دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشت/ مجید صحراکارها

برای رئیس جدید سازمان صداوسیما/ لطفاً از منطق «تولید می‌­کنم پس هستم» فاصله بگیرید!

باید دید که مدیران جدید سازمان صدا وسیما تا چه حد توان مقابله با تبعات تغییر و اصلاح این سازمان را دارند؛ صداوسیما نیازمند یک فرد تحول­گراست و دیگر مدیری برای «حفظ وضعیت موجود» نمی­‌خواهد.
کد خبر : 612630
پیمان جبلی

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا ـ می‌توان ساعت‌ها اتفاقات اخیر صداوسیما را تحلیل کرد و انتصاب و انفصال اخیر آن را مورد بحث قرار داد. چه شد که علی عسکری رفت و چه شد که جبلی آمد؟ با رفتن علی عسکری چه می‌شود و با آمدن جبلی چه خواهد شد؟ اصلاً بین علی عسکری و جبلی چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟ همه می‌دانند چشم مردم به آرایش جدید این رسانه است که علیرغم چوب لای چرخ گذاشتن‌ها بعضی‌ها و بی‌کفایتی بعضی دیگر، کماکان پرقدرت‌ترین رسانه داخلی است و می‌تواند منشا تحولات مهمی شود.


صداوسیما را از ابعاد مختلفی می‌توان به چالش کشید. قطعاً خود مدیران حتی مسببان وضعیت فعلی، بر کم و کیف وضع نامطلوب آن شناخت دارند. همه میدانند ساختار فربه فعلی برای اصلاح نیاز به جدیت دارد و این اصلاح حتما تبعاتی برای آنها خواهد داشت. حال باید دید که مدیران آتی تا چه میزان توان مقابله با این تبعات را خواهند داشت و درصدد ترمیم و بازسازی آواره فعلی برخواهند آمد. دلسوزان می‌دانند که صداوسیما نیازمند یک فرد تحول‌گراست و دیگر مدیری برای «حفظ وضعیت موجود» نمی‌خواهد.


کمی زاویه دوربینمان را تغییر بدهیم. کسی نمی‌تواند مشکلات مالی صداوسیما را انکار کند. سیر کردن این ساختار فربه و پراشتها، هزینه بالای نیروی انسانی و حجم بالای تولیدات بار سنگینی از تعهدات مالی را برای صداوسیما بوجود آورده است و دست آن را بسته است. با همین مباحث مالی می شود دریچه‌ای باز کرد برای شروع یک بحث جدی‌تر. بحثی که به مسائل اقتصادی ربط دارد ولی یک موضوع مستقل مالی نیست. آنچه میخواهیم از آن بگوییم عبارت است از: بی‌نظمی در توزیع! هدررفت پول و تولیدات و تصمیماتی که «دیده نشدن» نتیجه قطعی آن است. موضوعی که صرفا ناظر بر دوره ریاست علی عسکری نیست. پیش از او نیز بوده و امیدواریم تیم جدید به آن مبتلا نشوند. ما از توجه به کنداکتور می‌گوییم.


پول برای تولید دارم ولی منطق برای توزیع نه!


تولید کار آسانی نیست ولی به مراتب راحت تر از توزیع است. بخصوص برای آنها که علاقه‌مندند مدام دستاوردهای خود را بشمارند تولید بهترین دستمایه است. همین تولیدات را می توان با چند سوال ساده به چالش کشید:


چرا تصمیم به تولید آنها گرفته‌اند؟ چه نیازی منجر به تولید شده است؟ چه هزینه‌ای بابت آن پرداخته‌اند؟ این تولیدات چه کیفیتی داشته‌اند؟ بین هزینه و کیفیت چه تناسبی وجود دارد؟ این تولیدات مورد توجه چه میزان از مخاطبان قرار گرفته‌اند و آنها تا چه میزان نسبت به آن رضایت دارند؟ تا چه حد برای دیده شدنش برنامه‌ریزی کرده‌اند؟ اصلا چه انتظاری از آن داشته‌اند و تا چه میزان انتظارشان برآورده شده است؟ اگر برآورده نشده دلیلش چیست؟


اینها سوالات مهمی هستند که می‌توانند تمامی آمار و ارقام را بصورت کامل زیرسوال ببرند. واضح است که مدیران چم و خم تولید را یاد گرفتهاند و از آن نیز استفاده میکنند و به همین میزان نیز مشخص است که آنها برنامه مشخصی برای توزیع و دیدهشدن محتوای خود ندارند و این یکی از مهم‌ترین ضعف‌های رسانه‌ای ما چه در صداوسیما و چه خارج از آن است: «عدم برنامهریزی برای توزیع». برای تولیدات خرج میکنند ولی برای توزیع همان تولیدات هیچ برنامه‌ای ندارند. صداوسیما نیز دچار همین بیماری است. کمی باید از منطق «تولید می‌کنم پس هستم» فاصله گرفت و به نظمی اندیشید که ضریب نفوذ تولیدات را افزایش می‌دهد. جز در موارد معدود ساختار ِتوزیعِ تولیدات صداوسیما از منطق علمی پیروی نمی‌کنند و با این بی‌منطقی میلیارد میلیارد پول را هزینه تولیداتی می‌کند که دیده نمی‌شوند.


برای رئیس جدید سازمان صداوسیما/ لطفاً از منطق «تولید می‌­کنم پس هستم» فاصله بگیرید!


ما از چیزی صحبت می‌کنیم که در ادبیات صداوسیما آشنا است. شما از هرکسی بپرسید کنداکتور چیست به خوبی برایتان آن را تعریف می‌کند. بله صحبت ما ناظر بر کنداکتور پخش است ولی نه این کنداکتور سنتی که همه آن را می‌شناسند! کنداکتور مدرن که با رویکرد علمی هم به کاهش هزینه‌ها کمک می‌کند، هم به دنبال افزایش مخاطبان است. گرچه کنداکتور دنبال نظم‌دهی به پخش برنامه‌ها است و ساختار توزیع برنامه‌ها را مشخص می‌کند، می‌تواند پا را از این فراتر نیز بگذارد و مشخص کند که در نظم خود نیازمند چه محتواهایی است و چه کاستی‌هایی دارد. کنداکتور مشخص می‌کند که برای طبقات اجتماعی و اقتصادی چه برنامه‌ای را با چه هزینه‌ای می‌خواهد. به عبارتی این تولید است که باید در خدمت کنداکتور باشد! هرچند در صداوسیما خلاف آن را شاهد هستیم. کنداکتور بعد از تولید بکار گرفته میشود نه پیش از آن. در کنداکتور مدرن برای ما مهم است که چه برنامه‌ای قبل و بعد از برنامه ما باشد. مهم است که در لحظه پخش هر برنامه‌ای، شبکه های دیگر ما چه باید پخش کنند. در کنداکتور مدرن شیوه چینش برنامه‌ها حتی در شبکه‌های استانی با چینش شبکه‌های ملی تفاوت‌هایی دارد و می‌تواند آنها را پربازده‌تر از قبل کند. خلاصه کلام اینکه با کنداکتور می‌توان از تولیدات فلج و خنثی به سمت تولیداتی رفت که پویا و موثر هستند.


کنداکتور مدرن رقابت پرخرج و بی‌فایده شبکه‌ها را از بین می‌برد و زمین رقابت آنها را از کمیت به کیفیت تغییر می‌دهد. این می‌تواند یک ابزار برای هر شبکه باشد ولی به شرط آنکه بپذیرند، بدانند و بتوانند از آن استفاده کند.


چرا از بازپخش می‌ترسیم؟


ورود به عرصه تولید اهمیت دارد ولی در رسانه همه چیز متوقف بر تولید نیست. تولید نیز اندازهای دارد و باید به آستانه اشباع آن توجه کرد. بله! در نظام توزیع محتوای تلویزیونی باید آستانه‌ای برای تولیدات درنظر گرفت و زمان باقیمانده از کنداکتور را با شیوههای مختلف دیگری از جمله بازپخش برنامه‌های همان روز یا روز گذشته یا حتی تولیدات سالهای قبل مدیریت کرد. با این روش حتی میتوان میزان تاثیر تولیدات را نیز بر مخاطبان افزایش داد. با این وجود امروز حجم عمدهای از محتوای شبکه‌های تلویزیونی به تولیداتی اختصاص دارد که برای اولین بار آنتن آنها پخش می‌شوند. حال شما تصور کنید که چند شبکه به صورت واحد درحال پخش تولیدات خود هستند؟ مگر هر شبکه در لحظه چه میزان از مخاطب را دارد؟ برای مخاطب کم هم باید تولید کرد؟ نمی‌توان آنها را با بازپخش برنامه‌های آن روز، روز قبل یا برنامه‌های قدیمی سرگرم کرد؟ مخاطب فقط به تولید نیاز دارد و بازتولید برای وی اهمیت کمی دارد؟ در ساعتی که یک شبکه درصد قابل توجهی از مخاطبان را دارد چرا باید باقی شبکه‌ها برای تولید برنامه هزینه کنند؟ یک سوال ریزتر: دقت کرده‌اید که تلویزیون چند برنامه صبحگاهی دارد؟ برنامه‌هایی که عموما تفاوت خاصی با یکدیگر ندارند. پس چرا باید برای تولید آنها هزینه کرد؟ چرا شبکه‌های مختلف خود را ملزم به تولید برنامه صبحگاهی می‌دانند؟ نمی‌توانند هزینه تولید آن را به افزایش کیفیت یک برنامه دیگر اختصاص دهند؟


گویا شبکه‌های فعلی ما رسالت خود را در این می‌داند که برای هر لحظه و هر زمانی که مخاطب می‌خواهد به صداوسیما رجوع کند، یک محصول رسانه‌ای جدید پیش روی او بگذارد و این را یک امتیاز برای خود می‌داند. اما مگر هر فرد چند ساعت از روز خود را با تلویزیون می‌گذراند که صداوسیما برای عموم ساعات آن هزینه تولید را به دوش می‌کشد؟ از خود مدیران شبکه‌ها نیز می‌توان این سوال را پرسید که چه میزان بر محتوا و کیفیت برنامه‌های تولیدی خود اشراف دارند. پاسخ آنها را می‌توان فقط با چند سوال ساده صحت سنجی کرد. مدیریت و نظارت بر این حجم از تولیدات نیز کار دشواری است. تمرکز بر تولید انبوه یک تصمیم اشتباه است که با بازنگری در آن می‌توان دستاوردهای مختلفی را برای صداوسیما محقق نمود.


می‌دانید کاهش تولیدات بی‌مخاطب و خنثی می‌تواند چه تبعاتی داشته باشد؟


هرکدام از آثار نمایشی و برنامه‌های تلویزیونی هزینههای قابل توجهی را بر دوش صداوسیما می‌گذارند و کمترین آوردهای که کاهش تولیدات می‌تواند داشته باشد، کاهش بار مالی ناشی از تولید است. کاهش تولیدات همانطور که از لحاظ مالی به سود شبکه‌ها است، از سوی دیگر مدیریت تولیدات و نظارت بر آنها را نیز برای مدیران آسانتر می‌کند. با کاهش هزینه‌های تولید می‌توان مبلغ باقی مانده را صرف افزایش کیفیت برنامه‌های باقی مانده کرد و حجم تولید آثار با درجه کیفی الف را بیشتر کرد. این افزایش کیفیت هزینه‌ای را بر دوش صداوسیما نمی‌گذارد و تمام هزینه‌های آن از بهینه‌سازی تولیدات به دست می‌آید. بدیهی‌ترین نتیجه این اتفاق یعنی افزایش کیفیت محصولات رسانه‌ای، پایداری و وفاداری بیشتر مخاطبان فعلی تلویزیون و همچنین جلب توجه مخاطبان دور افتاده از آن است.


با علم و آگاهی بر ظرافت‌های کنداکتور به راحتی میتوان بر تولیدات زیادی چشم بست و بر توزیع تولیدات محدودتر و باکیفیت‌تر تمرکز کرد. رئیس جدید صداوسیما می‌تواند تصمیمات متعددی بگیرد که در تغییر وضعیت فعلی صداوسیما موثر باشد. شاید سادهترین آنها تاکید وی بر نگاه علمی شبکه‌ها به کنداکتور باشد، تصمیمی که کم خرجتر از باقی آنهاست و می‌تواند در کوتاه‌مدت تاثیر بسزایی بر وضعیت تولیدات صداوسیما داشته باشد. این تصمیم می‌تواند نقطه شروعی باشد بر اولویت یافتن کیفیت بر کمیت.


انتهای پیام/4104/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب