موسوی خوئینیها با بحران مقبولیت در جبهه اصلاحات مواجه است/ راست گرایان هژمونی چپ را میپذیرند؟
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، نامه انتقادی محمد موسویخوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز به رهبر انقلاب و پس از آن، فرمان انتخاباتی او به نیروهای اصلاحطلب برای لزوم مشارکت فعال آنها در انتخابات1400، بسیاری از جمله خود اصلاحطلبان را به این ظن قوی انداخته که خوئینیها قصد دارد به تدریج خود را در قامت و قاموس رهبر معنوی اصلاحات جای محمد خاتمی، جا بیندازد. روز گذشته روزنامه شرق در گزارشی به قابلیت خوئینیها برای احاطه بر مناسبات جریان اصلاحات پرداخت.
شرق با آمرانه و اجباری خواندن فعل «شرکت کنید» در بیانیه اخیر خوئینیها که خطاب به اصلاحطلبان، تصریح داشت: «پس در انتخابات شرکت کنید تا به إِحْدَی الحُسْنَیَیْن دست یابید؛ یا پیروزی، یا افشای بیشتر چهره کسانی که انتخابات را به بازی گرفتهاند»، استفاده او از این فعل برای به دست گرفتن فرمانهای انتخاباتی جریان اصلاحات را تعمدانه خواند. شرق البته در ادامه گزارش خود، روشنفکران و تکنوکراتهای اصلاحطلب، نقد رادیکال اصولگرایان به دو کنش اخیر خوئینیها(نامه به رهبر انقلاب و فرمان انتخاباتی) و سرانجام، حضور کم رنگ اجتماعی نامبرده را از جمله موانع خوئینیها برای رهبری اصلاحات یاد کرد. از سویی اینکه چرا شرق، خوئینیها را بالقوه برای رهبری جریان اصلاحات مناسب دیده، پاسخش شاید معطوف به برخی بحثها در این جریان در زیر سؤال بردن رهبری خاتمی باشد.
رد جایگاه خاتمی
محمد خاتمی بهواسطه ریاست دولت اصلاحات(از سال76 تا 84)، بهطور خودخوانده یا به بیانی بهتر در قراردادی نانوشته، سالهاست که رهبری جریان اصلاحطلبی در ایران را بهعهده دارد. این مسوولیت البته بعضاً با نقدهایی از اصلاحطلبان همراه بوده است. برای نمونه، غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران مرداد98 در اظهارنظری بیسابقه، جریان اصلاحات را جریانی بدون رهبر دانست که از اساس نیازمند تعیین زعیم است.
دبیرکل کارگزاران با تاکید بر اینکه اصلاحات از ابتدا تاکنون رهبری نداشته که اکنون بگویم نیازمند رهبر جدید است، اظهار کرد: آقای خاتمی مورد احترام همه بوده و هستند اما آیا به واقع آقای خاتمی اصلاحات را رهبری میکنند؟ نه آقای خاتمی هرگز چنین ادعایی داشتهاند که رهبر مجموعه جریان اصلاحات هستند و نه جریان اصلاحات با هم بر سر رهبری جریان اصلاحات توافق کردهاند. همزمان با کرباسچی، بهزاد نبوی از دیگر چهرههای اصلاحطلب نیز همان ایام، در گفتوگویی با بیان اینکه خاتمی هیچگاه نگفته رهبر اصلاحات است، اعلام کرده بود: داشتن کاریزما موضوع متفاوتی است.
اگر منِ نوعی صد بار «تکرار کنم» کسی به حرفم توجه نمیکند. ایشان یک بار تکرار میکنند، تمام لیستشان رأی میآورد. اصلاحطلبان باید از این امتیاز حداکثر بهره را ببرند و این ربطی به رهبری فردی ندارد و آقای خاتمی هم مدعی آن نیست. پیش از اینها، صادق زیباکلام، فعال اصلاحطلب نیز در خرداد98 درباره لزوم انتخاب رهبری برای جریان اصلاحات به خبرآنلاین، گفته بود: انتخاب یک رهبر برای جریان اصلاحات از نان شب واجبتر است. اظهاراتی از این دست، کاملاً محرز میکرد که اصلاحطلبان قصد دارند جای خاتمی، حول فرد دیگری برای رهبری جریان اصلاحات، اجماع کنند. اما بحث بر سر اینکه فرد جایگزین خاتمی چه کسی باید باشد، همچنان ادامه دارد.
معادله سخت اصلاحطلبان برای جانشینی خاتمی
اصلاحطلبان خوب میدانند که محمد خاتمی دیگر جایگاه پیشین خود را ندارد و دیگر نمیتواند با کلیدواژه تَکرار میکنم، بدنه اجتماعی اصلاحات را برای حضور در انتخابات و رأی به نامزدهای موردنظر اصلاحطلبان بسیج کند. خطر بیوجاهتی خاتمی برای اصلاحطلبان، در انتخابات1400 نیز قابل تکرار است بهگونهای که میتواند نیروهای اصلاحطلبی را به پراکندهگویی و عدم وحدت چه در سطح نخبگانی و چه در سطح اجتماعی، دچار کند. باتوجه به همین آگاهی است که اصلاحطلبان از مدتها پیش در پی حذف تدریجی خاتمی و یافتن جانشینی درخور برای اویند. تاکنون از چهرههای زیادی برای جایگزینی خاتمی، یاد شده است. از محسن هاشمی و اسحاق جهانگیری گرفته تا موسوی لاری، مجید انصاری و محمدرضا عارف.
کارگزاران موافق خوئینیهاست؟
در میان گزینه های نام برده شده موسوی خوئینیها به واسطه فعال شدن اخیرش ابتدا در قالب نامه به رهبر انقلاب و سپس فرمان حضور اصلاحطلبان در انتخابات بهنظر از موقعیت مناسبتری برای تصدی رهبری جبهه اصلاحات برخوردار است، با اینحال برخی طیفها در درون جریان اصلاحات با اندیشه و مرام موسوی خوئینیها تضاد و زاویه دارند که از آن جمله میتوان به حزب کارگزاران سازندگی اشاره کرد. جریان کارگزاران که به عمل گرایی موسوم است، معمولاً منتقد مشی رادیکال و تندروی موسوی خوئینیها در این سالها بوده و اطاعت از مشی او را به ضرر منافع اصلاحات میپندارند. در مورد نامه خوئینیها به رهبرانقلاب نیز شاهد بودیم که حزب کارگزاران منتقد این اقدام بود.
همچنانکه محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در اظهاراتی با انتقاد ازاین نامه نگاری تاکید کرد که این نامهنگاری دردی از دردهای اصلاح طلبان را دوا نمیکند. او در ادامه انتقاد خود از مشی موسوی خوئینیها گفت که «او تنها شخصیتی است که در درون اصلاحات مجال دیدار مستقیم با رهبر انقلاب و ارتباط سهل الوصول با دفتر ایشان را داشته، سوال اصلی اینجاست که چرا آقای موسوی خوئینیها به جای دیدار مستقیم، اقدام به نامهنگاری کردهاند و پیام خود را از موضع حضوری و اثربخش ترانتقال ندادهاند؟» در میان این چهرههای رنگارنگ، آنچه مهم به نظر میرسد این است که چهره محوری اصلاحات، علاوه بر قابلیت وحدتآفرینی در این جریان، باید از وجهه مناسبی در بدنه حاکمیت نیز برخوردار باشد. همین قید باعث شده تا اصلاحطلبان برای تعیین جانشین خاتمی، دچار مشکل شوند چون عمدتاً کسانی نظیر محسن هاشمی و عارف که در حاکمیت وجاهتی دارند، در میان خود اصلاحطلبان جایگاهی ندارند.
برعکس این وضعیت نیز صادق است؛ یعنی افرادی نظیر عبدالله نوری، بهزاد نبوی یا خوئینیها که از آنها بهعنوان اخلاف برحق خاتمی یاد میشود، اعتباری در ساختار ندارند و بر این اساس نمیشود روی آنها برای رهبری اصلاحات، حساب چندانی باز کرد.
آیا اصلاحات با بنبست راهبرد مواجه است؟
یکی از دلایل اصلی انفعال و بیحرکتی اصلاحطلبان که خود را در قالب کثرت تاکتیکی(اعم از شرکت در انتخابات یا تحریم انتخابات) نشان میدهد و خود را بهطور مشخص در انتخابات مجلس یازدهم بروز داد، خلأ رهبری در این جریان است. از بین رفتن حیثیت اجتماعی خاتمی و دیگر نخبگان و الیتهای اصلاحطلبی در میان اقشار طبقه متوسط، باعث شده تا هیچ نیروی اصلاحطلبی مثل سابق، پای کار سیاستهای این جریان نباشد و کار امروز را به فردا بیفکند.
شکست سیاستهای دولت مورد حمایت اصلاحطلبان نیز مزید بر علت شده تا شأنیت خاتمی و دیگرانی نظیر او در جریان اصلاحات، بهطور جدی مخدوش و مغشوش شود. روز گذشته احمد زیدآبادی، فعال و روزنامهنگار اصلاحطلب در مطلبی با اشاره با بهانهجویی استدلال برخی اصلاحطلبان که خود را از عملکرد دولت بری میدانند، در پستی اینستاگرامی نوشت: در فضای سال96 از روز هم روشنتر بود که روحانی در صورت پیروزی دوباره، با حجم انبوهی از گرفتاریهای داخلی و خارجی روبهرو میشود.
نامه انتقادی محمد موسویخوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز به رهبر انقلاب و پس از آن، فرمان انتخاباتی او به نیروهای اصلاحطلب برای لزوم مشارکت فعال آنها در انتخابات1400، بسیاری از جمله خود اصلاحطلبان را به این ظن قوی انداخته که خوئینیها قصد دارد به تدریج خود را در قامت و قاموس رهبر معنوی اصلاحات جای محمد خاتمی، جا بیندازد.
روز گذشته روزنامه شرق در گزارشی به قابلیت خوئینیها برای احاطه بر مناسبات جریان اصلاحات پرداخت. شرق با آمرانه و اجباری خواندن فعل «شرکت کنید» در بیانیه اخیر خوئینیها که خطاب به اصلاحطلبان، تصریح داشت: «پس در انتخابات شرکت کنید تا به إِحْدَی الحُسْنَیَیْن دست یابید؛ یا پیروزی، یا افشای بیشتر چهره کسانی که انتخابات را به بازی گرفتهاند»، استفاده او از این فعل برای به دست گرفتن فرمانهای انتخاباتی جریان اصلاحات را تعمدانه خواند. شرق البته در ادامه گزارش خود، روشنفکران و تکنوکراتهای اصلاحطلب، نقد رادیکال اصولگرایان به دو کنش اخیر خوئینیها(نامه به رهبر انقلاب و فرمان انتخاباتی) و سرانجام، حضور کم رنگ اجتماعی نامبرده را از جمله موانع خوئینیها برای رهبری اصلاحات یاد کرد. از سویی اینکه چرا شرق، خوئینیها را بالقوه برای رهبری جریان اصلاحات مناسب دیده، پاسخش شاید معطوف به برخی بحثها در این جریان در زیر سؤال بردن رهبری خاتمی باشد.
رد جایگاه خاتمی
محمد خاتمی بهواسطه ریاست دولت اصلاحات(از سال76 تا 84)، بهطور خودخوانده یا به بیانی بهتر در قراردادی نانوشته، سالهاست که رهبری جریان اصلاحطلبی در ایران را بهعهده دارد. این مسوولیت البته بعضاً با نقدهایی از اصلاحطلبان همراه بوده است. برای نمونه، غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران مرداد98 در اظهارنظری بیسابقه، جریان اصلاحات را جریانی بدون رهبر دانست که از اساس نیازمند تعیین زعیم است.
دبیرکل کارگزاران با تاکید بر اینکه اصلاحات از ابتدا تاکنون رهبری نداشته که اکنون بگویم نیازمند رهبر جدید است، اظهار کرد: آقای خاتمی مورد احترام همه بوده و هستند اما آیا به واقع آقای خاتمی اصلاحات را رهبری میکنند؟ نه آقای خاتمی هرگز چنین ادعایی داشتهاند که رهبر مجموعه جریان اصلاحات هستند و نه جریان اصلاحات با هم بر سر رهبری جریان اصلاحات توافق کردهاند. همزمان با کرباسچی، بهزاد نبوی از دیگر چهرههای اصلاحطلب نیز همان ایام، در گفتوگویی با بیان اینکه خاتمی هیچگاه نگفته رهبر اصلاحات است، اعلام کرده بود: داشتن کاریزما موضوع متفاوتی است.
اگر منِ نوعی صد بار «تکرار کنم» کسی به حرفم توجه نمیکند. ایشان یک بار تکرار میکنند، تمام لیستشان رأی میآورد. اصلاحطلبان باید از این امتیاز حداکثر بهره را ببرند و این ربطی به رهبری فردی ندارد و آقای خاتمی هم مدعی آن نیست. پیش از اینها، صادق زیباکلام، فعال اصلاحطلب نیز در خرداد98 درباره لزوم انتخاب رهبری برای جریان اصلاحات به خبرآنلاین، گفته بود: انتخاب یک رهبر برای جریان اصلاحات از نان شب واجبتر است. اظهاراتی از این دست، کاملاً محرز میکرد که اصلاحطلبان قصد دارند جای خاتمی، حول فرد دیگری برای رهبری جریان اصلاحات، اجماع کنند. اما بحث بر سر اینکه فرد جایگزین خاتمی چه کسی باید باشد، همچنان ادامه دارد.
معادله سخت اصلاحطلبان برای جانشینی خاتمی
اصلاحطلبان خوب میدانند که محمد خاتمی دیگر جایگاه پیشین خود را ندارد و دیگر نمیتواند با کلیدواژه تَکرار میکنم، بدنه اجتماعی اصلاحات را برای حضور در انتخابات و رأی به نامزدهای موردنظر اصلاحطلبان بسیج کند. خطر بیوجاهتی خاتمی برای اصلاحطلبان، در انتخابات1400 نیز قابل تکرار است بهگونهای که میتواند نیروهای اصلاحطلبی را به پراکندهگویی و عدم وحدت چه در سطح نخبگانی و چه در سطح اجتماعی، دچار کند.
باتوجه به همین آگاهی است که اصلاحطلبان از مدتها پیش در پی حذف تدریجی خاتمی و یافتن جانشینی درخور برای اویند. تاکنون از چهرههای زیادی برای جایگزینی خاتمی، یاد شده است. از محسن هاشمی و اسحاق جهانگیری گرفته تا موسوی لاری، مجید انصاری و محمدرضا عارف.
کارگزاران موافق خوئینیهاست؟
در میان گزینه های نام برده شده موسوی خوئینیها به واسطه فعال شدن اخیرش ابتدا در قالب نامه به رهبر انقلاب و سپس فرمان حضور اصلاحطلبان در انتخابات بهنظر از موقعیت مناسبتری برای تصدی رهبری جبهه اصلاحات برخوردار است، با اینحال برخی طیفها در درون جریان اصلاحات با اندیشه و مرام موسوی خوئینیها تضاد و زاویه دارند که از آن جمله میتوان به حزب کارگزاران سازندگی اشاره کرد. جریان کارگزاران که به عمل گرایی موسوم است، معمولاً منتقد مشی رادیکال و تندروی موسوی خوئینیها در این سالها بوده و اطاعت از مشی او را به ضرر منافع اصلاحات میپندارند.
در مورد نامه خوئینیها به رهبرانقلاب نیز شاهد بودیم که حزب کارگزاران منتقد این اقدام بود. همچنانکه محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در اظهاراتی با انتقاد ازاین نامه نگاری تاکید کرد که این نامهنگاری دردی از دردهای اصلاح طلبان را دوا نمیکند. او در ادامه انتقاد خود از مشی موسوی خوئینیها گفت که «او تنها شخصیتی است که در درون اصلاحات مجال دیدار مستقیم با رهبر انقلاب و ارتباط سهل الوصول با دفتر ایشان را داشته، سوال اصلی اینجاست که چرا آقای موسوی خوئینیها به جای دیدار مستقیم، اقدام به نامهنگاری کردهاند و پیام خود را از موضع حضوری و اثربخش ترانتقال ندادهاند؟» در میان این چهرههای رنگارنگ، آنچه مهم به نظر میرسد این است که چهره محوری اصلاحات، علاوه بر قابلیت وحدتآفرینی در این جریان، باید از وجهه مناسبی در بدنه حاکمیت نیز برخوردار باشد.
همین قید باعث شده تا اصلاحطلبان برای تعیین جانشین خاتمی، دچار مشکل شوند چون عمدتاً کسانی نظیر محسن هاشمی و عارف که در حاکمیت وجاهتی دارند، در میان خود اصلاحطلبان جایگاهی ندارند. برعکس این وضعیت نیز صادق است؛ یعنی افرادی نظیر عبدالله نوری، بهزاد نبوی یا خوئینیها که از آنها بهعنوان اخلاف برحق خاتمی یاد میشود، اعتباری در ساختار ندارند و بر این اساس نمیشود روی آنها برای رهبری اصلاحات، حساب چندانی باز کرد.
آیا اصلاحات با بنبست راهبرد مواجه است؟
یکی از دلایل اصلی انفعال و بیحرکتی اصلاحطلبان که خود را در قالب کثرت تاکتیکی(اعم از شرکت در انتخابات یا تحریم انتخابات) نشان میدهد و خود را بهطور مشخص در انتخابات مجلس یازدهم بروز داد، خلأ رهبری در این جریان است. از بین رفتن حیثیت اجتماعی خاتمی و دیگر نخبگان و الیتهای اصلاحطلبی در میان اقشار طبقه متوسط، باعث شده تا هیچ نیروی اصلاحطلبی مثل سابق، پای کار سیاستهای این جریان نباشد و کار امروز را به فردا بیفکند.
شکست سیاستهای دولت مورد حمایت اصلاحطلبان نیز مزید بر علت شده تا شأنیت خاتمی و دیگرانی نظیر او در جریان اصلاحات، بهطور جدی مخدوش و مغشوش شود. روز گذشته احمد زیدآبادی، فعال و روزنامهنگار اصلاحطلب در مطلبی با اشاره با بهانهجویی استدلال برخی اصلاحطلبان که خود را از عملکرد دولت بری میدانند، در پستی اینستاگرامی نوشت: در فضای سال96 از روز هم روشنتر بود که روحانی در صورت پیروزی دوباره، با حجم انبوهی از گرفتاریهای داخلی و خارجی روبهرو میشود.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/
انتهای پیام/