آمریکا فاقد شاخصهای قدرت برتر و هژمون در جهان است/ استعمار نو بجای اشغال کشورها حکومتها را اشغال میکند
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا، ابوالفضل صدقی کارشناس و پژوهشگر مسائل سیاسی اعتقاد دارد که به دلایل و مستندات بسیاری ایالاتمتحده آمریکا در مسیر افول قرار دارد.
متن کامل یادداشت صدقی به شرح ذیل است:
مقدمه
یکی از مهمترین تحولات تاریخ روابط بینالملل استعمار و چپاول کشورهای پیرامونی و جهان سوم توسط قدرتهای بزرگ است در طول تاریخ روابط بینالملل شاهد سه دوره استعمار هستیم:
الف: استعمار کهن: ا
ستعمار گران در این دوره مستقیماً سرزمینها را اشغال میکردند و از منابع و امکانات مادی و انسانی کشور مستعمره نهایت بهرهبرداری را مینمودند.ب: استعمار نو: هنگامیکه مردمان کشورهای مستعمره برای استقلال کشور خود قیام کردند و استعمار گران را از سرزمین خود بیرون نمودند از آن زمان استعمار گران با تغییر تاکتیک بهجای آنکه کشورها را مستقیماً اشغال کنند حکومتها را اشغال میکردند و دولتهای دستنشانده بر سر کار میآوردند و دولتهای دستنشانده با تمام توان منافع قدرتهای استعماری را تأمین میکردند و در عوض آن قدرتها تاجوتخت آنها را محافظت مینمودند.
ج: استعمار فرانو: هنگامیکه دولتهای دستنشانده در بعضی کشورها به دست مردم سرنگون شدند و مردم با شعار استقلال و آزادی استعمار گران را از کشور خود بیرون نمودند و وقتیکه دست قدرتهای استعماری از هر نظر کوتاه شد دوران استعمار فرانو آغاز گردید در استعمار فرانو نه سرزمینی اشغال میشود و نه دولتها و حکومتها اشغال میشوند بلکه در این دوره انسانها اشغال میشوند. انسانها از طریق رسانههای گوناگون مدیریت ادراک و احساس میشوند. در این دوره جنگ شناختی یا جنگ سلطه بر پا میشود. جنگ سلطه یا جنگ شناختی متکی به زیرساختهای نوین سایبری است و هدف آن مشروعیت زدایی، اعتماد زدایی، قداست زدایی، ناامید سازی و ناکارآمد نمایی دولت انقلابی است. راه مقابله با جنگ سلطه ارتقاء آگاهی و افزایش هوشیاری عمومی بهخصوص در بخش دانشجویی است.
بیشتر بخوانید:
زرشناس: ریاست جمهوری بایدن افول آمریکا را تشدید میکند
کارشناسان غربی: فروپاشی نظام آمریکا کاملاً جدی است/ناتوانی واشنگتن در بازیابی قدرت و هیمنه گذشته
یکی از موضوعات مهم در جنگ شناختی و رسانهای که اکنون جریان دارد موضوع افول قدرت ایالاتمتحده آمریکا است. نظام سلطه تلاش دارد در جنگ شناختی به نسل جوان و دانشجوی ما بگوید که افول قدرت آمریکا یک توهم است و ساختهوپرداخته انقلابیون تندرو و متوهم است. لذا اکنون موضوع افول آمریکا در جنگ شناختی اهمیت دارد اگر رسانههای انقلابی بتوانند در این نبرد شناختی تصویر موردنظر خود را در ذهن مخاطب و دانشجو بکارند پروژه ناامید سازی، اعتماد زدایی و مشروعیت زدایی نظام سلطه با شکست مواجه خواهد شد.
1. ادبیات نظری
افول قدرتیکی از اهداف مهم تمام کشورهای حاضر درصحنه بینالملل حفظ و گسترش قدرت است و هر اقدامی که منجر به حفظ و گسترش قدرت آنها بینجامد با عنوان منافع ملی تعریف میکنند وبر اساس منافع ملی همکاری، مخالفت و تقابل میکنند. بر اساس آموزههای روابط بینالملل بهخصوص رهیافتهای واقعگرایی و نوواقعگرایی کشورها متناسب با قدرتی که دارند صاحب حق میشوند به همین جهت مهمترین بازیگران روابط بینالملل که دولتها هستند همواره در تلاش کسب قدرت و حفظ آن میباشند. سلسلهمراتب قدرت درصحنه روابط بینالملل به ترتیب ذیل است:
• فوق قدرت: سطحی از قدرت است که تنها یک کشور قدرت برتر جهان است و حریفی ندارد
• ابرقدرت: چند کشور همسطح درصحنه روابط بینالملل حضور دارند.
• قدرتهای بزرگ: هنوز حاکم روابط بینالملل نشده و ابرقدرت او به رسمیت شناختهنشده ولی بازی گری جهانی دارد.
• قدرتهای منطقهای: قدرت بازیگری چنین کشوری محدود به منطقه خاص است
• قدرتهای کوچک: بازی قدرت چنین کشوری محدود به همسایگان خود میشود.
• بدون قدرت: دغدغه امنیتی چنین کشوری مرزها و سرزمین داخلی و حفظ قدرت در داخل است.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایالاتمتحده خود را قدرت برتر جهان میدانست. جورج بوش پدر از نظم نوین جهانی خبر داد که تنها قدرت برتر دنیا ایالاتمتحده آمریکا است و فوکویاما از پایان تاریخ و پیروزی قطعی لیبرال دموکراسی با محوریت آمریکا سخن گفت. تحولات بعدی روابط بینالملل نشان داد آمریکا شاخصهای قدرت برتر و هژمون در دنیا را ندارد و روز به روز شاهد افول قدرت آمریکا هستیم تا جایی که 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا در گزارشی اعلام کردند که چین در سال 2030 جای آمریکا را خواهد گرفت. یکی از تعابیر دقیقی که میتوان برای افول آمریکا در نظر گرفت، افول در قدرت، سلطه گری و هژمونی است. در معناى اصطلاحى، افول هژمونى یعنى افول در سلطه و توان رهبرى و قدرتى که آمریکایىها براى اداره دنیا نیاز دارند. بهعبارتدیگر، قدرت سلطهطلبانه کنونى آمریکا دیگر کامل و جهانشمول نیست.
• مفهوم قدرت
از دیدگاه جوزف نای و دیگر نظریهپردازان علوم سیاسی و روابط بینالملل قدرت به سه بخش قدرت سخت، نیمه سخت و قدرت نرم تقسیم میشود.
*قدرت سخت: بر شالوده تواناییهای نظامی به کار میرود؛
*قدرت نیمه سخت: بر شالوده تواناییهای اقتصادی بناشده است؛
*قدرت نرم: توانایی یک کشور در وادار کردن کشورهای دیگر به اینکه همان چیزی را بخواهند که او میخواهد؛ آنهم از راه جاذبههای فرهنگی و ایدئولوژیک که خود در اختیار دارد. جنس قدرت نرم از نوع اقناع و قدرت سخت از مقوله ا جباراست. منابع قدرت نرم در سطح بینالمللی را میتوان ایدئولوژی، مذهب، ارزشهای موجود در فرهنگ، کارکرد و سیاستهای داخلی کشورها و نیز افکار عمومی و سازمان ملل متحد دانست.
از میان انبوهی از شاخصهای ارزیابی قدرت میتوان به سه بعد قدرت نرم، قدرت اقتصادی و قدرت نظامی بسنده کرد. و افول قدرت ایالاتمتحده را با آن سنجید این سه مؤلفه از مهمترین و مؤثرترین شاخصهای اندازهگیری قدرت در شرایط کنونی است.
2. نقاط درگیری افول آمریکا در رسانه
در فضای رسانهای نبرد شناختی در رابطه با افول آمریکا در جریان است. غربگرایان داخلی و طرفداران آمریکا معتقدند:
*آمریکا بزرگترین قدرت نظامی در جهان را داراست و بهراحتی میتواند جمهوری اسلامی را نابود کند؛
*آمریکا کدخدای جهان است و ازنظر قدرت سیاسی همچنان حرف اول را در جهان میزند؛
*آمریکا بزرگترین اقتصاد و تکنولوژی در جهان را دارد و دارای چنان قدرتی است که میتواند کشوری مثل ایران را تحریم کرده و بقیه را مجبور سازد از تحریمها پیروی کنند؛
*افول قدرت آمریکا یک توهم است.
*فرهنگ لیبرال دموکراسی، سبک زندگی، دانشگاههای آمریکا به همراه صنعت هالیوود موردپذیرش و احترام مردم در جهان است (قدرت نرم).
سؤال مهم این است که آیا واقعاً افول آمریکا یک توهم است؟
3. چرایی افول قدرت آمریکا
الف: ابعاد افول قدرت آمریکا
*کاهش توانمندی صنعتی و قدرت رقابت تولیدی
*کاهش قدرت صنایع مالی و خدماتی
*توزیع ناعادلانه درآمد و ثروت و فقدان توسعه پایدار
*کاهش نفوذ در نهادهای مالی بینالمللی
*کاهش کیفیت جمعیت
*فقر، بیکاری، مهاجرت، بیخانمانی و...
*جنبشهای اجتماعی جدید
*تبدیل گسلها به شکافهای اجتماعی
*چالش مدلهای لیبرال دموکراسی برای توسعه سیاسی و اقتصادی
* مشکلات و معضلات خانوادگی
* عدم توانایی در مقابله با ویروس کرونا
* از دست دادن دوستان اروپایی
ب. تأیید کارشناسان برجسته
فرانسیس فوکویاما: نظریهپرداز پایان تاریخ و از اساتید شناختهشده دانشگاه جانز هاپکینز، در مطلبی که برای فارین افرز نوشته بود به موضوع همهگیری کرونا و تأثیر آن بر آینده سیاسی آمریکا و نظام لیبرال پرداخت. وی در این تحلیل نوشت: فاکتورهای مؤثر در یک واکنش موفق به همهگیری ویروس کرونا عبارتاند از ظرفیت دولت، اعتماد اجتماعی و رهبری. کشورهایی با دولت شایسته، دولتهایی که از اعتماد شهروندان و یک رهبری کارآمد برخوردارند، توانستند در مدیریت همهگیری کرونا عملکرد چشمگیری داشته و خسارتها را به حداقل برساند. اما کشورهایی با دولتهای ناکارآمد، جوامع چندقطبی و رهبری ضعیف، بسیار بد عمل کردند و شهروندان و اقتصادهای خود را در معرض آسیب قرار دادند.
فوکویاما میافزاید: توزیع قدرت جهانی به سمت شرق چرخش خواهد کرد، چراکه آسیای شرقی بهتر از اروپا و ایالاتمتحده توانست در مدیریت این بحران موفق باشد. باوجوداینکه سرچشمه بیماری از چین بود، اما پکن توانست بهسرعت اقتصادش را به حالت باثبات برگرداند. در مقابل، پاسخ ایالاتمتحده بسیار بد بود و چهره این کشور را در سطح جهانی خراب کرد. آمریکا پیشینهای طولانی در مقابله با بیماریهای مختلف دارد، اما جامعه چندقطبی و رهبری ناکارآمد، بهجای ترویج وحدت، توزیع کمکها را سیاسی و تصمیمات کلیدی را به ایالتها واگذار کرد. وی پیشبینی میکند: ادامه همهگیری کرونا میتواند به سقوط نسبی ایالاتمتحده، ادامه فرسایش نظم لیبرالِ بینالملل و تجدید حیات فاشیسم در سرتاسر دنیا بی انجامد
فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز پایان تاریخ
پروفسور رانسیمن، رئیس بخش علوم سیاسی دانشگاه کمبریج درباره وضعیت کنونی دموکراسی غربی در دوره دونالد ترامپ میگوید: وقتی دستمزد مردم برای سالهای متوالی افزایش نیابد آنها بهطرف نظرات سیاسی حاشیهای رانده خواهند شد. اگر مردم احساس نکنند وضعشان بهتر شده در جستوجوی سیاستمدارانی بر خواهند آمد که بیشتر و بیشتر در حاشیه قرار دارند. دونالد ترامپ در دو سال گذشته متحدان آمریکا را از طریق تهدید در ناتو، تهدید جنگ تجاری و نبرد هستهای، بیگانه کرده و قدرت نرم آمریکا را فرسوده کرده است. بر اساس نظرسنجی گالوپ که مردم از ۱۳۴ کشور در آن مشارکت داشتند، اعتقاد به رهبری آمریکا به پایینترین حد خود یعنی ۳۰ درصد رسیده است. این میزان در دوره ریاستجمهوری اوباما (۲۰۱۶) ۴۸ درصد بوده است.
یوهان گالتونگ، جامعهشناس مشهور نروژی که سابقه پیشبینی حوادث مهمی همچون فروپاشی شوروی و ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را دارد، در سال ۲۰۰۹ در کتاب سقوط امپراتوری آمریکا و پسازآن چه؟ پیشبینی کرده بود آمریکا قبل از افول قدرت جهانی خود شاهد ظهور فاشیسم خواهد بود.
حضرت آیتالله خامنهای در رابطه با افول آمریکا میفرمایند: قدرت استکباری آمریکا، قدرت فتنهانگیزی و خباثت رژیم صهیونیستی، از چهل سال پیش به اینطرف بهمراتب تنزّل کردهاند و پایین رفتهاند؛ ما این را در محاسبات خودمان باید لحاظ کنیم. اینکه در وضع سیاسی آمریکا یا در وضع اجتماعی و اقتصادی آمریکا چه اتفاقاتی افتاده و دارد میافتد، باید در محاسبات ما وارد بشود. این را باز بعضی از خود آمریکاییها گفتهاند، بعضیها میگویند افول موریانهوار؛ که این را یک نویسندهی آمریکایی میگوید. در مورد افول اقتدار آمریکایی میگوید افول موریانهوار؛ یعنی مثل موریانه از درون دارد پوک میشود -خود نهادهای درون آمریکا این را میگویند- هم در عرصه اقتصادی اینجور است، هم در عرصه اجتماعی اینجور است، هم در عرصه سیاسی اینجور است.
مفهوم افول موریانهای توسط تد گالن از موسسه کاتو پیشنهاد شد و اولین بار در سال ۲۰۱۸ کریستوفر لین در مقاله خود با عنوان تغییر قدرت آمریکا و چین و پایان پاکس امریکانا برای اشاره به افول قدرت آمریکا استفاده کرد. او در این مقاله بیان کرد، رکودی که در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ رخ داده در حقیقت به پایان نرسیده است. افول موریانهای به این معنی است که یکوقتی یک شیء ظاهر خوبی دارد، یعنی به ظاهرش که نگاه میکنید، خیلی مشکلدار نیست؛ ولی موریانه، از درون دارد این میزی که مجلل است را میخورد و پوک میشود و در یک بازه زمانی کوتاهی از بین میرود. زمانی که میگویند افول موریانهای است یعنی از داخل، آمریکا دارد پوک میشود. افول آمریکا از اقتصاد شروع شده و مانند موریانهای آرام در حال پیشروی است. این فروپاشی بر چهارپایه روی میدهد: «قدرت اقتصادی، قدرت نظامی، قدرت نرم و قدرت نهادی (رژیمی).
ج. نشانههای افول دیپلماسی آمریکا
دیپلماسی عمومی بهعنوان کارآمدترین ابزار قدرت نرم امریکا که اولین موتور محرک سیاست خارجی و تأمین امنیت و منافع ملی امریکا در نظام روابط بینالملل بوده به شکل قابلتوجهی تخریب و آسیبدیده و این امر موجب کاهش سطح قدرت و نفوذ بینالمللی امریکا در پیگیری اهداف خود گردیده است. برخی از این نشانهها عبارتاند از:
* اعـــتراضات گسترده داخلی امریکا در ١٤٠ شهر و پایتخت و نحوه مواجهه منفعلانه دولت ترامپ با این اعتراضها،
* نقض حقوق بشر و تبعیضهای نژادی و جنسیتی، رفتار خشونتآمیز پلیس نسبت به معترضان و راهپیماییهای مسالمتآمیز، معرفی مردم معترض بهعنوان اغتشاشگر و آشوبگر و واردکردن ارتش برای سرکوب مردم و درواقع آنچه آمریکاییها به آن افتخار میکردند یعنی قانون اساسی و آزادی به معنای رعایت حقوق بشر که از بین رفته است.
* خروج آمریکا از توافقنامهها و معاهدههای بینالمللی نظیر شورای حقوق بشر سازمان ملل، توافقنامه پاریس و خروج از نهاد فرهنگی یونسکو خروج از پیمان آب و هوایی پاریس و بیاعتنایی به سازمان تجارت جهانی،
*بحران اعتماد جهانی به رهبری آمریکا و عدم همراهی کشورها و دولتها با بازگشت تحریم سازمان ملل علیه ایران. و شکست در جلسات شورای امنیت همکاریهای همهجانبه روسیه و چین در ابعاد مختلف دوجانبه، شورای امنیت در وتوی قطعنامههای تحت حمایت آمریکا و تسریع آن به سمت جمهوری اسلامی در قالب سازمان شانگهای، اتحادیه اوراسیا، همکاری و مانورهای نظامی در سطح منطقه، خلیجفارس و همکاریهای اقتصادی بلندمدت و راهبردی بین این کشورها و راهاندازی جنگ تجاری با چین و اتحادیه اروپا،
*اندیشکده آمریکایی مرکز یو اس سی برای دیپلماسی عموم موسوم به سی پی دی، در گزارش ماه اکتبر 2018 درباره کشورهای برخوردار از قدرتهای نرم، آمریکا را در مقام چهارم قرار داده است. همچنین انگلیس، فرانسه و آلمان در رده اول تا سوم این جدول قرار دارند. این در حالی است که در سال 2016 آمریکا در قدرت نرم، از رتبه اول جهانی برخوردار بود.
د. افول اقتصاد آمریکا
در نیمه اول سال 2020، اقتصاد آمریکا ۹ درصد کوچکتر شده است. این شاخص به این معناست که اگر عملکرد اقتصادی ایالاتمتحده در ۳ فصل بعدی هم به همین منوال باشد، یکسوم اقتصاد این کشور به دلایل مختلف ذوب خواهد شد. این رکود از سال ۱۹۴۷ که نرخ رشد اقتصادی سالانه بهصورت فصلی در این کشور منتشر میشود، بیسابقه است.
GDP فصلی آمریکا نیز نشان میدهد، اقتصاد این کشور در فصل دوم سال 2020 نسبت به فصل اول ۵/ ۹ درصد کوچکتر شده است.
بااینکه اقتصاد آمریکا با بزرگترین رکود فصلی خود در تاریخ مواجه شده است، تحلیلگران اقتصادی بر این باورند که این سقوط اقتصادی یک رکود معمولی نیست. از سویی جامعه بهشدت درگیر مسائل بهداشت عمومی و مسائل مربوط به پاندمی کرونا است و از طرف دیگر مقدار افت GDP سالانه نیز بیسابقه است. به همین دلیل، تنها اتکا به آمار نمیتواند عمق فاجعه اقتصادی را که آمریکا اکنون درگیر آن است به تصویر بکشد. در ماه آوریل به دلیل تعطیلی کسبوکارها بیشتر از ۲۰ میلیون شغل در این کشور ناپدید شد. این آمار نیز بزرگترین افت در تعداد مشاغل از زمان ثبت آمار در آمریکا، یعنی بیش از ۸۰ سال گذشته است.
مقایسه مقدار رشد سالانه فصل دوم سال جاری میلادی با بالاترین افول تولید اقتصادی در دوره بحران مالی در سال ۲۰۰۸، عمق بحران اقتصادی به وجود آمده را روشن میکند. رشد فصل گذشته تقریباً چهار برابر بدتر از اوج بحران مالی است، که در آن دور در فصل چهارم سال ۲۰۰۸، رشد سالانه منفی ۴/ ۸ درصد گزارش شده بود. GDP آمریکا بهطور سنتی بهصورت سالانه گزارش میشود. رشد منفی ۹/ ۳۲ درصد به معنای آب رفتن یکسوم اقتصاد آمریکا در فصل دوم سال جاری نیست، بلکه این عدد بیانگر آن است که درصورتیکه اقتصاد این کشور برای ۱۲ ماه، عملکردی مانند فصل دوم سال جاری داشته باشد، اقتصاد بهاندازه ۹/ ۳۲ درصد کوچک خواهد شد.
رشد اقتصاد آمریکا بهصورت فصلی برای بازه زمانی میان ماههای آوریل تا ژوئن، منفی ۵/ ۹ درصد اعلام شده است. این عدد به این معناست که یکدهم اقتصاد آمریکا در فصل دوم نسبت به فصل اول سال جاری میلادی از بین رفته است. با این متر هم، این بدترین رشد تاریخ آمریکاست. ایالاتمتحده آمریکا از سال ۱۹۴۷ اقدام به ثبت دادههای مربوط به رشد اقتصادی کرده است و به همین دلیل دادههای دقیقی از رکود بزرگ در دست نیست. اما باوجوداین گفته میشود، اقتصاد آمریکا در سال ۱۹۳۲، به میزان ۹/ ۱۲ درصد منقبض شده است. رکودهای سالانه در دهههای گذشته بههیچعنوان قابلمقایسه با آمار کنونی نیستند. در بازه ماههای آوریل تا ژوئن سال ۱۹۸۰ میلادی، اقتصاد آمریکا به دلیل افزایش قیمت نفت و سیاستهای سخت پولی برای کنترل تورم، ۸ درصد منقبض شد. در سه ماه اول سال ۱۹۵۸ میلادی نیز GDP این کشور، بعد از سالها رشد اقتصادی، به مقدار ۱۰ درصد کوچکتر شد. رکودهایی که بههیچوجه با رکود به وجود آمده قابلمقایسه نیستند.
انتهای پیام/4155/
انتهای پیام/