روایتهای جالب چند دامپزشک از جولان حیوانات وحشی در خانه آدمهای پولدار
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، قانون جنگل فکر نکنید فقط این است که قویترها ضعیفترها را میدرند و ضعیف چارهای جز فنا ندارد یا مثلا این است که فاخته تخمش را در لانه پرنده دیگری رها میکند و آن مادر جدید بیخبر، بچه فاخته را بزرگ میکند و در عوض این بچه بیمعرفت، فرزند اصلی آن لانه را بیرون میاندازد و میکشد.همینی که نوشتیم، قانون جنگل است و هم آنی که سالهاست داریم می بینیم. قانون جنگل آن جانور شبیه تمساح است که چند روز پیش در دریاچه چیتگر تهران در آب غوطه میزد و دست آخر هیچکس نفهمید آیا واقعا تمساح است یا نه. قانون جنگل این است که یک شیر را روی پشتبام خانهای در میدان هفتتیر تهران نگه داریم و زجرش دهیم. قانون جنگل، آن بچه شیری است که چند سال قبل داشت وحشتزده و حیران از کنار یکی از اتوبانهای تهران میگذشت و اتفاقی پیدا شد.
قانون جنگل، دیدن مرد جوانی است در پیادهروی یکی از خیابانهای پایتخت که به طرز چندشآوری مشغول نوازش یک آفتابپرست بود. همه این اتفاقات، همه آگهیهای فروش حیوانات وحشی در فضای مجازی و حتی فروش علنی انواع و اقسام جانور بومی و غیربومی و در معرض انقراض ایران و جهان حتی، همگی مصداقهایی از قانون جنگل هستند که لمس شدنی است، آن هم نه تنها این روزها بلکه از سالها قبل که در بساط قاچاقچیان حیاتوحش در کشورمان میشد همه جور جانوری را پیدا کرد و به حکم مثلا انسان بودن و قوی بودن و تسلط داشتن بر بقیه مخلوقات، آنها را درخانههای کوچک و بزرگ این سرزمین جای داد و از قضا این را نوعی برتری و وسیلهای برای فخرفروشی قلمداد کرد.
جانور شبیه تمساحی که روی آبهای آرام دریاچه چیتگر تهران داشت با آرامی و طمانینه شنا میکرد، حتی اگر واقعا تمساح نبوده باشد و به قول یک عده ماهی سرتمساحی باشد، بازهم چیزی از ماجرای هولناک جولان حیوانات وحشی در خانه عدهای از ایرانیان کم نمیکند؛ ماجرایی که برای بازیکنندگان اصلیاش یا تفریح است یا اسباب خودنمایی؛ ولی برای حیواناتی که آلت دست شدهاند و با زجر تسلیم هستند، همچنین برای سازمان محیطزیست کشورمان که شاهد این ماجراهاست و نیز برای طبیعت ایران عزیزمان که یا گونههای در معرض انقراضش را شکار میکنند و به خانهها میفرستند یا گونههای خارجی مهاجم را به آن تحمیل میکنند همه مایه تاسف است. ما با چند دامپزشک در اینباره حرف زدهایم، آن هم چه حرفهایی که شنای تمساح در دریاچه چیتگر را، هم بیشتر از همیشه باور پذیر میکند و هم پیش پای اتفاقاتی که در این کشور میافتد، کوچک نشانش میدهد.
ویزیت تمساح
بذلهگو بودن پوریا ملکی، دامپزشک، کمی از وحشت خاطراتی که تعریف میکند، میکاهد؛ ولی او در همین تهران و در کلینیک دامپزشکی چیزهایی را دیده که لازم میدانیم لااقل از خودمان بپرسیم سازمان حفاظت محیطزیست یا ناظرانی که باید با قاچاق حیوانات مبارزه کنند، کجا هستند.
ملکی میگوید چند روز پیش خانمی تمساحی را پیش او آورد سه چهار ماهه با 80سانتیمتر قد و از او خواست معاینهاش کند. آن خانم آنچنان بچه تمساح را نوازش میکرد که گویی فرزند دلبندش است؛ نوازشهایی که مایه تعجب ملکی شده و از زن پرسیده آیا فکر میکنی این تمساح نوازش تو را با این لایههای زخیم پوست اصلا حس کرده یا اگر آن را حس کند اصلا معنیشان را درک میکند؟ملکی به این خانم مرفه گفته بود این حیوان به محض رسیدن به بلوغ اصلا هیچکسی را نمیشناسد و هر چقدر هم به او محبت کنی برایش مفهومی ندارد و او کار خودش را میکند؛ یعنی حمله به طعمه، حتی اگر طعمه خود تو باشی.
این دامپزشک میخندد و میگوید مدتی قبل خانمی یک مار پیتون را نزد او آورد و با خوشحالی میگفت این مار هر روز دور بدنم چنان میپیچد که مطمئن شدهام مرا بسیار دوست دارد و دامپزشک گفته است ای خانم! او دوستت ندارد، بلکه میخواهد سایز بدنت را تشخیص دهد و تخمین بزند دقیقا چه موقع وقت خوردنت فرا میرسد.
پوریا ملکی، یک بار هم به خانه یکی از اعیان تهران برده شده تا جانوری را که نگفته بودند چیست معاینه کند و او در حالی که در حیاط منتظر بوده است سایهای غریب روی دیوار دیده و به محض برگشت به عقب، چشم در چشم یک شیر نر پرهیبت شده است.
ملکی میگوید آن روز خیلی ترسیدم، ولی صاحبش میگفت نترس، کاری ندارد. اما همین شیر بهظاهر بیخطر بعدها دست مادر آن آقا را طوری لیس زد که مجبور شدند برای درمان پوست آسیب دیدهاش او را به بیمارستان ببرند.
مردم رامکال میخواهند
از حرفهای یک دامپزشک که نمیخواست اسمش برده شود همین قطعه را جدا کردیم که او آدمهای زیادی را میشناسد که حتی در آپارتمانهای فسقلی، مار و سنجاب و جغد نگه میدارند و این تکه از حرفهای پوریا ملکی، دامپزشک را نیز به آن اضافه میکنیم که مدتی است میل مردم به سمت نگهداری از روباه رفته و خیلیها که میخواهند خاصتر باشند به این فکر میکنند که کوآلا نگه دارند، همان جانوران مظلوم که در آتشسوزیهای جنگلهای استرالیا خیلیهایشان سوختند.
ایمان معماریان، دامپزشکی که دغدغههای زیستمحیطیاش بسیار قوی است اما نفر سوم است که با ما حرف میزند و قبل از هرچیز به نبود قانون در کشور و اینکه مشخص نیست حیوان خانگی چیست و اصلا چرا قاچاق حیوانات که در این حجم وسیع انجام میشود هیچ مانعی جلودارش نیست، میگوید. او بعد میرود سراغ اینکه در کشورهای پیشرفته فهرست مثبتی وجود دارد که به مردم و دامپزشکها گوشزد میکند که کدام حیوانات را میتوانند درخانه نگه دارند؛ فهرستی که اگر کسی خلاف آن رفتار کند سرو کارش با قانونهای سختگیرانه و ابطال پروانه کار برای دامپزشک است.
او بعد از اینکه دغدغههایش را گفت به سراغ تجربههایش رفت و از مردی معروف و ساکن محله ولنجک تهران گفت که یک شیر هفت ساله را نگه میداشت، درحالی که آن حیوان حتی یکدهم چیزی که باید رشد میکرد نیز بزرگ نشده بود. او همچنین از خارپشتها و سنجابهایی گفت که از طبیعت کشور خودمان شکار میشوند و سر از خانه آدمهای پولدار درمیآورند. ولی موضوعی که او را اذیت میکند مد شدن نگهداری از میمون رزوس است؛ میمون بومی هند و پاکستان که تا وقتی کوچک است خیلی بامزه و نمکی است ولی دوسه ساله که میشود بهقدری پرخاشگر است که مهار کردنش کار حضرت فیل است.
معماریان از تمایل عدهای به نگهداری از میمونهای تنبل که بومی جنوبشرق آسیا و جانورانی شبگردند نیز برایمان گفت که از بس شکار شدهاند، در زیستگاه اصلیشان در معرض انقراض قرار گرفتهاند.
این دامپزشک اما میگوید با آدمهای زیادی برخورد کرده که دلشان راکون میخواهد، به یاد کارتون محبوب رامکال؛ درواقع دلشان آن رامکال بامزه را میخواهد که اتفاقا به تعداد زیاد خرید و فروش هم میشوند.
از آهو تا یوزپلنگ آفریقایی
تا به حال فکر کردهاید تجارت حیاتوحش چقدر پرسود است و چرا عدهای با تکثیر غیرقانونی شیر و ببر و گرگ و بقیه گوشتخواران بزرگ، سعی میکنند پولدار شوند؟ جوابش این است که خب این راه واقعا آدم را به پول میرساند ولی کسانی که این جانوران را میخرند و به عنوان دک و پز و حیوانی خانگی پیش خود نگه میدارند نیز قطعا پولدارند. یک دامپزشک برایمان حساب و کتاب کرد که یک شیر بالغ ماده یک روز در میان هشت تا 10 کیلو گوشت میخورد (نرها بیشتر از این) و یک یوزپلنگ آفریقایی تقریبا بهطور میانگین روزی سه کیلوگرم گوشت. اگر حساب قیمت گوشت را داشته باشید حرف دامپزشک را قبول میکنید که صاحب یکی از این حیوانات باید ماهانه حدود چهار تا پنج میلیون تومان فقط خرج خوراک آنها کند.
پس وقتی هومن ملوکپور، دامپزشک به ما گفت که با چشمش دیده که مردم، بچه شیر نگه میدارند و حتی ببر بنگال میخرند و حتی در یک خانه اعیانی در لواسان کسی هست که یوزپلنگ آفریقایی را درون فنسی قرار داده، شک نکنید که ما داریم درباره یک قشر مرفه حرف میزنیم. البته بهگفته ملوکپور عدهای هم سراغ حیوانات پرخرج نمیروند و پرندههای مختلف شکاری از جمله دال را ترجیح میدهند، عدهای نیز حیواناتی که ناز و ادای بیشتری دارند مثل آهوهای خوشتراش که این روزها در خانه خیلیها در حال خرامیدناند، میپسندند و از آنها نگهداری میکنند.
دشمنیهای عشق نما
هوس مثل یکتکه یخ است که برای یک آدم تشنه، اول و آخر زندگی است ولی مثل همان تکه یخ وقتی توی دست قرار میگیرد، چنان آب میشود و از بین میرود که گویی اصلاً نبوده است.
حکایت مردمی که جانوران مختلف را به بند میکشند و درون قفسهای طلایی بهزعم خودشان به آنها لطف میکنند، حکایت همین تکه یخ است که ولع داشتنش را دارند ولی وقتی خنکی دلانگیزش را تجربه کردند و آن یخ آب شد، میخواهند هرچه زودتر از شر قطرات آب باقیمانده از آن خلاص شوند.
معصومه شاهمحمدی، دامپزشک البته به ما میگوید این مردم نهتنها میخواهند هرچه زودتر از شر حیواناتی همچون جغد، شاهین، عقاب، سنجاب و لاکپشت پوزه عقابی که به خانه بردهاند، خلاص شوند بلکه طوری با آنها رفتار میکنند که موجب سوءتغذیه ، مشکلات گوارشی و حتی مرگ آنها میشوند.
ما درباره سرنوشت حیوانات خانگی سه نفر از هموطنانمان که زمانی به خانههایشان برده بودند با آنها البته بهشرط مخفی ماندن نامشان حرف زدیم که همگی روایتگر زجری بود که آن حیوانات دیدهاند.
یکی از آنها که تنها دلیلش برای نگهداری حیوانات وحشی در خانه، دوستش بوده که حیوانات عجیبوغریب نگهداری میکرده به ما میگوید، با این انگیزه از طریق یکی از دوستانش در حوالی بازار فروش پرندگان با یک دلال آشنا شده و او برایش یک عقاب به قیمت یکمیلیون تومان آورده.
پسر چند روزی با عقاب سرگرم بوده و او را در حیاط خانه نگه میداشته اما برای اینکه فرار نکند، پایش را با طناب به درخت بسته ولی یک روز که از خانه بیرون رفته و برگشته، دیده که عقاب در تقلایی نافرجام برای پرواز با پا از درخت آویزان مانده و این پا چنان دچار عفونت شده که عقاب بینوا دیگر نتوانست درست راه برود.
پسری که مار در خانه نگهداشته تا آدم خاصی به نظر برسد به ما میگوید اسمم را بنویسید امیر و اضافه کنید که پارسال ماری بوآ خریدم به قیمت پنج میلیون تومان ،چون خیلی از هنرپیشهها این کار را میکردند. اما چون حالا از پس نگهداریاش برنمیآیم دنبال سرپرستی هستم تا مار را قبول کند.
نفیسه هم اسم مستعار دختری است که تا مدتی قبل به عشق داشتن یک میمون بازیگوش، یک میمون رزوس خرید ولی به ما میگوید شیطنتهای میمون با بزرگ شدنش چنان زیاد شد که کنترلش برایم ناممکن شد و او را تحویل محیطزیست دادم.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/
انتهای پیام/