«شاید پیش از اذان صبح»؛ خاطرات نویسنده «۲۳نفر» از سردار دلها
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، «ما اینجاییم، کنار مزارت که زیارتگه رندان جهان خواهد بود. ما اینجاییم با همه دلتنگیمان برای لبخندهایت و برای گامهای استوارت وقتی مثل پهلوانان اساطیری بر یال خاکریز پس گرفته شده از داعش قدم میزدی، با لباسی بیقبه و درجه و دستانی که نه بر مسلسل، که بر کمرت گرفته بودی و راه میرفتی مثل سروی که به رفتار آمده باشد.»
این خطوط، برشی از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» به قلم احمد یوسفزاده است. وی متولد یکی از روستاهای کرمان و از نیروهای قدیمی لشکر ۴۱ ثارالله است. آشنایی دیرینهاش با شهید سردار قاسم سلیمانی به روزهای خاطرهانگیز جنگ برمیگردد. وقتی که احمد نوجوان بود و در صف اعزام بچهبسیجیها تصمیم داشت هرطور شده فرمانده را گول بزند! چرا؟ چون پسر کم سن و سال و ریزهمیزهای بود که بعید میدانست حاجقاسم حضورش را در لشکر بپذیرد. حق هم داشت.
فرمانده آن روز مهربانانه میان داوطلبان قدم میزد و نوجوانان را با قاطعیت به منزل میفرستاد. منطق روشنش هم این بود که این نوجوانهای مشتاق اگر خدای ناکرده در جبهه اسیر شوند، زیر شکنجه جانیهای بعثی دوام نمیآورند. کارد که به استخوانشان برسد، خواهند گفت ایران به زور تفنگ به دستمان داده و ما را اجبارا به جنگ فرستاده است. اما احمد یوسفزاده آن روز به لطایفالحیلی خودش را میان داوطلبهای بزرگتر جا زد و راهی جبهه شد. از قضای روزگار در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمد و شد آنچه که از نظر فرمانده هرگز نباید میشد. اما برخلاف پیشبینیها این اسارت طولانی و خردکننده نهتنها نفعی برای رژیم بعث نداشت؛ بلکه فصلی افتخارآمیز و دشمنشکن را در دفتر اسارت رزمندههای ایرانی رقم زد.
«آن بیستوسه نفر»؛ خاطرات اسارات نویسنده
یوسفزاده بعد از رهایی از اسارت وارد دانشگاه شد، به عرصه روزنامهنگاری و نویسندگی روی آورد و سالها بعد خاطرات اسارت خود و دوستانش را روانه بازار کرد؛ «آن بیستوسه نفر». کتابی پرفروش که توانست نظر مقام معظم رهبری و حاجقاسم را به خودش جلب کند؛ با تقریظ آنها در ویترین کتابفروشیها بیشتر و بیشتر رخ نشان بدهد و کمی بعدتر به توصیه حاجقاسم و به کارگردانی مهدی جعفری روی پرده سینما نیز خوش بدرخشد.
«پیش از اذان صبح»، سومین اثر نویسنده است که بر پیشانیاش نوشته شده: «این کتاب را به دو مرد تقدیم میکنم: به شهید حسین پورجعفری که شانه به شانه قاسم تا نفس آخر رفت، و به یار سفر کردهام زندهیاد محمد صالحی یکی از آن بیستوسه نفر که وقتی خبر انفجار در فرودگاه بغداد را شنید، بیمار بود و بهسختی میتوانست حرف بزند، اما همه سعی خودش را کرد که به من بگوید: «احمد... برای... حاجقاسم... بنویس!»
در امان ماندن خاطرات ریزبافت از گرد فراموشی
«شاید پیش از اذان صبح» مجموعهای از یادداشتهای نسبتا کوتاه با محوریت شهید سردار حاجقاسم سلیمانی است. یادداشتهایی به قلم رزمندهای قدیمی و همواره پابهرکاب درباره فرماندهای عظیم و اسطورهای، که گاهی رنگ دلنوشته دارند، گاهی بوی روایت و خاطره، اما سوال اینجاست که کتابی با این قالب چقدر میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند؟ شاید مخاطب در ابتدا این گونه بپندارد که قالب کتاب چنین چیزی است و نویسنده قصد کرده با این دستفرمان تمام نوشتههای پراکندهاش برای قاسم سلیمانی را یکجا جمع کند، و حتی از کیفیت کار ناامید شود نوشتههای قدیمی و جدید نویسنده در مطبوعات و فضای مجازی و اینطرف و آنطرف، چرا باید جمع میشدند و به اسم کتاب به دست مخاطب میرسیدند؟ آیا ارزشش را دارد؟
با مطالعه اثر و در پاسخ باید گفت بله. ارزشش را داشته و دارد. شاید موقع مطالعه گاهی بهنظرم میآمد که فلان یادداشت منتشر شده در فضای مجازی میتوانست از کتاب حذف شود و فلان یادداشت بهتر بود به شکل دیگری دربیاید، اما در مجموع از خواندنش راضی بودم و خوشحال. راضی از اینکه این خاطرات ریز و درشت نویسنده دیگر از گرد فراموشی در امان هستند و خوشحال از سهیم شدن در خلوص روستازاده آن لحظات.
بیشتر بخوانید:
- «آخر داستان»؛ گریزی از یک تلخی بیپایان/ قصهای که درگیر کلیشههای تکراری نشد
- «رو به باد میرفتم»؛ تجربه سوارشدن بر امواج قصهها در قایقی کاغذی
- نگاه ویژه «مروارید» به سایه سنگین بیعدالتی اجتماعی/ داستاننویسی که راوی زندگی فقرا بود
بخش زیادی از خاطرات یاد شده در «شاید پیش از اذان صبح»، برای مخاطب تازگی و طراوت خاصی دارد. از آن مدل خاطراتی نیست که مسئولان رده بالای نظام و فرماندهان نظامی میتوانند از آن نابغه تیزبین تعریف کنند. نه پیچیدگی ویژهای در کار بود و نه ماجراهای تودرتویی. اینجا جزئیات لطیف و ظریف جان گرفته و در معرض نگاه واقع شده بودند. رفتار بزرگوارانه حاجقاسم در برخورد با دوستان قدیمی، تماسهای غافلگیرانهاش، رفتنش روی سقف حیاط بیتالزهرا برای خالی کردن آب باران و جارو دست گرفتنش در پایان مراسم فاطمیه همه و همه خاطراتی ریزبافت و کمتر شنیدهشده بودند که آدم از خواندنشان کیفور میشد.
قدم زدن در جادهای از ماجراهای تلخ و شیرین
لحن یادداشتها بیاندازه صمیمی و نثرشان بسیار ساده و شسته رفته است. یوسفزاده بیشتر کتاب را خطاب به خود مرادش، یعنی حاجقاسمِ همیشهزنده نوشته است. او را مخاطب قرار داده و بیآداب و بیترتیب از خاطرات مشترک دور و نزدیک، اندوهها و آرزوهایش صحبت کرده است. با او درباره روزهای جنگ و اسیری، همرزمان شهید و در مورد ماجراهای پرغصه ناامنیهای جنوب شرق کشور حرف زده، گاهی از لذت همدانشگاهی بودن با سردار دلها و شوق دیدارهای گاهبهگاه گفته و گاهی به روایتهایی از شهرت جهانگیر آن قهرمان بیمرز پرداخته است. از طرفی کوتاه بودن بخشها، بریده بریده بودن خاطرات و قلم شیرین نویسنده در مجموع کتابی سهلخوان را پیش روی خواننده میگذارد. طوری که به گمانم حتی در شلوغترین روزها هم میشود از مصاحبت با این کتاب لذت برد و وقتهای بطالت را با خواندن در مورد ملیترین شخصیتهای ایران و جهان اسلام زنده کرد.
کتاب «پیش از اذان صبح» به نویسندگی احمد یوسف زاده در ۱۷۶ صفحه با قیمت ۳۲ هزار تومان در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/۱۱۰/پ
انتهای پیام/