دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
میزگرد آنا با عوامل نمایش «بوقلمون» - بخش پایانی

سیروس همتی: از فرهنگ خودمان عقب افتاده‌ایم/ صادق ملکی: باید خاطرات «شهر قصه» را مرور کنید

محمدصادق ملکی در ادامه میزگرد عوامل نمایش «بوقلمون» گفت: «هم اساتید، هم بدنه تئاتر، هم مخاطبان، هم مسئولان طوری با «بوقلمون» رفتار می‌کنند که انگار این نمایش اثر جدیدی نیست.»
کد خبر : 57903

به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، در ادامه میزگرد نمایش «بوقلمون»، عوامل این اثر شامل خیرالله تقیانی‌پور (نویسنده و کارگردان نمایش و برنده بهترین نویسندگی و کارگردانی)، جواد پورزند (بازیگر)، محمدصادق ملکی (بازیگر)، مه‌لقا باقری (برنده جایزه اول بازیگری زن)، سیروس همتی (برنده جایزه اول بازیگری مرد) به نقد و بررسی شرایط اجرای عمومی نمایش برگزیده سی‌وسومین جشنواره تئاتر فجر پرداختند.


در آستانه سی‌وچهارمین جشنواره تئاتر فجر هستیم و از قرار معلوم بودجه امسال جشنواره نسبت به سال گذشته نه تنها افزایش نداشته است بلکه کاهش هم یافته. به برخی از نکات اختتامیه جشنواره قبلی اشاره کردید همچون میزان جایزه‌ها، امسال جشنواره در چه شرایطی برگزار می‌شود؟


محمدصادق ملکی: وضعیت جشنواره تئار فجر، هر سال بدتر می‌شود. من سال 1377 جایزه نخست بازیگری نمایش خیابانی را دریافت کردم و به عنوان جایزه، شش سکه تمام بهار آزادی به من اهدا کردند. واقعا مراسم اختتامیه نابسامانی را در دوره پیش شاهد بودیم. به حدی مراسم ضعیف بود که به مدت پنج دقیقه تماشاگران دبیر جشنواره را هم می‌کردند.


جواد پورزند: احتمالا مشکل گران شدن سکه است!


مه‌لقا باقری: تمام کمک هزینه‌هایی که در دوره‌های گذشته به جشنواره‌ها داده می‌شد و یا در زمان اجرای عموم در اختیار گروه‌ها قرار می‌گرفت، برای این بود که تئاتری ساخته شود تا فرهنگی را دگرگون کند. تئاتر می‌تواند فرهنگ ملتی را تغییر دهد و برای این تغییر فرهنگ، گروه‌ها نیاز دارند که آرامش داشته باشند. همچنین هزینه‌های تئاتر باید فراهم شود. به نظر من کمک هزینه چندان کارآیی ندارد و گروه‌ها باید تمام هزینه تئاترشان را دریافت کنند چون می‌خواهد اتفاق بزرگی را رقم بزند و در نتیجه بار بسیار سنگینی را بر دوش دارد. کمک هزینه‌های اندک در نظر گرفتن برای تئاتر و همچنین به تجارت تبدیل کردن این هنر و تجارت راه ورود سوپر استارها به تئاتر را باز کند، مسائلی است که تنها در بخش حاشیه تئاتر قرار می‌گیرد اما بحث اصلی تئاتر ما این نیست. اصل ماجرا فرهنگ‌سازی است که با تجاری‌سازی اصلا جور درنمی‌آید.


لزوم اجرای نمایش «بوقلمون» از کجا ناشی می‌شود؟


حدود دو ماه پیش تجربه اجرای نمایش «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را داشتیم. برای آن نمایش نیز همین اتفاق رخ داد. اجراها را قیچی کردند و به گروه ما گفتند که 21 اجرا طلبکار هستید!

ملکی: اگر از گلایه‌ها بگذریم، به نظر من اتفاقی از جنس «بوقلمون» خیلی سال‌ها قبل با «شهر قصه» بیژن مفید رخ داده است. طبق گفته‌های بهمن مفید به یکی از دوستانم، نمایش «شهر قصه» نزدیک به یک‌سال در سالن‌های بسیار خوب تهران اجرا می‌رفته است و پس از تهران نیز نمایش به شهرستان‌ها می‌رود. بهمن می‌گفت من همه نقش‌ها را بازی کرده‌ام چون برخی از بازیگران نمی‌توانستند برای برخی دوره‌های اجرا بیایند و بازیگران دیگر گروه نقش‌های آنها را بازی می‌کردند و پس از آن، فیلمش ساخته شد، نوار صوتی آن منتشر شد و... مساله این است که وقتی کار سطح بالا و ماندگاری تولید می‌شود، باید درست به آن پرداخته شود. حال جلوی چشم همه آقایان مرده و زنده که به لغت نمایش ایرانی علاقه‌مند هستند، نمایش دیگری در سطح «شهر قصه» ساخته شده است که تنه‌هایی به جامعه تئاتری می‌زند. حمایت الان کجاست؟ هم اساتید، هم بدنه تئاتر، هم مخاطبان، هم مسئولان طوری با «بوقلمون» رفتار می‌کنند که انگار این نمایش اثر جدیدی نیست. چرا اتفاقا الان تولید چنین آثاری، رخداد بسیار جدیدی است! الان دنیا به سمت ادبیات، موسیقی و اساسا هنر فولکلور می‌رود. در واقع از آنجا که فرهنگ جهانی رو به انحطاط می‌رود، دارند پای کهن الگوها را وسط می‌کشند چون دنیا نگران فرهنگ انسانی است. باید حواس ما به هر آنچه بی‌جهت کنار گذاشته‌ایم، باشد. در حال حاضر جوانان ایرانی اصلاً حواس‌شان به شیوه زندگی‌هایشان نیست. ما به عنوان ایرانیان افتضاخ زندگی می‌کنیم. بهترین شکل ایرانی در نزد جوانان ما این است که یک تلفن همراه بزرگ، سقفی بالای سر و محل کار داشته باشد. گوشی در دستش است، از منزل خارج می‌شود، به سر کار می‌رود، باز هم سر کار گوشیش دستش است، به خانه برمی‌گردد، باز با تلفن همراهش می‌خوابد و صبح دوباره همین روند تکرار می‌شود. این شیوه زیستن، زندگی ایده‌آل در جامعه ما محسوب می‌شود. در چنین شرایطی خیرالله تصمیم می‌گیرد با کمک سیروس و دیگر دوستان نمایشی مانند «بوقلمون» را به سالن بیاورد و بزند پس کله‌اش و بگوید «ببین! می‌توانی گاهی از اوقات به شیوه دیگری نیز زندگی کنی» ما این فرهنگ و این‌گونه فکر کردن را پیشنهاد می‌کنیم، اما متاسفانه می‌دانم حامی‌ چندانی نخواهیم داشت.


البته فکر می‌کنم این نمایش استقبال عمومی خوبی خواهد داشت و مردم برای تماشای این نمایش می‌آیند اما 30 اجرا برای چنین نمایش‌هایی نه تنها کم است بلکه فاجعه است. باید این‌گونه نمایش‌ها یک دوره‌ 90 اجرا داشته باشند، پس از آن، گروه استراحت کند و سپس دوره بعدی را آغاز کند. این نمایش از همه نظر مورد تایید است اما چرا اجرای مناسبی برای آن در نظر گرفته نمی‌شود؟ از سویی دیگر حدود دو ماه پیش تجربه اجرای نمایش «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را داشتیم. برای آن نمایش نیز همین اتفاق رخ داد. اجراها را قیچی کردند و به گروه ما گفتند که 21 اجرا طلبکار هستید! حالا چه زمان می‌خواهند طلب ما را بدهند، دکور نمایش که بسیار هم سنگین بود را کجا بگذاریم و اصولا ما چه کار باید کنیم، مشخص نیست و تنها می‌گویند «نگران نباش 20 اجرا طلب‌کاری ها!» 20 اجرا طلب‌کارم، قبول، زندگیم را چگونه بگذرانم؟


سیروس همتی: دقیقا همین‌گونه است. خشونت در جهان رو به افزایش است. آیین‌ها و سنت‌ها در حال فراموش شدن هستند. در ایران، تعزیه در حال فراموش‌شدن است و بنا بر همین دلایل لزوم اجرای نمایشی همچون «بوقلمون» بیش از هر زمان دیگری نیاز است.


در نمایشنامه «بوقلمون» دیالوگ‌ها نظم هجایی دارند و این مساله در گفتار بازیگران و کنش و واکنش آنها بر یکدیگر تاثیر می‌گذارد و انرژی را میان بازیگران منتقل می‌کند. ریتمیک بودن و وزن داشتن دیالوگ‌ها می‌تواند فضای نمایش را به سمت تیپ‌سازی ببرد اما همان‌گونه که قبلا هم گفتم، این اتفاق رخ نمی‌دهد و انگار زبان آرکاییک و فخامت کلام، مانع می‌شود که تیپ‌سازی اتفاق بیفتد. در مورد وزن دیالوگ‌ها و چالش بازیگران با آنها توضیح می‌دهید؟


باقری: برای من به شدت جذاب و شیرین بود. بازی کردن در نمایش «بوقلمون» باعث شد که بیشتر موسیقی‌های قدیمی را گوش دهم. تعزیه، تکه‌های آوازی و یا موسیقی گود زورخانه را با دقت بشنوم تا روی خودم کار کنم و در راستای کار، از آنها استفاده کنم.


پورزند: من سال‌ها است که با خیرالله تقیانی‌پور تئاتر کار می‌کنم و مقداری با این شیوه تقیانی‌پور آشناتر هستم. از سویی دیگر به آثار زنده یاد علی حاتمی تعلق خاطر دارم و از همین‌رو این سبک دیالوگ‌ها به گوش من آشنا بود و من مشکل چندان و چالشی با دیالوگ‌ها نداشتم.


تقیانی‌پور: فرهنگ ما بسیار غنی است اما متاسفانه فراموشش کرده‌ایم و خودمان داریم آن را در گور می‌کنیم. عده‌ای مشغول تکه و پاره کردن این فرهنگ هستند و عده‌ای از کشورهای دیگر نیز آن را به تاراج می‌برند. ادبیات ما بیشتر نوشتاری است که در شعر غنای خود را نشان می‌دهد. دوست داشتم این ادبیات غنی را از مکتوب بودن خارج کنم و به وسیله تئاتر آن را به تصویر بکشم. به عنوان مثال شاهنامه را همان‌گونه که هست نگاه می‌کنیم و هیچ‌گاه سعی نکرده‌ایم که اتفاقی را در آن به وجود آوریم. البته بهروز غریب‌پور تک‌و‌توک آثاری را به نمایش تبدیل کرده است. این آثار باید دراماتیک و به فیلمنامه و نمایشنامه تبدیل شوند. سعی کرده‌ام از بخشی از غنایی که داریم، همچون اشعار، بحرطویل‌هایی که در ادبیات ما وجود دارد، آیین‌ها، شیوه‌ها، نقاشی‌ها و ... در نمایشنامه‌هایم استفاده کنم. می توانم بگویم که از یک تافته یا تابلوی چهل‌تکه از فرهنگ و هویت ایرانی‌مان برای ساختن درام استفاده می‌کنم.


همتی: البته بازیگری در نمایش خیرالله، باعث می‌شود به اصل خودت رجوع کنی و قابلیت‌های بدنی، بیانی، شعر و موسیقی را در خودت بیابی. در واقع با تقیانی کار کردن نوعی روغن‌کاری برای بدن و بیان بازیگر محسوب می‌شود. زمانی‌که بهرام بیضایی نمایش «هزار و یک شب» را به روی صحنه برد، عزیزی به او گفت که نمایش شما به گونه‌ای است که مخاطب باید فرهنگ لغتی را همراه خود بیاورد. استاد بیضایی گفت «این حرف را نگو. هیچ دیالوگ و یا هیچ کلمه‌ای نیست که به عهد بوق مربوط باشد، تو خودت را از فرهنگ جدا کرده‌ای» به نظر من اگر دیالوگ‌های نمایش «بوقلمون» برای شما مطنطن یا گوش‌نواز است، این امتیاز خیرالله نیست بلکه به این دلیل است که ما از فرهنگ خودمان عقب افتاده‌ایم و زمانی‌که این کلمات را می‌شنویم، می‌گوییم «وای چه جالب!»


ملکی: فکر می‌کنم دیگر دوستان بهتر بتوانند توضیح دهند اما می‌خواهم نکته کوچکی بگویم. اگر می‌خواهید پیش از دیدن نمایش، درکی نسبی درباره آن داشته باشید، ابتدا خاطرات «شهر قصه» بیژن مفید را مروری کنید و بعد اجرا را ببینید. در تکمیل صحبت‌های سیروس، باید بگویم دایره واژگانی ما محدود شده است اگر روزنامه‌های اولیه مانند وقایع‌الاتفاقیه را با روزنامه‌های امروز مقایسه کنید، شرایط را درک می‌کنید. وقتی آن روزنامه‌ها را می‌خوانید، احساس می‌کنید در حال خواندن گلستان سعدی هستید. این اتفاق به این دلیل رخ داده است که شکل لغات و دایره کلمات ما تغییر کرده است.


پس لباس چهل‌تکه بوقلمون نیز به همین مساله اشاره می‌کند؟


تقیانی‌پور: این لباس چهل‌تکه بیشتر تکه تکه آدم‌هایی هستند که به هم پیوسته‌اند اما ما آنها را در قالب یک آدم به نام «بوقلمون» را می‌بینیم. به نوعی می‌توان گفت که «بوقلمون» سمبل انسان‌های بوقلمون‌صفت است.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب