ستارگان خاموش عرصه تصویر و صدا/ یادی از درگذشتگان سینما، تلویزیون و رادیو در سال 1394
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، در سالی که گذشت بسیاری از هنرمندان سینما، رادیو و تلویزیون از دنیا رفتند، برخی در پی بیماری و برخی ناگهانی، هنرمندانی که رفتن هر کدامشان غم بزرگی را برای مردم و اهالی عرصه فرهنگ و هنر به جای گذاشت. در آخرین روزهای سال یادی کردیم از آنان که رفتند و جای خالیشان پر شدنی نیست.
محمدعلی اینانلو (2 فروردین 1326، قزوین - 2 دی 1394، تهران)
شیفته طبیعت بود و همین میل بی پایان به زندگی در طبیعت و برای طبیعت، او را به ساخت مستند و نگارش متنهای پرشماری درباره طبیعت ایران کشاند. کار در مطبوعات را از سال 1342 آغاز کرد و در طول بیش از چهار دهه سردبیری مجلههای طبیعت و گردشگری گوناگون و نویسندگی متنهای بسیاری برای آنها، مجلههای «گردش«، «طبیعت» و SILKROAD را نیز راهاندازی و مدیریت کرد. غیر از زمینه طبیعت و گردشگری، در زمینه سینما نیز نقدهایی در مجلههای معتبر سینمایی مانند مجله «فیلم» منتشر کرد.
هرچند کارشناسی ادبیات داشت، اما به دلیل شناخت بسیاری که در طول چند دهه سفر در ایران از گردشگری و ایرانگردی به دست آورده بود، دورههای آموزشی اکوتوریسم را برای اولین بار در ایران برگزار کرد. همچنین تجربههایی نیز در زمینه گویندگی و بازیگری داشت که مهمترین آثارش در این زمینه بازی در فیلمهای «ارتفاع پست» و «به رنگ ارغوان» ساخته ابراهیم حاتمیکیا بودند.
مستندهای بسیاری نیز در معرفی جاذبههای طبیعی و تاریخی ایران تهیه و کارگردانی کرد که مهمترین این آثار، «ایران؛ جهانی در یک مرز» بود. او چهرهای چندوجهی بود و فعالیتهای بسیاری در چندین زمینه جدا از هم انجام داد. از قدیمیترین گزارشگران و مفسران والیبال نیز بود که اولین تجربهاش در این زمینه، تفسیر و گزارش بازیهای والیبال در هفتمین دوره بازیهای آسیایی تهران در سال 1353 بود. با این حال، او یکی از محبوبترین و مشهورترین فعالان طبیعت و گردشگری در ایران بود و بیشتر او را به همین خاطر میشناختند و دوست میداشتند.
عرش (کریم) پورزارعی (14 آذر 1327، تبریز - 30 تیر 1394، تهران)
از نوجوانی نقاشی میکشید و عکاسی میکرد، اما از میانه دهه پنجاه قدم در دنیای بازیگری گذاشت. اولین بار در سال 1354 در فیلم «فرار از حجله» ساخته جواد طاهری نقش کوچکی بر عهده گرفت و در چند دهه پس از آن در فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی بسیاری بازی کرد که از آن میان «کانیمانگا»، «عروسی خون»، «بازی با مرگ» و «مرد عوضی» را میتوان نام برد.
آخرین فیلمی که در آن نقشی کوچک و فرعی، اما مهم بر عهده داشت، «سگکشی» بهرام بیضایی بود که نقش دیلاق را بازی کرد و از آن پس به دلایلی شخصی برای همیشه از بازیگری دست کشید.
او در طول چند دهه بازیگری، نقشهای فرعی اما تأثیرگذاری را بازی کرد، به گونهای که چهرهاش در خاطر تماشاگران ماندگار شده بود. غیر از بازیگری، چندین فیلم کوتاه ساخت و گاهی نیز فیلمنامههای کوتاه و بلندی مینوشت که مهمترین آنها «مأموریت آقای شادی» بود؛ فیلمی که به کارگردانی محمدرضا زهتابی و بازی علیرضا خمسه ساخته شد. در کنار نگارش فیلمنامه، داستانهای کوتاه نیز مینوشت، اما از میان نوشتههای بسیارش، تنها یک مجموعه داستان با نام «کلاف عشق» منتشر شده است.
سیروس تقینژاد (20 مهر 1328، گرگان - 27 اسفند 1394، تهران)
از شوق بسیار به سینما، در کودکی مدتی کنترلچی یکی از سینماهای گرگان شد. در اواخر دهه چهل در دوره بازیگری شرکت کرد و اولینبار در نمایشی به نام «مردی که خود مرده بود و نمیدانست» بازی کرد. به تعزیه نیز بسیار علاقه داشت و در تعزیههای بسیاری نقشهای گوناگونی بر عهده گرفت.
در سالهای بعد، چندین دوره بازیگری در شهرهای مختلف برگزار کرد و به خاطر تلاشهایش در اداره کمیتههای استانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مورد تقدیر قرار گرفت. در زمینه گریم نیز کارنامه پرباری داشت و کارگردانی چند نمایش از جمله «گلهای ابریشم» و فیلمهای سینمایی مانند «شب بیست و یکم» را نیز بر عهده داشت، اما بیش از همه به بازیگری علاقه داشت و بیشتر عمر هنریاش را به بازی در نمایشهایی مانند «چهار صندوق»، «آرش» و «مجلس تعزیه» و فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی گذراند.
از مهمترین آثارش «مختارنامه»، «یلدا»، و «گاهی به آسمان نگاه کن» را میتوان نام برد. زندگی پربار هنریاش را بسیار ستودند و مورد تقدیر قرار دادند، از جمله در چهارمین دوره جشنواره تئاتر فجر به عنوان بهترین بازیگر مرد نقش دوم برگزیده شد.
پروین خیربخش (فروزان) (۴ شهریور ۱۳۱۶، بندرانزلی - 4 بهمن 1394، تهران)
از سال ۱۳۴۱ با دوبله و گویندگی در نقشهای دوم و سوم فعالیت خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۴۴ ادامه داد. از سال ۱۳۴۲ با بازی در فیلمهای «ساحل انتظار» به کارگردانی سیامک یاسمی به عنوان بازیگر شروع به کار کرد و تا سال ۱۳۵۶ در سینما فعال بود.
مشهورترین فیلم او در فیلمفارسی، «گنج قارون» ساخته سیامک یاسمی است. فیلم «دایره مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی تنها فیلم فروزان در سینمای موسوم به موج نو است، اما او در فیلمهای کارگردان «موج سوم» مانند علی حاتمی، فریدون گله، شاپور قریب نیز حضور داشت.
در سال ۱۳۴۸ در نخستین جشنواره سپاس برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم «تنگه اژدها» ساخته سیامک یاسمی شد.
او بعد از انقلاب، بر خلاف برخی دیگر از بازیگران که به آمریکا و دیگر کشورها مهاجرت کردند، در ایران ماند، اما دیگر بر پرده سینما دیده نشد و به فعالیتهای دیگری پرداخت. وی همچنین تا پایان عمر، به خواست خودش هیچ گاه در جمع هنرمندان ظاهر نشد و حاضر به انجام مصاحبه با هیچیک از درخواستکنندهها و انتشار تصویری جدید از خودش نشده بود.
یعقوب خیری (13 فروردین 1343، تبریز - 4 دی 1394، تبریز)
از اوایل دهه شصت اولین تجربههایش را در کار اجرای نمایشهای رادیویی و گویندگی با ساخت نمایشهایی بر اساس زندگی شهدای دفاع مقدس به دست آورد. پس از آن به صدا و سیما رفت تا گویندگی را در رادیو ادامه دهد. مدتی بعد، با اجرای گزارشی درباره موضوعی صنعتی برای اولین بار به تلویزیون وارد شد، اما پس از آن با نگارش و اجرای مجموعه نمایشهای تلویزیونی با نام «نابغه»، «داماد خجالتی»، «زنگ انشا» و بسیاری نمایشهای دیگر در میان اهالی تلویزیون و بینندگان به شهرت رسید.
بیشتر نوشتههایش موضوعهایی اجتماعی و خانوادگی داشتند و در سالهای دهه شصت و اولیل دهه هفتاد، بسیار تأثیرگذار و پرطرفدار بودند. در کنار برنامههای تلویزیونی، نمایشهای رادیویی بسیاری نیز مینوشت و اجرا میکرد و در طول چند دهه فعالیت به یکی از پرکارترین هنرمندان صدا و سیما تبدیل شده بود.
مهران دوستی (3 بهمن 1335، نور، مازندران - 2 خرداد 1394، تهران)
اولین بار برنامهای در رادیو گیلان اجرا کرد، اما چند سال بعد ـ در سال 1361 ـ به تهران آمد تا در رادیو سراسری گویندگی کند. اولین کارش برنامه فرهنگی ادبی «بانگ جرس» بود، اما به خاطر صدای پرشور و حماسیاش به رادیو جبهه پیوست تا خبرها و برنامههایی از جبهههای جنگ را گویندگی کند. پس از آن تا پایان زندگی یکی از محبوبترین گویندگان رادیو بود و برنامههای بسیاری در موضوعات گوناگون اجرا کرد؛ برنامههایی که همگی شنوندگان بسیاری را پای رادیوها مینشاند تا فارغ از موضوع برنامه، صدای گرم و صمیمانه او را بشنوند.
فهرست آثارش بسیار بلندبالا و دور و دراز است، اما به رادیو محدود نمیشود. غیر از آن، در برنامههای گوناگون تلویزیونی گویندگی و اجرا کرد و تیزرهای تبلیغاتی بسیاری هم خواند.
یکی از ماندگارترین آثارش مقتلخوانی امام حسین(ع) بود که اجرای متفاوتی از متنی بسیار خوانده شده به دست داد. جدا از طرفداران بیشمارش، شاگردان بسیاری در رادیو و تلویزیون پرورش داد و کمتر کسی است که در چند دهه اخیر به گویندگی روی آورده باشد و شاگردش نبوده یا چیزی از او نیاموخته باشد.
در چند سال گذشته، نمایندگی ایران در اتحادیه رادیو تلویزیونی آسیا ـ اقیانوسیه (ABU) را بر عهده داشت و به چهرهای بینالمللی تبدیل شده بود و در حالی چشم از جهان فرو بست که برنامه بسیار محبوبش «کافه رادیو» پخش میشد؛ برنامهای که بیشترین مخاطبان رادیو را در ساعتهای پخشش به خود جلب میکرد.
هوشنگ دیباییان (3 خرداد 1316، تهران - 14 اردیبهشت 1394، تهران)
نوجوانی پانزده ساله بود که برای اولین بار جلوی دوربین رفت و در فیلمی به نام «گرداب« اثر حسن خردمند بازی کرد. پس از آن در فیلم دیگری «عروس دجله» نیز بازی کرد و آن هنگام بود که دریافت بازیگری را بیش از هر کار دیگری دوست میدارد. پس تصمیم گرفت که جدیتر آن را دنبال کند و به همین دلیل در میانه دهه سی، در کلاسهای بازیگری خلیل موحد شرکت کرد و بازیگری را در نمایش پی گرفت تا اینکه بار دیگر برای بازی در فیلم «یوسف و زلیخا» به سینما بازگشت.
در آن سالها کارمند اداره آتشنشانی بود و نمیتوانست به طور تماموقت سرگرم بازیگری شود. با اینهمه تا اواخر دهه پنجاه، در چند فیلم دیگر از جمله «چشمه آب حیات» که اولین تجربه بازیگری محمدعلی فردین نیز بود، بازی کرد. دوره دوم بازیگری او پس از انقلاب اسلامی آغاز شد، زمانی که در سال 59 در فیلم «پرواز به سمت مینو» نقشی را بر عهده گرفت.
در این دوره بود که به بازیگری تماموقت تبدیل شد و در فیلمهای سینمایی و فیلمها و سریالهای تلویزیونی بسیاری بازی کرد که در برخی از آنها مانند «عقرب»، «کشتی آنجلیکا»، «پرواز را به خاطر بسپار» به چهرهای ماندگار و محبوب تماشاگران تبدیل شد.
هما روستا (4 مهر 1325، تهران - 4 مهر 1394، لس آنجلس)
در دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست (رومانی) هنرهای نمایشی خواند، اما به توصیه پدرش به ایران بازگشت. اولین کارش پس از بازگشت، کارگردانی نمایشنامه «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز با گروهی از دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود.
حمید سمندریان یکی از اجراهای این نمایش را دید و همین آشنایی زمینهای برای ورود او به نمایش حرفهای ایران فراهم کرد. چهاردهه حضورش در سینمای ایران، از سال 1350 با بازی در فیلم «دیوار شیشهای» ساموئل خاچیکیان آغاز شد. پس از انقلاب اسلامی، در فیلمی از محمدعلی نجفی با نام «گزارش یک قتل» بازیگری را پی گرفت و در سالهای پس از آن در فیلمها، مجموعههای تلویزیونی و نمایشهای بسیاری بازی کرد و بازیهای به یاد ماندنی و درخشانی به اجرا درآورد. برای بازی در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده لوح زرین بهترین بازیگر نقش اول زن را در ششمین دوره جشنواره فیلم فجر به دست آورد.
او در فیلمهای بسیاری از کارگردانان سرآمد ایرانی از جمله بهرام بیضایی، پوران درخشنده و ابراهیم حاتمیکیا و دیگران بازی کرد و جوایز بسیاری به دست آورد که از آن میان، غیر از لوح زرین ششمین دوره جشنواره فجر، دوبار دیگر نیز، یکبار برای «تمام وسوسههای زمین» به کارگردانی سمندریان و بار دیگر برای «از کرخه تا راین» ساخته حاتمیکیا، نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فیلم فجر شد.
در صحنه نمایش نیز کارنامه پرباری در بازیگری و کارگردانی داشت که از مهمترین آثارش میتوان از کارگردانی «سانتاکروز» ماکس فریش با متنی به ترجمه خودش، «زمستان»، «ازدواج آقای میسیسیپی» و «بازپرس» نام برد.
نعمت رئوفی (3 فروردین 1311، همدان - 26 آذر 1394، کرج)
دبیرستان را که به پایان رساند، به استودیو فیلمسازی گلستان رفت و در آنجا در ساخت چندین مستند با ابراهیم گلستان همکاری کرد. بعدها در آزمون استخدامی رادیو شرکت کرد و پذیرفته شد و در مقام دستیار تهیهکننده سرگرم کار شد.
در سالهای بعد، کمکم در جایگاه یکی از تهیهکنندگان حرفهای رادیو شناخته شد و با بسیاری از برترین گویندگان و نویسندگان رادیو همکاری کرد. از مهمترین آثارش «قصههای شب»، «صبح جمعه با شما» و برنامهای ویژه درباره جنگ با نام «رادیو جبهه» و دو برنامه مشهور دیگر به نامهای «رادیو پیام» و «پنجره« با اجرای مهران دوستی بودند که همگی از پرطرفدارترین برنامههای رادیو به شمار میرفتند.
چندین دهه تلاش در ساخت برنامههای رادیو دستاوردهای بسیاری برای او به عنوان بهترین تهیهکننده به ارمغان آورد و خاطرههای بسیاری برای چند نسل از شنوندگان رادیو خلق کرد.
فرج الله سلحشور (۱۳۳۱، قزوین - 8 اسفند 1394، تهران)
فعالیت هنریاش را با بازی در فیلم «توبه نصوح» (۱۳۶۱) به کارگردانی محسن مخملباف آغاز کرد. پس از آن در فیلم «گورکن» (۱۳۶۳) ساخته محمدرضا هنرمند به عنوان بازیگر و چهرهپرداز، در فیلم «پرواز در شب» (۱۳۶۵) ساخته رسول ملاقلیپور به عنوان بازیگر، در فیلم «انسان و اسلحه» (۱۳۶۷) ساخته مجتبی راعی به عنوان بازیگر و تهیه کننده و «دنیای وارونه» (۱۳۷۶) ساخته شهریار بحرانی به عنوان بازیگر حضور داشت.
سلحشور در سال ۱۳۷۲ «ایوب پیامبر» را بر اساس فیلمنامهای از خودش کارگردانی کرد و در آن به ایفای نقش نیز پرداخت. پس از آن مجموعه تلویزیونی «مردان آنجلس» را در سال 1376 کارگردانی کرد و در سریال «یوسف پیامبر» (۱۳۸۶) نیز به عنوان کارگردان، تهیهکننده و نویسنده حضور داشت.
سلحشور که به سرطان ریه مبتلا در ۲۷ دی ۱۳۹۴ ریههای او از کار افتاد و در بیمارستان بستری شد و در ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ پسرش بصیر سلحشور اظهار کرد: "پزشکان امیدی به بهبود پدر ندارند و حالش وخیم است" و در نهایت 8 اسفندماه 94 دار فانی را وداع گفت.
ثریا شیرزادی (1328، کرمانشاه - 31 اردیبهشت 1394، کرمانشاه)
در نیمه دهه چهل، به بهانه کلاس زبان انگلیسی به تمرین نمایش میرفت؛ زیرا در آن سالها هیچ دختری در کرمانشاه در کار نمایش نبود. اولین تجربهاش در نمایش، بازی در نمایشنامه «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» در سال 1342 بود. در سالهای بعد، نقشهای گوناگونی را در نمایشهای بسیاری بر عهده گرفت که از میان آنها میتوان «خسیس« مولیر و «مردی که مرده بود و خود نمیدانست»، «آپارتمان اجارهای»، «خروسخوان»، «آفتاب دشت»، «افسانه آینه» و همچنین چندین نمایشنامه از بهرام بیضایی را نام برد.
او هیچ گاه حاضر نشد کرمانشاه، شهر کودکی و جوانیاش، را رها کند و به تهران بیاید، هرچند بدیهی بود که تهران برای بازیگری مانند او، جایی مناسبتر با گزینههای کاری بهتر بود. اما با ماندگاری در کرمانشاه، چند نسل از هنرمندان نمایش را در آن شهر پرورش داد و زیر بال و پر گرفت. در دهه هشتاد، بهخصوص با همکاری گروهی کرمانشاهی در نمایشهای «استخوانها صدا کند تاخ تاخ»، «خرمگس» و «مرگ کسب و کار من است» به موفقیتهای بسیاری دست یافت و برای بازی در همین نمایش اخیر جایزه بهترین بازیگر زن را از سی و یکمین جشنواره تئاتر فجر به دست آورد.
غیر از بازیگری در نمایش، در چندین فیلم سینمایی و تلهفیلم و مجموعه تلویزیونی نیز بازی کرد که آخرین آنها بازی در فیلم «چ» اثر ابراهیم حاتمیکیا بود.
فریبرز صالح (26 بهمن 1323، تهران - 1 بهمن 1394، تهران)
اولین تجربه جدیاش در سینمای ایران، بازی در فیلم «کشتی نوح» ساخته خسرو پرویزی در سال 1347 بود. پس از آن مدتی به گویندگی دوبله فارسی فیلمهای سینمایی پرداخت، اما تا پایان عمر دیگر به طور جدی در فیلمی بازی نکرد. سال 1349 به انگلستان رفت تا سینما بخواند و دو سال پس از آن که به ایران بازگشت، فیلم کوتاهی به نام «کتیبه« ساخت و کمی بعد، در سال 1353، به تلویزیون ملی ایران پیوست. در سالهای پس از آن، در چندین تجربه گروهی فیلمسازی همکاری کرد و یک مجموعه تلویزیونی با نام «چنگک» کارگردانی کرد که در هر قسمت به موضوعی اجتماعی میپرداخت.
در سال 1361، همزمان با برگزاری اولین دوره جشنواره فیلم فجر، فیلم پرهزینه «سفیر« را ساخت که داستانی تاریخی و درباره فرستاده امام حسین (ع) به کوفه بود. پس از آن فیلم سینمایی «مرگ پلنگ» را در سال 1368 کارگردانی کرد و شش سال پس از آن، مجموعه تلویزیونی «شیخ مفید» را آغاز کرد اما نیمهکاره رها کرد و به سیروس مقدم سپرد. او که بسیار کمکار بود، آخرین اثرش را که مجموعهای تلویزیونی با نام «خاک تابان» بود، در سال 1384 ساخت و در سالهای پس از آن سرگرم نگارش فیلمنامه دیگری با موضوع یاران امام حسین (ع) بود، اما هیچگاه فرصت ساختش را به دست نیاورد.
علی طباطبایی (2 آبان 1362، تهران - 8 شهریور 1394، تهران)
اولینبار در سال 1383 در فیلمی به کارگردانی فریدون جیرانی و تهیهکنندگی پدرش، سیدکمال طباطبایی، به نام «سالاد فصل» بازی کرد و از آن پس در چندین فیلم سینمایی از جمله «ساعت 25» و «اسب سفید پادشاه» و چند تله فیلم از جمله «ماه روی سکو» و « گور به گور» و همچنین در چندین مجموعه تلویزیونی از جمله «باجناقها»، «بچههای نسبتا بد» و «آشپزباشی» بازی کرد و به یکی از جوانان بازیگر پرکار در دهه هشتاد و اوایل دهه نود تبدیل شد؛ هر چند هنوز در آغاز کار حرفهای خویش بود و راه درازی در پیش داشت.
طباطبایی با حضور در مجموعه «قلب یخی» و «بچههای نسبتا بد» مورد توجه مخاطبان به ویژه جوانان و نوجوانان قرار گرفته بود.
احمد علامه دهر (7 بهمن 1332، شیراز - 12 مرداد 1394، تهران)
در نیمه دهه چهل، کار نمایش را در دوره دبیرستان آغاز کرد و در همان دوران به مرکز آموزش تئاتر شیراز پیوست. کمکم در میان اهالی نمایش شیراز جای خویش را باز کرد و به عنوان کارگردان و بازیگری با آیندهای درخشان شناخته شد. همین تجربه نمایشی بود که راه او را به رادیو شیراز و صدا و سیمای فارس هموار کرد.
از اولین نمایشهای حرفهای که کارگردانی و بازیگری کرد، «در چشم باد» گوهر مراد بود که در سال 1351 بر روی صحنه رفت. از آن پس نمایشنامههای بسیاری را از نویسندگان مطرح ادبیات نمایشی، مانند بهرام بیضایی، اکبر رادی، محمود دولتآبادی و بسیاری دیگر، بر روی صحنه برد یا در آنها بازی کرد. در جشنوارههای گوناگونی نیز شرکت کرد و جوایز بسیاری به دست آورد که از آن میان تندیس بهترین بازیگر نقش سیاه از پنجمین جشنواره آیینی سنتی، دیپلم افتخار از جشنواره تئاتر فجر و تندیس بهترین طراحی صحنه از جشنواره فجر را میتوان نام برد.
نقش او در نمایش، محدود به بازیگری و کارگردانی نبود، طراحی صحنه و لباس و گریم بازیگران را نیز در بسیاری نمایشها بر عهده داشت و در دورههای مختلفی در مقام استاد به دانشجویان نمایش آموزش داد. همچنین در سینما و تلویزیون نیز نقشهای بسیاری را بر عهده گرفت که مهمترینشان بازی در مجموعه تلویزیونی «میوه ممنوعه»، «مختارنامه» و »پردهنشین» بودند.
سیروس فراهانی (20 اسفند 1325، همدان - 7 مرداد 1394، قزوین)
او نساجی خوانده بود و بعدها در یکی از کارخانههای نساجی مشغول به کار شد. اولین فعالیتهای هنری خویش را هم در همان کارخانه انجام داد، هنگامی که در بحبوحه پیروزی انقلاب و جشنهای مردمی پس از آن، عدهای از همکارانش را گرد هم آورد تا گروه نمایشی به راه اندازند و این پیروزی بزرگ را در قالب نمایشی بازگو کنند.
موسیقی و نقاشی را نیز کمابیش خودش آموخت، هرچند بعد از مدتی نزد حسن کسایی رفت تا موسیقی را عمیقتر و حرفهایتر بیاموزد. از سالهای دهه هفتاد به بعد، با هنرمندان بسیاری آشنا شد که نتیجه آن راهیابی به بازیگری حرفهای و بازی در چندین فیلم سینمایی مانند «ناسپاس» ساخته حسن هدایت، «مظفرنامه» و «ستاره سبز خضرا» ساخته محمدرضا ورزی و چندین مجموعه تلویزیونی مانند «عمارت کلاه فرهنگی» بود.
یکی دیگر از مهمترین علاقههایش آموزش مبانی نقاشی و موسیقی به دانشآموزان بود؛ کاری که سالهای سال انجام میداد و افتخارهای بسیاری در سطح استانی و ملی به بار آورد.
خسرو فرخزادی (دی 1318، تهران - 17 فروردین 1394، تهران)
پس از آنکه از دانشگاه هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد، به فرانسه رفت تا تحصیلاتش را ادامه دهد. هنگامی که بازگشت، با معرفی عبدالحسین فهیم در آزمون ورودی سازمان رادیو شرکت کرد و پذیرفته شد.
اولین برنامهاش در رادیو «برنامه جوانان» بود، اما پس از چندین سال به برنامه «داستان شب» راه یافت. اینگونه بود که پا به عرصه اجرای نمایش رادیوی و پس از آن کارگردانی نمایشها شد و در سالهای بعد توانست بیش از چهارصد نمایش رادیویی برای برنامه «رادیو دو» تولید کند.
در کنار کار در رادیو، در نقشهایی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی از جمله «آیینه»، «تصویر یک رویا»، «دردسر والدین» و «معمای شاه» و همچنین چندین فیلم سینمایی از جمله «صبح روز هفتم» و «ابراهیم خلیل الله» هم بازی کرد.
حسین قاسمیوند (1315، تهران - 29 مهر 1394، تهران)
از نوجوانی به خاطر علاقه بسیارش به بازیگری و نمایش به تئاتر ملی پیوست، اما از آنجا که خانوادهاش با بازیگری او بسیار مخالف بودند، ناچار بازیگری را رها کرد، اما سینما را رها نکرد. در دورههای آزاد بازیگری و فیلمسازی شرکت کرد، اما بیشترین آموختههایش را سر صحنههای فیلمهای سینمایی فراگرفت.
چند سال پس از آن به همراه یکی از دوستانش یک دفتر فیلمسازی به نام «فاین فیلم» به راه انداختند که در آن برای ادارههای دولتی فیلمهای آموزشی و تبلیغی میساختند. با آغاز دهه چهل، وارد بدنه سینمای حرفهای شد و اولین حضورش در جایگاه دستیار فیلمبردار و مدیر تولید در فیلمی به نام «پستچی« به کارگردانی رفیع حالتی بود. پس از آن در ساخت چندین فیلم سینمایی دیگر در پشت صحنه همکاری کرد تا اینکه در جایگاه فیلمبردار تثبیت شد و اولین تجربه فیلمبرداریاش را در سال 1345 در فیلم «فرمانخان» ساخته ابراهیم صفایی پشت سر گذاشت.
در سالهای بعد در فیلمهای بسیاری از جمله «سکوت بزرگ» و «غمها و شادیها» مدیر فیلمبرداری بود. اما کارش در سینما محدود به فیلمبرداری نبود. چندین فیلم را از جمله »مرد ناآرام»، «رضا چلچله» و «فریاد عشق» را نیز تدوین کرد و در کنار این همکاریها با کارگردانان سینمای ایران، چندین فیلمنامه نوشت و چهار فیلم بلند سینمایی نیز کارگردانی کرد. غیر از سینما در نمایش نیز آثاری نوشت و اجرا کرد، اما در سال 1370 پس از بازی در فیلم «دادستان» ساخته بزرگمهر رفیعا، به دلایلی از سینما کنارهگیری کرد.
ایرج کریمی (15 خرداد 1332، تهران - 11 شهریور 1394، تهران)
سینما را با دستیاری فریدون گله در فیلمهای «زیر پوست شب» و «مهر گیاه» آغاز کرد، در حالی که نقدهایی بر فیلمهای سینمای ایران و جهان مینوشت و در مجلههای سینمایی دهه پنجاه و شصت و هفتاد، مانند مجله فیلم، منتشر میکرد. اما تجربه کارگردانی را با ساخت چند فیلم کوتاه برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد؛ در دورهای که به همراه عباس کیارستمی کارشناسی بخش سینمایی کانون را بر عهده داشت.
نگارش فیلمنامه «سفر جادویی» ساخته ابوالحسن داوودی در سال 1369 و فیلمنامه »بهترین بابای دنیا» ساخته داریوش فرهنگ از اولین آثار جدی او پس از انقلاب اسلامی بود و او را به یکی از نویسندگان موفق سینمای ایران تبدیل کرد که نگاهی خاص به سینما و قصهپردازی در فیلم داشت. هنگامی که در سال 1379 اولین اثر خویش «از کنار هم میگذریم» را نوشت و کارگردانی کرد، یکی از چهرههای شناخته شده و معتبر سینمای ایران بود. تا پایان عمر، پنج فیلم سینمایی و یک مجموعه تلویزیونی ساخت اما کارنامه سینماییاش به ساخت فیلم محدود نمیشد. نقدنویسی را نیز در این سالها پی میگرفت و چند نمایشنامه مانند «نرگس برای شببو» و رمان «هوسی به نام قطار» و کتابهایی در نقد و پژوهش سینما مانند «ادبیات از چشم سینما» نوشت و چندین کتاب نیز درباره سینمای جهان و نقد فیلم مانند «ده سال با هملت»، «شناخت سینما» و «سینمای میکلوش یانچو» به فارسی ترجمه کرد و به اینگونه تأثیری چندجانبه بر سینمای ایران گذاشت.
هادی مشکوة (1 تیر 1304، کرمان - 22 آبان 1394، تهران)
پدرش ـ حاجی آقا کرمانی ـ از اولین عکاسان مشهور کرمان در اواخر دوره قاجار بود و اولین عکاسخانه عمومی کرمان را به نام خودش «عکاسخانه حاجی آقا کرمانی» برپا کرده بود. او نیز بر اساس رسم آن روزگار، پیشه پدر را، که بسیار هم دوست میداشت، آموخت و ادامه داد. اما کمی بعدتر، محیط کرمان چندان مجالی برای پیشرفت او فراهم نمیکرد، ناچار به تهران رفت. در تهران عکاسخانهای به نام «فوتو کسری» راهاندازی کرد و مدتی
پس از آن بود که از او خواستند برای ویترین تماشاخانههای لالهزار، عکاسی کند. عکاسی صحنهاش آنقدر خوب از کار در آمد که مدتی بعد در میان عکاسان فیلمهای سینمایی جای گرفت و تا ابتدای انقلاب، بیش از سیصد فیلم از کارگردانان مطرح آن روزگار را عکاسی صحنه کرد.
در کنار عکاسی، گاهی نیز نقشهای کوچکی در فیلمها برعهده میگرفت. در سالهای اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت، بسیاری از تهیهکنندگان سینما کمکم از ایران رفتند، و آن هنگام بود که او تصمیم گرفت عکاسی را کنار بگذارد و تهیهکنندگی سینما و تلویزیون را بر عهده بگیرد.
در طول سه دهه، بیست و یک فیلم را تهیه کرد که برخی از آنها «ترن»، «میرزا کوچکخان»، «لانه عقابها» و «کرکسها نمیمیرند» بسیار مشهورند. همچنین اولین فیلم سینمایی رنگی ایرانی را به نام «مرز» او تهیه کرده بود.
محمدرضا مقدسیان (5 اردیبهشت 1326، تهران - 1 خرداد 1394، تهران)
کودکیاش به خاطر شغل پدر در سفر به سراسر ایران و زندگی در میان مردم جایجای ایرانزمین گذشت؛ بعدها شوق ساختن مستندهایی درباره اقوام و فرهنگ مردم ایران را به کشف و شهودی در میان خاطرات کودکیاش ربط میداد. تلاش برای شناخت و شناساندن مردم ایران را از دوره دبیرستان آغاز کرد، هنگامی که یک دوربین عکاسی ساده خریده بود و در زیرزمین خانهشان تاریکخانهای به راه انداخته بود. او به ادبیات هم علاقهمند بود. در نیمه دهه چهل با چند تن از دوستانش جنگی ادبی منتشر کردند که چند شماره بیشتر دوام نیاورد. پس از آن بود که دست به ساخت فیلمهای مستند زد. مستندهایش تلاشی برای بازنمایی پیدا و پنهان فرهنگ و مردم این سرزمین بود، از دید دیگران پنهان میماندند و توجهی عمیقتر از آنچه که معمول موضوعهایی که معمول است میطلبیدند. اولین اثرش درباره کولیهای ایران بود. مدتی بعد، با محمدرضا اصلانی آشنا شد و مستندهای کوتاه و بلند بسیاری را با همکاری همدیگر ساختند. تعزیه، درباره هنرمندان سنتی ایران، آثار تاریخی، کودکان کار، روزهای آغازین جنگ، شیوههای زندگی بومیان در ایران، نظامهای آبیاری سنتی و قناتها و زندگی و آثار شاعران و نویسندگان و مطبوعات ایران از مهمترین موضوعهایی بودند که او مستندهایی دربارهشان ساخت.
از انگشتشمار هنرمندانی بود که در دوره زندگیاش قدرش را شناختند و بزرگداشتها و هفتههای فیلم بسیاری برای او برپا کردند و در بسیاری از جایزهها و جشنوارههای فیلم مستند او را در مقام داور برمیگزیدند و مستندسازان جوان بسیاری او را در جایگاه استاد خویش گرامی میداشتند، هرچند که هیچ گاه بر سر کلاسهای درس او ننشسته بودند.
ولیالله مؤمنی (10 خرداد 1322، اردبیل - 8 دی 1394، تهران)
نمایش را در کلاسهای آزاد آموخت و از سال 1342 به تئاتر لالهزار راه یافت. در سال ۱۳۴۵ با بازی در فیلم «دو انسان» ساخته آرامائیس آقامالیان با ایرج قادری همبازی شد و به این ترتیب وارد سینمای ایران شد.
کمی پس از آن، به پیشنهاد داریوش اسدزاده دوبله را تجربه کرد و در کنار دیگر گویندگان، در دوبله فیلمهای بسیاری نقش داشت.
در سالهای پس از انقلاب، بازی را با فیلم «قیام» ساخته رضا صفایی پی گرفت و نقشهای در فیلمهای »افعی»، «عروس حلبچه» و «دل و دشنه» بر عهده گرفت، اما مهمترین نقش او در فیلم »میرزا کوچکخان» ساخته امیر قویدل و در نقش میرزا بود.
حضورش در تلویزیون با بازی در مجموعه «پهلوان نایب» آغاز شد و در سالهای بعد در مجموعههای تلویزیونی بسیاری از جمله «سربداران»، «پهلوانان نمیمیرند»، «ولایت عشق»، «مختارنامه» و «تبریز در مه» نقشهای مهم و متنوعی بر عهده گرفت. همچنین در سال ۱۳۷۵ با بازی در مجموعه تلویزیونی «آفتاب و زمین» در نقش پدر امام خمینی(ره) بازی متفاوتی از خود نشان داد.
کارنامه بازیگری او در سینما و تلویزیون بسیار متنوع و شامل نقشهای مثبت و منفی بود.
فرزاد مویدی (25 فروردین 1327، زاهدان - 27 آبان 1394، تهران)
صدای گرم و پرشورش را در میان صدها نفری که در آزمون گویندگی رادیو مشهد شرکت کرده بودند، انتخاب کردند و خیلی زود به عنوان گوینده برتر انتخاب شد و بسیاری از اجراهای مهم را از آن پس به او سپردند. تا مدتی پس از آن به عنوان گوینده همکاری میکرد.
در اوایل دهه پنجاه در دورههای آموزشی تهیهکنندگی رادیو و تلویزیون در مدرسه عالی تلویزیون شرکت کرد و پس از آن در جایگاه دستیار تهیه و مدتی بعد تهیهکننده رادیو شروع به همکاری کرد. همزمان در تلویزیون نیز برنامههایی اجرا میکرد و در بخشهای مختلف خبر میخواند.
در طول چند دهه فعالیت در رادیو و تلویزیون به عنوان پرکارترین تهیهکننده صدا و سیما مورد تقدیر قرار گرفت و همچنین برای بسیاری از برنامههای تلویزیونی گفتار متن خواند. از مهمترین برنامههایش «برگی از تاریخ»، «رادیو جوانی» و «رنگارنگ» را میتوان نام برد. صدای گرم و دلنشین و پرشروشورش طرفداران بسیاری داشت و برای چندین نسل خاطرهانگیز بود.
یدالله نجفی (26 بهمن 1334، بابلسر - 3 بهمن 1394، تهران)
در اوایل دهه پنجاه، از مدرسه عالی سینما و تلویزیون در رشتهی صدابرداری فارغالتحصیل شد و کارش را یک سال پس از آن، در صدا و سیما آغاز کرد و تجربههایی اندوخت که زمینه ورود حرفهای او را در سینما فراهم ساخت.
اولین تجربههایش در سینما، با دستیاری صدابرداری در فیلمهای «به خاطر همه چیز» و «افسانه آه» در سال 1369 آغاز شد. پس از چند سال دستیاری، اولین تجربه صدابرداری مستقلش را در فیلم «افسانه مه پلنگ» ساخته محمدعلی سجادی به دست آورد و در طول بیش از دو دهه پس از آن، در کسوت صدابرداری حرفهای در بسیاری از فیلمهای کارگردان مطرح ایران، مرضیه برومند، رسول ملاقلیپور، رضا میرکریمی، کمال تبریزی و بسیاری کسان دیگر همکاری داشت.
پانزده بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین صدابرداری جشنواره فیلم فجر شد و سرانجام توانست پنج سیمرغ به دست آورد؛ جشنواره نوزدهم با فیلم «باران» ساخته مجیدی، جشنواره بیستم با فیلم «امتحان» ساخته ناصر رفائی، جشنواره بیستوسوم با «بید مجنون» ساخته مجیدی، جشنواره بیستوچهارم با «زمستان است» ساخته رفیع پیتز و جشنواره سیویکم با «قاعده تصادف» ساخته بهنام بهزادی.
همچنین جوایز بسیاری دیگری نیز به دست آورد که از آن میان میتوان به تندیس بهترین صدابرداری از یازدهمین جشن خانه سینما اشاره کرد. غیر از آثار کوتاه و بلند داستانی سینمایی، صدابرداری چندین فیلم مستند را نیز برعهده داشت. او شاگردان بسیاری در زمینه صدابرداری پرورش داد و همچنین برای بهبود شرایط کار صدابرداران و راهاندازی انجمن صنفی صدای سینمای ایران تلاشهای بسیار کرد.
مرتضی ندایی (12 آبان 1343، تهران - 18 فروردین 1394، تهران)
از نوجوانی شعر میسرود و متنهایی مینوشت، اما در دانشگاه روانشناسی بالینی خواند؛ هرچند مدتی پس از آن به کانون سینماگران جوان رفت و دوره تخصصی کارگردانی را پشت سر گذاشت. بیشتر فعالیت او در حوزه مستندسازی و تهیهکنندگی بود و کارنامه پرباری از خود به جای گذارد. در میان تهیهکنندگان، شخصیتی بود که در بیشتر مواقع به نمایندگی از صنف همکارانش به ریاست انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند ایران برگزیده میشد و تلاش بسیاری میکرد تا مشکلات سینمای مستند را تا جای ممکن برطرف کند.
در زمینه مدیریت مسئولیتهای بسیاری را به او سپردند که از آن میان مدیریت شورای طرح و برنامه اداره کل پژوهشهای معاونت سیما، مدیریت کانون اندیشه مجتمع نویسندگان تلویزیونی از مهمترین اینگونه مسئولیتها بودند.
همچنین برای مدتی طولانی در انجمن دوستی ایران و تاجیکستان همکاری میکرد و در همین دوره بود که چندین مجموعه مستند تلویزیونی درباره فرهنگ و هنر و مردم تاجیکستان تهیه و کارگردانی کرد. مجموعه سیزده قسمتی «وادی زرافشان» و فیلم مستند «قسمت شاعر» و «با هم» از آثاری هستند که در این دوره کارگردانی کرد.
مجموعه مستندهای تلویزیونی دیگری نیز تولید کرد که از آن میان میتوان «خوان نوروزی»، «راه ابریشم» و «باغهای ایرانی« را نام برد. یکی دیگر از فعالیتهای مهم او در این زمینه، پشتیبانی از جوانان فیلمسازی بود که با تهیهکنندگی نخستین آثارشان، راه ورود آنان را به سینمای حرفهای ایران هموار کرد.
گارنیک یادگاریان (12 آبان 1339، تهران - 27 خرداد 1394، تهران)
از عشق به سینما به صدابرداری و صداگذاری رسید. هنگامی که نوجوانی کم سن و سال بود، درس و مشق را رها کرد تا کاری در سینما برای خودش دست و پا کند. هرچند آموزشی ندیده بود، اما آنقدر عالقه و پشتکار داشت که از روی دست استادان کار را بیاموزد و یاد بگیرد که چگونه از دستگاهها و ابزارها باید استفاده کرد.
سالها بعد یکی از دوستانش او را به استودیو شهاب معرفی کرد تا آنجا صداگذاری کند. در نیمه دهه شصت، هنگامی که استودیو شهاب برچیده شده بود، به مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی پیوست و تا دو سال پس از آن که به استودیو ساند رفت، برای آثار بسیاری از تولیدات سینمایی آن سالها صدابرداری و صداگذاری کرد و دیگر کارهای تخصصی مربوط به صدا را انجام داد؛ از مهمترین فیلمهایی که در آن نقش داشت، میتوان «گرگهای گرسنه» ساخته سیروس مقدم، «فرمان» ساخته کوپال مشکوه، «بازرس ویژه» ساخته منصور تهرانی، «معما» ساخته حسین زندباف و مجموعه تلویزیونی «بازی با مرگ» ساخته حمید تمجیدی را نام برد.
به غیر از این، در تهیه چندین فیلم نیز نقش داشت که «مکافات عمل»، «مزد ترس»، «عیاران» و «شنهای کف رودخانه» از این جملهاند. در طول سی سال فعالیت حرفهای در سینمای ایران او به یکی از مهمترین چهرههای صدابرداری تبدیل شده بود و راه و رسم کار را به بسیاری از صدابرداران جوان آموخته بود.
همچنین هنرمندانی مثل حمیده رضوی، سینما؛ فریدون ارکانی، رادیو؛ راستگار کریمی، سینما و علی شریفی، سینما نیز از جمله درگذشتگان سال 94 بودند که در گمنامی زیستند و از دنیا رفتند و دستیابی به اطلاعات بیشتر درباره آنها ممکن نشد.
انتهای پیام/