دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
13 دی 1401 - 01:20
سپهبد سلیمانی، سردار آسمانی

یک و بیست دقیقه به وقت عروج

یک و بیست دقیقه به وقت عروج
سردار! تو عارف بالله و عاشق بالذّات بودی و چه نیکو به کوی یار راه یافتی که بی‌گمان موجب رشک صالحان عالم است و بی‌تردید عبارت «عاش سعیدا و مات سعیدا» زینده‌ تو و مرام توست.
کد خبر : 823322

گروه استان‌های خبرگزاری آنا؛ آغازین فرصت بامداد آدینه از سیزدهمین روز زمستان ١٣٩٨ دشمن در نقش خبیث‌ترین خلایق، سلطان معرفت و شاه‌بیت غزل مهربانی و غیرت را در خاک عراق و در عملیات ناجوانمردانه به همراه تعدادی از یاران مهرمندش ترور می‌کند و خیلی زود به رسم این شاه‌شکارِ شهامت در بوق و کرنای رسانه‌های جهان، مسئولیت را به عهده می‌گیرد که هیچ؛ بلکه با غرور و البته تعصب خبیثانه، بانگ شادی نیز سرمی‌کند؛ اما غافل از آنکه گهواره‌نشینان این مرز و بوم، شیران شرزه و رشید ملت ایرانند و از نسل غیرت آرش و قاسم و همّت بسیار داریم.

در این سه سال به سرفصل‌های مهمی از شجاعت، شهامت، عطوفت، رأفت، فداکاری، ولایتمداری، احسان، غیرت و ایمان سردار در جنبه‌های فردی و اجتماعی، اشارات مبسوطی شد و هنرمندان در هر رسته‌ای و نویسندگان به هر دسته‌ای از او گفتند و نوشتند و ....

اما کمتر کسی به کُنه معرفتی حاج قاسم اشاره کرد که بی‌گمان در راستای برترین اوتاد زمانه در مسیر قطب خویش، مقام معظم رهبری، برجسته و برآمده بود و به تعبیر بندگی، بنده‌ای محجوب و به رسم زندگی، گوهری محبوب بود و در تفسیر اخلاص چنان معتبر بود که کسی را به مرتبه‌اش نتوان یافت که اهل تهذیب از نوع تدبیر در بیت و حالت سکون معنا دارند و معنا می‌یابند؛ اما او در کسوت نظامی‌گری، بی‌قرار کوه و دشت بود و خدا را به شوق دل و ذوق ارادت می‌دید و بی‌محابا در دل دشمن بود بی‌آنکه نمازش به تأخیر باشد و بی‌آنکه کلامش بی‌تدبیر...

سردار، خداجوی همه لحظه‌ها بود و در کوه و کمر به تقدیرِ ستیز با دشمن تکفیری، سرسپرده مشی و مرام پیر و مرشد خویش، جهاد و عبادت را از احسن تکالیف خود فرض می‌دانست و به این شاخصه‌ها، اهل معنا بود و چشم‌هایش فراتر از مرز زمین و ضمیر را می‌دید که به آن اعتبار، پایان داعش را از فرصتی دور اعلام کرد که به تقدیر هیچ آیینی از نظامی‌گری جهان نمی‌گنجد که هزار دلیل و راز متغییر را هیچ بدانی و با صلابت از حذف دشمن بگویی.

سردار از ملک بالا بود و چه خوب در دانش معنوی و علم لدنّی شریک شد که به موجب آن می‌گفت؛ من شهادت را گرفته‌ام؛ اما کیفیت آن را به خودم واگذارده‌اند! و این ادّعای صمیمی و خدایی، همان نکته لطیف است که سردار نظامی عرصه مبارزه با کثیف‌ترین دشمن در فراسوی مرز‌ها را در زمینه رشد معنایی و باور معرفتی به جایی رسانده که کمتر عارفی، داعیه‌ای چنین را مطرح کرده باشد که نوع رفتن را خدای متعال به عبد خاضع خویش واگذار کرده باشد و او زیرکانه و در اوج کیاست، معنوی‎‌ترین شیوه مرگ که شهادت باشد را نیز به ستوه انتخاب خویش درآورد که نجابت در مکان و زمان و جهان را بر آن افزود تا شاگرد اول کلاس عرفان و معرفت در شمایل اوتاد زمین به نگاه قطب عالم امکان و در تمکین از اوامر مُرید خویش به چنان جایی رسد که آفتاب را فرصت تماشا نباشد!

یک و بیست دقیقه به وقت عروج

سردار در کیفیت تفویضی انتخاب کیفیت شهادت، مکان را در ملک ثارالله علیه‌السلام انتخاب می‌کند تا عراق همان خاک مطهری باشد که روزی، سلطان عشق را به همراه یاران در خویش گرفت و بسی از اوصیا و به‌ویژه مولای عشق در آن سکنای معنا دارند و نیز بهترین زمان را جُست که آغازین ساعات جمعه بود که مرگ در آن موهبتی نجیب و خدایی است.

شاید ١٣ دی را به نام متبرک مولود کعبه گزید و چه نجیبانه، نخست به خیمه زینب سلام الله علیها سر زد و با وداعی مهربان، راهی ملک عشق در کنار اصحاب حسین علیه‌السلام شد و نیز وقت تهجد را دریافت که به سجده‌ مهر، العفوکنان اشک سعادت می‌ریخت و در دل شب و در عمق سکوت، قنوت معرفت می‌گرفت.

حاج قاسم عزیز کیفیت شهادت را به گونه‌ای انتخاب کرد که جمع ارکان آن در باور آدمی نمی‌گنجد که در دل شبی خاص از زیارتی سلطان عشق و گاه تفسیر فلسفه انتظار در دایره جنون به حکم نثار خون، راهی شوی و مانند علی‌اکبر حسین علیه‌السلام ارباً ارباً تاریخ را تکرار کنی و دستت بماند تا ابوالفضل علیه‌السلام را در خاطر ماندگان، ماندگار کنی و به عطش در دل شب، حسین علیه‌السلام را به باور انسان، بدین‌سان، بنشانی و بر کاغذی خُرد، التجایی بزرگ را بنگاری و با شوق از او بخواهی که پاکیزه‌ات ببرد و مانند مادر سادات، جسمت از نظر‌ها غایب شود و روحت به اعلی‌علیین رحمانی نشیند و تو سردار، چه خوب از امام رئوف حضرت ثامن‌الحجج علیه‌السلام، حکم شهادت را اخذ کردی و ملک ابتلای الهی را برای تعبیر و تفسیر آن در سرای شهادت حسین علیه‌السّلام برگزیدی تا همه چیز در اوج معنا، معنا شود.

اما پس از شهادت تو، مولایت به اشک، نماز وداع تو را با صدایی نحیف اقامه کرد و در دل گریست در آن روز سخت که دشمن به رسم بام‌های شام، هلهله شادی می‌کشیدند! و تو امیر سحرخیزِ کوی مهربانی به هفت وادی عشق، رتبت و مقام آوردی و در اوج مرتبت، خدا را به دیدار عاشقانه نشستی.

یک و بیست دقیقه به وقت عروج

سردار! تو عارف بالله و عاشق بالذّات بودی و چه نیکو به کوی یار راه یافتی که بی‌گمان موجب رشک صالحان عالم است و بی‌تردید عبارت «عاش سعیدا و مات سعیدا» زینده‌ تو و مرام توست.

و، امّا ما نیز به نام، انسانیم و در شمار قاسم در یک مرتبت می‌نشینیم و افسوس که در رتبه انسانیت در مسیر قُرب و وصول به جایگاه انسان کامل، حاج قاسم کجاست و ما کجا؟!
و افسوس و بسیار افسوس که دیوسیرتان و هیولا خصلتان به گمان خام خویش، آفتاب‌پرست را به دیدار آفتاب، مجازات کردند و غافل آنکه آفتاب‌پرست را عشق به آفتاب چنان است که جان را مانند شربتی خنک در دل تابستانی داغ به جانان حوالت می‌کند.

کاش! کمی در رتبه عاشقانه‌ها، دست دل ما نیز به ردای مهر سردار دل‌ها برسد و چونان او در باور و اندیشه و عمل و به‌ویژه در تفسیر عشق، سرآمد شویم.

یک و بیست دقیقه بامداد به وقت فتنه‌ اجانب؛ یک و بیست دقیقه به وقت عروج یک عارفِ عاشق.

سیدرضا جزء‌مومنی

انتهای پیام/

سیدرضا جزء‌مومنی
ارسال نظر
قالیشویی ادیب