دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشت؛

فصل بیداری خرگوش‌ها؛ با دراگان اسکوچیچ کم‌آوازه اما جاه‌طلب، کمی انصاف لطفا!

اسکوچیچ نشان داد که جنگجوست و شاید نام بزرگی نداشته باشد اما منشی مانند مربیان بزرگ دارد.
کد خبر : 639317
دیدار تیم‌های فوتبال ایران و عراق

به گزارش خبرنگار گروه ورزش خبرگزاری آنا، یاسر سماوات؛ داستان صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی ۲۰۲۲ قطر سرانجام به خوبی و خوشی تمام شد. داستانی که با ویلموتس مغرور و پرآوازه؛ با دلهره و ترسی ناشناخته آغاز شده بود، با دراگان اسکوچیچ کم‌آوازه اما جاه‌طلب پایانی به یادماندنی و پرشور داشت. درست مثل داستان‌های دیکنز! در پس وقایعی دلهره‌آور در بیم و امید؛ در خواب وبیداری، شد آنچه باید می‌شد. تیم ملی ایران برای ششمین بار نماینده قاره پهناور در بزرگترین رویداد ورزش جهان پس از المپیک شد. در باب این سفر به یادماندنی، از پسله شکست برابر عراق و عمان تا پیروزی بر همان عراق و طنین سرود پیشاهنگی ایران در قاره کهن به تفصیل گفته و نوشته شده اما دغدغه پیش روی فوتبال ایران بی‌گمان آینده‌ای نزدیک حضور در جام جهانی و این بار صعود از مرحله گروهی است. دغدغه‌ای که ناخواسته مباحث ریز و درشت مرتبط با تیم ملی فوتبال را نقل محافل ورزشی و حتی غیرورزشی کرده اما چرا حضور ایران در جام جهانی تا این حد برای مردمی از قبیله‌ای مشرقی مهم است؟


فوتبال افیون ملت‌ها


قرن بیستم دوران شکوفایی دانش بشری با سرعتی سرسام‌آور بود. دانش قرن بیستم به رویاهای قرونی متمادی جامه عمل پوشاند. انسان روی کره ماه گام نهاد. سینما این هنر هفتم جلوه‌ای متفاوت یافت. فراز آسمان‌ها و ژرفای اقیانوس‌ها جملگی مسخر آدمی شدند. انسان قادر شد هر زمان، هرجای گیتی با هم‌نوع خود هم‌صحبت شود. پیشرفت شگفت علوم تجربی به ویژه در گستره پزشکی مرگ و میر انسان‌ها را ناباورانه کاهش داد. اختراعات و اکتشافات متعدد، تحولی بزرگ در زندگی بشر ایجاد کرد. قرن بیستم بازه‌ای بود که واژه غیرممکن از مخیله انسان رخت بربست. دیگر کسی رمان‌ها وداستان‌های بلند ژول‌ورن را سورئال برنمی‌شمرد. با وجود تمامی این پیشرفت‌های رویایی، بسیاری از جامعه‌شناسان «فوتبال» را پدیده قرن بیستم معرفی کردند! چه این ورزش نه تنها مقوله‌ای مشابه زندگی بود، بلکه بسیاری آن را خود زندگی می‌دانستند! شاید این تعریف تا حدود زیادی مبالغه آمیز باشد اما با نگاهی منصفانه و دور از هیجان هم می‌توان تاثیر عظیم فوتبال بر زندگی توده‌ها را لمس کرد. فوتبال اگر خود زندگی نباشد، شبیه‌ترین ماکت به زندگی است. هرآنچه در حیات آدمی موجود است، به نوعی در فوتبال هم وجود دارد. پیروزی، شکست، بیم، امید، نومیدی، انتظار، آرزو، رویا، شادی، غم، خنده، مویه، تعقیب، گریز، قدرت، ضعف، تلاش، معجزه.... و سرانجام دو دشمن دیرین، عشق و مرگ! همگی در فوتبال هست. فوتبال افشره‌ای از همه این‌هاست. پس فوتبال با شایستگی پدیده قرن بیستم شد. با این تعاریف آرزوهای هر ملتی برای سربلندی تیم‌های ملی کشورشان، به خوبی قابل درک است. فوتبال حتی این قدرت را دارد که در جغرافیایی سیاست‌زده، موثرتر از هر مسکنی، ساعت‌ها زخم‌ها و دردهای پرشمار ملتی را التیام بخشد. پس تپش میلیونی قلوب مردمان این قبیله برای یک تیم، برای ۱۱ مرد از سرزمینی مشرقی به غایت قابل درک است.


سرگذشت ایچ‌ها!


پس از مسجل شدن صعود تیم ملی فوتبال ایران به بیست و دومین دوره جام جهانی فوتبال، زمزمه‌هایی درباره نیمکت تیم ملی آشکارا ونهان، جسته و گریخته به گوش می‌رسد...«ماموریت دراگان تمام شد! تیم ملی مربی نام‌دار می‌خواهد...» زمزمه‌هایی که حتی پیش از بازی ایران و عراق و یکسره شدن سریع‌ترین صعود ادوار تاریخ ایران به جام جهانی هم به گوش می‌رسید. اسکوچیچ، مانند همه مربیان دنیا بی‌گمان موافقان و مخالفانی دارد. اسکوچیچ هرچند تا کنون تجربه حضور روی نیمکت تیم‌های ملی را نداشته اما مربی موفقی در رده باشگاهی بوده و کارنامه نسبتاً خوبی هم دارد اما در این مقال پیش از پرداختن به کارنامه اسکوچیچ، نگاهی گذرا به عملکرد مردان کروات یا همان «ایچ‌ها» و تاثیرات آن‌ها در فوتبال ایران خالی از لطف نیست.


فصل بیداری خرگوش‌ها؛ با دراگان اسکوچیچ کم‌آوازه اما جاه‌طلب، کمی انصاف لطفا!


استانکو، ناکام در تیم ملی، کامیاب در پرسپولیس


سال ۱۹۹۴، تیم ملی فوتبال ایران، زخم خورده از انتخابی جام جهانی در دوحه و ناکامی در صعود به جام جهانی آمریکا، برای آنکه مرهمی بر زخم‌های فوتبال دوستان ایرانی بگذارد، سودای دفاع از عنوان قهرمانی بازی‌های آسیایی ۹۰ پکن درهیروشیما را داشت . پس فدراسیون امیر عابدینی دست به کار شد تا پس از سال‌ها و با پایان سلطه علی پروین بر فوتبال ایران، سراغ گزینه‌های خارجی برای نیمکت تیم ملی رفت. ابتدا نام مربی نه چندان پرآوازه‌ای به نام «گوچسلاو» تیتر یک روزنامه‌های ورزشی ایران شد اما مدتی بعد خبرهای حضور استانکو پابلوکوویچ جانشین این تیترها شد. اخباری که رنگ و لعاب واقعیت به خود گرفت تا استانکو ۲۰ سال پس از فرانک اوفارل ایرلندی دیگر مربی خارجی فوتبال ایران و نخستین مربی خارجی فوتبال ایران پس از انقلاب نام بگیرد. مرد کروات اما توفیقی در بازی‌های آسیایی نداشت. تساوی با بحرین و ترکمنستان، شکست از چین و پیروزی ۴ بر صفر مقابل یمن در دیداری تشریفاتی و ناکامی در صعود از گروه مقدماتی ره‌آورد حضور استانکو روی نیمکت تیم ملی ایران بود. ایران دست خالی بازگشت و داستان استانکو و تیم ملی هم شروع نشده به پایان رسید. این پایان اما سرآغاز شروعی رویایی برای استانکو در پرسپولیس بود. عمرعابدینی هم در فدراسیون وقت کوتاه بود و با پایان کار او در فدراسیون، صندلی مدیرعاملی پرسپولیس به مهندس رسید. در این آوان لیگ ۷۳ هم آغاز شد. آغازی کابوس‌وار برای پرسپولیسی که سکان هدایتش به دستان یورگن گده آلمانی سپرده شده بود. شکست ۳ بر یک در دربی مثل آسمان قرمبه سر گده، پرسپولیس و مهندس نازل می‌شود. عابدینی اما پس از مصاحبه علیه ساندروپل، داور برجسته مجاری که فینال جام جهانی را هم همان سال سوت زده بود، به صرافت تغییر و تحول روی نیمکت تیمش افتاد و این آغاز ظهور استانکو در پرسپولیس بود. زوج عابدینی – استانکو پرسپولیسی را در حالی که ۱۵ امتیاز از بهمن عقب بود، معجزه‌وار قهرمان لیگ کرد. ارتش سرخ با استانکو دوباره خاطرات پرسپولیس دهه ۶۰ را زنده کرد و به قدرت بلامنازع فوتبال ایران و یکی از مدعیان جدی جام باشگاه‌های آسیا بدل کرد، تا آنجا که محمد مایلی کهن، سرمربی وقت تیم ملی، با استخوانبندی همین پرسپولیس، تیم ملی رویایی ۱۹۹۶ را ساخت. تیمی که تنها علیرضا منصوریان از رقیب دیرینه در آن حضور داشت.


ایویچ، معمای حل نشده نیمکت ایران!


چرخ تاریخ را کمی جلوتر می‌کشیم. تیم ملی فوتبال ایران پس از صعودی تاریخی و دراماتیک به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه با برکناری محمد مایلی کهن و حضور والدیر ویرای برزیلی (ملقب به بادو) با حماسه‌سازان ملبورن، در راه آماده‌سازی جام جهانی، با تغییر رئیس فدراسیون روبرو شد. داریوش مصطفوی صندلی ریاست را به محسن صفایی فراهانی می‌سپارد. رئیسی که برخلاف روسای پیشین، سبقه‌ای در فوتبال نداشت و «رئیس سیاسی» محسوب می‌شد. صفایی فراهانی در حالیکه هنوز جامعه فوتبال ایران سرمست از صعود غرورانگیز تیم ملی بود، عذر ویرا را می‌خواهد و با این منطق که ویرا در رنکینگ جهانی جایگاهی ندارد، تومیسلاو ایویچ، سرمربی بزرگ و نام‌آشنای کروات را به ایران فرامی‌خواند. محبوبیت بادو اما چیزی نبود که فوتبالی‌های ایران به سادگی آن را نادیده بگیرند، حتی اگر جانشین ویرا مربی بزرگی باشد که «گازتا دلو اسپورت» به پشتوانه ۷ قهرمانی در ۵ لیگ مختلف او را موفق‌ترین مربی تاریخ نامیده باشد. حتی اگر سرمربی تیم‌های بزرگی چون آتلتیکومادرید، پاریسن ژرمن، اندرلخت بلژیک، پورتو و آژاکس آمستردام باشد.


ایویچ سکان هدایت تیم ملی را در دست می‌گیرد اما خبری از باد موافق نیست، پس مرد بزرگ کروات در گفت‌وگویی تلویزیونی پای تخته وایت‌برد می‌رود. به شماتیک از پیش چیده شده ترکیب ایران و استرالیا در ملبورن نگاهی می‌اندازد و دست روی نام مهدی مهدوی کیا و رضا شاهرودی، دو پیستون کناری ایران در سیستم ۳-۵-۲ ‌می‌گذارد و می‌گوید:«نگاه کنید... مهدوی‌کیا و شاهرودی باید در تمام ۹۰ دقیقه سراسر قطر کناری زمین را می‌دویدند! پس طبیعی است که تری ونبلز (سرمربی وقت استرالیا) از این ضعف ساختاری ایران بهره بجوید.» ایویچ نجواگونه با همکارش حرف می‌زند و بعد به انگلیسی می‌گوید:« اینجا مدام از من می‌پرسند چرا می‌خواهم تیم ملی با ۴ دفاع بازی کند؟ خب شما به من بگویید، اگر قرار باشد مقابل آلمان با یورگن کلینزمن و الیور بیرهوف بایستیم، آیا توان آن را داریم که با ۳ مدافع این شکارچیان بزرگ را متوقف کنیم؟ می‌دانید وقتی بیرهوف برای سرزنی به پرواز درمی‌آید، دو و نیم متر از سطح زمین فاصله می‌گیرد، من چطور باید او را مهار کنم؟!» ایویچ آن روز می‌کوشید با زبانی همه فهم استراتژی‌های خود را بیان کند (افسوس که چیز بیشتری در یاد پسرک جوان آن روز و خبرنگار میانسال امروز از حرف‌های او نمانده، افسوس که پرواز من به روزگاران جوانی‌ام امکان ناپذیر است...)


صحبت‌های تومیسلاو ایویچ در آن بعدازظهر پریده از شمار منتقدان مربی کروات می‌کاهد اما روزگار بازی دیگری برای ایویچ تدارک دیده بود.هرچه می‌گذشت اما حامیان ایویچ در دستگاه ورزش ایران و حتی در تیم ملی از دور او پراکنده می‌شدند. چند بازی تدارکاتی، شکست از نیجریه و مجارستان و پیروزی بر شیلی نتایج دیدارهای دوستانه ایران بود تا سرانجام لحظه موعود فرا رسید! تیم ملی فوتبال ایران سه هفته مانده به آغاز جام جهانی در ورزشگاه المپیک رم به مصاف آ.اس رم رفت و با نتی جه عجیب و غریب ۷ بر یک مغلوب فرانچسکو توتی و یارانش شد. پس از آن شب جهنمی و در پگاه روز بعد حکم اخراج ایویچ به دست مرد کروات می‌رسد. او چمدان‌هایش را می‌بندد و شاید نگاهی به صفحه ورزشی لوموند می‌اندازد. جایی که با تتیر درشت به نقل از امه ژاکه سرمربی وقت فرانسه نوشته شده بود: اخراج ایویچ؟ آن‌هم حالا؟ این دیوانگی است! تیم ملی به جلال طالبی سپرده می‌شود و بازی‌های نسبتا خوبی در فرانسه به نمایش می‌گذارد. بازی‌هایی که هنوز هم بسیاری ردپای ایویچ را در آن‌ها می‌بینند.




بیشتر بخوانید؛


رمز صعود به دور دوم جام جهانی مشخص است/ بازیکنان مستبد تیم ملی توجیه شوند


تیم ملی در جهان حرف برای گفتن ندارد/ در فوتبال ایران تفکرات پوپولیستی وجود دارد




بلاژویچ، طغیان چیرو


فوتبال ایران پس از جام جهانی ۹۸ با هدایت جلال طالبی عازم جام ملت‌های آسیای ۲۰۰۰ لبنان شد. فوتبالی که با حضور در جام جهانی، جان دوباره‎ای گرفته بود، در لبنان و در یک چهارم نهایی از پس کره‌جنوبی برنیامد تا جلال طالبی هم پس از دو سال از تیم ملی رفتنی شود. فدراسیون حالا باید پاسخگوی رسانه‌ها و افکار عمومی باشد. پس صفایی فراهانی یک بار دیگر سراغ گزینه خارجی البته با نام و نشان بزرگ برود و چه کسی بهتر از چیرو؟ میروسلاو بلاژویچ کزه با تیم ملی فوتبال کرواسی، با نابغه‌ای به نام زوانمیر بوبان، تکنیک ناب رابرت پروزینسکی و ماشین گلزنی کروات‌ها، داور شوکر بر سکوی سوم جام جهانی ایستاده، بی‌گمان گزینه‌ای جذاب و البته دهان پرکن است. پس بلاژ که پیش از جام جهانی ۹۸ و در دیدار دوستانه کرواسی و ایران، مجذوب فوتبال ایرانی شده بود، با پروازی غیر مستقیم از زاگرب به تهران می‌آید. نه تنها! بلکه با مردی که شاید خودش هم نمی‌دانست قرار است ماموریت ناتمام سرمربی را اینجا تمام کند. ماجراجویی بلاژ و برانکو اینجا آغاز می‌شود اما صبر کنید! بلاژ درواقع یک کروات نبود! نه نبود! میروسلاو بلاژویچ زاده شهر تراونیک بوسنی بود. یک بوسنیایی که کرواسی را به نخستین سکوی جهانی رساند. اصلاحات بلاژویچ با حضورش در فوتبال ایران آغاز شد. برای نخستین باربرگه‌های اوضاع جسمی وحتی روحیات بازیکنان ملاک حضورشان در ترکیب اصلی تیم ملی شد. مهم‌ترین تاثیر بلاژ اما طغیان او علیه دنیای رنگی فوتبال ایران بود. دیگر بازیکنان به صرف آبی و قرمز بودن، سپیدپوش نمی‌شدند. عدالتی که فوتبال ایران تشنه آن بود در دوران بلاژ به بار نشست. ابراهیم میرزاپور که نه در سنگر آبی ایستاده بود و نه از آشیانه سرخ حراست کرده بود به پرویز برومند و داود فنایی ترجیح داده شد. جواد نکونام از پاس به خط مرکزی تیم ملی رسید.


پژمان جمشیدی از سایپا به آرزوی بزرگ خود رسید... حالا هر بازیکنی هرجای این مرز و بوم می‌توانست در رقابتی عادلانه داعیه‌دار پیراهن تیم ملی شود. البته که بلاژ باید پاسخگوی افکار عمومی هم باشد اما او علاوه بر فوتبال، سخنوری بی‌نظیر بود. هنوز یادمان نرفته که چطور همچون سیاستمداری سخندان، با اتکا به ترجمه خاص رضا چلنگر کلمات را گداخته می‌کرد و در دامان روزنامه‌چی‌ها می‌انداخت. با تمام این احوال، او نیز مانند بقیه هم‌تایانش از اشتباهات ریز و درشت بری نبود. منتقدان چیرو بارها گفتند که تیم ملی در زمان او روی کاکل چند بازیکن خاص می‌چرخید. شاید پربیراه هم نمی‌گفتند. این مدعا زمانی که علی کریمی غذای هتل منامه را نپسندید و بلاژویچ تیم را به رستوران برد، بیش از هر زمان رنگ و بوی واقعیت به خود می‌گرفت. ایران باید کنار عربستان سعودی، تایلند، کویت، بحرین و عراق باید برای رسیدن به جام جهانی ۲۰۰۲ کره و ژاپن رقابت می‌کرد. ماجراجویی بلاژ شروعی خوبی داشت. پیروزی دو بر صفر مقابل عربستان، رقیب اصلی ایران استارتی مطلوب بود اما هرچه از بازی‌ها می‌گذشت، هیولای درون تیم ملی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد.


تساوی با تایلند در بانکوک، تساوی با کویت و بحرین در تهران کار صعود را سخت کرد تا کار به روز آخر و جهنم منامه کشیده شود... بقیه ماجرا را هم که همه می‌دانند. شکست از بحرین و بعد پیروزی بر امارات در دو بازی رفت و برگشت و سرانجام آوردگاه ایرلند و داغی که میک کارتی با شی گیون، روی کین، رابی کین و .... بر دل‌مان گذاشت. بلاژ اما برکنار نشد! مرد احساساتی خودش رفت و برانکو را به صفایی فراهانی پیشنهاد داد تا کار ناتمامش را تمام کند. بعدها چیرو در مصاحبه‌ای گفته بود وقتی شکست ۸ بر صفر عربستان از آلمان را دیده، می‌خواسته خود را از پنجره بیرون پرت کند! و با صراحت ادامه داده بود« آخر چرا این لعنتی‌ها باید جای ما به جام جهانی می‌رفتند؟!» او همچنین مدعی شد کتابی درباره شکست ایران از بحرین نوشته که بعد از مرگش آن را منتشر می‌کند! بلاژ یک دهه بعد به ایران بازگشت و مدتی تیم مس کرمان را هدایت کرد.




بیشتر بخوانید؛


واکنش AFC به پیروزی شاگردان اسکوچیچ مقابل امارات


دو مسئله مرا از بازی راضی نگه داشت/از دست رفتن موقعیت‌ها دغدغه من نیست




برانکو، طلای ناب آسیا و احیای ارتش سرخ


بی‌گمان او محبوب‌ترین و موفق‌ترین «ایچ» در فوتبال ایران است. پروفسور ماند، جنگید و در بازی‌های آسیایی بوسان، تیمی را که علی دایی آن را در غم فقدان پدرش رها کرده بود، قهرمان کرد. آن هم با عبور از کره جنوبی و ژاپنی که تا چند ماه پیش میزبان جام جهانی بودند، آن هم در بوسان، در خاک کره‌جنوبی. هرچند این پیروزی با تیم زیر ۲۳ ساله‌ها (با ۳ بازیکن بزرگسال) نصیب ایران شد اما مدالی ارزشمند برای کاروان ایران، آن هم زمانی که امیدهای طلای ما یکی پس از دیگری رنگ می‌باختند و برای نمونه در کشتی آزاد تنها یک طلا سهم علیرضا حیدری و در تکواندو هم یک نشان طلا به هادی ساعی رسیده بود، محسوب می‌شد. برانکو نبوغ خود را نشان داد و سه سال بعد تیم ملی بزرگسالان را هم به جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان رساند. در سرزمین ژرمن‌ها اما ورق برگشت. تیم پرامید ایران در گروهی نه چندان سخت با شکست از مکزیک و پرتغال و تساوی با آنگولا از گردونه مسابقات خارج شد و برانکو هم همراه تیم ملی به ایران بازنگشت. این پایان داستان پرفسور نبود. او ۹ سال بعد به ایران بازگشت و پرسپولیسی را که از دوران اوج خود فاصله گرفته و قهرمانی را فراموش کرده بود، از حمید درخشان تحویل گرفت و سال اول به عنوانی بهتر از هشتم دست نیافت اما صبر پرسپولیسی‌ها و ایمان آن‌ها به پروفسور، روزگاری رویایی برای این تیم رقم زد. پرسپولیس فصل بعد هم قهرمانی را روز آخر از دست داد اما پیروزی غرورانگیز سرخ‌ها در دربی با حساب ۴ بر ۲ که به نوعی تسخیر نماد آبی‌ها محسوب می‌شد، برانکو را روی نیمکت پرسپولیس بیمه کرد. سه قهرمانی پیاپی در لیگ، قهرمانی جام حذفی و دبل در یک فصل، قهرمانی سوپرجام، حضور در فینال لیگ قهرمانان آسیا همه و همه افتخاراتی بود که برانکو و البته شکیبایی پرسپولیسی‌ها نصیب ارتش سرخ کرد. مهم‌تر از این جام‌ها اما روح سلحشوری و برتری جویی بود که او دوباره در کالبد پرسپولیس دمید تا حتی در غیابش، پرسپولیس قهرمان بلامنازع ایران و فینالیست آسیا شود. برانکو اما سرانجام در فوتبال ورشکسته باشگاهی ایران تاب نیاورد و دوباره راه آن سوی آب‌هارا پیش گرفت.



فصل بیداری خرگوش‌ها؛ با دراگان اسکوچیچ کم‌آوازه اما جاه‌طلب، کمی انصاف لطفا!


دراگان اسکوچیچ؛ کمی انصاف لطفا!


با نگاهی به عملکرد مردان کروات (یا دیگر کشورهای منشعب از یوگوسلاوی سابق) آنچه هویدا می‌شود، موفقیت‌هایی است که با صبر و حوصله نصیب «ایچ» و صد البته فوتبال ما شد. اسکوچیچ البته آوازه هیچکدام از این مربیان را ندارد اما فوتبال با نام و آوازه به سرمنزل مقصود نمی‌رسد که اگر می‌رسید، نظر به ابتدای نوشتار پدیده قرن بیستم نمی‌شد. دراگان اسکوچیچ اما همواره مربی موفقی بوده و نشان داده در هر تیمی باشد برای موفقیت بی تاب است. حال می خواهد تیمش خونه به خونه لیگ یکی باشد و به فینال جام حذفی برسد، یا ملوان انزلی باشد و با بال‌های قوی سپید تا میانه جدول پرواز کند یا صنعت نفت آبادان باشد با هوادارانی پرشور و چهره‌های نیم‌سوخته آفتاب یا فولاد خوزستان... اسکوچیچ نشان داده که جنگجوست. شاید نام بزرگی نداشته باشد اما منشی مانند مربیان بزرگ دارد و حتی به ستاره‌ای مثل مهدی طارمی هم باج نمی‌دهد و کاری می‌کند که طارمی در غیاب سردار آزمون گل صعود به جام جهانی را بزند. تیم ملی مدت‌هاست با تفکرات دراگان اسکوچیچ کار می‌کند و نتایج خوب و تاریخی او هم غرور ملی فوتبال را حفظ کرده است. به نظر اگر جای رفتن سراغ نام‌های پرطمطراق این بار فدراسیون انرژی و هزینه خود را صرف آماده‌سازی بهینه تیم ملی کند، در دوحه ۲۰۲۲ اتفاقاتی خوشایند و مسرت‌بخش انتظار فوتبال ایران را بکشد.


انتهای پیام


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته