«دگردیسی نظام تک قطبی» و افول هژمونی لیبرالیستی آمریکا
گروه منطقه و جهان خبرگزاری آنا؛ زهرا کریمی: بسیاری از نظریه پردازان حوزه علوم سیاسی از منظرهای مختلف به مقوله افول آمریکا پرداخته اند. عدهای معتقد هستند رشد کشورهای رقیب مانند چین، اعضای اتحادیه اروپا و اعضای بریکس باعث شده آمریکا در مقام مقایسه و در ایفای نقش بین المللی در سطح پایینتری نسبت به گذشته قرار بگیرد.
اما عدهای دیگر نظرشان این است که افول آمریکا بیشتر از اینکه ناشی از رشد سایر قدرتها باشد ناشی از ناکارآمدی نهادهای آمریکایی و امری داخلی است.با تمام این احوالات می توان گفت یکجانبه گرایی و درگیری های پایان ناپذیر آمریکا در حوزه های مختلف جغرافیایی عامل اصلی افول آمریکاست.
بنابراین افول آمریکا تابعی از «هزینه های پایان ناپذیر نظامی و امنیتی» می باشد. براین اساس ایالات متحده برای افزایش و ارتقای موقعیت خود از ساز و کارهای مربوط به جنگ، عملیات نظامی و مأموریتهای پر مخاطره بهره می گیرد چنین اقداماتی منجر به اعتیاد ایالات متحده به جنگ شده است.
این اعتیاد به جنگ که بخشی از هویت آمریکایی است، مبتنی بر استراتژی های بلندپروازانهای می باشد که حاکمیت و اقتدار سیاسی بسیاری از کشورها را خدشه دار ساخته و می سازد.
اقدامات نظامی آمریکا در محیط پیرامونی هزینه های راهبردی زیادی را برای واحدهای سیاسی به وجود آورده است. نظامی گری، بیثباتی سیاسی و بحران های پایان ناپذیر را می توان پیامدهای امنیتی مبتنی بر یکجانبه گرایی و مداخله گرایی آمریکا به شمار آورد.
به همین دلیل است که هژمونی لیبرال آمریکایی علاوه بر اینکه موجب شکل گیری بحران های منطقه ای پایان ناپذیر می شود، زمینه «گسترش چالش های راهبردی» بیشتری را نیز برای ایالات متحده فراهم می سازد.
بسیاری از نظریه پردازان جهان به این موضوع اذعان دارند که هزینه های ساختاری آمریکا بعد از جنگ سرد در مقایسه با قابلیت های تاکتیکی آن افزایش یافته است. نتیجه چنین فرآیندی کاهش قدرت آمریکا در مقایسه با سایر بازیگران بین المللی می باشد. موضوعی که رهبر معظم انقلاب نیز بارها و بارها به آن اشاره کردند.
ایشان در فرمایشات اخیر خود در دیدار با دانش آموزان بار دیگر به مسأله افول آمریکا پرداختند: «تا اوایل انقلاب، آمریکا قدرت مسلّط جهان بود، [ولی] امروز نیست؛ این یک فرق مهم است. امروز، آمریکا قدرت مسلّط جهان نیست؛ بسیاری از تحلیلگران سیاسی دنیا معتقدند که آمریکا دارد رو به افول میرود، ذرّهذرّه دارد آب میشود.
این را نه اینکه ما بگوییم؛ البتّه عقیدهی ما هم همین است امّا تحلیلگران سیاسی دنیا هم این را دارند میگویند. نشانههایش هم واضح است؛ مشکلات داخلی آمریکا بیسابقه است؛ هم مشکلات اقتصادیشان، هم مشکلات اجتماعیشان، هم مشکلات اخلاقیشان در داخل آمریکا؛ اختلافاتشان، دودستگیهای خونینشان، خطاهای محاسباتیشان در مسائل دنیا.»آنچه مسلم است در سالهای بعد از جنگ سرد، موقعیت آمریکا در سیاست و اقتصاد جهانی کاهش چشم گیری پیدا کرده؛ کاهش قدرت آمریکا در برابر دلار و طلا یکی از نشانه های بحران اقتصادی در این کشور است.
همچنین ایالات متحده در قرن بیست و یکم درگیر جنگهای بی پایانی در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و بسیاری از حوزه های جغرافیایی گردید.
جنگهایی که جز هزینه عایدی دیگری برای ایالات متحده نداشته است. رهبر انقلاب با بیان این موضوع شکستهای پی در پی آمریکا در غرب آسیا را ناشی از خطای محاسباتی دانستند و با ذکر مثالی در خصوص وضعیت افغانستان و عراق افزودند: «اینها بیست سال قبل مثلاً به افغانستان حمله کردند آن وقت طالبان سر کار بودند برای اینکه طالبان را ریشهکن کنند حمله کردند، خرج کردند، جنایت کردند، کشته دادند، چقدر کشتند، و امثال اینها، بیست سال در افغانستان ماندند، بعد از بیست سال افغانستان را تقدیم طالبان کردند آمدند بیرون! معنای این چیست؟
معنای این، خطای محاسباتی است دیگر. پیدا است دستگاه محاسباتی آمریکا دستگاه منظّم، مرتّب و دقیقی نیست دیگر. بد میفهمند مسائل را. بد میفهمند، و بر اساس آن هم بد عمل میکنند. یا به عراق حمله کردند، ناکام ماندند. این که امروز شما میبینید در عراق انتخابات میشود و یک عراقی [انتخاب میشود]، اینها که مورد نظر آمریکاییها نبود.
وقتی صدّام رفت، آمریکاییها یک نظامی را گذاشتند در رأس کشور عراق. بعد دیدند با نظامی نمیشود، او را برداشتند، یک غیر نظامی را گذاشتند آقای بِرمر در رأس عراق؛ یعنی کشور عراق به وسیلهی یک حکومت غیر عربی، غیر عراقی و آمریکایی باید اداره بشود!
قصدشان این نبود که عراق را رها کنند. بعد سعی کردند عوامل خودشان را سر کار بیاورند، بکلّی ناکام ماندند؛ هم در عراق ناکام ماندند، هم در سوریه ناکام ماندند، هم در لبنان ناکام ماندند.
این قرارداد اخیر لبنانیها با حکومت غاصب سر قضیّهی مرزهای دریایی منبع گاز و مانند اینها، شکست آمریکا بود؛ چون آمریکاییها آمدند وسط، خط معیّن کردند باید این جور باشد، این جور باشد، حزبالله زد زیر همهی اینها؛ [این] شکست آمریکا است.خب پیدا است که محاسباتشان محاسبات خطایی است.»همان گونه که رهبر انقلاب بیان کردند خروج غافلگیرکننده بایدن از افغانستان نشان داد که آمریکا برای جنگ و صلح فاقد شکلبندی تاکتیکی و راهبردی است. ایالات متحده در دهه های اخیر درگیر جنگهای بی سرانجام در غرب آسیا بوده، جنگهایی که مانند باتلاق آمریکا را گرفتار خود کردهاند.
رهبران آمریکا نیز به این امر معترفند به طوریکه جو بایدن در سند امنیت ملی ۲۰۲۱ اعلام نمود نیروهای خود را از حوزه های بحرانی جنوب غرب آسیا خارج خواهد ساخت و نیز در همان سند بر ضرورت پایان بخشیدن به جنگهای منطقهای غیرضروری تاکید کرد.
«جوزف نای» تئوریهپرداز نظریه قدرت نرم معتقد است روند رو به نزول قدرت نرم آمریکا از زمانی شروع شد که جورج دبلیو بوش رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال ۲۰۰۳ به کشور عراق حمله کرد. چراکه جنگهای آمریکا در عراق و افغانستان، پایبندی آمریکا به مفاهیمی مانند دموکراسی، حقوق بشر، جهان آزاد، آزادی بیان و بسیاری از ارزشهای دیگری که خود را پرچمدار آنها معرفی میکرد با سوالها و تردیدهای جدی مواجه کرد.
بدیهی است ایالات متحده دیگر ابرقدرت بیرقیبی که بعد از فروپاشی شوروی سابق بود نیست و سال به سال نشانههای بیشتری از کاهش قدرت آمریکا دیده میشود.
این موضوع حتی در خود آمریکا و در میان شهروندان این کشور هم مشهود است؛ در یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۱ از میان ۱۰۱۹ آمریکایی ۷۹ درصد اذعان کرده بودند که احساس میکنند آمریکا در حال فروپاشی است.
همانگونه که رهبر انقلاب نیز بیان کردند، مشکلات داخلی، مشکلات اقتصادی و اجتماعی آمریکا از نشانه های مشخص روند رو به افول آمریکاست.
براین اساس می توان مهمترین شاخصها و «نشانههای افول آمریکا» را به شرح ذیل عنوان کرد:
کاهش توان نظامی: در گزارش کمیسیون راهبرد دفاع ملی آمریکا که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده چنین آمده است: «برتری نظامی دیرپای آمریکا از بین رفته و حاشیه خطای راهبردی این کشور به طرز دلهرهآوری بالا رفته است. تردیدها درباره توانایی آمریکا برای بازداری دشمنان و در صورت لزوم غلبه بر آنها و همچنین پایبندی واشنگتن به تعهدات جهانیاش فزونی گرفته است.» مشکلات اجتماعی و داخلی: نشریه آتلانتیک چندی پیش در مقالهای با اشاره به مشکلات داخلی آمریکا نوشته بود که تنها ابرقدرت دنیا اکنون به یک دولت شکست خورده تبدیل شده است.
این نشریه تصریح کرده بود که هژمونی دیرپای آمریکا اکنون به دلیل ناآرامیهای اجتماعی، از بین رفتن حاکمیت سیاسی و پاسخ نامناسب به شیوع کرونا به لرزده درآمده است.
شکاف عظیم در توزیع ثروت، نقش پولهای فاسد در سیاست آمریکا، نژادپرستی سیستماتیک، کاهش اعتماد عمومی به دولت و دوقطبی شدن بیسابقه سیاست در آمریکا تنها برخی از مهمترین مشکلات داخلی آمریکا هستند.
مشکلات اقتصادی و کسری بودجه: کسری بودجه یکی از دلایلی است که افول هر قدرتی را به همراه خواهد داشت. دفتر بودجه کنگره آمریکا تیرماه سال گذشته پیشبینی کرده بود که کسری بودجه آمریکا در ماههای آینده از مرز ۳ تریلیارد دلار خواهد گذشت.
همچنین کارشناسان مسائل اقتصادی میگویند روند رو به کاهش سهم آمریکا در اقتصاد جهان بزرگترین تهدید برای دلار به عنوان ارز ذخیره به شمار میرود و هژمونی این ارز و بالتبع ساختار تحریمهای آمریکا را در معرض تهدید قرار میدهد.
شکافهای سیاسی، از هم گسیختگی های اجتماعی، رکود اقتصادی، تلفات وحشتناک کرونا و بسیاری از عوامل دیگر در سالهای اخیر موجب شده حتی مردم آمریکا به نحو بیسابقهای اعتمادشان را به سیستم حکومت کشورشان از دست بدهند و جذابیت تبلیغاتی الگوی غربی به شدت کاهش پیدا کند.آنچه مشخص است آمریکاییها از نظر ساختاری قطعا جایگاه خودشان را از دست دادهاند.
آنها به لحاظ نظری به دنبال مفهوم سازی شرایط نظام بینالملل هستند اما جایگاه سابق را نداشته و صرفا تلاش میکنند تا منافعشان را تامین کنند.
این افول و ناکارآمدی آمریکا در عرصه های بین المللی حاکی از آن است که «نظام تک قطبی» در حال دگردیسی می باشد. نظم نوینی که با ابرقدرت شدن آمریکا شکل گرفته بود جای خود را به نظم جدیدی خواهد داد که نقش آفرینی آمریکا در آن محل تامل خواهد بود.
رهبر انقلاب معتقد به این نظم جدید بوده و هستند: «نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند و نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد. نقش ما ایرانیها، جایگاه ما ایرانیها در این نظم جدید چیست؟»مسلما کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران باید از این فضا استفاده کنند و در نظم نوین جهانی که در حال شکلگیری است، جایگاه خود را متمرکز کنند اگر ایران جایگاه خود را به لحاظ استراتژیکی نسبت به قدرتهای نوظهور بینالمللی مثل چین مشخص نکند در سالهای آینده با چالش های جدی مواجه خواهد شد.
بنابراین تثبیت جایگاه ایران مزیتی برای کشور خواهد داشت که جایگاهش را در یک دهه آینده تضمین میکند در غیر این صورت اگر توجهی نشود این بیتوجهی خسارت عمدهای را برای کشور به بار خواهد داشت.رهبر انقلاب با تکیه بر این موضوع نسبت به جایگاه ایران در دنیای جدید چنین هشدار دادند: «حالا در این دنیای جدید ایران چه کاره است؟ ایران کجا قرار میگیرد؟ جایگاه کشور ما کجا است؟ این، آن چیزی است که باید شما روی آن فکر کنید؛ این، آن چیزی است که باید شما خودتان را برایش آماده کنید؛ این آن چیزی است که جوان ایرانی میتواند انجام بدهد. ما میتوانیم در این نظم جدید یک جایگاه برجستهای داشته باشیم؛ میتوانیم، چرا؟ برای خاطر اینکه کشور ما یک خصوصیّات برجستهای دارد که خیلی از کشورهای دیگر ندارند.»
بله همانگونه که رهبر معظم انقلاب بیان کردند ایران می تواند در نظم نوین جهانی جایگاه ویژه ای داشته باشد با همت جوانان و استفاده صحیح از منابع طبیعی و انسانی خود که می تواند موجب ارتقای موقعیت کشور در عرصه های منطقه ای و بین المللی شود.
ایران نیز در «مرحله گذار ژئوپلیتیکی» قرار دارد و باید از این فرصت بیشترین و بهترین استفاده و بهره را در جهت تثبیت جایگاه خود به عنوان یک بازیگر فعال و کنشگر در نظام بینالملل ببرد.
انتهای پیام/