گفتند ما اجازه نمیدهیم سیطره امریکا در اینجا شکل بگیرد. تحقیقات زیادی صورت گرفت که نسل اولیهای که پیگیر این مسئله شدند که با امریکا مبارزه کنند چه کسانی بودند، ولی مشخص نشد. سیطره امریکاییها سنگینی میکرد. اینها به این فکر افتادند بهجای درگیری تکمسلحانه و جنگ کلاش با کلاش، فکر جدیدی بکنند. این فکر این بود که مراکز اصلی صهیونیستها را منفجر کنند. هواپیما و خمپاره که نداشتند. تنها راهی که داشتند این بود که ماشینی را پیدا و پر از مواد منفجره کنند و داخل ساختمانی بروند و آن را از بین ببرند. اولین بار این مسئله در مورد پایگاه حزب بعث اتفاق افتاد. بعد شهید احمد قصیر در شهر صور علیه مقر اسرائیل اقدام کرد.
بعد در بیروت در اردوگاه مارینز علیه امریکاییها، فرانسویها و ایتالیاییها اعمال شد. دویست و چهل و هشت امریکایی، شصت و چند فرانسوی و چهارده ایتالیایی کشته شدند و همه این قدرتها فرار کردند و از لبنان رفتند.
اتفاق دیگری هم افتاد و حبیب شرتونی از حزب سوری قومی لبنان، مقر رئیس جمهور منتخب اسرائیل (یا لبنان) و گروه همراه اینها را در کشتار مردم دست داشتند، منفجر کرد و کشته شدن رئیس جمهور لبنان باعث شد که قوات لبنانی با کمک اسرائیل اردوگاه صبرا و شتیلا را قتل عام کردند و سه هزار و چند زن و کودک و پیرمرد و پیرزن ناتوان را در ظرف یکی دو شبانه روز کشتند.
نتیجه این شد که جمعی از جوانانی که در این طرف و آن طرف جمع شده و آموزش نظامی دیده بودند، به سمت تجهیز رفتند. مرحوم سید عباس موسوی، شهید شیخ راغب حرب، شهید مغنیه و دیگران عملیات مقاومت را سر و سامان دادند و با جنگ و بسیج و تجهیز تدریجی مراکز مختلف، طی هجده سال اسرائیل را مرحله به مرحله بیرون کردند.
انقلاب انتفاضه و سنگ از چه زمانی شکل گرفت؟
فلسطینیهایی که شکست خورده بودند، حالا که مقاومت در برابر اسرائیل را دیده بودند، در وهله اول به سمت انقلاب سنگ رفتند. چون اسلحه و تجهیزات که ندارند و حریف اسرائیلیها نمیشوند و با سنگ به جان اسرائیلیها افتادند.
خاطرم هست همان موقع نخستوزیر اسرائیل مثل همین دلقکبازیهایی که این میمون گاهی وقتها درمیآورد، نقاشی میکشد و شکلک درمیآورد که ایران چه کار کرد و چه کار نکرد و یا راجع به دیگران از این جور حرفها میزند، او هم سنگی را در سازمان ملل بالا گرفت و گفت فلسطینیها ما را با این میزنند. نمیگوید ما با هواپیما آنها را میزنیم. این جهان بهقدری فاجعه است و این فاجعه تلخ است که مفاهیم بگین نخستوزیر آدمکش اسرائیل در سازمان ملل در پاسخ به بحثی در باره رسیدگی به آوارگان گفت که بله، ما قبول داریم که آوارگان فلسطینی یک معضل هستند. اما معتقدیم که این معضل باید حل بشود و برای حل این معضل باید آوارگان را کشت. به همین خاطر ما آوارگان را بمباران میکنیم که هر چه زودتر معضلی به نام آوارگان را حل کنیم. جهان غرب به این آدمکش حرفهای و بدذات، جایزه صلح نوبل داد.
الگوی عملیات استشهادی باعث شد که اسرائیل در سال ۲۰۰۰ مجبور شد از اراضی لبنان خارج بشود. نیروهایش را خواست و امرا و مزدورانش هم فرار کردند. نتیجه این شد که دور جدیدی از عملیات انتفاضه و قیام در فلسطین آغاز شد. انقلاب یا انتفاضه دوم، انتفاضهالاقصی؛ دیگر انقلاب سنگ نبود، بلکه انفجار بود. اشخاص به خودشان بمب میبستند و به داخل مراکز امریکاییها میرفتند و خود را منفجر میکردند. به این ترتیب اسرائیل از غزه عقبنشینی کرد و در رامالله مستقر شد.
از شرایط جامعه فلسطین بیشتر برایمان بگویید؟
جامعه فلسطین یک جامعه چندترکیبی است. یک ترکیب آن در غزه، مصری است. یک ترکیب در کرانه باختری اردنی است. روحیات متفاوتی هم دارند. مردم غزه بهشدت اهل مبارزه و جهاد و شهادتند، اما مردم کرانه باختری خیلی نرمتر و اهل سازش هستند. اهالی بلندیهای جولان و سوریه عمدتاً دروزی هستند که چندان اهل مبارزه و جهاد برای رهایی سرزمینی نیستند و میگویند ما که باید تحت حاکمیت یهودیها یا مسلمانان باشیم
و حاکمیت که به ما نمیرسد؛ لذا در برابر هر کسی که قدرت مرکزی را دارد تسلیم هستند.
اما جامعه غزه که از اشغال درآمد، در محاصره قرار گرفت. حدود سیصد و پنجاه کیلومتر مربع و در بعضی جاها حتی به اندازه قم هم نیست. این منطقه کوچک از زمین، آسمان، دریا در محاصره است. هواپیما در آنجا به زمین نمینشیند؛ و نمیتواند راحت به آنجا برود و مواد غذایی محدودی دارند. اسرائیل با این جامعه دویست و پنجاه هزار نفریای که توان دفاع از خود را ندارد و غیرمسلح است، شروع کرد به جنگیدن. اوایل تفنگ و اسلحه نداشتند و گهگاه از این سو و آن سو اسلحه گیر میآوردند.
لولههای برق را میبریدند و پر از خرج و باروت میکردند و بهعنوان موشک استفاده میکردند که از هر صد تا یکی باعث مجروحیت اسرائیلیها میشد. هر چه فشار اسرائیل شدیدتر شد، مقاومت فلسطینی جدیتر شد. اسرائیل جنگهای دو روزه و شش روزه و پنجاه و پنج روزه و... را بر فلسطینیها تحمیل کرد.
نتیجه این جنگهای مختلف مقاومت شدیدتر بود و آنچه که ما امروز میبینیم در واقع پاسخ به ظلمهایی بود که اسرائیلیها به مسلمانها کردند و پاسخ به ظلمهایی است که در آینده به آنها خواهد شد. نتیجه این شد که فلسطینیها خودشان تجهیزات بسازند، آموزش نظامی ببینند و از خطرات مختلف بگریزند و در نتیجه امروز با کانون مقاومت نیرومندی روبهرو هستیم که رژیم صهیونیستی را دارد بهطور جدی به زیر میکشد و تحت فشار شدید قرار داده است و امیدواریم که بهزودی بتواند این روند را به پیروزی برساند.
جنگ در حال حاضر با استراتژی متفاوتی شروع شده است. تا پیش از این کسی جرئت نمیکرد وارد سرزمینهای اشغالی بشود. حتی چند عکسی که از مرحوم عماد مغنیه در داخل سرزمینهای اشغالی منتشر شد، برای همه خیلی عجیب بود. این طور گفته شده بود که اسرائیل امپراتوری عجیب و غریبی است که جنبیدن یک پشه را هم زیر نظر دارد.
من در کتاب «حقیقت سمیر» بارها از قول شهید سمیر قنطار آوردهام که میگوید اسرائیل خیلی ضعیفتر از این حرفهاست. تمام اشخاص امنیتی ضعیفی که فکر میکنید، خیلی راحت با پول خریده و راحت استخدام میشوند؛ لذا طیف وسیعی از تجهیزات از داخل ارتش اسرائیل خریده شد.
زمانی نتانیاهو در باره وزیر امور خارجه افراطیاش، رهبر حزب شاس، دیوید لیبرمن گفته بود که دارد با اعراب معامله میکند. یعنی ادعا کرد که او خودش دلال اسلحه به فلسطینیهاست؛ بنابراین دسترسی وجود داشت و امکان اینکه شما بتوانید خود را به تجهیزاتی مسلح کنید، وجود داشت. بخشی را ایران تأمین کرد. بخشی را دولتهای عربی تأمین و از طیفهای مختلف کمک کردند و از طریق دریا و مجموعههایی که در آب رها میکردند و ماهیگیرهای فلسطینی میرفتند و میگرفتند و میآوردند.
همه این چیزها آرامآرام غزه را به انواع سلاحها و موشکها و تجهیزات تجهیز کرد. اما این جرئت که مین بگذارند، سیم توری را پاره کنند، دروازه بگذارند و با لودری از روی سیم خاردارها عبور کنند، با گلایدر وارد بشوند و بزنند، اسرائیلیها را لت و پار کنند و جلو بروند، این اتفاق تا الان نیفتاد. فکر میکنم این قصه در جنگ ادامه پیدا کند که اگر چنین بشود، حتماً به زیان اسرائیل خواهد بود. حتی اگر خاتمه هم پیدا کند، باز به زیان اسرائیل است. فضایی به وجود آمده که موش در تله افتاده، رژیم صهیونیستی است. فکر میکنم اسرائیل با این ماجرا بهشدت در تله افتاده و نمیتواند تن به مصالحه بدهد یا تسلیم بشود یا تن به شکست بدهد و تنها راهی که برایش باز مانده و میتواند از آن طریق خودش را نجات بدهد، قبول شکست یا آتشبس است که از میدان جنگ کنار بکشد و مسلمانها را رها کند که فکر میکنم این عقلانیترین روشی است که اسرائیل بتواند انجام بدهد.
انتهای پیام/