زانوی ادب رئیس ساواک مقابل «شهید نواب صفوی»
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر خاطره یکی از معدود واکنشهایی است که در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه رشد فزاینده وابستگی کشور انجام پذیرفت. آن واکنش، اقدام مسلحانه گروه فداییان اسلام علیه حسین علاء نخست وزیر وقت و مجری پیوستن ایران به پیمان نظامی بغداد (سنتو) بود.
«حسین علاء» برای شرکت درمراسم ختم سیدمصطفی کاشانی نماینده مجلس شورای ملی درمیان محافظین خود وارد مسجد شد. مظفر ذوالقدرعضو فداییان اسلام خود را ازمیان جمعیت به او رساند و تیری را به سمتش شلیک کرد این تیرفقط جراحت سطحی به سرعلاء وارد کرد. پس از آن تیر دوم درلوله اسلحه گیرکرد و مأموران ذوالقدررا دستگیرکردند. علاء که از این سوءقصد جان سالم به در برده بود، فردای آن روز برای امضای پیمان نظامی بغداد به عراق رفت.
برای واکاوی آن روز ها سراغ «محمدمهدی عبدخدایی» دبیرکل فداییان اسلام رفتیم که یکی از اعضای نوجوان آن روزهای فداییان و پیر امروز فداییان است.
مشروح گفتگوی عبدخدایی با خبرنگار آنا را در ادامه میخوانید.
** بفرمایید علل مطرح شدن پیمان سنتو چه بود؟ و چرا با مخالفت شدید فدائیان اسلام مواجه گشت؟
نخستین اسم پیمان سنتو «پیمان نظامی بغداد» بود و بعداً به پیمان سنتو معروف شد، این پیمان میان، ایران، ترکیه، عراق، پاکستان و انگلستان منعقد شد.
آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوم چند طرح پیاده کردند؛ از جمله طرح نظامی و بازسازی برای اروپا و جنوب شرقی آسیا و خاورمیانه. طرح نظامی آمریکا در اروپا «پیمان ناتو» بود. همین پیمانی که امروز میبینید، البته شورویها هم در مقابل آمریکاییها «پیمان ورشو» را به وجود آوردند که اروپای شرقی هم عضوش بود. بعد از فروپاشی کمونیسم و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پیمان ورشو،هم خود به خود منحل شد.
پیمان دیگر نظامی، «پیمان سیتو» یا پیمان آسیای جنوب شرقی بود، اولین کسی که شوروی را کشور پشت دیوار آهنین لقب داد سر وینستن چرچیل بود، کشورهای غرب و در رأس آنها، آمریکا، تصمیم داشتند که شوروی کشورهایی را که آن روز داعیه سوسیالیسم، داشتند محاصره نظامی کند؛ یعنی در طول مرزهایی که به مرزهای شوروی یا اقمار شوروی وابسته میشود نیروهای نظامی غرب صف آرایی کنند، از اروپای شرقی گرفته تا جنوب شرقی آسيا احزابی که در آمریکا سر کار بودند، مخصوصا حزب جمهوریخواه که رئیس جمهور آمریکا ژنرال «دوایت دیوید آیزنهاور» از آن حزب انتخاب شده بود و معاون او ریچارد نیکسون و وزیر خارجهاش جان فوسترهالی بود، اینها نظریهای داشتند که عبارت بود از نگهداشتن دنیا بر لب پرتگاه جنگ برای پرهیز از جنگ، برای اینکه خشونتهای جنگ جهانی سوم از جنگ جهانی دوم به مراتب شدیدتر خواهد بود، در اواخر جنگ جهانی دوم بر سر مردم ژاپن بمب اتم انداختند؛ میگفتند باید دنیا را مسلح کرد تا یک طرف از نیروی طرف مقابل خودش بترسد و جنگی را آغاز نکند، نگهداری دنیا برلب پرتگاه جنگ برای پرهبراز جنگ جهانی سوم برای همین پیمانهای نظامی به وجود آمد.
آمریکاییها برای اروپاییها طرح مارشال را داشتند، برای کشورهای جهان سوم، «اصل چهار ترومن» را داشتند. طرح مارشال، به منظور بازسازی اروپا پس از جنگ بود. «اصل چهار ترومن» برای کمک به کشورهای عقب مانده از نظر کشاورزی و بعضاً صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم بود، آمریکاییها پیمان نظامی ناتو و سیتو را منعقد کرده بودند، پیمان دیگری هم قرار بود منعقد بشود که ایران هم عضو آن پیمان باشد. علتش هم این بود که از مرز اروپای شرقی تا مرزهای آسیای جنوب شرقی که به ویتنام و کره منتهی میشد، یک خلا وجود داشت. این وسط به نام خاورمیانه که در رأس این خلاء، از نظر راههای نظامی یا سوق الجیشی ایران بود که در مرکز این راهها قرار داشت، به علت اینکه بخشی از ترکیه اروپایی و بخشی آسیایی است عضو پیمان ناتو بود.
پاکستان عضو پیمان سیتو بود. ایران و عراق اما عضو هیچ پیمان نظامی نبودند، این طرح مربوط به زمان رزم آرا است، در حقیقت، این طرح به بعد از جنگ جهانی دوم یعنی سال ۴۷ ـ ۱۹۴۶میلادی یا شاید سال ۱۹۴۸ مربوط است.
در روزهایی که صهیونیستها حکومت اسرائیل را تشکیل دادند. به علت ناآرامیها در خاورمیانه و ضعف دولتهای مرکزی این طرح پیاده نشد، البته یک موقعی میخواستند در مصر به اجرا در بیاورند و فاروق را که پادشاه مصربود، خلیفه کشورهای اسلامی کنند که در مصر به دست ژنرال نجیب کودتا شد و نوعى ناسيوناليسم عربى حاکم شد؛ در آنجا هم آنها طرفدار بیطرفی بودند، ضمناً به علت تضاد غرب و شرق نهضتی از مردان آزاده در حال شکل گیری بود، شخصیتهایی مثل جواهر لعل نهرو و احمد سوکارنو در کشورهای غیر متعهد و کشورهای بیطرف، البته بیطرفی با عدم تعهد فرق میکند در این کشورهای غیر متعهد معمولاً شرق نفوذ داشت اتحاد جماهیر شوروی نفوذ داشت؛ چون شعارهایی که داده میشد به نفع آنها بود آن موقع هم روسها، در برابر آمریکا برای خودشان یک ابر قدرت بودند درست است که میگفتند پنج قدرت در دنیا وجود دارد؛ اما در حقیقت، دو قدرت وجود داشت یکی آمریکا، یکی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
انگلستان به علت ضربههای اقتصادی و نظامی عظیمی که از جنگ جهانی دوم متحمل شده بود، دیگر آن قدرتمند سابق نبود؛ فرانسه هم همینطور؛ به همین جهت کشورهایی که زیر سیطرۀ آنها بودند و اینها استعمارشان میکردند یکی پس از دیگری داعیۀ آزادی خواهی داشتند و مستقل میشدند. میتوانیم دهههای ۲۰ و ۳۰ را دهههای رهایی ملتهای تحت استعمار از حاکمیتهای سلطهجو بدانیم.
به همین جهت میبینیم هر کشوری که آزاد و مستقل میشود، در سازمان ملل کرسی پیدا میکند، اما خیلی از کشورها استقلال نداشتند چرا؟ علتش پیمانهای تحمیل شده بر آنهاست. بعد از جنگ جهانی دوم چرا آمریکاییها به پیمانهای نظامی توجه دارند؟ و چرا کنسرسیوم نفت را به وجود میآورند؟ چرا کودتا میکنند؟ کودتا در ایران و کشورهای دیگر خودش یک مساله قابل تحقیق است.
به نظر من علتش این هست که انگلستان بعد از جنگ جهانی دوّم با انگلستان قبل از جنگ جهانی اوّل فرق میکند، انگلستان قبل از جنگ جهانی اوّل کمپانی هند شرقی را دارد و در هندوستان نایب السلطنه دارد، در کشورهایی نظیر سريلانكا صاحب نفوذ است، در خاورمیانه، مصر، عراق، عربستان اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس را دارد؛ در بعد از جنگ جهانی دوم اینها را نمیتواند زیرا حفظ کند حفظ اینها مسئله است.
این کشورها نیاز به نیرو و سرمایه گذاری دارند. انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم صنایع سنگینش ازهم پاشیده شد، بمبارانهای هیتلر بسیاری از آنها را از میان برد، برای بازسازی صنایع نیازمند کمک اقتصادی بود پس چگونه میتوانست کشورهای زیر سلطهاش را حفظ کند؟
به همین جهت میبینیم، که آمریکاییها با طرح مارشال از نظر اقتصادی به کمک انگلیسیها میآیند و به قول برتراند راسل در ۸۰٪ صنایع بزرگ انگلستان سرمایهگذاری میکنند، در حال حاضر هم چنانچه بررسی کنید درمییابید با اینکه بیش از نیم قرن از پایان جنگ جهانی دوم میگذرد عموماً شرکتهای کشور انگلستان شرکای آمریکایی دارند.
این پیمان حاکمیت غرب را مسجّل میکرد، ایران و عراق و پاکستان را وادار میکرد با سرمایههای ملی خود از غرب اسلحه بخرند و کارشناسان آمریکایی راهی این کشورها بشوند و افسران نظامی آمریکا به عنوان آموزش نظامی به این کشورها بیایند، که آن روزها میگفتند بعضی از کارشناسان آمریکایی در ایران تا بیست هزار دلار از خزانه این ملت حقوق میگیرند!! چنین نبود که بگوییم یک جریانی بود و تمام شد.
اما به مرور قرار شد این خلا در زمان علاء پر شود. «حسین علاء» هم نیاز به معرفی ندارد؛ از ماسونهای قدیمی و نزدیکان محمدرضا شاه و مورد توجه انگلیسیها بود، از آنجا که انگلیسیها میخواستند کشورهایی را که زیر سلطه دارند، به دامان آمریکا بیندازند تا منافع خودشان هم تا اندازهای حفظ شود، خیلی از ماسونها با آمریکاییها همکاری میکردند. این یک واقعیت است.
** مواضع فداییان اسلام در برابر پیمان سنتو چه بود؟
شهید نواب صفوی اعلامیهای داد به این مضمون که ملت ایران حاضر نیست وارد اردوگاههای نظامی بشود و ما حاضر نیستیم به خاطر منافع شوروی در مقابل آمریکا و غرب بایستیم و یا به خاطر منافع آمریکا، با شوروی بجنگیم. ما ملت بیطرف و غیر متعهدی هستیم. این اعلامیه یک هشدار بود؛ اما حاکمیت کار خودش را میکرد. غرب هم تصور میکرد که فدائیان اسلام یک گروه صرفاً مذهبی هستند. البته ارزیابی آنها آن روز در مورد قدرت فدائیان اسلام تا اندازهای درست بود؛ چرا که به علت مسکوت ماندن جریان نهضت نفت، نیروهای مردمی هم از هم پاشیده شده بودند. نوعی حالت انزواطلبی در جوانها به وجود آمده بود. بسیج جوانها برای یک نبرد سرنوشت ساز غیر ممکن به نظر میرسید. سازمان نظامی افسران حزب توده، با ۶۲۸ افسر و درجهدار کشف شده بود. چند تن از رهبران حزب توده دستگير شده بودند. جبهۀ ملی به داخل خانهها رفته بود و حرفی نمیزد.
بعضی از رؤسای جبهه ملی مثل «دکتر کریم سنجابی» از وزارت علوم حقوق میگرفتند. «دکتر شایگان»، که به سه سال زندان محکوم شده بود، در حال تقاضای عفو از شاه بود تا آزاد شود و به آمریکا برای زندگی برود. مهندس رضوی و سرتیپ ریاحی هیچ کدام داعیهای نداشتند. در آن فضا، ملییون بر سر کار نبودند و مذهبیون سنتی معتقد به عدم دخالت در سیاست بودند. برای آنها مسلّم بود که هیچ حرکتی نمیتواند مانع انعقاد این پیمان بشود. اما، ما هم برای خودمان آرمانخواه بودیم. نمیتوانستیم حضور آمریکا را تحمل کنیم. «اصل چهار ترومن» را شاهد بودیم. حضور گسترده مستشاران نظامی آمریکایی را، که بعد از پیمان به ایران آمدند، پیشبینی میکردیم و نمیتوانستیم آن را تحمّل کنیم.
هنوز اعلامیه پیمان نظامی بغداد و رفتن علاء به بغداد مطرح نشده بود. هرچند این موضوع هم ترفندی بود تا رژیم ما را هم سرکوب کند، اوّل ما را ضد ارزش نشان بدهد و بعد هم سرکوبمان کند. ضد ارزش کردن ما به وسیلهٔ روزنامهها و مجلات، از اینجا آغاز شد که مجلهای به نام «آشفته» منتشر میشد که مدیرش «عماد عصار» بود، ما یک مرتبه دیدیم که این شخص شروع به انتشار سلسله مقالاتی کرد با مضامینی از این قبیل که من سرکلاس درس بودم، استاد درس میداد، اوّلین سخنش این بود که صفویه سید نبودند.
در حالی که نواب صفوی از طرف مادری نواب صفوی است، از طرف پدر میرلوحی است. آنها میخواستند این را موارد را طرح کنند که نواب صفوی سید نیست.
مجله خواندنیها شروع کرد به چاپ مقالاتی به قلم محمد حسن حائرینیا، تحت این عنوان که «رزم آرا» تقریبا یک جنگ روانی علیه ما، قبل از اعلام انعقاد پیمان بغداد آغاز کرده است. در این دوران در مجلس لایحه عفو خلیل طهماسبی مجددا مطرح شد، در زمان دکتر مصدق ماده واحدهای به مجلس رفته بود با این مضمون که «چون خیانت حاج علی رزم آرا به ملت ایران مسلم است، چنانکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد، به موجب این ماده واحده مورد عفو قرار میگیرد» و خلیل طهماسبی آزاد شده بود.
حالانمایندگان مجلس در فکر تهیه ماده واحدهای بودند که آن ماده واحده را لغو کنند. از طریق علی معتمدی معاون نخست وزیر به علاء پیغام داد صلاحش نیست این ماده واحده را به مجلس ببرند.
زمانی که سخن از پیمان نظامی بود؛ تیمور بختیار که آن زمان فرمانده نظامی تهران، فرمانده راه آهن سراسری و فرمانده لشکر ۲زرهی بود توسط شهید نواب احضار شد؛ جلسه در منزل پدر زن نواب صفوی در خیابان خیام نزدیک میدان امام حسین تشکیل شد، اتاقی بود که از کف حیاط پله میخورد. در واقع زیرزمین بود. قبل از اینکه بختیار بیاید، مرحوم نواب دستور داد یک اسلحه کلت را خشابش را در آوردند، گذاشتند روی طاقچه. بختیارآمد، من بودم، طهماسبی و نواب صفوی بود و سید محمد واحدی.
وقتی بختیار وارد این خانه شد و این پله های گود را طی کرد، آمد توى اتاق، برای حفاظت جانش سربازهایش در فواصل دو متر به دو متر ایستادند، مرحوم طهماسبی گفت: تیمسار اجازه بدهند سربازها بیایند کنار ما بنشینند. چون آقا خوششان نمیآید؟ بختیار با لحن غرور آمیزی گفت: مرخص هستند بعد این دستور سربازها بیرون خانه رفتند.
بختیار وقتی وارد شد، چشمش به اسلحه کلت افتاد. گفت: آقایان اسلحه هم که دارند، هفتتیر قاچاق هم توی خانۀ آقایان پیدا میشود. مرحوم نواب گفت: گاهی دوستان ما با این سلاحها تمرین میکنند که اگر یک روزی خواستند شهید بشوند مردانه شهید شوند. آنجا یادم هست مرحوم نواب صفوی سخن را این طور شروع کرد: به شاه بگویید پدرش نتوانست با اسلام بجنگد و او هم نمیتواند با اسلام بجنگد، ما به عنوان مسلمان در سنگر این مملکت نشستهایم ما مخالف پیمانهای نظامی هستیم.
شاید او ده، دوازده دقیقه با نواب صفوی صحبت کرد. من تک تک کلماتش یادم نیست اما حاصل حرفهایش این بود که ما اجازه نمیدهیم ایران وارد اردوگاههای غرب یا شرق بشود.
بختیار گفت: «ما على الرسول الا البلاغ» {بر رسولان پیام رسانی باشد و بس} البته بختیار وقتی وارد شد اول با قوطی سیگارش بازی میکرد. بعد وقتی نواب صفوی صحبت میکرد کم کم خیره شد به نواب صفوی قوطی سیگارش را زمین گذاشت، چهار زانو نشست مؤدبتر شد. یادم هست بختیار روبروی نواب صفوی نشسته بود، من دم در نشسته بودم، خلیل طهماسبی سید محمد واحدی کنار من نشسته بودند. الآن آن قیافه وحشت زده بختیار، که رو در روی این سید قرار گرفته بود در نظرم است.
بختیار گفت: ما نمیخواهیم با اسلام بجنگیم؛ به اعلیحضرت پیام شما را میرسانم. نواب اخطارش را تمام کرد. بعد بختیار وقتی میخواست برود، خم شد دست نواب صفوی را ببوسد با اینکه اخطار شنیده بود. نواب صفوی تقریباً تسلط روحی بر بختیار پیدا کرده بود. عدهای میگفتند: نواب صفوی هیپنوتیسم میکند. شخصیت بختیار را مچاله کرد و گذاشت کنار. شخصیت بختیار خرد شد. من شاید صدای شکستن دیوارههای مغزش را امروز پس از ۴۲ سال میشنوم.
چند روزی نگذشته بود که دیدیم در روزنامهها اعلام کردند. حسین علاء برای امضای پیمان نظامی بغداد که اعضای آن عبارت بودند از پاکستان، ترکیه ،عراق،انگلستان و ایران به بغداد میرود.
انتهای پیام/