در روز حشر کاش چو پرسم شفیع کیست؟/ جِن و ملک، به شوق بگویند «فاطمه»ست
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری آنا، شاعران کشورمان در سوگ بانوی دو عالم و همچنین شهدای دفاع مقدس که روز گذشته به شکلی باشکوه تشییع شدند، دست به قلم شده و اشعاری خلق کردند و در بیت بیت و مصرع به مصرع آن از مظلومیت حضرت زهرا(س) گفتند.
** میلادعرفانپور
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امان از اینچنین سوزی که در داغ عزیزان است
امان از اینچنین داغی که میبُرّد امانها را..
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم
غریبانه، ولی بردیم با خود استخوانها را
اگر دریا نمیگنجد به کوزه، با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را؟
خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را
به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکانها را
**سید عبدالله حسینی
ما را زبان الکن و توصیف تو محال
یا فاطمه، ز مهر، میسر کن این مجال
ای در تغزل از تو زبان غزل،عقید
ای در ستایش تو لسان قصیده لال
آنقدر باشکوه وبلندی که فتح تو
ای قله رفیع تماشا، بود محال
اطعام میکنی به گدایان کوی خویش
از جود، پیش از آنکه کند سائلی سوال
ای ماه جایگاه، کند بر تو گر نگاه
افتد، ز رفعت تو کلاه از سر خیال
روزی اگر که حُسن مجسم شود، تویی
هم مظهر جلالی و هم مظهر جمال
زُهدان کائنات زآوردنت عقیم
قد فلک ز پرورش مثل تو هلال
خم شد پدر که بوسه به دستت زند زعشق
یعنی که در برابر تو میم گشت دال
نشناخت قدر و منزلتت را بجز علی
آنسان که قدر ومنزلتش غیر ذوالجلال
دربان بارگاه شما صد یمن، اویس
بانوی من غلام تو، صد حبشه بلال
ماه نگاه روشنتای خوب، بی غروب
خورشید چشمهای توای مهر، بی زوال
تو بین آسمان وزمین در ترددی
وا کردهای به سمت خدا راه اتصال
تو فتح کردهای قلل شرق و غرب را
جولانگه تو مرز جنوب است تا شمال
عطر تو در تمام جهان منتشر شده است
آیا شما دوباره تکان داده اید شال
پیچیده است صیت سماواتی شما
از شرق نجد یکسره تا غرب پرتغال
سادات بوده اند همیشه علم بدست
پیر خمین تا اسد آباد را جمال
تاریخ شیعه را شُرفا سرخ کرده اند
از کربلا شروع شد این قصه قتال
در عصر ما گر از شُرفا پرسی ام بفخر
ماه خمین و خامنه را آورم مثال
فرزند تو ز خانه برون کرد شاه را
بت را شکست بت شکن فاطمی خصال
فرزند تو شکست طلسم یهود را
میآرد ارمغان به رژیم ستم زوال
سید حسن که نصرِ اِله است یاورش
فرزند تست فاتح صد قله محال
فرزند تو علم به کف استاده مثل کوه
تا خاک پر شود ز شکوه علی وآل
فرزند توست منجی انسان بی پناه
روز ظهور میرود از قلب تو ملال
بر کائنات واسطه فیض حق تویی
نوشیدم از صراحی تو ساغر وصال
پل بستهای به عرش که انسان رسد به اوج
طی میشود به یاری تو وادی کمال
گفتی که مضجع تو نهان گردد و علی
بادرد و داغ امر تو را کرد امتثال
آرامگاه پاکت اگر میشد آشکار
میاوفتاد کعبه زهر دیده لا محال
خلقت ز آفرینش نورت شروع شد
ای اولین سروده خلاق بی مثال
ای خلقت نخست نباید ز روی جهل
سن تو را شمرد به مقیاس ماه و سال
شیعه برد بدامن تو دست التجا
سیراب اهل سنت از آن کوثر زلال
تو محور وفاق تمام مذاهبی
نام تو رمز وحدت و تقریب و اعتدال
داریم اختلاف فراوان، ولی ز عشق
تا میرسد به نام تو کم میشود جدال
بر ما ائمه حجت حقند، تو، ولی
بر هفت و چار حجت خلاق لایزال
گستردهای چنان به جهان پر که کائنات
محواست زیر سایه توای فرشته بال
تو تکیه گاه حیدر کرار بودهای
چون تکیه بر صلابت تو میدهد جبال
سیده نساء جهان مریم است تو
هم سرور نسایی و هم برتر از رجال
** علی داوودی
شب، ماه، غم! چه حال و هوایی است در سکوت
بغض است و بغض! زمزمههایی ست در سکوت
این آسمان تیره سیه پوش داغ کیست
این راز سر به مهر صدایی ست در سکوت
در سوخت خانه سوخت دلم سوخت بی صدا
دم بر نیارم که عزایی ست در سکوت
قرآن اهلبیت لگدکوب اشقیاست
در خانه ام که کرب و بلایی ست در سکوت
ما از نژاد اشک که فرزند گریه ایم
در این سرا که نوحه سرایی ست در سکوت
چشمم به میخ میخورد و میخورد مرا
این میخ میخ میخ چرایی ست در سکوت
ای رنج پیر خانهای ماتم جوان
دردیم و صبر اگر که شفایی است در سکوت
عمریست در کنار تو پهلو شکستهایم
همسایه را امید دعایی ست در سکوت
ای عشق مدفن تو کدامین ستاره است
چشم علی اشاره به جایی ست در سکوت
** محمود اکرامیفر
وش شیطان کر، شقایق میشویم
فی سبیل الله عاشق میشویم
عشق یعنی ما گرفتار همیم
دشمنان هم طرفدار همین
انتشار بغض و لبخند است عشق
اولین لطف خداوند است عشق
هرچه میخواهد دلش آن میکند
میکشد ما را و کتمان میکند
عشق غیر از تاولی پر درد نیست
هرکس این تاول ندارد مرد نیست
عشق یعنی سوز و ساز توعلی
آسمان مهر نمازتو علی
هر که در عشق علی گم میشود
مثل گل محبوب مردم میشود
ای هزاران ماه یک یک فانوس تو
آسمان خاکستر ققنوس تو
ای درختان پیش رویت سربزیر
هفت اقیانوس در چشمت اسیر
ای سر خورشید روی دامنت
آسمان یک گوشهی پیراهنت
با من از زخم سپیداران بگو
از مزار روشن باران بگو
باز گو آن ماه تا پیدا کجاست
هان مزارحضرت زهرا کجاست
باز هم یک روز باران میشود
هرچه میخواهد خدا آن میشود
گوش شیطان کر، شقایق میشویم
فی سبیل الله عاشق میشویم
گفته بودم موج نه دریاست عشق
گفته بودم سخت بی پرواست عشق
گفته بودم عشق دردی بی دوست
علت عاشق زعلتها جداست
لیکن اکنون خسته از آن میشوم
زان همه گفتن پشیمان میشوم
فاش میگویم به آواز بلند
وارثان دردهای ارجمند
گرچه توفانیترین دریاست عشق
خاک پای حضرت زهراست عشق
حضرت زهرا گل لبخند ماست
حضرت زهرا پل پیوند ماست
حضرت زهرا طلوعی دیگر است
حضرت زهرا شروعی پرپر است
حضرت زهرا خدای عاشقی ست
ابتدا و انتهای عاشقی ست
** علیرضا قزوه
روح منا، قلب منا، جان من
سرو سهی، چون تو ندارد چمن
نام تو را گفتم و گل شد دهان
ای گل نام تو گلاب سخن
تا سخن از ستر و عفاف شماست
گل به تنش کرده یکی پیرهن
باز که من این همه دورم ز خویش
کیست برونم برد از خویشتن؟
در دل من کیست به جوش و خروش
کاین همه دُر ریخته است از دهن
مفتعلن مفتعلن خوانم و
از همگان دل بربایم به فن
تن تتنا گویم و تن بگسلم
تا رهم از این تن و از تن تتن
ای دلکم تا کی باشی به بند؟
وز دلکان تا کی گویی سخن؟
تا که به خواری نرسی در گناه
از دل خود هر دم خاری بکن
از دل محراب برون میزنم
مست سوی میکده خواهم شدن
خسته ز محرابم و از میکده
کیست یکی دست بگیرد زمن؟
دست بگیر از من،ای ماه ماه
داده تو را لطف سخن، ذوالمنن
دوست تو را حضرت پروردگار
دشمن تو کیست؟ همان اهرمن
باد، سر کوی تو، چون بگذرد
کیست؟ یقینا که سهیل یمن
ذکر تو رفته ست به ماچین و چین
نام تو پیچیده به ملک ختن
یاد تو مهری است به هر خانهای
نام تو ماهی است به هر انجمن
ظن و گمان، پی به تو هرگز نبر
دای زن پاکیزهی پاکیزه ظن
گر نشوم خاک شهیدان تو
تیغ جنون! گردن من را بزن
سنت اسلام همان مهر توست
مهر تو آداب و رسوم و سنن
گر وطنی هست مرا کوی تو ست
ما که غریببم، غریب وطن
جز تو که ام حسن و زینبی
نیست زنی شهره به خُلق حَسن
از صدف خاک برونی چو ماه
ماهی و پنهان شدهای در کفن
سیدهی هر دو جهان! ماه حُسن!
مادر سادات و حسین (ع) و حسن (ع)
** محمد شکری فرد
شاید زبانحال مولا علی (ع) در آخرین ساعات عمر
حضرت فاطمه (س) بر بالین ایشان باشد.
نذر غربت امیرالمومنین (ع)
وداع با تو در آغاز راه میگویم
تو میروی غم خود را به «چاه» میگویم
به روزهای پس از تو تباه میگویم
مدام، «بانوی آیینه»! «آه» میگویم
چقدر زود گل «یاس» من، خمیده شدی!
برای پر زدن از خاک برگزیده شدی!
چگونه بی تو من این عمر را به سر ببرم؟!
تن تکیدهی خود را به سمت «در» ببرم؟!
مقدر است که غمهای بیشتر ببرم
بعید نیست اگر دست بر کمر ببرم
ببین که زانوی غم در بغل گرفته «علی»
نرو که راه به روی اجل گرفته «علی»
میان مردم آتش پرست در کوچه
بگو چه بر سر تو آمده ست، در کوچه؟!
که بود راه به روی تو بست، در کوچه؟!
اگر چه حرمت «حیدر» شکست در کوچه
یقین که «فاطمه» جان پهلویت شکسته نبود
اگر که دست «علی» بین کوچه بسته نبود
اگر چه در دلت از دشمنان غضب داری
و از جراحتشان مدتی ست تب داری
نه روز داری از این دردها نه شب داری
هنوز مثل همیشه دعا به لب داری
حکایت تو و دریای بی کرانه یکی ست
تو خود شبیه خودی، چون تو در زمانه یکی ست
قرار بود که من غمگسار تو باشم
که تو قرار من و من قرار تو باشم
همیشه - در غم و شادی- کنار تو باشم
نه اینکه تا به ابد سوگوار تو باشم
قرار بود؛ ولی «میخ پشت در» نگذاشت
و نالههای تو بر دشمنان اثر نگذاشت
** مجتبی باقی
آیینهی جمال روی خداوند فاطمه ست
مخلوق بیبدیل و همانند «فاطمه»ست
بانوی آب و آینه و نور و بندگی
تفسیر کوثرانهی دلبند «فاطمه» ست
در سورهی مقدس کانون زندگی
دریای عشق و آیهی لبخند «فاطمه»ست
تندیس حجب و جلوهی صبر و امید را
گویاترین نشانه و مانند «فاطمه» ست
اعجاز نام حضرت مادر همیشگیست
مشکلگشا و فاتح هر بند «فاطمه» ست
در روز حشر کاش چو پرسم شفیع کیست؟
جِن و ملک، به شوق بگویند «فاطمه»ست
نامش شکوه بندگی و اسم اعظم است
در هر غزل، کلام خوشایند «فاطمه» ست
** محمدمهدی عبداللهی
نَفسی عَلی زَفَراتِها مَحبوسَةٌ
یا لَیتَها خَرَجَت مَعَ الزَفَراتِ
لا خَیرَ بَعدَکَ فی الحَیاةِ وَإِنَّما
أَبکی مَخافَةَ أَن تَطولَ حَیاتی
بهانه تو گرفتم تویی بهانه من
شمیم نام تو جاری به هر ترانه من
ظهور نور تو را دارم آرزو امشب
فروغ چشم منی و چراغ خانه من
ببین که ناز تو را میکشم، بمان! بانو!
به قدر لحظهای آخر در آشیانه من
بمان برای حسین و حسن تسلا باش
برای خاطر زینب، بمان یگانه من
هنوز در دل آن کوچه سار میلرزد
شبیه عرش معلا دوباره شانه من
تویی بهانه چشمان ابری حیدر
تویی دلیل همه گریه شبانه من
غریب رفتی و ماندهست در شب کوچت
فشار زخم تو بر زخم تازیانه من
به جز علی نشناسد کسی تو را زهرا
تویی تو لیلة الاسرار بی نشانه من
همیشه زخم فدک تازه میشود آری
همیشه یاد تو باشد در آشیانه من
به احترام تو خواندم نماز شعلهوری
حقیقت است که آتش گرفته خانه من؟
انتهای پیام/