ظهور هوش مصنوعی و ضرورت بازتفسیر هوش انسانی
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، «در عصر هوش مصنوعی، کل دنیا یک کلاس درس است و همه معلمها راهنماهای ما برای حرکت در این دنیا هستند؛ در روزگار که دانش آموزها با اطلاعات تنها به اندازه چند کلیک فاصله دارند، معلمها به آنها کمک میکنند تا اطلاعات را پیدا کنند و از آنها هر روز استفاده کنند.»
جملات فوق را نرم افزار چت جی پی تی با اقتباس از معروفترین سخنرانیهای شکسپیر نوشته است.
امروزه ما با انواع و اقسام هوش مصنوعی رو به رو هستیم. روانشناس دانشگاه هاروارد، هاوارد گاردنر، در سال ۱۹۸۳ هشت نوع هوش مصنوعی را معرفی کرد: زبانی، منطقی-ریاضیاتی، موسیقیایی، فضایی، بدنی-جنبشی، بین فردی، درون فردی و ناتورالیستی (طبیعت گرایانه). تا قبل از دهه ۱۹۹۰، روانشناسانی مانند پیتر سالووی، که امروز رئیس دانشگاه ییل است، با طراحی تستهای EQ سعی میکردند تا سطوح «هوش عاطفی» یعنی توانایی «درک، استفاده، فهم و تنظیم احساسات» را ارزیابی و اندازهگیری کنند.
هوش مصنوعی مولد ما را بر آن دسته از ابعاد هوش انسانی متمرکز میکند که منجر به تولید و خلق الگوهای جدیدی از نمادها- شامل کلمات، اعداد، حروف، تصاویر- از تشخیص و تقطیر الگوهای موجود در میان میلیاردها چیزی که میدانیم میشوند. خط و مرز بین آنچه میتوان تولید کرد و خلاقیت واقعی- تولید ایدههایی که واقعاً جدید هستند- همین حالا زیر سوال رفته است. چشم انداز و سرعت قدرت پردازش، ظرفیت دیگر مغز انسان که توسط ماشین میتواند دو برابر شود، نیز مورد مداقه و بررسی بیشتر است.
اهمیت هوش مصنوعی مولد
بنابراین، اهمیت هوش مصنوعی مولد در این است که ما را مجبور میکند تا به درک تازهای از توانا هایمان دست پیدا کنیم، همان طور که قبلاً این کار را با فناوریهای قبلی کردهایم. به هر حال، گوگل فقط یک حافظ مصنوعی است، برای بسیاری از ما پیش آمد که یک اسم یا موضوع را فراموش کردهایم و از گوگل برای جبران این نقص درونی خود استفاده کردهایم.
دایرهالمعارفهای قابل حمل در جیبهایمان، از اهمیت یادگیری کاستهاند و بر ضرورت یادگیری نحوه استفاده از این ابرازهای جدید افزودهاند. اما هوش مصنوعی مولد همچنین ما را وادار میکند تا آنچه داریم به انسانها میآموزیم را نیز زیر سوال ببریم و بگوییم وقتی هوش مصنوعی وجود دارد دیگر چه نیازی به آموختن و یادگیری است؟
تفکر انتقادی در طول تاریخ خود هرگز از امروز مهمتر نبوده است. هوش مولد، چه طبیعی و چه مصنوعی، میتواند حجم عظیمی از دانش را سازماندهی، سنتز و تقطیر کند، اما با خطاهای مستمر و از بین نرفتنی. کتاب نویسنده برنده جایزه نوبل، دانیل کانرمن به نام «فکر کردن سریع و کند» کتابی است درباره اشتباهات ناشی از فعالیت بخشهای مختلف مغزمان. همین الان اینترنت پر شده از کتابها، مقالات، پستهای وبلاگی، توییتها و ویدئوهای مملو از خطاهای سهوی. هوش مصنوعی مولد لاجرم این خطاها را به شکلی که ما دیگر قادر به تشخیصشان نیستیم شدیدتر خواهد کرد. پس هنوز انسان برای تشخیص این خطاها و اشتباهات نیازمند آموزش و یادگیری است.
انتهای پیام/