از سوداگری با بزرگترین تاجر کسادناپذیر دنیا تا آرزوی مادر که محقق نشد
گروه استانهای خبرگزاری آنا؛ پدرش مالک قنادی بزرگ لادن واقع در امیریه تهران است. قنادی با یک قرن قدمت، بیزینسمنهای قهاری هستند. اصل کارشان تجارت بوده و البته این تجارت موروثی است.
نجیره هنر تجارت در خانواده لادنها نهتنها به کسادی بازارشان منجر نشد؛ بلکه در جریان این هنرِ تجارتِ موروثی، تجارب از پدربزرگ به پدر و از پدر به پسر منتقل شد، تا جایی که عواید حاصل از این معامله به چندین برابر شدن ثروت، ارتقای جایگاه و موقعیت شغلی و اخذ مدارج بالای علمی خانواده «لادن مقدم» تهرانیالاصل انجامید و آنان به خوبی واقفند که این توفیقات نتیجه سوداگری و بده و بستان با تاجر بزرگی است که حتی انفاق به اندازه ارزن را هم کتابت میکند...
مقدمه را کوتاه میکنم، «علیرضا لادن مقدم» چهره شاخص علمی در یک خانواده متدین و اصیل تهرانی متولد شد. انفاق، سخاوت و سوداگری با بزرگترین تاجر کسادناپذیر دنیا هنر خانواده لادن مقدم است.
نخستین چیزی که در گفتوگو با «دکتر لادنمقدم» نظرم را جلب میکند، سیما و رخسار جدی یک مسئول در یک بنگاه علمی است که بسیار شکستهتر از آخرین عکسهای گوگِلیاش به نظر میرسد، عینکی که روی چهرهاش نشسته این جدیت را دوچندان میکند؛ اما این مرد با عینک ته استکانی و گره اَبرووانش که بر جدیتش میدمد، به واسطه سر سوداگر و منش لوطیگری که دارد، محبوب نسل جوان و دانشگاهیان کشور است. او اکنون سرپرست معاونت آموزشهای فنی و حرفهای، مهارتی و کاربنیان سازمان سما در دانشگاه آزاد اسلامی است.
از همان ابتدای گفتوگو خلع سلاحش میکنم که باید پاسخگوی سؤالاتمان باشد؛ مصاحبه اختصاصی است؛ اما نه در حوزه تخصصش در طرحهای کاربنیان و مدارس عالی مهارتی که هدف از ایجاد این دانشکده و ممارسات برای پیوند نظاممند دانشکده و صنعت بارها از تریبونهای متعدد مورد تأکید قرار گرفت و منعکس شد و پردازش این موضوع تکرار مکررات است.
ناگزیر تسلیممان شد؛ بیشتر با او آشنا میشویم.
هرکسی برازنده کلمه «خیّر» نیست
آنا: خودتان را معرفی کنید.
لادنمقدم: علیرضا لادنمقدم هستم، در یک خانواده اصیل و مذهبی تهرانی متولد شدم و برای کار و تحصیل زندگی در شهرهای مختلف ایران را تجربه کردم.
شرایط زندگیام بهگونهای بود که از ۱۸ سالگی که موفق به اخذ دیپلم شدم و کمتر در تهران ساکن بودم. در گرمسار، علیآباد کتول، اصفهان و یزد زندگی کردم. سال ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ در شبکه بهداری بافق یزد مشغول بودم و مدرک کاردانی بهداشت حرفهای را از دانشگاه تهران اخذ کردم و طرح نیروی انسانی را آنجا گذراندم؛ رئیس دانشگاه آزاد اسلامی واحد علیآباد کتول و گرمسار بودم و اکنون هم معاون «دکتر بطحایی» در سازمان سما هستم.
آنا: همانطور که عرض کردم موضوع گفتوگوی ما درباره تقسیم موهبت و حس خیرخواهانه شماست، بفرمایید این حس برتر انفاق نشئت گرفته از چه و کجاست؟
لادنمقدم: بدون تردید شکلگیری هر چیزی از خانواده است؛ شکلگیری شخصیت، مرام و منش هم بیارتباط با خانواده نیست. خانوادهام چه از سمت پدری و چه مادری از افراد مذهبی، خیرخواه و با فرهنگ و اصیل تهران بودند.
پدرم صاحب قنادی لادن و مؤسس این قنادی بزرگ در تهران زندهیاد پدربزرگم بود. قدمت این قنادی تقریباً یکصد سال و در محله امیریه تهران است. مردم این محله کاملاً مذهبی بودند و فرهنگی اسلامی آنان با فرهنگ لوطیگری، جوانمردی و فتوت ادغام شده بود و بخشش و گذشت جزء لذتهای لاینفک زندگیشان بود، از این رو وقتی کسی در این محیط پرورش یابد، قطعاً از آدمها و خلقیات و منششان تأثیر میگیرد.
این گذشت و انفاق مردم تهران قدیم بیشباهت به ازخودگذشتگی رزمندگان جنگ تحمیلی نبود، روزهایی که مجاهدانه برای نجات دادن جان دوستانشان روی «مین» می رفتند تا به دوستشان آسیبی نرسد یا با وجود تشنگی، از قمقمه آب خود میگذشتند تا دوستانشان رفع تشنگی کند؛ همه اینها نشئت گرفته از فرهنگ مذهبی مردم است که در موقعیتهای مختلف شمهای به نمایش در میآید.
آنا: از شنیدن کلمه خَیّر و نسبت دادن آن به خودتان چه حسی دارید؟
لادنمقدم: کلمه خَیّر بزرگ است؛ هرکس نمیتواند لایق این کلمه باشد و من هم ادعایی در این زمینه ندارم؛ اما اگر خداوند بزرگ از ما بپذیرد در حد وسع و استطاعت گوشه کاری را میگیرم.
آنا: از اقدامات شاخصتان بگویید.
لادنمقدم: در منطقه ترکمن صحرا یک مدرسه ۶ کلاسه به مجموعه پسرانه اضافه کردیم که این اتفاق مبارک در سالهای ۹۳ الی ۹۴ رقم خورد. یادمان شهدای گمنام دانشگاه گرمسار، کلنگزنی یک مدرسه در گرمسار «از دی ۱۴۰۱ برای ساخت آن اقدام میشود»، تجهیز بیمارستان در ایام کرونا و حمایت بخش بهداشت از عمدهترین فعالیتهایم به لطف خداوند بود.
خریداری و تجهیز بیمارستان علیآبادکتول به دستگاه پالس اکسیمتری و انکباتور نوزاد برای نوزادان نارس علیآباد از دیگر اقداماتم بود؛ نوزدان نارسی که در علیآباد به دنیا میآمدند بهدلیل فقدان دستگاه انکباتور به گنبد یا گرگان منتقل میشدند که با مجهز کردن بیمارستان به این دستگاه این مشکل مرتفع شد.
کلمه خَیّر بزرگ است؛ هرکس نمیتواند لایق این کلمه باشد و من هم ادعایی در این زمینه ندارم، اما اگر خداوند بزرگ از ما بپذیرد در حد وسع و استطاعت گوشه کاری را میگیرم.پشتیبانی دوران کرونا برای تهیه الکل و ماسک و ضدعفونیکننده و تجهیز چند مسجد و حسینیه در علیآباد کتول نیز فعالیت دیگرم به پشتوانه خداوند بود.
آنا: از ثمرات و برکات کارهای خیرتان بگویید؛ چه تأثیری در زندگی شخصی و کاری شما داشت؟
لادنمقدم: همانطور که عرض کردم خانوادهام چه مادری و چه پدری همه متمکن و بازاری بودند. از تجار و بازاریهای بزرگ تهران. پدربزرگ مرحومم از تجّار موفق بود. آدم تاجر اهل حساب و کتاب است. اگر جایی سرمایهگذاری کرد و متضرر شد به آن کار ادامه نمیدهد. ما تاکنون در معاملههایمان با خدا شکست نخوردیم و تا این لحظه هر قدمی در راه رضایش برداشتیم چندین برابر عایدمان شد. من اهل بیزینس هستم اگر به اندازه سر سوزنی ضرر میکردم از فعالیتم در این عرصه دست میکشیدم. سرمایهگذاری در بنگاه خدا برایم سراسر آورده مالی و اعتبار داشت.
فعالیت بیزینسمحوری با فعالیت خیرخواهانه
آنا: مباحث اعتقادی و مقرب شدن به درگاه حق و پاداش و جزای آن دنیا هم حتماً شما را ترغیب به این کار کرد؟
لادنمقدم: مباحث اعتقادی آن دنیا جای خود، اما در بحث کمک و دستگیری از مردم قانونی عجیب در سیستم خدا نهادینه شد و آن هم اینکه اگر قدم خیری برای بندگان نیازمند خدا برداشتی، سود حاصل از این کار در همین دنیا به حسابت برمیگردد.
(مَن ذَالّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌکَرِیمٌ) «کیست که به خدا وام نیکو دهد و از توالی که به او ارزانی داشت اتفاق کند تا خداوند آنرا برای او چندین برابر کند . و برای او آجر فراوان و ارزشی است.» اگر دقت کنید خیّرین افرادی ثروتمندی هستند و راز این ثروتمند بودن یا به عبارتی پولداری آن است که بعد از انفاق، سرمایههایشان چندین برابر میشود.
البته بنده به دعای خِیر مردم اعتقاد دارم؛ دعای خیر مردم طوری بدرقه راه میشود که اتوماتیکوار این زنجیره انفاق گسترده میشود. قانون دیگری هم در این مسیر که با آن مواجه میشوی، آن است که اگر دست کسی را بگیری آن فرد از سطحی که در آن محبوس بود نجات پیدا میکند و ارتقای مییابد و روزی جایی این خوبی به خودت بازمیگردد.
در این راستا خاطرهای از واحد علیآباد کتول دارم. از زنجیره انفاق که خِیرش به بنده بازگشت، قرار بود بانک وجهی را در قالب تسهیلات در اختیارم بگذارد و شرایط پرداخت تسهیلات دشوار بود و بروکراسیهایی مانع شدند.
مسئول بخش کاملاً مأیوسم کرد. با اندوه تمام در حال خروج از درب بانک بودم که فردی صدایم کرد. او که نظارهگر ماجرا بود گفت: دکتر لادن مقدم بنده را میشناسید!؟ من آن فرد را به جا نیاوردم، اما توضیح داد که برای ثبتنام در واحد ما مدارکش کامل نبود و زمان محدود بود. فرصتی نداشت و کارش گرهای داشت که مأیوسانه در حال ترک از اتاق ثبت بود که نگهبان او را به سمت اتاق بنده هدایت میکند که به گفته خودش شخصاً پیگیر کارش میشوم و مشکلش رفع میشود.
آن مرد بعد از تشریح این ماجرا بنده را به رئیس بانک معرفی کرد و گفت: «آقای لادن مقدم از خَیّرین هستند و این وجه برای رفع نیازهای شخصیشان نیست و تسهیلاتی که مطالبه کرده، قرار است صرف امور خیریه شود.
این خاطره را عنوان کردم تا بگویم که دعای خیر موج مثبت و پشتوانه محکم است و هر کار خِیر منجر به آشنایی و ارتباط با یک طیف گسترده از انسانهای خوب میشود و اقدام پسندیده و نیک در جایی از این زنجیره به خودی خود شروعکننده کار بازمیگردد.
یک ویژگی مثبت کار نیک و انفاق آن است که چون نیّت خیرخواهانه و برای مردم است، مسئولانی هم مجاب به گرفتن یک گوشه کار میشوند و حتی گاهی از بنده دفاع هم میکنند.
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که هرکس کار خیر میکند آدم معاملهگر و بیزینسمن خلّاق و حرفهای است و چون نتیجه و ماحصل کار منجر به اتفاق مثبت مادی و معنوی در زندگیاش میشود به کاری ادامه میدهد؛ کسی کار خِیر میکند چند برابر پول هزینهکرد به زندگیاش برمیگردد.
در تجارت معنوی انسان هرگز به زیان فکر نمیکند، البته به ظاهر شاید به تقلیل دارایی بینجامد، اما در باطن و در تأویل آن در همین دنیا معلوم میشود.
آنا: چرا تا پیش از این فعالیت شما در گمنامی بود و علاقهای نداشتید که اقدامات شما منعکس شود؟
لادنمقدم: بخشی به علت اعتقادات مذهبی بود، معمولاً افرادی که در کار خِیر فعالیت دارند، سعی دارند ناشناس باقی بمانند، چراکه اعتقادات آن است که معاملهای بین بندگان بعضاً مرفه با خدایشان است و باید در مهجوری باشد، از این رو شاید تصورات این باشد با علنی کردن یا انعکاس این دست اقدامات خدشهای به ساحَت نیات وارد شود.
بنده گاهی اسامی افرادی که کمک میکنم را ندارم و تأکید میکنم با حفظ عزت نفس خانوادهها به آنها کمک شود.
آنا: خواسته شما از خداوند در این مسیر چیست و چه شد که تسلیم به افشای اقدامات خیرخواهانهتان شدید؟
لادنمقدم: از خدا خواستهام در این مسیر هرگز دچار آفت غرور نشوم، سه تا ۴ سال پیش فعالیت خیرخواهانهام کاملاً در مهجوری بود، اما پس از آن و با توجه به وضعیت اقتصادی کشور به این نتیجه رسیدم با مشکلات معیشتی مردم لازم است تا دایره فعالیت خیرخواهانه گسترش یابد و خیّرین بیشتری شناسایی و ترغیب به کمک به مردم شوند، از این رو طی چهار سال اخیر مقاومتی نکردم و چون باید این دست اقدامات پسندیده و نوعدوستانه تبسیط شود، سعی کردم به توسع و ترویج فرهنگ کار خیر کمک کنم.
آنا: از برنامههای آیندهتان در حوزه اقدامات خیر بگویید.
لادنمقدم: در حوزه ساخت و ساز باید منابع مالی ایجاد شود، مدت دو سال است پیگیر پروژهای هستم که قرار است آن را به سمت کار خیر سوق دهم و اگر موانع برطرف شود و طی دو ماه آینده به مرحله تولید برسد، قطعاً فروش محصولات پشتوانهای قوی برای اقدامات خیرخواهانه است.
ماندگاری نقطه تاریک شکست در ذهن
آنا: شما در فضایی فعالیت دارید که سروکارتان با جوانان است و افراد زیادی به واسطه جایگاه شغلی شما را می شناسند ،شاید خیلیها تمایل دارند بدانند دکتر لادنی که فراز و فرودهای متعدد را تجربه کرده است و در حال حاضر یک چهره شاخص علمی است چه توصیهای به جوانان دارد تا مأیوس نباشند؟
لادنمقدم: به جوانان توصیه میکنم در هر شرایطی که هستند راههای اتصال به خدا و ایمان به ذات پاکش را تقویت کنند، چراکه ایمان و معرفت به خداوند عاملی برای اصلاح و بازسازی سلامت اخلاق و تزکیه روح و نفس است.
نکته مهم دیگر اینکه باید بپذیریم هرکس جایگاه رفیعی قرار داد در وهله نخست خواست خداوند، دعای خیر پدر و مادر و حاصل تلاش خود فرد بوده است. به جوانان توصیه میکنم تا میتوانند رضایت پدر و مادر خود را حاصل کنند و از هیچ اقدامی برای شاد کردن دل پدر و مادرشان غفلت نکنند، خاطرهای از یک خواسته مادرم و عدم تحقق آن دارم که شاید عبرتی برای جوانان باشد؛ بنده هم مثل همه که مادرشان را دوست دارند شیفته مادرم بودم و بعد از فوت پدر که ضربه روحی بزرگی برایم بود، این وابستگی و علقه تشدید شد.
یکی از خواستههای مادرم در زمان حیاتش این بود که روزی به محل و اتاق کارم که رئیس دانشگاه بودم، بیاید و عاقبت به خیری و موفقیتم را از نزدیک ببیند، اما بنده به خاطر قضاوتهایی که شاید یکی فخرفروشی برای موقعیتم باشد این این خواسته مادرم را محقق نکردم و بعد از وفاتش بارها خودم را بابت این غفلت سزنش کردم و با خودم گفتم ای کاش خواسته مادرم را اجابت میکردم و اگر هم دیگران با دید قضاوت به کارم نگاه میکردند باز هم باید افتخار میکردم که به خاطر مادرم فخرفروشی کردم اما مادرم رفت و ....
از آن زمان که آرزو ، چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل ، سوال بی جواب شد
توصیه دیگر من به جوانان آن است که از یأس پرهیز کنند، ایمانشان قوی باشد و در مسیر تقویت ایمان، انسان هرچه را که بخواهد به دست میآورد. اگر انسان چیزی را به دست نیاورد یعنی طالب آن نبوده، فعل خواستن بسیار مهم است.
اگر بیوگرافی افراد میلیاردر معروف را ببینیم عموماً به لحاظ مالی از افراد سطح پایین جامعه بودند که همه خواستند و تلاش کردند و به جایگاه متعالی که انتظارش را داشتند رسیدند.
آنا: خودتان خاطرهای مصداقی دارید که در مسیری مأیوس شدهاید و این یأس پلی برای رشد و پرورش بیشتر شما شده است؟
لادنمقدم: خاطره ای از کلاس دوم دبستان دارم، روزی که عمویم به جای پدر برای گرفتن کارنامه به مدرسه مراجعه کرد؛ معلممان به عمویم گفت «این پسر باهوش نیست و به او دلگرم نباشید»، زمانی که عمو پیغام معلم را به مادر منتقل میکرد من متوجه این قضیه شدم و غرورم جریحهدار شد، اما از مهر آن سال که به مدرسه رفتم دیگر علی لادن سابق نبودم و انگیزه و ارادهام برای اثبات خودم در زمینه تحصیل بیشتر شد.
جوانان از شکست نهراسند، ترس از شکست باید درس عبرت و انگیزهای برای مبارزه باشد. این انگیزه مبارزه فاکتور خوبی برای پیمودن راه است.
آنا: از مهمترین شکستی که یک نقطه تاریک در ذهن شما باقی گذاشت، برایمان بگویید.
لادنمقدم: مهمترین آن عبارتی بود که معلمم برایم به کار برد، من یک دانشآموز ۸ ساله بودم و محکوم کردن به تنبلی ضربه مهلکی برایم بود، اما مسیر زندگیام به واسطه آن عبارتی که معلمم برایم به کار برد تغییر کرد.
آنا: آقای دکتر در دنیایی با دردهایی از جنسهای مختلف زندگی میکنیم جنس درد دکتر لادن مقدم چیست؟
لادنمقدم: بزرگترین درد من درد روحی و غم از دست دادن عزیزان است که ضربات روحی بزرگی به بنده تحمیل میکند و اگر بخواهم یکی دیگر از شکستهای بزرگ زندگیام را بگویم آن فقدان و داغ از دست دادن خواهرم فاطمه لادن مقدم است که شکست روحی بزرگی در زندگیام بود.
اگر بیوگرافی افراد میلیاردر معروف را ببینیم عموماً به لحاظ مالی از افراد سطح پایین جامعه بودند که همه خواستند و تلاش کردند و به جایگاه متعالی که انتظارش را داشتند رسیدند.
تا مدتها توان پذیرش این مصیبت را نداشتم، اما بعد از مدتی با خودم فکر کردم این نگاه و رویکرد چیزی جز سلب آرامش از روح و روانم را به دنبال ندارد. از این رو به جنبه مثبت زندگی نگاه کردم و تفکری را در خودم پرورش دادم که منجر به آرامشم شد و آن هم قرار گرفتن در مسیر انفاق و کمک به همنوعانم بود.
به این نیت که اگر روزی هم نبودم از من به نیکی یاد میکنند و در واقع مرگ خواهرم منجر به تغییر دیدگاهها و استوار شدن گامهایم برای ورود به دنیای اقدامات خیرخواهانه شد و اینگونه این شکست تبدیل به پیروزی بزرگ شد؛ هر تهدیدی میتواند تبدیل به فرصت شود، شکست زیاد است نوع نگاه ما به شکست است که نهایتاً موجب پیروزی میشود.
آنا: بزرگترین آرزوی دکتر لادنمقدم چیست؟
لادنمقدم: بزرگترین آرزوی من رفاه هموطنان است. اینکه همه سلامت باشند. مردم ایران حق دارند زندگی مرفهی داشته باشند. مردم شایسته یک زندگی خوب هستند، باید فرزندان این سرزمین فرهیخته و تحصیلکرده باشند. آرزویم آن است مردم ایران اسلامی ابتدا از سلامت جسم و جان برخوردار باشند و سپس لبخند روی لبانشان همیشگی باشد. به طرح لبخند روی لب اعتقاد خاصی دارم، چراکه نشاندهنده حال خوب درون است. با لبخندها معجزه اتفاق میافتد و آرزو میکنم تا زمانی که زنده هستم لبخند روی چهره هموطنانم ببینم.
دعای مهم دیگرم آن است که از خدا بخواهیم در کنار همه داراییهایی که به ما عطا میکند روح انفاق و بخشش را هم در وجود ما تقویت کند. اگر به مال دنیا و زر و زیورها وابسته نباشیم ارزشمند است. پدرم همیشه میگفت هرگاه از پولی گذشتی بدان که به ایدههایت نزدیک شدهای.
انتهای پیام/۴۰۷۸/
انتهای پیام/