چرا نظام سلطه در پی برگشتن پهلویهاست؟
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، آفتابی شدن «پرویز ثابتی» رئیس امنیت داخلی ساواک در تجمع ضدانقلاب این گمانه زنی را ایجاد کرد لشکر شکست خوردگان و ظالمان دیروز توهم برگشتن به ایران دارند. برای واکاوی مبانی معرفتی رژیم پهلوی با «جواد منصوری» مبارز علیه این رژیم و نخستین فرمانده سپاه به گفتوگو نشستیم که در ذیل میآید:
** چرا تسلط بر ایران برای استعمار حیاتی است و برای این تسلط، چرا رژیم پهلوی انتخاب شد؟
موقعیت جغرافیایی و مزایای استراتژیک ایران از دلایل رقابت قدرتهای بزرگ برای سلطه بر این سرزمین بوده است. کشف نفت و سایر مواد معدنی و صنعتی بر اهمیت اقتصادی و ژئواستراتژیک ایران افزود به گونهای که ایران و اطراف آن به عنوان «قلب زمین» قلمداد شد و مورد توجه ویژه قرار گرفت.
دولت بریتانیا نیز نسبت به سایر قدرتهای استعماری برای سلطه بر ایران، علاوه بر دلایل عمومی ویژه ایران جلوگیری از نفوذ و تسلط دولت توسعه طلب و مقتدر روسیه خلیج فارس و اقیانوس هند و مستعمرات امپراتوری انگلیس در جنوب آسیا، تلاش و انگیزه بیشتری داشت.
از این رو بیش از دو قرن در تلاش برای اشغال مستقیم و یا غیر مستقیم ایران بود، جنگ جهانی اول فروپاشی امپراتوری عثمانی، وقوع انقلاب بزرگ در روسیه و درگیر شدن آن کشور به اوضاع داخلی خود و نابسامانی شدید حکومت و فقر و بدبختی شدید مردم ایران شرایط مناسبی برای استقرار یک دولت دست نشانده، مشابه آنچه که در بیش از ده کشور منطقه انجام داده بود، شد.
سیاست دولت انگلیس سلطه غیر مستقیم بر ایران بود تجربیات یک قرن پیش از آن برای انتخاب این استراتژی کافی بود، زیرا که این سرزمین را حائل و سپر حفاظتی خود برای خلیج فارس و شبه قاره هند کرده بود. در چنین شرایطی در سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی با کودتای یکی از عوامل خود (رضاخان و سید ضیا) ایجاد حکومتی با سیاستهایی جدید آغاز شد.
حکومتی که باید حافظ منافع نه تنها انگلیس، بلکه غرب استعماری باشد و به پایگاهی برای نفوذ کشورهای منطقه و ایجاد تحولات در همه زمینههای فرهنگی، دینی، اقتصادی و سیاسی باشد.
آن چه سلسله پهلوی در طی ۵۷ سال سلطنت و در دو دوران به ظاهر متفاوت و سلطنت پدر و پسر انجام داد، در واقع اجرای سیاستها و برنامههایی بود که در کاخهای اروپا و آمریکا تدوین و برای اجرا به حاکمیتهای وابسته، دیکته میشد. نکته مهم این است که بسیاری از اقداماتی که به ظاهر مثبت و در راستای منافع ملت ایران انجام شده، وقتی جهت و نتایج آن به دقت تحقیق و بررسی شود، نتیجهای که حاصل میشود این است که انجام این اقدامات صرفاً برای تداوم و استحکام حاکمیت و سلطه استعماری بوده است.
** مهمترین و متأسفانه تأثیرگذارترین سیاستهای اجرا شده در دوران پهلوی که در راستای اهداف استعماری نظام سلطه نیز بود سیاستهای فرهنگی، آموزشی و دینی بوده است. این سیاست دارای چه مبنای بود؟
مبنای سیاست اصلی رژیم پهلوی، سهگانه باستانگرایی و رواج ملی گرایی افراطی مبتنی بر نژاد پرستی (احیای ایران باستان) و اسلامستیزی (حذف اسلام از فرهنگ مردم ایران) و غربگرایی سلطه فرهنگ و ارزشهای ناهماهنگ با فرهنگ دینی و تحمیل ارزشهای منفی غرب بر جامعه بود. موضوعی که همچنان توسط قدرتهای بزرگ در اشکال متفاوت پیگیری میشود.
هر سه موضوع باستانگرایی اسلام ستیزی و غربگرایی در جهت تقویت یکدیگر بودهاند. هر چند اقدامات احیای ایران باستان و ارزشهای آن رواج ملیگرایی افراطی، تبلیغ و تقویت مذهب زرتشت و ارائه آثار به جای مانده از آن دوران، ظهور و بروز بیشتری داشت.
به عبارت دیگر، توسعه و پیشرفت و به کار گرفتن ابزارها و روشها و معیارهای غربی و مقابله با نمادها و اصول و مبانی دینی در قالب و تظاهر و شعارهای احیای ایران باستان و ملیگرایی افراطی صورت میگرفت.
** ملی گرایی و باستانگرایی مورد نظر رژیم پهلوی چه ویژگی داشته است؟
ملی گرایی در دو قرن اخیر یکی از ابزارهای مهم استعمار غرب با هدف تجزیه مردم مناطق و هموار کردن راه سلطه بر آنان بوده است. به طوری که برای مردم هر منطقه، هر چند کوچک، پرونده مستقلی از زبان، نژاد، قومیت، مذهب، رنگ و... ساخته اند؛ و تمامی آنان برای تشکیل دولتی مستقل تشویق و دعوت میکنند.
نکته قابل توجه این است که ملیت و ملیگرایی در شکل منطقی و معقول آن مورد قبول و مثبت است. اما ارزیابی رمانتیک ناسیونالیست ایران باستان با تجلیل از شکوه و عظمت ایرانیان همراه بود. تصویری که ناسیونالیستها از ایران عصر هخامنشی و ساسانی ارائه میدهند، مبالغه آمیز است. هر چند ترویج و تبلیغ ملی گرایی افراطی (شوونیسم) در دوران پهلوی اول، به ظاهر برای تقویت و تحکیم وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور بود. اما استرانژی استعمار تجزیه کشورها و ایجاد اختلاف میان گروهها و جریانهای مردمی و ملی بوده است.
ایران اگر چه دارای سابقه تمدنی و آثار بسیار زیادی بود که بخش عمدهای از این آثار باستانی توسط باستان شناسان اروپایی سرقت شده و اکنون در موزههای اروپا قرار دارد. ایران باستان اکنون به کشورهای متعددی تقسیم که شده بود هر کدام خود را وارث آن سرزمین میدانند و به گذشته آن افتخار میکردند.
دستورالعمل ملیت سازی، ملیگرایی افراطی برخورداری از تمدن ویژه و متفاوت از دیگران برای این کشورها یکسان بود. به طور مثال فرمانهای «کمال آتاتورک» معروف به شش پیکان «کمالیسم» در ترکیه جدید که از وزارت مستعمرات بریتانیای صادر شده بود به اجرا درآمد. فرمانهای آتاتورک عبارت بودند از: ملی گرایی، جمهوری خواهی، مردم گرایی، غیر مذهبی بودن حکومت، اقتصاد دولتی و روحیه انقلابی، گذر زمان نشان داد که مهمترین این فرمانها همان حکومت غیر مذهبی و در واقع ضد اسلامی بود.
رضاخان در اجرای سیاستهای مورد نظر و دیکته شده باستانگرایی را چاشنی «ملی گرایی» کرد. تا اینکه بخشی از جنبههای منفی سلطنت و حکومتش را با این سیاست و برنامه بپوشاند.
ترکیبی از باستانگرایی و ملیگرایی شوونیستی به جایی رسید که او خود را فراتر از تمامی شاهان و تمدنهای ایران باستان معرفی میکرد به گونهای که در سرود شاهنشاهی گفته شد «کز پهلوی شد ملک ایران، صدره بهتر زعهد باستان» مراکز شرق شناسی در اروپا و تعدادی از مستشرقان دولتی و استعماری، تلاش جدی و مستمری برای تقویت و تداوم این سیاست داشتند و کتابهای متعددی نوشتند که توسط عوامل آنان در دولت پهلوی، ترجمه چاپ و منتشر میشد. بسیاری از سازمانها و مؤسسات رنگ و بوی ملی به آنها داده شد.
رضاشاه و مشاورانش قصد داشتند ضمن نفی گذشته، میراث باستانی قبل از اسلام را با آیندهای مبتنی بر نوعی الگوی اروپایی پیوند دهند و به نظر میرسد نسلی که در دوران او پا به سن گذاشت، به این تناقض گردن نهاده بود.
** مجریان و نظریه پردازان حکومت پهلوی چه کسانی بودند؟
یکی مؤثرترین عوامل اجرایی و نظریهپرداز در رویکرد پهلوی اول سازمان فراماسونری بود. سازمان جهانی فراماسونری با توجه به امکانات تجربیات و اتکا به چندین دولت بزرگ مؤثرترین و تواناترین نیروی فکری مدیریتی، تبلیغاتی و اجرایی برای پیاده کردن سیاستهای دیکته شده و برنامههای اجرایی بودند.
عوامل فراماسونری یهودیان ذی نفوذ در پوششهای مختلف و هر یک در جهت هدفی خاص و یا بخشی از اهداف اصلی عمل میکردند. اعضای فراماسون با تصرف پستهای مهم و حساس به ویژه در بخش فرهنگی و آموزشی اثرات تعیین کنندهای در این زمینه داشتند.
ریاست بسیاری از مراکز آموزشی، دانشگاهی و فرهنگستانها در سلطنت پهلوی بر عهده فراماسونهای معروفی از جمله محمدعلی فروغی بود. افرادی از فراماسونها علاوه بر مأموریت سازمانی و تشکیلاتی در چارچوب و تشکل ویژهای نیز نقشهای خاصی ایفا میکردند. مهمترین این افراد شامل: دکتر رضا فلاح استاد شیمی دانشگاه تهران، عضو نثر مولوی، معاون دکتر منوچهر اقبال، مدیر عامل شرکت ملی نفت، که به خاطر خدماتش از انگلیس مدال لیاقت گرفت و به او لقب «نشاندار» دادند.۲. دکتر مظفرالدین ارفع، استاد زبان در دانشگاه تهران، دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر مسکن و رئیس دانشگاه شیراز، مهندس هوشنگ سیحون، رئیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، عضو کلوپ روتاری مروج فساد و اسلام ستیزی پدرش یهودی بود که بهایی شد. او به بهایی بودن تظاهر میکرد میشود.
ترکیب بهاییان، یهودیان و فراماسونها و بخشی از سرسپردگان به غرب و سازمانهای اطلاعاتی و سیاسی در واقع اداره کنندگان کشور در دوره پهلوی بودند.
زرتشتیهای فراماسون از دیگر عوامل اجرایی و نظریه پرداز حکومت پهلوی به شمار میرفتند. زرتشتیان پس از قرنها انزوا و کاهش پیروان و به فراموشی سپرده شدن زرتشتیان، بازگشت مجدد آنها به صحنه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رونق بخشیدن آیین زرتشت، تحول مهم و سؤال برانگیزی بود.
اگر چه در دوران پهلوی دوم به تدریج نقش خود را ظاهراً از دست دادند، اما چنان در مراکز حساس به سیاستگزاری و پیگیری اهداف خود اشتغال داشتند. تعدادی از آنان کارگردانی این جریان با مدیریت محوری شخصی ـ انگلیسی - هندی - زرتشتی به نام اردشیر ریپورتر، مشاور سیاسی نایب السلطنه انگلیس در هند (مرکز مستعمرات در جنوب آسیا) بود، که برای اجرای طرح استقرار دولت دست نشانده در ایران به سفارت آن کشور در تهران مأموریت یافت.
او نقش زیادی در روی کار آمدن رضاخان و پیاده کردن سیاستهای دولت بریتانیای کبیر ایفا میکرد. زرتشتیان رضا شاه را منجی میدانستند و او را چنان محکم و شرایط را چنان مناسب میدیدند که پیشنهاد سال پهلوی را به جای هجری و قمری و یا هجری شمسی میدادند.
سومین نهادی که در راستای عوامل اجرایی و نظریه پردازی حرکت کرد فرهنگستان بود. این نهاد در راستای سیاست باستان گرایی و فرهنگ سازی ابتدا تلاش برای تغییر خط و تاریخ هجری در برنامه قرار گرفت، اما به دلایل مختلف از جمله مقاومت مردمی و عدم همکاری بخشی از دستگاههای دولتی کنار گذاشته شد لذا تغییر لغات عربی و کلمات ساخت و جعل کلمات فارسی با استفاده از متون قدیمی در فرهنگستان زبان فارسی آغاز شد.
این برنامه فرهنگی و ادبی و پایه گذاری زبان جدیدی که در آن اثری از اسلام و تمدن و آثار علمی، عرفانی، اجتماعی و سیاسی آن نبود، به کمک لژ بیداری ایرانیان به اجرا درآمد.
لژ بیداری ایرانیان با کمک اردشیر جی احمد شاه را از کار برکنار و زمینه را برای روی کار آمدن پهلوی آماده کرد اردشیر جی، مشاور مخصوص سفارت انگلیس در تهران بود.
از اعضای مهم این لژ میتوان از «محمد علی فروغی ذکاء الملک» و «سیدحسن تقی زاده» نام برد. فروغی درباره تاجگذاری رضاشاه گفته بود وقتی که اعلیحضرت تاج را بر سر گذاردند، من دیدم نوری از جمال مبارک تلالو کرد!».
لژ بیداری در دوره رضاشاه نیز به فعالیت خود ادامه داد و اعضای آن در تحکیم مبانی ضد دینی حکومت پهلوی و مسلک میهن پرستی افراطی آن نقش اساسی باز کردند. فرهنگستان تأثیر زیادی در حذف اصطلاحات و واژههای عربی داشت؛ و طی بخشنامههایی به دستگاههای دولتی آنها را موظف به کاربرد کلمات ساخته شده جدید کرد.
در ابتدای فعالیت فرهنگستان جایگزینی واژهها با موفقیت پیش میرفت و توانست واژههای قابل قبولی وضع کند. اما هر چه پیش رفت. بر اثر افراط و بی توجهی و جعل لغات نامأنوس و بعضاً بی معنا، پذیرش اجتماعی و اداری خود را از دست داد به گونهای که فرهنگستان با فوت و استعفای تعدادی از افراد مؤثر آن تعطیل شد.
اسلام ستیزی در جریان جنبش تنباکو و جنبش مشروطیت و چندین حرکت ضداستعماری دیگر در منطقه خاورمیانه امپراطوری انگلیس ضربات سختی دید، هر چند که به علت ضعف رهبری جنبشها از پای در نیامد از این رو رضاخان در ابتدای حکومت تظاهر به مذهبی بودن و علاقمندی به نهادهای دینی و اعتقادات و فرایض داشت به همین، دلیل بعضی افراد که شناخت عمیقی از دشمن و ماهیت و روشها و سیاستهای آن، نداشتند، سردار ملی، ناجی ایران و سرباز وطن بودن او را باور کردند. پس از سرکوب مخالفان و استقرار نظام سلطنتی و اطمینان از حمایتهای خارجی به تدریج و به شکل مرحلهای برنامههای گسترده خود را بر ضد، اسلام قوانین و سنتهای دینی نهادهای مذهبی و حذف آثار تمدنی و فرهنگی آن عملی کرد.
انتهای پیام/