دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
مجتبی اسماعیل‌زاده در گفت‌وگو با آنا:

با «شرق وحشی» بین تاریخ، ادبیات و سینما پل زدم/ نگاه‌های متضاد نسبت به «گل محمد» همچنان وجود دارد +فیلم

فرزندانی که درگیر گذشته پدران خود نشدندکارگردان مستند «شرق وحشی» معتقد است که با تولید این اثر قصد داشته پیوندی بین حقایق تاریخی، ادبیات کلاسیک و سینما برقرار کند.
کد خبر : 631330
مجتبی اسماعیل‌زاده

به گزارش خبرنگار حوزه سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، مستند «شرق وحشی» به کارگردانی مجتبی اسماعیل‌زاده درباره گلمحمد کلمیشی، قهرمان رمان بلند و ۱۰ جلدی «کلیدر» نوشته محمود دولت‌آبادی است. مخاطب این مستند در جستجوی سرگذشت واقعی گل‌محمد کلمیشی به زادگاه او در سبزوار و نیشابور سفر می‌کند.


مجتبی اسماعیل‌زاده، کارگردان مستند «شرق وحشی» متولد سال ۱۳۶۲ در سبزوار و دانش‌آموخته رشته کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. اولین فیلم خود را سال ۱۳۷۹ ساخت. فیلم اول مستند اسماعیل‌زاده سال ۱۳۸۷ به نام «شهر فرنگ ملی» ساخته شد که پرتره‌ای از سینمای آزادی در حال ساخت بود. سال ۱۳۹۴ یک فیلم انیمیشن تجربی به‌نام «ماشین شیطان» ساخت. وی در طی این سال‌ها مشغول تدوین نیز بوده است. در جشن خانه سینمای فیلم کوتاه (آکادمی ایسفا) برای سه فیلم در ادوار مختلف برنده تندیس خانه سینما شد. «شرق وحشی» دومین مستند او محسوب می‌شود که به جشنواره سینماحقیقت راه یافت. به همین بهانه با این کارگردان پیشکسوت به گفت‌وگو پرداخته‌ایم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.


نخواندن رمان «کلیدر»برایم مثل شمشیر دولبه بود


آنا: در گفت‌وگویی صادقانه عنوان کردید که رمان «کلیدر» را کامل نخوانده‌اید؛ از نگاه خودتان این موضوع را می‌توان نقطه‌ضعف مستند دانست؟


اسماعیل‌زاده: از همان ابتدای ساخت این مستند، نخواندن رمان «کلیدر» را شمشیر دولبه می‌دانستم. هر روز به آن فکر می‌کردم و باید دست به انتخاب می‌زدم که می‌خواهم فیلمی درباره رمان «کلیدر» بسازم یا قهرمان آن یعنی «گل‌محمد»؟ این‌ها دو موضوع مختلف بود. من تصمیم گرفتم مستندی درباره «گل‌محمد» بسازم. خیلی صادقانه با مخاطب فیلم صحبت کردم، درگیری فکری من نسبت به سرگذشت «گل‌محمد» از رمان محمود دولت‌آبادی نبود. من فقط خلاصه چندصفحه‌ای از رمان «کلیدر» را خواندم و درواقع موضوع کلی داستان را متوجه شدم.


من از بیست‌وسه سال پیش تحقیق میدانی درباره زندگی گل‌محمد را نه برای این مستند بلکه برای خودم آغاز کردم. متوجه شدم کلی شخصیت هست که محمود دولت‌آبادی به‌عنوان پسردایی، پسرخاله و ... در رمان آورده که وجود خارجی ندارند، اما اهالی روستا نشانی آن‌ها را می‌دادند! این افسانه‌ای که حول شخصیت «گل‌محمد» شکل گرفته دیگر کم‌کم به تحریف رسیده است. با قصه‌ای روبه‌رو هستیم که تمام شخصیت‌های اصلی آن در قید حیات نیستند.


شاید همان افرادی که از ماجرا جان سالم به در برده‌اند همانند خان‌محمد، آقای آلاداغی و... به نفع‌ خود در اصل داستان تحریف‌هایی داشته‌اند. وقتی‌ این مثلث به تضاد می‌رسد، نقطه عجیبی وجود دارد! تقریباً همه متفق‌القول می‌گویند خاندان آلاداغی که در رمیان با عنوان آلاجاقی آمده در برکناری و نابودی «گل‌محمد»ها دست داشت و محمود دولت‌آبادی هم به‌نحوی این را پررنگ می‌کند. آلاداغی مهم‌ترین خان سبزوار بوده است.


آنا: به یک مثلث اشاره کردید، منظورتان گل‌محمد، آلاداغی و ارباب بود؟


اسماعیل‌زاده: بله. این مثلثی است که در سبزوار داریم، اما در واقع مربع است. اگر سویه دیگری به آن اضافه کنیم، جهن‌خان سرحدی است که با طایفه‌اش می‌آید. این داستان آن‌قدر ادامه‌دار و عجیب‌وغریب است که افرادی از خان محمد، دوستان‌شان، عباس پهلوان و ... برای کشتن جهن‌خان هم اقداماتی می‌کنند. من وارد آن نشدم به خاطر اینکه خیلی هم ربطی نداشت. خیلی‌ها از من می‌پرسند سرنوشت خان‌محمد چه می‌شود؟ او خودش داستان دیگری است زیرا که او هم در نهایت با اسلحه در داستان دیگری کشته می‌شود.


دولت‌آبادی آن زمان توانست به همراهی حسین کارگری (که در مستند «شرق وحشی» نیز حضور داشت) تحقیقات میدانی گسترده‌ای انجام بدهد. او در نهایت به یک محصول دراماتیک رسید، لذا اگر افسانه‌ها هم در آن دخیل می‌شد قصه بالیده‌تر و گسترده‌تر می‌شد.


من می‌خواستم به بُعد مستندی آن برسم. فراموش کنم که دولت‌آبادی از این موضوع رمان نوشته است. شاید شخص دیگری نیز در آینده قصه دیگری بنویسد. اما مبنا و مبدأ حرکتم را با رمان «کلیدر» شروع نکردم. صرفاً به این خاطر که بتوانم شفاف، خالص و بدون پیش‌داوری مستند را پیش ببرم. در همان مطالعات اولم متوجه شدم که آقای دولت‌آبادی سمت‌وسوهای اجتماعی-سیاسی‌ داشته است.


حوادثی که ساخته ذهن محمود دولت‌آبادی است


آنا: و آن نگاه چپ‌گرایانه شورشی که در روستا انجام می‌شود.


اسماعیل‌زاده: بله. کاراکتر ستار و بسیاری از شخصیت‌های روستا تمام این‌ها ساخته و پرداخته ذهن دولت‌آبادی است. پیدا کردن نشانه‌هایی از اینکه «گل‌محمد» رگه‌های سیاسی-اجتماعی داشته، ما را به دره‌ای می‌برد که انتهای آن مشخص نبود به چه می‌رسد.


آنا: شما به دنبال تطبیق هم نبودید. فقط همان ابتدا اشاره‌ای به رمان دارید.


اسماعیل‌زاده: بله همان ابتدا به‌عنوان نشانه گذاشتم. برنامه‌ریزی شده بود.


آنا: توقع من این بود که ۶۰ درصد مستند در مورد داستان و تطبیق‌ آن با واقعیت باشد. سراغ شخصیت‌ها هم نرفتید، مثلاً مارال که باری دراماتیک و عاشقانه هم داشت.


اسماعیل‌زاده: کاراکتر پری به او اشاره می‌کند. مارال یکی از کاراکترهای اصلی رمان «کلیدر» بود اما در حقیقت در زندگی «گل‌محمد» آن‌قدرها هم تأثیر ندارد. اصلاً به آن شکل نبوده است. حسین کارگری زن «گل‌محمد» را فاطمه معرفی می‌کند و دختر گل محمد یعنی پری می‌گوید که لیلا است!


آنا: او دارای دو نام بوده است؟


اسماعیل‌زاده: اسمش لیلا است. بعد از کشته شدن «گل‌محمد»، کم‌کم دیوانه می‌شود، در روستاهای اطراف زندگی می‌کند، پارچه‌ای سبز به او می‌بندند و دیگر فاطمه صدایش می‌کنند، تا جایی که اطلاع دارم تا ۲۰، ۲۵ سال پیش هم زنده بود. درواقع لیلا نسبت به مارال کاراکتر مهم‌تری بوده است.


با «شرق وحشی» بین تاریخ، ادبیات و سینما پل زدم/ نگاه‌های متضاد نسبت به «گل محمد» همچنان وجود دارد +فیلم


فرزندانی که درگیر گذشته پدران خود نشدند


آنا: فرزندان این شخصیت‌ها در حال حاضر با هم اصطکاک و درگیری ندارند؟


اسماعیل‌زاده: با هر کدام از آن‌ها صحبت کردم همه می‌گفتند نه! این چیزی بین پدران ما بوده و تمام شده است. دیگر خیلی به ما ربطی ندارد.


سؤال: علی‌اکبر ارباب همان باب قلی بندار داخل رمان است؟


اسماعیل‌زاده: بله.


آنا: روستایی به‌نام کلیدر و روستای دیگری به نام سنگ کلیدر داریم، ‌این‌ها متفاوت است؟


اسماعیل‌زاده: سنگ کلیدر همان روستایی است که ما رفتیم. یک روستا دیگر به این نام داریم که بیشتر به داخل کوه‌ها می‌رود و امام‌زاده حسین‌اصغر آن‌جا است.


آنا: الآن پری و پسر خان محمد ساکن منطقه سرولایت نیشابور هستند؟


اسماعیل‌زاده: پری که همان سرولایت و دشت نیشابور است. ییلاق قشلاق می‌کند، من آن زمان که رفتم در کوه‌ها بود. پسر خان محمد اما هنوز سوزن‌ده زندگی می‌کند.




بیشتر بخوانید:





محمود دولت‌آبادی دیگر حرف جدیدی برای گفتن نداشت


آنا: با محمود دولت‌آبادی گفت‌وگویی درباره این مستند نداشتید؟


اسماعیل‌زاده: ۱۰ سال پیش با او تلفنی گفت‌وگو داشتم. اطلاع دادم قصد دارم چنین مستندی بسازم، می‌خواهم شما را ببینم. گفت هر چه راجع به «گل‌محمد»، «کلیدر» و ... بوده تا الآن گفته‌ام و دیگر حرف جدیدی ندارم. آن زمان یکی دو روز ذهنم درگیر شد، بعد فهمیدم این مسیر درست است. اتفاقاً یکی از همان چیزهایی بود که من را به جلو هدایت کرد تا کار خودم را بدون توجه به رمان کلیدر پیش ببرم. بعداً رمان به آن وصل می‌شد.


آنا: این اتفاق افتاده است.


اسماعیل‌زاده: به خاطر اینکه ناگزیر است. من و محمود دولت‌آبادی درباره دو رسانه مختلف صحبت می‌کنیم. یکی از خبرنگاران می‌پرسید: «آیا نگران این نیستید که شما را متهم کنند که از او کپی کرده‌اید؟» گفتم کپی نیست. هر دو خوانشی از یک واقعه مستند است. من برای همان ولایت هستم. من هم از کودکی همانند دولت‌آبادی با این قصه درگیر بودم. او در قالب رمان نوشته که فوق‌العاده و بی‌نظیر است. کار من یک فیلم مستندی یک‌ساعته است. شما برای خواندن آن رمان اگر بدون وقفه بخوانید باید سه هفته وقت بگذارید. تلاشم بر این بود که قالب قصه‌ام را پیش ببرم و آن مبتنی بر اطلاعاتی باشد که خودم پیدا می‌کنم نه آن چیزی که دولت‌آبادی نوشته است. 


برخی معتقدند «گل‌محمد» قهرمان نبوده است


آنا: و ادبیات ما ظرفیت این را دارد که کارهایی مشابه برای رمان‌ها و حتی دیوان اشعار داشته باشد؟


اسماعیل‌زاده: من اگر بخواهم تشبیه کنم، خیمه این ماجرا بر سه عمود استوار است. این عمودها در ادبیات، موسیقی بومی خراسان و تاریخ شفاهی مردم است. درواقع این سه‌ ریشه ماجرا را پیش می‌برند. من آن تاریخ شفاهی مردم را نگه‌ داشتم و با چیدمانی که به‌عنوان فیلم‌ساز به آن رسیدم برای مخاطب به نمایش گذاشتم.


یکی از دوستان سبزواری وقتی مستند را دید گفت: «خیلی برای فیلمت زحمت کشیده‌ای و کار خوبی کردی اما کلاً غلط است!» گفتم: چرا؟ گفت: «چون این‌ها یاغی بودند آقاجان! اصلاً قهرمان نبودند.» این نگاه چکشی و صفر و صدی راجع به «گل‌محمد» در سبزوار وجود دارد. عده‌ای او را مطلقاً قهرمان می‌دانند. اما عده‌ای او را یاغی می‌دانند که مردم و محمود دولت‌آبادی بزرگش کردند. افرادی هم هستند که داستان‌هایی را می‌دانند که دیگران خبر ندارند. آن‌ها حتماً در آینده اطلاعات جدیدی درباره «گل‌محمد» خواهند گفت که به نظر من خیلی خوب است. نشان می‌دهد همچنان این سوژه زنده است.


آنا: این داستان در این ۸۰ سال شاخ و برگ پیدا کرده، چه کار سختی که بخواهی آن‌ها را کنار بزنی و به هسته اصلی برسی.


اسماعیل‌زاده: شخصیت‌های اصلی در قید حیات نبودند. کل اسناد موجود از «گل‌محمد» در کل تاریخ ایران یک عکس و یک برگه‌ در مرکز اسناد است که می‌گوید او در سال ۱۳۲۳ کشته شد. هیچ چیز دیگری وجود ندارد.


آنا: در مطبوعات چطور؟


اسماعیل‌زاده: خیلی در روزنامه‌های آن زمان خراسان جست‌وجو کردم، اما هیچی پیدا نکردم. یعنی آن دوره اخبار همانند الان نبود. روزنامه‌ هم در تهران بود که ماهانه یا هر دو هفته چاپ می‌شد.


آنا: از محمود دولت‌آبادی برای اکران مستند «شرق وحشی» دعوت کردید؟


اسماعیل‌زاده: برای این اکران به خاطر محدودیت‌های کرونایی میسر نبود.


آنا: اگر دعوت می‌کردید خیلی خوب می‌شد.


اسماعیل‌زاده: بله، امیدوارم بتوانم مستند را در «هنر و تجربه» نیز اکران کنم.


آنا: از گروه هنرمندان شناخته شده سبزواری همچون هدایت هاشمی، شیوا خسرومهر چطور؟


اسماعیل‌زاده: فیلم را برای هدایت هاشمی فرستادم اما نپذیرفت و گفت این فیلم خوب از آب درنیامده و صدای شخص معروفی مثل من را نمی‌خواهد! ضمن اینکه می‌گفت من داستان را به شکل دیگری شنیده‌ام، اصل ماجرا این نیست و خودم می‌خواهم اقدام دیگری بکنم. خیلی از افراد که برای تحقیقات از آن‌ها پرسش می‌کردم می‌گفتند چیزهایی می‌دانیم و می‌خواهیم خودمان کارهایی انجام دهیم و ... و اطلاعات را نمی‌دادند. البته هیچ‌وقت هم هیچ خبری از آن‌ها نشد! ۱۷، ۱۸ سال پیش نویسنده‌ای را در سبزوار پیدا کردم که به گفته خودش و دیگران مفصل تحقیق کرده بود اما در حد گفتار هم با من صحبت نکرد، چه برسد که جلوی دوربین بیاید. یکی دو بار گفت بیا. آن روزی که قرار بود در کتاب‌فروشی او فیلم‌برداری کنیم، تعطیل بود و فردا را هم تعطیل کرد (تا جلوی دوربین نیاید) و در آخر گفت به این نتیجه رسیده که خودش یک کتاب می‌نویسد.


«گل‌محمد» با موسیقی‌ حسین کارگری زنده شد


آنا: نقش حسین کارگری در مستند چیست؟


اسماعیل‌زاده: با او مصاحبه کردم و از راویان قصه هستند. حسین کارگری از کسانی بود که بعد از انقلاب «گل‌محمد» را با موسیقی‌اش زنده کرد. سال ۶۷-۶۸ برای اولین بار در یک برنامه تلویزیونی با خواندن ترانه «گل‌محمد» این قبح را می‌شکند. از طرف در دولت ما هیچ سندی برای موجودیت «گل‌محمد» نیست. محلی هم که دفن شده الآن کوچه است و مردم رد می‌شوند! یکی از پایان‌هایی که برای این مستند درست کردم و البته تغییر دادم این بود که چرا او باید این‌قدر بی‌نام باشد وقتی‌که نامدار است؟ حتی یک تابلو یادمان هم ندارد!


آنا: با توجه به تحقیقات انجام شده مستند «شرق وحشی» احتمالاً نزدیک‌ترین روایت به واقعیت است؟


اسماعیل‌زاده: بله، من بر اساس کشفیات خودم نوشته‌ام.


«شرق وحشی»؛ قصه هزار و یک شب مدرنی که تکرار خواهد شد


آنا: چرا مستندهایی همچون «گل‌محمد» را باید ساخت تا مردم ببینند؟


اسماعیل‌زاده: به نظرم باید این مستندها را دید زیرا که با چگونه شکل گرفتن یک قهرمان در یک مقطع تاریخی آشنا شویم. آن را مشت نمونه خروار می‌بینم. شاید ما با دیدن این فیلم بفهمیم چه اتفاقاتی می‌افتد که مردم نیاز به قهرمان دارند؟ شاید به نحوی اصغر فرهادی هم در فیلم «قهرمان» به همین اشاره می‌کند. قهرمان و قهرمان‌پروری مسئله مهمی است. از طرفی سرگذشت واقعی یک انسان بسیار جذاب و شنیدنی است. «شرق وحشی» برای من قصه هزار و یک شب مدرن است که تکرار می‌شود. به نوعی با این مستند تلاش کردم بین تاریخ، ادبیات و سینما پل بزنم.





انتهای پیام/۱۱۰/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب