سفارش دختر دانشجو بعد از شهادتش
گروه فرهنگی خبرگزاری آنا ـ فاطمه ملکی: پدر خانواده کارگر نانوایی و راننده تاکسی بود. با نذر و نیاز تنها دخترشان را از خداوند گرفته بودند. دختری که ۱۴ سال پیش در سفر جهادی دانشجویی بر اثر سانحه رانندگی آسمانی شد. و امروز مادری که بیمار شده، حتی توان شنیدن اسم دخترش را ندارد و بیاختیار اشک میریزد. وضعیت روحی مادر بعد از گذشت ۱۴ سال تعریفی ندارد. حتی در تماس تلفنی عذرخواهی میکند که نمیتواند درباره تنها فرزندش صحبت کند.
از پدر جهادگر آسمانی «سیده اعظم افضلی» میخواهیم درباره تنها دختر شهیدهشان حرف بزند، و با لهجه شیرازی اینگونه از دخترش میگوید: «دخترم به قدری با حیا بود که حتی در خانه لباس مناسب میپوشید. با بعضی از دخترهای امروزی فرق داشت. قرآنخوان و نمازخوان بود. شعر میگفت و بیشتر شعرهایش در مدح اهل بیت(ع) و امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی و شهدا بود. من هر چه از خوبیهای دخترم بگویم کم گفتهام. آنقدر خوب که به مقام شهادت رسید.»
** قبل از شهادت در مسیر شهدا بود
سیدعلی افضلی درباره روحیات تنها دخترش بیان میکند: «با اینکه وضعیت مالی خوبی نداشتیم اما دخترم دغدغه نیازمندان و محرومان را داشت. هر کاری که میتوانست در اردوهای جهادی انجام میداد. خیلی وقتها به زیارت مزار شهدا میرفت. قبل از شهادتش از شهدا و زندگی جاودانهشان برایمان میگفت. زندگینامه شهدا را میخواند و به حالشان غبطه میخورد.»
** مراسم عروسی نرفت تا به اردوی جهادی برسد
پدر شهیده افضلی درباره اعزام تنها دخترش به اردوی جهادی میگوید: «من و همسرم خیلی خوشحال بودیم که تنها دخترمان توانسته بود راهی دانشگاه شود. او خواستگار هم داشت و منتظر بودیم که دخترمان را راهی خانه بخت کنیم. سال دوم دانشگاه را تمام کرده بود و میخواست در سال سوم درس بخواند. مرداد ماه ۸۷ دخترم به مادرش گفته بود که یک طرح جهادی آمده که دانشجویان رشته گیاهپزشکی میتوانند در این طرح شرکت کنند و به مشهد مقدس بروند. دخترم به شوق زیارت امام رضا(ع) و شرکت در این طرح جهادی، با سایر دانشجویان عازم شدند. آنها حتی در ابتدای این سفر به زیارت شهدای گمنام رفته بودند و دخترم یک طرحی برای مزار شهدای گمنام مرودشت ارائه داده بود که بر اثر سانحه رانندگی در جاده پتروشیمی مرودشت، اعظمسادات و فاطمه فلاحی باهم به شهادت رسیدند و اجرای طرح مزار شهدای گمنام هم ناتمام ماند.»
همزمان با اعزام اعظمسادات به اردوی جهادی در مرداد ماه ۸۷ دو مراسم عروسی در نزدیکانشان داشتند؛ یکی عروسی عموی اعظم سادات و دیگری دخترخاله وی. این جهادگر حتی به خاطر حضور در اردوی جهادی از شرکت در مراسم عروسی چشمپوشی کرد و به اردوی جهادی رفت.
پدر شهیده افضلی که راننده تاکسی است، درباره خبر شهادت تنها فرزندش میگوید: ۸ مرداد دخترم به شهادت رسیده بود. ساعت ۱۲ شب برای مسافرکشی از منزل خارج شده بودم که از سپاه مرودشت با منزلمان تماس گرفتند و خبر تصادف را به همسرم اطلاع دادند. من و همسرم وابستگی زیادی به تنها دخترمان داشتیم. همسرم در طول این سالها خیلی غصه خورد تا اینکه ۷ سال بعد از این غم بزرگ، سکته کرد و اکنون هم معلولیت جسمی دارد. او به خاطر آسیب روحی حتی نمیتواند درباره دخترمان حرف بزند.
** سفارش دخترم بعد از شهادتش
سیدعلی افضلی گلهگذاری از برخی کملطفیها دارد. او میگوید: من و همسرم داغ سنگینی را تحمل کردیم و حال و روز خوشی ندارم. در این چند سال کسی به ما سر نمیزند و نمیگوید که ما زنده هستیم یا مرده. اگر در خانه باشیم، کسی به جز یکی از دوستان اعظم سادات در خانهمان را نمیزند.
وی به اتفاق جالبی که منجر به سرکشی همکلاسی و دوست اعظمسادات از خانواده شهید شده، اشاره میکند و میگوید: یکی از دوستان اعظمسادات به نام فاطمه خانم، که عضو بسیج و از دوستان دوره دانشجویی دخترم است، هر هفته به ما سر میزند. طوری که وابستگی به ما پیدا کرده است. فاطمه خانم به لحاظ اعتقادی کمتر از اعظم نیست. وی برایمان تعریف کرد: سیدهاعظم در عالم خواب به من سفارش کرد و گفت «تا وقتی که مادرم زنده است، برو به مادرم سر بزن.»
** درباره شهید
جهادگر آسمانی «سیدهاعظم افضلی» متولد دی ماه ۶۴ بود. وی سال دوم دوره کارشناسی دانشگاه در رشته گیاهپزشکی را پشت سر گذاشته بود. اعظمسادات مرداد ۸۷ در گروه جهادی هجرت دانشجویی شرکت کرد که عازم مشهد مقدس بودند. این کاروان دانشجویی روز هشتم مردادماه در جاده پتروشیمی شهرستان مرودشت استان فارس دچار سانحه میشوند و اعظم سادات به همراه دوستش فاطمه فلاحی به شهادت میرسند. مزار این جهادگران آسمانی در مرودشت است.
انتهای پیام/