آفت ملانقطی بودن!
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری آنا، حتما شنیدهاید که در جامعه به بعضی از افراد «ملانقطی» گفته میشود. البته همین اول یادداشت خوب است بدانید که خیلیها این تعبیر را «ملالغتی» تلفظ میکنند چرا که شخص موردنظر غالبا به رسمالخط و نوشتار این و آن ایراد وارد میکند و در واقع ایراد «لغتی» میگیرد. از این رو به اشتباه تصور میشود صفت موردنظر در مورد چنین آدمی «ملالغتی» است در حالی که شیوه درست نوشتار و تلفظ این واژه «ملانقطی» است. بگذریم.
در توصیف انسانهای «ملانقطی» در فرهنگنامهها و لغتنامهها، چندین تعریف تاحدودی متفاوت از هم ذکر شده. مثلا در فرهنگ لغات عامیانه، اثر محمدعلی جمالزاده، پدر داستان کوتاه فارسی، کسی را که با کم و زیاد شدن یک نقطهی نوشته از خواندن آن عاجز آید، ملانقطی میدانند. مرحوم علامه دهخدا نیز در یادداشتی، ملانقطی را اینگونه تعریف میکند: «آنکه تا تمام نقطه ها و اعراب و حرکات کلمه ای نوشته نباشد نتواند خواند.» اما امروز در عرف جامعه ما، ملانقطیها افرادی هستند که تعریفشان از دایره نوشتار و رسمالخط فراتر رفته و به مفهومی در اجتماع مبدل شدهاند. این تعریف البته در دوره دهخدا نیز وجود داشته اما میزان فراگیر شدن آن در زمانه ما بیشتر است. با این وجود، علامه دهخدا ذیل واژه «ملانقطی» این تعریف بدیع را نیز یادداشت کرده که نزدیکترین تعبیر به ذهنیت امروز ماست: «آنکه به جزئیات رسوم و آداب قانون یا قاعده یا رسمی پای بند و مقید است و تا رعایت همه نشود امر را ناقص شمارد در صورتی که همه برای صحت امر ضروری نیست.»
یکی از بزرگترین آفات متفکران، فیلسوفان و اساتید دانشگاهی این است که بسیاری از این اساتید پس از گذشت مدتی از مطالعه، پژوهش و غور کردن در کتابهای تخصصی، فاصله نسبتا زیادی با مردم و جامعه پیدا میکنند که این فاصله از هر دو سر موجب خسران است: هم پژوهشگران با غفلت از دغدغههای اجتماعی روز و فضای فکری مردم، به نوعی از مردم جامعه خود عقب میمانند و هم مردم با شکافی که بین آنها و اندیشمندان به وجود آمده، از نعمت تفکر در ساحت متعالی و راهبردهای فکری روشنفکران محروم خواهند شد. این اتفاق در برخی از علوم شیوع بیشتری دارد و به نوعی میتوان گفت ذات آن ساحتهای فکری، اساسا با چنین شرایطی عجین است. برای مثال در حوزه فلسفه، غالبا شاهد این شکاف عمیق هستیم و همین مسئله نیز سبب شده که همواره این بحث در میان سوالات مردم و رسانهها از فیلسوفان وجود داشته باشد که واقعا فایده فلسفه برای جامعه چیست؟ اتفاقا خود فیلسوفان نیز بارها و بارها تلاش کردهاند این رابطه دوسویه را مورد بررسی و واکاوی قرار دهند و از این طریق، دست کم مقداری از شکاف ایجاد شده را پر کنند. گاهی نیز خود اعتراف کردهاند که «فلسفه ابزار حل مسائل اجتماعی و سیاسی نیست» چنان که دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف و متفکر ایرانی در گفتگویی در آذر ۱۳۹۸ چنین گفته بود.
به تازگی صحبتهای یکی از اساتید حوزه تاریخ و فلسفه، بار دیگر این گمانهزنی را در ذهنها تقویت کرده که نکند این شکاف که از مدتها پیش ایجاد شده، روز به روز در جمهوری اسلامی در حال عمیقتر شدن باشد. اشاره استاد موردنظر به دو ایراد در صحبتهای دو تن از شخصیتهای مملکتی که یکی از این ایرادها اشتباه تاریخی و دیگری برداشت اشتباه از یک «لغت» در صحبتهای آن دو مقام مسئول (و البته روحانی) است، سوالات بسیاری را به ذهن متبادر میکند. نکته اینجاست که از صحبتهای استاد عزیز فلسفه، این طور برداشت میشود که انگار موضوع خطابهای که آن روحانی داشته، اساسا اهمیتی ندارد و تنها یک اشتباه در فهم معنای یک «واژه» کافی است تا بتوان جماعتی را به چوب همان اشتباه، تادیب نمود!
درست است که مدیران، مسئولان، وعاظ و سخنوران بایست تلاش کنند تا هرچه صحیحتر و پالودهتر اظهارنظر کنند و حقیقتا کیست که مخالف این اصل باشد؟ اما پر واضح است که نمیتوان به علت اشتباه یک روحانی در تشریح وقایع یک برهه زمانی از تاریخ، جامعه روحانیت را بیاطلاع و بیبهره از تاریخ دانست و یا با عدم درک درست معنای یک واژه در بیتی، شخص خاطی را از فهم و درک ادبی، تهی خواند. چه بسا که از نخستین شروط فعالیت در حوزه پژوهشهای علمی و تبدیل شدن به یک متفکر، این باشد که نمیتوان با یک اشتباه، کسی را جاهل یا بیاطلاع قلمداد کرد و تعمیم ناروا داد! شکی نیست که شکافهای ایجاد شده بین متفکران و مردم، از همین توجهات غالبا غیرلازم به ایرادهای «ملانقطی» و فراموش کردن جانمایه کلام و درد اصلی جامعه عمیقتر خواهد شد.
منبع: نورنیوز
انتهای پیام/
انتهای پیام/