چرا سریالهای تاریخی با کیفیت تلویزیون دیگر تکرار نمیشود؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، این روزها سریال «در چشم باد» برای چندمینبار درحال پخش از تلویزیون است، سریالی که در هر زمان پخش مجددش، مخاطبان زیادی دارد. چندماه پیش هم سریال «مدار صفر درجه» از شبکه یک پخش شد و با وجود اینکه ساعت پربیننده تلویزیون نبود، اما باز هم بینندگان زیادی در تکرار این سریال حسن فتحی را تماشا کردند.
کافی است پخش این مدل سریالها را با سریالهای تاریخی مقایسه کنید که در این سه چهار سال اخیر ساخته شدهاند که هم اشکالات فراوان تاریخی دارند و هم اینکه نتوانستهاند مخاطب را درگیر داستان کنند.
اما مگر مدیران تلویزیون در تولید و حمایت از کارگردانهای سریالهای تاریخی مثل «در چشم باد»، «کیف انگلیسی» یا «هزاردستان» و «سربداران» چه میکردند که این روزها با وجود امکانات وسیعتر تصویری و کمتر شدن محدودیتها نمیتوانند سریالهایی با قوت آنها بسازند و نتیجه آثاری همچون «معمای شاه» یا «روزهای ابدی» میشوند؟ در این صفحه بیشتر بر مراحل پیش از تولید چند سریال مهم تاریخی میپردازیم.
سریالهای تاریخی تلویزیون
از دهه 60، پخش سریالهای تاریخی در تلویزیون شروع شد. در این سریالها، مقاطع مهم تاریخی یا یکی از شخصیتهای تاریخی بهعنوان داستان محوری قرار میگرفتند. مخاطبان هم کمکم با قصهها و آدمهایی آشنا میشدند که در بستر تاریخ طراحی و روایت شده بودند.
هنر افسانه گفتن در دل تاریخ
سریال هزاردستان اثری از شادروان علی حاتمی است که در سالهای ۱۳66-۱۳58 از تلویزیون پخش شد. پروژه هزاردستان بعد از ۸ سال تمام شد. طرح اولیه این سریال در سال ۱۳۵۴ با عنوان «جاده ابریشم» و با حضور شخصیتهایی مثل مدرس، میرزا کوچکخان و رضاخان به ذهن حاتمی آمد و بعد از تغییرات اساسی ماهیت کار عوض شد.
ماندگارترین تاثیر هزاردستان در تاریخ سینمای ایران، ساختهشدن شهرک سینمای غزالی است؛ شهرکی که به گفته خود علی حاتمی، زمان شروعش جوان بوده و وقتی تمام شده پیرمردی از شهرک بیرون آمده است. در این شهرک محلههای اصلی و قدیمی تهران با زیربنای ۷هزار مترمربع ساخته شده و ۳۰هزار مترمربع به خیابان لالهزار و میدان توپخانه اختصاص یافته است؛ آن هم بهگونهایکه نمای بیرونی ساختمانها قابل جابهجا شدن باشد و بتوان هر عمارت را به بنایی دیگر تبدیل کرد.
فیلمنامه هزاردستان بیش از ۸ تا ۱۰ بار بازنویسی شده و بعد از وقفهای دو ساله، ویرایش چهارم فیلمنامه مورد قبول واقع شد. همه اینها بهزعم خود حاتمی باعث شد که فرم لایهلایه و هزارویکشبی کار از بین برود؛ که حتی ماجرای عشق رضا خوشنویس به دختر استادش بهکلی از بین رفت. حالا بعد از چند سال که از پخش سریال گذشته، درمورد سانسورهای این سریال هم حرفهایی زده میشود و میگویند: «۱۱ ساعت از سریال «هزاردستان» سانسور و خیلی از صحنهها کم شد.
گرچه این حذفیات هماکنون در آرشیو صداوسیما وجود دارد و در نسخههای پخششده مختلف، صحنههایی کم و زیاد میشود.» هزاردستان اولین سریال بعد از انقلاب است که شایعه تغییر قسمت آخرش بین مردم دهان به دهان گشت و این یعنی اینکه چقدر سرنوشت اثری که بعدازظهر جمعه به تماشایش مینشستند، مهم بود.
علی حاتمی در گفتوگوی تصویری که با منوچهر نوذری داشته است، از ساخت این سریالهای تاریخی میگوید که گفتوگوی جذابی است و در بخشی از آن به تغییر تاریخ در فیلمهایش اشاره میکند و میگوید: «باید بگویم که مردم معمولا ارتباط بدون گاردی با اثر هنری دارند. در کار هنری باید تحقیق فراوان باشد. مخصوصا کاری که قرار است بخشی از تاریخ را نشان بدهد. اما باید بگویم که اثرهای من مثل افسانهای است که نه واقعیت است، نه رویا. همیشه این مورد در کارم لحاظ شده است. ممکن است اگر این اتفاقات در تاریخ به همین منوال میافتاد تاریخ زیباتر میشد.»
اگرچه علی حاتمی در ساخت سریال و فیلمهای تاریخیاش کاملا وفادار به متون تاریخی نبود و ذوق هنری خود را هم در کار دخالت میبرد اما فضاسازی آثارش و تاثیر وقایع بر قصه و شخصیتهایی که خلق میکرد، متاثر از واقعیات تاریخی بود و تماشاگران به همین دلیل دنیایی را که او با ظرافت طراحی میکرد، دوست داشتند و باورش میکردند.
هنر دل سوختن برای کار
سریال امیرکبیر یکی از سریالهای محبوب دهه 60 تلویزیون در ژانر تاریخی است که پرویز زاهدی فیلمنامه آن را نوشته و سعید نیکپور آن را کارگردانی کرده است. خود او در این سریال در کنار ایرج راد، محمد مطیع، فخری خوروش و ژاله علو به ایفای نقش پرداخت. این مجموعه تلویزیونی سال 1363 ساخته شد و پخش آن از اردیبهشتماه سال 1364 از شبکه یک شروع شد. این سریال در زمان خود آنچنان در دل مردم تاثیر گذاشت که هنوز هم مردم سعید نیکپور را به همان نام امیرکبیر میشناسند.
سعید نیکپور در گفتوگویی درمورد این سریال و اینکه چرا موفق بوده است، میگوید: «یکی از دلایل آن این است که بازیگران، کارگردان و همه عوامل در کار خود آزادی عمل داشتند. ما غیرت و تعصب برای کار داشتیم. یعنی در امیرکبیر من به یاد دارم که همه بازیگران، کادر پشت صحنه، کارگردان و... کار همدیگر را بررسی میکردند. مثلا عبدالله اسکندری کارش طراحی گریم بود. منوچهر شمسایی کارش نورپردازی بود. امروز هرکسی کار خود را میکند. اما اینها سر صحنه میآمدند و مواظب بازی من بودند. مثلا من امیرکبیر را بازی میکردم و خانم خوروش مهدعلیا را.
آنها خود را در کار، دخالت میدادند. کار را از خودشان میدانستند و فکر میکردند که تمام فعالیت ما در قالب بازی بازیگر تبلور دارد. بنابراین مواظب او بودند. من این وضع را امروز نمیبینم. الان سیستم کار، اصلا درست نیست. گویی هرکسی باید کار خود را بکند و بنشیند و چای بخورد. درحالیکه این جمع باید از طریقی که میتوانند، تهیهکننده یا کارگردان باشند، به هم کمک کنند. کارگردان باید همه نیروی موجود را بسیج کند تا همه مراقب باشند پلانی که گرفته میشود به بهترین شکل گرفته شود.»
دوسال زمان برای بازنویسی فیلمنامه
«کوچکجنگلی» یکی از بهیادماندنیترین سریالهای دهه ٦٠ است که بهروز افخمی را به سینما و تلویزیون ایران معرفی کرد. این سریال در ژانر تاریخی، حماسی و سیاسی به کارگردانی بهروز افخمی و با حضور جمع کثیری از هنرمندان ساخته شده است. سریال تاریخی کوچکجنگلی داستان قیام میرزا کوچکخان علیه استبداد رضاخانی و استعمار انگلیسیها است.
«کوچکجنگلی» اما داستان همه قیام میرزا نیست، این سریال تنها دوره اول قیام او را به تصویر کشیده، یعنی دورهای از شروع قیام و شکلگیری هیات اتحاد اسلام تا ورود نیروهای تیمورتاش به رشت و راهپیمایی طولانی جنگلیها بهسمت شرق گیلان که درنهایت به تسلیم شدن حاجاحمد کسمایی و اعدام دکتر حشمت منجر شد.
ناصر تقوایی در ابتدا برای کارگردانی کار انتخاب شد اما در همان ماههای ابتدای ضبط از کار جدا شد و بهروز افخمی کارگردانی این سریال را برعهده گرفت. افخمی درمورد تولید این سریال گفته است: «اما درمورد سریال «کوچکجنگلی» ماجرا بهگونهای دیگر بود. زمانی که من مدیر فیلم و سریال شدم، فیلمنامه به تشکیلات فیلم و سریال آمد. ناصر تقوایی پایه کار خود را بر یک رمانس تاریخی به نام «مردی از جنگل» نوشته احمد احرار قرار داده بود.
این کتاب اصلا ارزش سندیت ندارد و تنها ممکن است بهعنوان یک پاورقی در مجلهای و در دورهای چاپ و خوانده شده باشد، ولی کسی آن را مأخذ ارزشمندی برای ساخت فیلمی تاریخی به حساب نمیآورد. تقوایی بدون توجه به این مطلب، تمام ماجراهای این رمانس را که پر از غلط و کاملا خیالی و افسانهپردازانه بود، مبنای فیلمنامهاش قرار داده بود. این فیلمنامه در طول ۲ سال بهدست یک گروه کارشناس قوی بازنویسی میشد که خود تقوایی هم خیلی از این گروه تشکر میکرد و دائما اظهار و تاکید میکرد که من دارم از اینان درس یاد میگیرم؛ از بهروز ماکویی تا مهرزاد مینویی و سیفالله داد یا محمدرضا جوزی که الان در دانشگاههای آمریکا مشغول تدریس است.»
افخمی درمورد دقتنظرشان به اتفاقات تاریخی گفته است: «ما اصل هدفمان این بود که از لحاظ تاریخی، کاری معتبر و اصیل ارائه بدهیم، یعنی آن چیزی را که واقعا در تاریخ اتفاق افتاده، نشان بدهیم.» علیرضا مجلل در این سریال نقش میرزا کوچکخان را ایفا کرده و از دیگر بازیگران آن میتوان به مهدی هاشمی، اکبر معززی، جهانگیر الماسی، جمشید گرگین، منوچهر حامدی، اسماعیل محرابی، فتحعلی اویسی و حسین خانیبیک اشاره کرد. البته درمورد میرزا کوچکخان و اتفاقات تاریخی آن زمان سریالهای زیادی ساخته شده است اما این سریال را باید بهترین سریال با این موضوع تاریخی دانست که در زمان خود توانست مخاطبان زیادی داشته باشد.
وامدار دکتر شریعتی
کارنامه محمدعلی نجفی در فیلمسازی با سریال سربداران درخشان شد، خیلی از کارشناسان، ارزش و اهمیت این سریال را در وجه تاریخی و رعایت اتفاقات و همچنین جذابیتهای دراماتیک که کارگردان به کار اضافه کرده است، دانستهاند و این دلایل را نشانه ماندگاری این سریال و کارگردانی نجفی را هم در این سریال، جزء بهترین کارگردانیها میدانند و معتقدند نجفی هنرمندانه تمام آن چیزهایی را که برای خلق اثری ماندنی لازم بوده، یکجا گرد آورده و درنتیجه کاری حاصل آمده که تاکنون که بیش از سه دهه از اولین نمایش آن میگذرد، هنوز هم جذابیت و تازگی خود را در ذهن و دل تماشاگرانش حفظ کرده است.
داستان سربداران در قرن هشتم در سبزوار رخ میدهد و محور رخدادهای آن قیام سربداران خراسان به رهبری شیخحسن جوری علیه حضور مغولها در ایران است. این قیام که میتوان از آن بهعنوان الهامبخش شمار زیادی از حرکات آزادیبخش و جنبشهای مردمی بعد از آن تاریخ یاد کرد، چنان سرشار از جذابیتهای دراماتیک است که ساختهشدن هر اثری درموردش را میتوان توجیهشده دانست، خاصه که این اثر کاری باشد از سینماگر باسواد و دانستهای چون محمدعلی نجفی و با حضور شماری از برترینهای سینما و تلویزیون این مرزوبوم که به تبع حالوهوای دوران جنگ و تازگی حس انقلابی موجود در جامعه باانگیزهتر از همیشه به دنبال خلق سریالی واقعا فاخر بودند.
در این سریال که در سال ۱۳۶۳ ساخته شد، در کنار محمدعلی نجفی که بر صندلی کارگردانی نشسته بود، کیهان رهگذار، نویسنده و مشاور کارگردان بود که بعدتر در سریال بوعلیسینا نشان داد کارش را بلد است و قطعا تاثیر کمی در جذابیت و غنای سربداران نداشته است. نجفی در گفتوگویی درباره این سریال و چگونگی ساخت آن از دکتر علی شریعتی اسم میبرد و او را یکی از کسانی میداند که باعث شد بهسمت ساخت این سریال برود و پروسه طولانیای را برای ساخت این سریال ذکر میکند و میگوید: «بعد از آشناییام با دکتر شریعتی بنا میشود که در حسینیه ارشاد یک کلاس تئاتر و هنر برگزار کنیم و مسئول این کلاس باشم (حدود سال 45).
در آن سالها چند نمایشنامه به کارگردانی خودم اجرا شد، در ابتدا به درخواست دکتر شریعتی نمایشنامه «ابوذر» به صحنه رفت؛ نمایشنامهای که قبلا توسط داریوش ارجمند در مشهد اجرا شده بود، سپس نمایش «هیات متوسلین به شهدا» و سپس نمایش «سربداران» در حسینیه ارشاد روی صحنه رفت که میگویند یکی از دلایل بسته شدن حسینیه ارشاد اجرای همین نمایش «سربداران» بود که فقط یک شب به صحنه رفت.
بخش زیادی از نمایشنامه «سربداران» را خود آقای شریعتی نوشت؛ البته در ابتدا من و فخرالدین انوار آن را نوشته بودیم اما بعد از اینکه دکتر شریعتی فرم نمایشنامه را دید، گفت؛ «در این نمایشنامه فرم قویتر از محتواست» بنابراین ۴۸ ساعت روی آن کار کرد و سپس نمایشنامهای ایجاد شد که به لحاظ اجرا هم بسیار مدرن بود. درواقع بازیگران از بین تماشاچیان میآمدند و دکور آن مانند تعزیه که تماشاچیان در سه طرف صحنه نشسته بودند، شکل گرفته بود و درنهایت در همان دهه 60 تصمیم گرفتم سریال سربداران را هم بسازم.»
یک سریال و یک تاریخ 60ساله
«در چشم باد» وقایع سیاسی و اجتماعی پایان قاجار و آغاز سلطنت پهلوی، جنگ دوم جهانی و سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب را در کنار داستان زندگی قهرمانش روایت میکند. این سریال که ساختهشدنش پنج سال، از سال ٨٢ تا ٨٧ زمان برد، داستان پرفرازونشیب عاشقانهها و شکستهای خانوادهای است که لحظات تلخ و شیرین زندگیشان از دوره قیام میرزاکوچک جنگلی تا آزادسازی خرمشهر را دربر میگیرد. این سریال به تهیهکنندگی مسعود جعفریجوزانی و عباس اکبری در 44 قسمت 50 دقیقهای برای پخش از شبکه اول سیما تهیه و تولید شد.
فیلمنامه این سریال که در زمره سریالهای «الف» سیما به شمار میرود، توسط مسعود جعفریجوزانی در مدت دوسال نوشته شده است. مسعود جعفریجوزانی درمورد این سریال و اتفاقاتی که باعث ساخت آن شد، گفتوگویی با ایسنا داشته است که در بخشهایی از این گفتوگو میگوید: «این فیلمنامه در ابتدا بهصورت فلاشبک نوشته شدهاست. تلویزیون به من پیشنهاد کرد قصه را خطی پخش کنیم؛ ما هم با هم دیدیم که میتوان این کار را کرد و هیچ فشار و زوری پشتش نبود. با کسانی برای پذیرفتن خطی پخشکردن سریال مشورت کردیم که تقریبا همگی در این نشست حضور دارند.
خطی کردن سریال «در چشم باد» حسنهایی هم داشت و آن اینکه از اواسط، فیلم یکبار دیگر شروع میشود؛ ما به شیوهای کاملا دموکراتیک دورهم نشستیم، فکر کردیم و رای دادیم که این اتفاق بیفتد و سریال خطی به نمایش گذاشته شد.» او معتقد است این سریال فقط کار خودش نیست و میگوید: «در چشم باد تنها کار مسعود جعفریجوزانی نیست؛ یک تولید جمعی و صنعت است.
درست است که حاصل این صنعت، خصیصه فرهنگی و هنری دارد، اما واقعیت این است که این سریال متعلق به مجموعه آدمهاست که دراین فیلم حدود دوهزار دقیقهای کار کردند و ضعفها و قدرتهای تمامی آنها دراین کار تجلی پیدا کرد. من آدم خوششانسی بودم که فرمان را به من سپردند. سینما یک تولید جمعی و صنعت است و من اصولا تئوری مولف را قبول ندارم. سینما نقاشی و شعر نیست که هنرمند تنها در خانه بنشیند و اثری هنری را خلق کند. سینما حاصل کار گروهی است، درنتیجه یک صنعت است.
اقبال با من یار بود که جزئی از صنعت سینمای ملی ایران هستم.» جوزانی درباره اتفاقهای فیلم که مبتنیبر واقعیت بوده است یا نه هم صحبت میکند و میگوید: «از جزوههایی که ما برای ساخت «در چشم باد» بهکار گرفتیم، شاید سه تا چهار نسخه پیدا شود. این جزوهها توسط افسران و درجهداران نیروی هوایی در سال 1322 تا 1324 نوشته شده است.
در این جزوهها قیام قلعهمرغی بهگونهای دقیق و لحظه به لحظه توسط افسران و درجهدارانی که در آنجا حضور داشتهاند نوشته شده است. حتی اسم این شخصیتها بهجز بیژن ایرانی واقعی بوده است.» قبل از شروع سریال روی فیلمنامه کار شده و به قول جوزانی چندینبار، برای خودش تکتک صحنهها را از اولین قسمت تا آخرین آن در ذهنش به تصویر میکشد تا درنهایت بتواند اثری خوشساخت و واقعی به مخاطب ارائه بدهد.
عاشقانهای در دل تاریخ
سریال «مدار صفر درجه» از آن سریالهایی است که همچنان هم مخاطبان خاص خودش را دارد و حسن فتحی با آن زبان هنر و موسیقی و شعری که در ساخت این سریال به کار برده است، توانسته مخاطب را با خود همراه کند و بعد از سالها که از پخش آن میگذرد همچنان یکی از سریالهای محبوب تلویزیون باشد. اما ساخت این سریال هم سختیهای خودش را داشته است و حسن فتحی بعد از اینکه کار پخش شد در فواصل مختلف و گفتوگوهای فراوان به این مسائل اشاره کرده است.
او درباره ایده ساخت این سریال و کارهایی که قبل از پیشتولید آن انجام گرفته است، میگوید: «خیلیها بعد از تمام شدن سریال «شب دهم» به من میگفتند دیگر توقع مردم از تو خیلی بالا رفته و انتظار دارند اگر کار دیگری میسازی حتما از شب دهم کمتر نباشد. خب این نکته که افراد دیگری هم آن را به من گفتند خیلی حرف درستی بود و آنقدر احساس مسئولیت را در من بالا برده بود که بعد از آن کار شاید دهها فیلمنامه آنهم با پیشنهادهای مالی بسیار وسوسهانگیز به من پیشنهاد شد، اما احساس کردم عقل و دلم خیلی با ساختن آنها همراه نیست.
بنابراین تا دو سال بعد به سمت مجموعه دیگری نرفتم و به ساخت فیلمهای داستانی روی آوردم. اما کمکم یک درام عاشقانه در ذهنم شکل میگرفت. در روزهایی که داشتم به این قصه عاشقانه فکر میکردم، آگاهانه دنبال این بودم که بستر قصه حتما سالهای اواخر دوران رضاشاه و اوایل پهلوی دوم باشد. دلیلش هم نقدهایی بود که درباره شب دهم نوشته شده بود. بعضی از منتقدان در نقدهایشان بر آن مجموعه من را به اشاعه لمپنیسم متهم کردند که البته خیلی بیانصافی بود، درحالی که در شب دهم سعی من این بود تا بخشی از جامعه جنوب شهر آن سالها را به نمایش بگذارم.
به همین دلیل برایم مهمتر بود اگر قرار است مجموعه دیگری بسازم، دوباره بروم سراغ آن سالها ــ که گفتم ــ و اینبار قشر تحصیلکرده و فرهنگی آن دوره را مورد تحلیل و کندوکاو قرار بدهم تا شاید دستکم از این جهت، از من رفعاتهام شود. روزهایی که به داستان مدار صفردرجه فکر میکردم یکی از روزهای سال 2002 بود و من طی چند هفته با یکسری اسناد برخورد کردم که برایم خیلی تعیینکننده بود. یکی از این اسناد مربوط میشد به مصاحبهای که یکی از ماهنامههای آن زمان با احسان نراقی (مشاور وقت دبیرکل یونسکو) انجام داده بود.
نراقی در انتهای آن گفتوگو اشاره کرده بود برخلاف تبلیغاتی که رسانههای خارجی میکنند ما ایرانیها مطلقا ضدیهود نیستیم و به شهادت اسنادی که وجود دارد، در جریان جنگ جهانی دوم و از طریق سفارت ایران در فرانسه جان صدها یهودی که قرار بوده توسط نازیها دستگیر شده و به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شوند نجات داده شده است. خواندن این مطلب آن جرقهای بود که در ذهن من زده شد. برحسب تصادف چند هفته بعد کتابی در ایران منتشر شد به نام «معمای هویدا».
به دلیل علاقهای که به خواندن کتابهای تاریخ معاصر دارم آن را گرفتم و خواندم. در اواسط آن کتاب بود که متوجه شدم نویسنده به نکته جالب دیگری اشاره کرده و نوشته: «در زمانی که نازیهای آلمانی در پاریس مستقر شده بودند و داشتند یهودیها را شناسایی میکردند تا به اردوگاههای کار اجباری بفرستند، سفارت ایران در پاریس از طریق ارتباطاتی که با بعضی از نازیها داشته، با تهیه پاسپورتهای جعلی ایرانی، جان صدها یهودی را نجات داده است.» این نکته دیگر تکلیف من را برای نوشتن داستان مشخص کرد.»
او درباره مستند بودن کارش هم میگوید: «برای اینکه این ظرف مستند خیلی دقیق باشد، دستکم 6 ماه، روزی هفت ساعت روی منابع تاریخی مطالعه کرده و فیشبرداری میکردم. بعد از این مدت احساس کردم ظرف اجتماعی، سیاسی، تحقیقاتی و پژوهشی کارم به اندازه کافی فراهم شده و تازه بعد از 6 ماه تصمیم گرفتم داستانم که در حکم مظروف این ظرف بود را در آن بگذارم.
بنابراین میتوان گفت در مدار صفر درجه ظرف، ظرف تاریخ است و مظروف، روایت شخصی من است از زندگی که الزاما متعلق به دوره خاصی نیست و نگاه شخصی من به یکسری مفاهیم انسان را بازتاب میدهد. در این نگاه ما شاهد شکلگیری داستانی هستیم با شخصیتهایی که اتفاقا لایههای تراژیکی در درون خود دارند.»
فرصتهایی که به باد رفت
مدیران تلویزیون از علاقهمندی مخاطبان نسبت به سریالهای تاریخی بیخبر نیستند و طی 10 سال گذشته تلاشهایی برای احیای این ژانر در تلویزیون کردند. تلاشهایی که بیشتر ناکام ماند و از سمت مخاطبان تلویزیون با اقبال زیادی همراه نبود. سریال پرهزینه «معمای شاه» نمونه مشهوری از همین تلاش ناکام است که به یک شکست در سریالسازی تاریخی بدل شد. واضح است و نیازی به تکرار چندباره این گزاره نیست که بازخوانی دوره تاریخی انقلاب اسلامی ایران و زمینههای شکلگیریاش از اهمیت زیادی برخوردار است.
همچنان افکار عمومی نیازمند شنیدن واقعیات تاریخ انقلاب هستند. اما چیزی که در این میان فراموش میشود رعایت ظرافتهای تاریخی و هنری است. آثاری که نهتنها پرداخت دقیق تاریخی ندارند که خالی از هرگونه ذوق هنرمندانهای هستند تا حدی که نمیتوانند مخاطبان وسیع تلویزیون را با خود همراه کنند.
متاسفانه شکست سریالی همچون «معمای شاه» نهتنها عبرتی برای مدیران تلویزیون نشد بلکه در تجربههای بعدی شاهد تکرار همان رویه بودیم. سریال «روزهای ابدی» هم نمونه اخیری است که این روزها با کمترین تعداد مخاطب روانه آنتن تلویزیون شده است.
حیف پول و حیف این همه بازیگر!
سریال معمای شاه به کارگردانی محمدرضا ورزی ساخته شد. این سریال داستان به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی و محمدرضاشاه را در ایران و از زمان بازگشت محمدرضاشاه پهلوی از مصر، پس از ازدواج با فوزیه تا انقلاب 57 و پیروزی انقلاب اسلامی به تصویر میکشد. در این مجموعه ۱۲۰ بازیگر اصلی و ۸۵۳ بازیگر فرعی حضور دارند. ۹۱۰ سکانس دارد و کل بازیگران سریال ۱۶۰۰ نفر بودند.
این مجموعه در ۹۵ قسمت ساخته شد و برخی منابع هزینههای ساخت این سریال را ۷۰ میلیاردتومان عنوان کردهاند. «معمای شاه»، نخستینبار در آبانماه سال ۱۳۹۴ روزهای جمعه ساعت ۲۲ از شبکه یک پخش شد، پس از شبکه یک، این سریال از شبکه سه و در روزهای پنجشنبه پخش شد. پس از گذشت چند ماه از پخش سریال و ناتوانی آن در جذب مخاطب، از کنداکتور شبکه سه خارج شد و تنها از شبکه یک پخش آن شروع شد.
صداوسیما در اقدامی غیرمنتظره سریال را کلا از کنداکتور شبکه یک خارج کرد و هیچ توضیحی هم به مخاطبان ارائه نشد. پس از گذشت حدودا ۳ ماه با پیگیری تهیهکننده، سریال معمای شاه مجدد در آبانماه ۱۳۹۵ بار دیگر از قسمت نخست روزانه ساعت ۲۲ از شبکه یک پخش میشد؛ و پس از گذشت چند هفته شبکه آزمایشی HD سریال را پخش کرد و بعد از مدتی این شبکه از لیست شبکههای صداوسیما حذف و به جای آن شبکه تماشا جایگزین شد؛ شبکه تماشا هم مجدد شروع به پخش سریال کرد و برخلاف انتظار که سریال از دو شبکه پخش میشد، اما باز نتوانست مخاطبان را با خود همراه کند.
عمده انتقادات مخاطبان سریال، متوجه داستان «معمای شاه» بود، ازجمله اینکه داستان ضعیف است، دیالوگها تکراری و اشتباهات تاریخی در آن زیاد است. پخش سریال معمای شاه با وجود شکست در جذب مخاطب و صرف هزینههای میلیاردی و توقف در پخش و تمامی حاشیهها در بهمنماه سال ۱۳۹۶ به اتمام رسید و آخرینبار ۱۴ قسمت آن در شبکه دو با نام کابینه در سال ۹۷ پخش شد و تاکنون سریال معمای شاه، یکبار بهطور کامل از هیچ شبکه دیگری پخش نشده است.
برخی منتقدان هم به پرداخت غلوآمیز محمدرضا ورزی در روایتهای تاریخی معمای شاه نقد داشتند؛ اینکه مثلا شخصیت رضاشاه در این سریال «پای ثابت تریاککشی بوده و دائما درحال رفتن به فضا» یا اینکه محمدرضا پهلوی «دارای شخصیتی کاملا متزلزل است که حتی همسرش هم از او حرفشنوی ندارد. ورزی میخواسته عبارت بازیچه دست خارجیها بودن را در کاراکتر محمدرضا شاه دربیاورد که به جای اینکه آنها را در لایههای بعدی کاراکتر قرار دهد، به روترین شکل ممکن این را نشان داده است.» دیگر شخصیتهای سریال هم معرفی عجیبی شدهاند مثلا اینکه «فوزیه کاملا افسرده و ناراحت است. دوز بدذاتی اشرف آنقدر زیاد است که از باورپذیری دور میشود. علیرضا پهلوی یک دائمالخمر خسته است.
احمد قوام علاقه کاملا عیان و عریانی به حزب توده دارد. سیدضیاءالدین طباطبایی یک جیرهخوار انگلیس نشان داده میشود، آن هم به طرزی کاملا تابلو. حسین فردوست دست راست شاه است، اما مدل حسادتش به ارنست پرون چیزی شبیه خانمهایی است که شوهرشان برای آنها هوو آوردهاند!» البته محمدرضا ورزی درمورد ساخت سریالش نظر دیگری دارد و حرفهای منتقدان را درست نمیداند و میگوید: «اگر فیلم تاریخی مانند ابنسینا که برای هزار سال پیش است، ساخته شود، کمتر نقد و تخریب میکنند، اما در تاریخ معاصر هر کسی براساس ظن و خاطرات خویش قضاوت میکند. ما در معمای شاه بیشتر از نقد، تخریب داشتیم.
هنوز دنبال نقدی هستیم که به لحاظ علمی و تخصصی اسمش را نقد بگذاریم. نقد چیست؟ نقد یعنی نقاط قوت و ضعف را کنار هم قرار دهیم و جمعبندی کنیم. اینکه کار را بمباران و تخریب کنند و اساس کار را زیر سوال ببرند یا مسائل فردی و شخصی را نسبت به فیلمساز لحاظ کنند، این نقد نیست؛ تخریب است. در اینترنت نگاه کنید چند درصد نقد تخصصی درمورد معمای شاه وجود دارد. من حتی حاضر بودم نقد منفی شوم ولی نقد شوم نه اینکه تخریب کنند.
او درمورد قرائتهای شخصی خود در فیلمنامه میگوید: «فیلمساز باید قرائت و تریبون داشته باشد. قرار نیست تاریخ تحریف شود، ولی نگاه و قرائت فیلمساز نسبت به یک دوره تاریخی باید وجود داشته باشد. همه بزرگان سینما حتی در هالیوود هم این ویژگی را دارند. بهعنوان مثال، «ده فرمان» قرائت کامل فیلمساز است. «بشارت منجی» ساخته نادر طالبزاده، قرائت طالبزاده بود. اسکورسیزی در «آخرین وسوسه مسیح» و ملگیبسون در «مصائب مسیح» هم قرائت خاص خود را از تاریخ دارند. اگر قرائت نداشته باشند که اصلا نمیتوانند فیلم بسازند. سریال معمای شاه قرائت من از دستگاه حاکمه آن دوران بوده است.
چیزی که اعتقاد به آن نداشته باشم، حتی اگر گردنم را بزنند، نمیسازم. در بهمن 57، 35 میلیون به این تفاهم و توافق رسیدند که تحت رهبری واحد انقلاب کنند، من این را نشان دادم. حال عدهای بخصوص در فضای مجازی تلاش میکنند عملکرد دولت پهلوی را خوب جلوه بدهند، من مخالفم، اگر خوب بود چرا مردم انقلاب کردند؟!» حتی برخی حرکت بازیگران را در این سریال مثل حرکت عروسکهای کوکی میدانند و معتقدند که ورزی به هیچوجه نتوانسته است از بازیگرانش برای پیشبرد فیلمنامه استفاده کند.
روزهای ابدی
تیتری در یکی از رسانهها درمورد سریال «روزهای ابدی» ساخته شمقدری زده شد که دقیقا میتواند بازگوی این سریال باشد؛ «روزهای ابدی، موفق در دفع مخاطب». این سریال ۴۴ قسمتی قرار بود که آبان سال گذشته پخش شود که بهدلیل مسائل فنی به کنداکتور امسال رسید. تصویربرداری «روزهای ابدی» از سال ۹۷ آغاز شد و بهدلیل طولانی بودن پروسه تولید و لوکیشنهای مختلف و متعدد، حدود یک سال به طول انجامید و البته بهدلیل استفاده از جلوههای ویژه بصری و «سیجیآی» پروسه پستولید تقریبا طولانیای داشت. تصویربرداری این سریال در روزهای پایانی سال ۹۸ به پایان رسید.
جالب است بدانید که در بهمن سال ۹۷، ۱۰ قسمت از بخشهایی از این سریال تحتعنوان «خط تماس» و بهعنوان سریال مناسبتی دهه فجر از شبکه یک سیما پخش شد که همان زمان هم زیاد دیده نشد. البته از آن ۱۰ قسمت سال گذشته، در سریال روزهای ابدی استفاده شده که به گفته تهیهکنندهاش، آنقدر زیاد نیست که مخاطب متوجه آن بشود.
ساخت این سریال از زمان مرسومش طولانیتر شد که دلایل مختلفی داشت. جواد شمقدری کارگردان این سریال، دو سال قبل در گفتوگو با تسنیم درباره اهمیت ساخت چنین آثاری گفته بود: «باید سریالهایی بسازیم که تصویر دقیقی از فجایع پهلوی و گذشته این کشور و اتفاقاتی که باعث شد تا ملت ایران، انقلاب اسلامی را بهوجود آورند، نمایش دهند.
آثار نمایشی مثمرثمر و بامحتوایی تولید کنیم. واقعا جای چنین فیلمها و سریالهایی در سینما و تلویزیون خالی است که متاسفانه کمتر هم مورد پشتیبانی قرار میگیرند و همین کار «انقلاب دوم» یا «نفوذ» با سعهصدر به مرحله تولید رسید و اگر این صبر و سماجت بنده نبود این کار قطعا کلید نمیخورد و به جایی نمیرسید.» البته منظور شمقدری از نفوذ همان روزهای ابدی بود. این سریال با هزینه بالای تولید برای تلویزیون آماده شد اما نتوانست مخاطبی را با قصه و فضای رواییاش همراه کند. اکبر نبوی، منتقد و مستندساز درمورد ضعف سریالهایی مثل «معمای شاه» و همین سریال «روزهای ابدی» در گفتوگویی که با مهر داشته، گفته است: «از جواد شمقدری نمیتوان سریال چندان موفق و باکیفیتی را انتظار داشت، همانطور که از محمدرضا ورزی هم نمیتوان انتظار داشت و اکثر سریالهای او کارهایی بیربط به انقلاب و کشور بوده است و نمیدانم چرا مدیران سهلگیرانه باز هم آثار دیگری را به وی سفارش میدهند.
مدیران در کاری که متولی آن هستند، سختگیر نیستند و به دمدستیها اکتفا میکنند. منظور از سختگیری، ممیزی یا سانسور آثار نیست بلکه این سختگیریها به کیفیت کار برمیگردد.» نبوی به اهمیت تحقیقات تاریخی و مستند برای ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی تاکید کرده و گفته است: «مرحوم رسول ملاقلیپور وقتی «مجنون» یا «خسوف» را میسازد که در حوزه اجتماعی هستند، آنچنان از تحقیقات درست میدانی برخوردار است که حتی اگر شاهد این تحقیقات نباشید متوجه خروجی آنها میشوید و البته خاطرم هست که خودش هم از این تحقیقات پرزحمت سخن گفته بود.
همچنین رسول صدرعاملی یا پوران درخشنده از این افراد هستند که درمورد درخشنده ممکن است برخی آثارش قوت لازم را نداشته باشد اما مشخص است که تحقیق کرده، زحمت کشیده و به تخیل خود اکتفا نکرده است. بااینحال در حوزه انقلاب کمتر کسی را شاهد هستیم که به تحقیق پایبند بوده و یا سراغ آثار اقتباسی رفته باشد. در طول دو سال گذشته سه متن در حوزه تاریخ معاصر که به اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول مربوط میشد، به دست ما رسیده است. من زمانی که هر سه متن را خواندم، مشخص بود که هیچ تحقیق و پژوهشی پشت آنها نبوده است و نویسندگان اطلاعات کلی از آن مقطع داشته یا شنیده و براساس آنها به تخیلات خود اکتفا کردهاند.
مسلما تخیل از عناصر اصلی درام است اما وقتی میخواهیم به یک مقطع، رخداد یا شخصیت تاریخی نزدیک شویم، این نزدیکی نباید صوری و تشریفاتی باشد و اتفاقا اقتباس در اینجا بسیار کمککننده است. اگر داوود میرباقری سریال «مختارنامه» را براساس تحقیقات سنگین، منابع و کتابهای تاریخی نمینوشت و نمیساخت، این سریال اینقدر ماندگار نمیشد. بااینحال در حوزه انقلاب، نه یک فیلم سینمایی قوی و نه یک سریال قدرتمند براساس چنین منابع و اقتباسهایی نداریم. سریالهای زیادی ساخته شده اما هیچیک در حافظه تاریخی مردم نماندهاند، چون فاقد ارزشهای تاریخی و مستند بوده و از درام و داستان قدرتمندی هم برخوردار نبودهاند.»
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/
انتهای پیام/