پای صحبتهای متهمی که قتل همدست را به سرقت مسلحانه ترجیح داد
چرا بهزاد را به قتل رساندی؟
- ماجرایش طولانی است، برمی گردد به نقشهای که چندین ماه قبل باهم کشیدیم.
چه نقشهای؟
- هفت ماه پیش بهزاد پیشنهاد داد که از طلافروشی سرقت کنیم و با پولهای سرقتی به کشور آلمان برویم. نقشه سرقت هم اینطور بود که دو نفری با پتک و دو اسلحه راهی طلافروشی در چهاردانگه شویم و با شکستن ویترین مغازه طلافروشی و تهدید اسلحه طلاها را سرقت کنیم. پیشنهادش به نظرم خوب بود و من هم پذیرفتم، برای اجرای نقشهمان نیاز به اسلحه داشتیم. به همین دلیل بهزاد خودروی ۲۰۶ صفرش را فروخت و با آن دو اسلحه کلت کمری و کلاشنیکف و مقداری فشنگ خریدیم و باقی پول ماشین را هم برای خودش گوشی و وسایل دیگر خرید.
چند سرقت انجام دادید؟
- سرقتی نکردیم. یعنی میخواستم این کار را انجام دهم؛ اما هر بار اتفاقی رخ داد که باعث شد تا سرقت را به عقب بیندازیم. تا اینکه پدرم برایم کاری پیدا کرد و من از سرقت منصرف شدم. زمانی که بهزاد این ماجرا را فهمید درگیری ما آغاز شد. او میگفت به خاطر سرقت ماشینش را فروخته است و من نباید عقبنشینی کنم. از طرفی یکی از دوستانم به نام شهرام در کار مدارک بود یعنی پول میگرفت و مدارک تحصیلی و شناسایی تهیه میکرد. بهزاد هم ۷ میلیون تومان داده بود که به شهرام بدهم تا برایش کارت پایان خدمت بگیرد که آن پول را هم برای خودم برداشته بودم. از طرفی هشتصد تومان هم از او دستی گرفته بودم، سر این اختلاف و درگیری بهزاد گفته بود، پولش را میخواهد.
و تو چه کردی؟
- از دست لجبازیهای بهزاد خسته شده بودم، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. با قتل او هم گیرهایش درباره با سرقت تمام میشد و هم دیگر نباید ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان را به او برمی گرداندم. ساعت حدود ۸ شب سوم فروردین بود با او قرار گذاشتم، به دروغ به او گفتم میخواهم بدهیات را برگردانم. به دنبال بهزاد رفتم و او سوار ماشینم شد. به او گفتم روی برگهای بنویسد که من تمام بدهیام را دادهام و او گفت اول پول. به او گفتم تو بنویس و امضا کن، بعد برگه را بزار تو جیبت، هر وقت پول را دادم برگه را بده. بهزاد برگه را نوشت و بعد از امضا داخل جیبش گذاشت. چند خیابانی از خانهشان فاصله گرفته بودیم، هوا بهشدت بارانی بود و هیچ کسی در خیابان نبود و من از فرصت استفاده کردم و با اسلحه کلت کمری که نزد من بود و قرار بود با آن سرقت کنیم، به صورت بهزاد شلیک کردم.
بعد از جنایت چکار کردی؟
- بعد از آن به مغازه دوستم رفتم و از او و پدرش خواستم که برای سر به نیست کردن جسد کمکم کند. دوستم موافقت کرد و پدرش گفت برای اینکه گیر نیفتی باید جسد را بسوزانی. باهم سوار ماشین شدیم و به طرف پمپ بنزین رفتیم، دوستم و پدرش از ماشین پیاده شدند و بنزین خریدند. بعد از آن به طرف جاده خلیج فارس رفتیم و همان اطراف تپهای بود که جسد را آنجا انداختیم. با دوستم روی جسد بهزاد بنزین ریختیم و من کبریت را زدم. جسد شعلهور شد و من با این باور که با سوختن جسد، هویتش برای همیشه از بین میرود و کسی به من شک نمیکند، آنجا را ترک کردم.
چطور دستگیر شدی؟
- روز دوم، بعد از جنایت، از اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با من تماس گرفتند و خواستند به آنجا بروم. اول منکر جنایت بودم، اما مدارکی در دست بود که من مجبور به اعتراف شدم.
بعد از اینکه دستگیر شدی جسد کشف شد؟
- نه، فردای روزی که بهزاد ناپدید میشود، جسد سوخته شده او توسط ماموران کلانتری ۱۷۱ مصطفی خمینی، نزدیکی بزرگراه خلیج فارس پیدا میکنند. از آنجا که پدر بهزاد ناپدید شدن او را گزارش کرده بود، پلیس احتمال میدهد که جسد متعلق به بهزاد است و بدین ترتیب هویت جسد شناسایی میشود.
انتهای پیام/