دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

لانچر 5 /////////

///////
کد خبر : 449699

به گزارش خبرنگار حوزه سینما و تئاتر گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا؛ نمایش «لانچر 5» به نویسندگی و کارگردانی مشترک مسعود صرامی و پویا سعیدی، نزدیک به دو ماه است که سومین دوره اجرای خود را تجربه می‌کند. این تئاتر که پیش از این موفق به دریافت جوایز مختلفی نیز شده، گزینه پیشنهادی بسیاری از اهالی تئاتر برای تماشا بوده است.


به همین مناسبت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا با دعوت از پویا سعیدی کارگردان و همچنین پویا نوروزی آهنگساز کار، گفتگویی ترتیب داده که در ادامه می‌توانید آن را از نظر بگذرانید.




سال 95 مسعود صرامی که الان نیست، سر کار بود و نتوانست بیاید، یک متنی نوشت به اسم «آخر دنیا» که چند ماه بعد من آن متن را خواندم و یک چیزهایی‌اش خیلی درگیرم کرد که کار کنم چون من کارگردانی می‌کردم و مسعود کارگردانی نمی‌کرد. گفتم بیا این را اجرا کنیم ولی من چون خودم نویسنده هم هستم باید یک بار دیگر متن را بنویسم. متن را در یک بازه 6 تا هفت ماهه خودم تنهایی رویش کار کردم، یک متن جدیدی نوشتیم که اسمش شد «لانچر 5»، بعد نشستیم با هم‌دیگر دوتا متن را تطبیق دادیم چون پلات دو متن یکی بود ولی جزئیات، شخصیت‌پردازی، دیالوگ و همه چیز با هم فرق می‌کرد. نشستیم با هم‌دیگر متن‌ها را تطبیق دادیم، به یک متن سومی رسیدیم، از دی 96 شروع کردیم به تمرین کردن آن متن سوم و تیر امسال هم رفتیم اجرا. در این بین جشنواره دانشگاهی و جشنواره فجر هم بود.


0115


- اول برای جشنواره دانشگاهی شروع کردیم که رفتیم جایزه گرفتیم و برگزیده شدیم، رفتیم فجر، فجر هم به همین شکل و دیگر بعد از فجر اجراهای‌مان را رفتیم.


0130


- تغییر در بازیگرها، ساختار کار طوری هست که دو سه بازیگر هستند که از بقیه طولانی‌ترند. دوتای‌شان که اصلاً ثابت هستند، بقیه می‌روند و می‌آید چون بازجویی دارد.


0222


- دو سه بازیگر هستند، امیر نوروزی، میلاد چنگی، محمد حق‌شناس، این سه‌تا از اول اول با ما بودند و تغییر نکردند. بقیه به مرور اضافه شدند، یک‌سری‌ها رفتند، یک‌سری‌ها آمدند و در طول این دو سال با ما بودند. دیگر از جشنواره فجر به این سو تغییرات‌مان خیلی کم بوده است.


0245


- اذیت بخشی از ماهیت این مسیر است.


0255


- حالا گیر سالن‌مان به آن شکل معمولی که بقیه پیدا می‌کنند به مشکل بر نخوردیم چون ما از طریق دو جشنواره و یک شو کیس دیگر که این بین اتفاق افتاد، ما از سه جا تضمین اجرا داشتیم در سالن‌ها ولی اینکه اجرا یک سال به تعویق افتاد، یک‌سری مسائل شورای نظارتی و ... داشتیم که توانستیم آنها را به مرور حل کرده و به اجرا برسیم.


0343


- طبیعتاً هیچ‌کدامش ابداع ما که نیست، کنار هم قرار دادن این احساسات متفاوت هم باز ابداع ما نیست ولی خیلی با ژانر بازی می‌کنیم، هم ژانر کمدی داریم، هم ژانر پلیسی داریم، هم ژانر دلهره داریم، این یک‌سری قواعد ژانر است که تعریف شده و وجود دارد. کنار هم قرار دادن اینها یک ریسک کردن و ریسک‌پذیری نیاز دارد که هر کسی این ریسک را نمی‌کند چون ممکن است که جواب ندهد، ممکن است خشونت خنده‌دار شود یا خنده‌ها لوس شود یا همه اینها ولی ما با کمک بازیگرهای خیلی خوبی که داریم، به خصوص بازیگر اصلی‌مان که امیر نوروزی است و هر دو ژانر را خوب می‌شناسد و بلد است، لحن را خودش در بازی خودش


همان نقش صادقی؟


- نقش شایگان، نقش اصلی. بلد است این لحن‌ها را چطوری درونی کند. چون تماشاگران با دانسته‌های او هم همراه می‌شوند و هم‌زمان با او وقایع را کشف می‌کنند، هم‌زمان با او می‌خندند و هم‌زمان با او عصبانی می‌شوند. به خاطر همین خیلی مهم است که بتواند این لحن را اتفاق بیفتد. این لحن یک پروسه‌ای است که از طریق بازیگران خوب دارد اجرا می‌شود و ما ریسک کردیم و زمان کار هم چون طولانی است، همه اینها را می‌تواند در خودش حل کند.


2 ساعت و 20 دقیقه.


- بله. ما چندتا ریسک کردیم؛ در زمان، در هم‌نشینی دوتا لحن، در میزان خشونت، در میزان کمدی و همه اینها یک اغراقی وجود دارد ولی با تمرین زیاد جواب داد.


0810


- بله ولی به شکل غریبی همه می‌خندند و آن اتفاق می‌افتد. خودمان در اجراهای اول مثلاً در اجرای جشنواره یک مقدار تعجب می‌کردیم که چگونه می‌توانند بخندند ولی الان دیگر برای‌مان عادی است که خب می‌خندند!


0938


- چرا! ما گذاشته‌ایم که بخندند. چون رابطه آن دوتا، ما وزن خنداندن بخش آخر را گذاشته‌ایم روی دوتا شخصیتی که 100 درصد نمایش دیده‌ایم‌شان و چون رابطه اینها در طول نمایش برای مخاطب ساخته شده و مخاطب با اینها سمپات است، آن ماهیت رابطه اینها در آمده، به خاطر همین آن طنزی که دارد آن اتفاق آخر نمایش، خودبه‌خود وصلش می‌کند به آن بخش خنده‌دار قبلی.


1010


- زنده می‌کند و راحت می‌خندد. یعنی شاید اگر بخواهی یک شخصیت جدیدی وارد کنید و بخواهید با او خنده بگیرید نتوانید ولی با این دوتا می‌توانید.


1020


- چون مسئله ما حقیقت است. یک شخصیتی داریم که مسئله‌اش حقیقت است طبق همان الگوهای کلاسیک، در ابتدای سفر قهرمانش می‌گوید که من باید این حقیقت را دربیاورم. راهی که برای این دریافت و پیدا کردن حقیقت انتخاب می‌کند، راه نامتعارفی است و ما مجبوریم که تأیید نکنیم این راه را.


1105


- و نکته این است که حقیقت را هیچ‌وقت نمی‌شود کاملاً فهمید. اگر مسئله ما این است، نمی‌توان یک حقیقت تکینه به مخاطب داد.


1120


- آماتور بستگی دارد که چه تعرفی از آن بشود.


؟؟؟


- نه! تیم آماتور نیستند چون هر کدام‌شان چند سالی است که تئاتر و بازیگری را خیلی جدی دارند کار می‌کنند ولی چهره معروف نیستند. یعنی به نظر من این یک مفهومی است که خیلی خلط شده. می‌شود مقایسه کرد، یک آدمی هست که سابقه خیلی کوتاهی دارد ولی معروف است، یک آدمی هست که سابقه‌ای طولانی دارد ولی معروف نیست، آن نفر اول را حرفه‌ای می‌دانند، نفر دوم را آماتور می‌دانند. این تصور اشتباهی است. یعنی لانچر 5 یکی از پروژه‌هایش این است که این تصور را تغییر دهد.


1217


- این را از خودشان بپرسید.


1240


- سؤال شما به آن معنا که شاید زمان نمایش متعلق به 40 تا 50 سال پیش است، روایت داستان که شیوه کلاسیک دارد مثل بقیه نمایش‌ها، یک مقدمه و فلان و ... ولی اینکه چرا این کار را کردیم، اولاً که من فکر می کنم که بلایی که سر موسیقی آمده در این نمایش مثل همان بلایی است که شاید سر همان شخصیتی که فوت شده، کشته شده یا به او تجاوز شده، شاید! نمی‌دانم. اینها چیزهایی است که فکر نشده است. آن صدا، صدای نامتعارفی است در یک محیطی که خب شاید دارد اذیت می‌شود. این‌جوری نبوده که من خودم شخصاً بگویم به این دلیل این کار را انجام می‌دهم چون باید این‌جوری باشد. یعنی بایدی پشت قضیه نگذاشته‌ام. همان‌طور که الان مثلاً کامنت‌هایی که برای خودم می‌آید، خیلی جالب است. خیلی‌ها به جای اینکه من خودم دوست دارم موزیک پایان را بگویند کجا گذاشتی، دانلود کنند، می‌گویند موزیک شکنجه یا موزیک ورود را کجا می‌توانیم دانلود کنیم؟ برای خودم جالب است چون من شخصاً فکر می‌کردم در موزیک پایان، کار ویژه‌ای انجام داده‌ام اما دقیقاً برعکس شد! نظرها و برداشت‌ها متفاوت است. به خاطر همین کلاً در موسیقی نمایش، بسته به آن چیزی که کارگردان می‌خواهد و در نهایت حالا یا راضی هست یا به درصدی از آن نزدیک شده، یک چیز کاملاً تعاملی است. این شکلی است که تمام طراحان، من این‌جوری فکر می‌کنم تمام طراحان در نهایت زیر نظر و از دریچه کارگردان وارد می‌شوند و هر چیزی که کارگردان می‌خواهد و می‌بیند و می‌شنود، هر حسی که دارد را، به آن سعی می‌کنند نزدیک شوند. من فکر می‌کنم که سال‌هایی که دارم در کار موسیقی تئاتر کار می‌کنم، لانچر 5 بیشترین تعاملی بوده است که من با کارگردان داشتم شخصاً برای خودم، حالا سوای از اینکه کارگردانی ؟؟؟ سعیدی را قبول دارم و اصلاً کلاً سلیقه‌ام است، این شکلی بوده که شاید جاهایی هم اگر سلیقه خودم نبوده، به خاطر کار، پایم را عقب کشیده‌ام.


- یک چیزی من راجع به این بگویم و کامل کنم. حالا این قضیه تعاملی که می‌گوید چون من تا حالا دوتا کار با پویا انجام داده‌ام، (تلفنش زنگ زد و صحبتش قطع شد) این تعاملی که پویا می‌گوید، چون مثلاً ابزار دست این است و این خودش می‌داند چه کار باید بکند و حالا دیگر ما اصلاً با هم‌دیگر این شکل همکاری‌مان را دیگر فهمیده‌ایم.


اولین همکاری بود؟


- سر لانچر اولین همکاری بود، بعد دیگر ادامه پیدا کرده و تا جایی که خودش اوکی باشد، من اوکی هستم. یک اجرای دیگر داشتیم که آنجا هم پویا زحمتش را کشید.


آن چه بود؟


- افعال بی‌قاعده که در سالن ملک بود که یک کار هنرجوهای مدرسه اینجا بود، 1750، یعنی من فقط از دیدگاه خودم توضیح می‌دهم، مثلاً سر همین «ای ایران»، این‌جوری شدیم که «ببین ای ایران فکر می‌کنم مناسب باشد پویا، ولی یکب بمب بینداز تویش!» من فقط در حد جمله گزاره و او خودش این‌قدر هی سریع و خیلی سریع کارهایش را انجام می‌دهد و برای تغییرات آماده است و همه اینها، آهنگسازی است که خیلی با کارگردان منعطف برخورد می‌کند، به نظر من وقتی که تو کارگردان باشی به چنین تیمی خیلی احتیاج داری.


چی شد که ای ایران را انتخاب کردید؟


- برای من خیلی حسی بود. یعنی من به پویا گفتم و پویا هم خیلی موافق بود چون در نمایش داریم راجع به ایران حرف می‌زنیم. همه ایران تویش است. یک حسی می‌دهد وقتی که شما نمایش لانچر را می‌بینید و می‌آیید بیرون یک حس ایرانی بودنی دارید. حالا نه لزوماً به آن افتخار نمی‌کنید، ما هم می‌خواستیم همان حس را منتقل کنیم.


1900


- خودش هم دارد می‌خواند.


- می‌تواند این باشد.


خودتان دارید می‌خوانید؟


- بله، صدای خودم است اما صدایی است که یک بلایی سرش آمده.


افکت است یا دستکاری کردید؟


- همان فرمی که باید خوانده شود خوانده‌ام بعدش با نرم‌افزار یک‌سری تغییرات تویش داده‌ام.


پس کار نرم‌افزاری روی صدا شده؟


- نرم‌افزاری نه به معنای کوک بودن و ... نه، به معنای اینکه آن صدایی که نامتعارف شده از نرم‌افزار استفاده کرده‌ام. راجع به اینکه گفتید چرا موسیقی آوانگارد؟ مثلاً ما در نور هم داریم، در نور هم این اتفاق، آن پنکه، در صحنه هم این چیزها را داریم، چون تزئینات است من فکر نمی‌کنم چیز جدایی از کل نمایش باشد.


2030


- نه! این تنها بخشی است که ما نظر مخاطب را اعمال نمی‌کنیم. آن هم دلیل دارد. یعنی دقیقاً حالا آن فرقی که ما با آن گونه نمایش سنتی که داریم همین است. یعنی در نمایش سنتی وقتی قضیه بخواهد به خشونت منجر شود، همه چیز نمایشی است، زد و خوردها بیرون صحنه اتفاق می‌افتد، یک نفر خبرش را می‌آورد و ... اینجا آنجایی است که ما درست است که در ظاهر تماماً کلاسیک است، ولی ما کلاسیک نیستیم چون سعی می‌کنیم مخاطب را ببریم توی آن اتاق و دروغ نگوییم. چون ما پیش از اینکه بخواهیم این را نمایش بدهیم، از خود واقعیت یک مقدار تلطیف شده‌تر برخورد کرده‌ایم. یعنی واقعیت خیلی از این سخت‌تر است.


یعنی بر اساس داستان واقعی است؟


- نه! این مورد نه. یعنی این بر اساس داستان خاصی نیست ولی داستان‌های مشابه در واقعیت، خشونت و صراحت‌شان از این خیلی بیشتر است و نکته بعدی این است که ما نمی‌بینیم توی تئاترمان. تئاتر ما خیلی تئاتر گوگولی و محافظه‌کاری است و به خاطر این است که این صراحت و این چَکی که می‌زند به صورت مخاطب، نیاز است. یعنی به نظرم رسالت یک کار این شکلی است.


2337


- نه، آخر ما یک بار سر تئاتر شهر که بودیم، سایه که بودیم، یکی از مخاطبان آمد گفت آقا این همه خشونت چیه؟! گفتم ما توی یک جامعه خیلی خشن... جمله‌ام تمام نشده بود، یکهو، همان دور تئاتر شهر هم دیده‌اید که فضایش چطوری است، یک جمعیتی فرار کردند یک جمعیت دیگری دنبال‌شان. بعد یکهو یکی ایستاد از توی جیبش یک کلت درآورد، آدم عادی! کلت را شلیک کرد ولی تفنگش گیر کرد، دو سه بار هم اقدام کرد، بعد دید نمی‌شود، پیچید رفت.


تئاتر خیابانی نبود؟


- نه! واقعیت بود. بعد آن مخاطبی که کنار من نشسته بود گفت من دیگر هیچی ندارم بگویم! رفت.


همان اتفاق معروفی که در تئاتر شهر افتاد؟


- نه، یک مقدار بدترش بود. آن شلیک کرد، اینجا تفنگ گیر کرد وگرنه همان می‌شد. من فکر می‌کنم من جمع‌بندی کنم این است که ما یک رسالتی را برای خودمان تعیین کرده‌ایم که تئاترمان نیشدار باشد. آن چیزی که دست رویش گذاشته‌ایم، آن سوژه را بتوانیم یک‌جوری به مخاطب بگوییم که یک‌ذره نگرانش کند. به خاطر همین نمی‌توانستیم آرام‌تر بگوییم.


2500


- خیلی هم اتفاقاً در مورد نور نپرسیدند.


؟؟؟


- صحنه‌های تعویض صحنه‌مان یک نور فقط روی شاه تابانده‌ایم چون یک‌ذره نیاز است که بچه‌ها صحنه را ببینند چون تاریک تاریک کنیم طبیعتاً نمی‌بینند.


اصرار روی زرد بودن نور علت خاصی دارد؟


- این خیلی تخصصی است باید از طراح نورمان بپرسید ولی در صحبت‌های‌مان چیزی که رنگ زرد بخواهد لزوماً معنای خاصی را برساند نیست. چون خیلی هم زرد نیست.


نور سفید که ندارید؟


- چرا مهتابی هم داریم.


غالبش زرد است.


- خب پروژکتورها عموماً زرد هستند.


2630


- چون اصلاً صحنه ما هم گرم است.


؟؟؟


- به هر حال صحنه، صحنه گرمی است چون دیوارهای‌مان رنگی است، پوشه‌ها رنگی است. با اینکه به نظر می‌آید آنجا خیلی همه چیز باید خاکستری و ... باشد، در صحنه و نور یک تضادی با آنچه که انتظار می‌رفته ما ایجاد کردیم چون به هر حال دو ساعت و ربع باید به آن صحنه نگاه کنید و باید یک‌ذره چشم‌تان بچرخد.


2710


- شیشه دارد، رفله می‌اندازد بقیه جاها را روشن می‌کند.


2740


- یعنی سلطنت‌طلبانه باشد؟


یا سلطنت‌کوب‌گرانه باشد؟


- سلطنت که کوبیده شده رفته.


؟؟؟


- ما بیشتر مسئله‌مان قاب است نه عکس تویش.


؟؟؟


- آن کار را که می‌کنیم ولی مسئله‌مان قاب است. ربطی به عکسش ندارد.


؟؟؟


- آن قابی که آنجا هست، نماینده قدرت است در آنجا و چون آن سروان هم یک مسئله فراتری دارد صرف اینکه به محمدرضا شاه، رضاشاه یا دیگران بخواهد تیکه باشد.


آن سمبل قدرت توتالیتر است؟


- دقیقاً! و البته یک مسئله فنی هم دارد که آنجا بیندازیم بیشتر رفلش شده و همه‌جا روشن می‌شود.


2855


- نه! آنجا دارد پشه می‌کشد! دستمال دستش است.


؟؟؟


- تابلو را دارد نگاه می‌کند دیگر، معنی خاصی ندارد. قانون نظامی است.


3020


- خیلی چیزها از متن شروع شد. یعنی ما در متن جاهایی که سکوت داشتیم، سکوت هست. یا جاهایی که باید کمدی می‌بود، همان در توی متن وجود داشت ولی کیفیت اینکه آن مکث طول بکشد، آن کمدی و تایمینگ شوخی چقدر باید باشد، کم و زیاد نباشد و ... همه اینها در تمرین اتفاق افتاده. یعنی بازیگرها، باز هم تأکید می‌کنم بازیگر اصلی خیلی بیشتر از بقیه، چون او باید همه آنها را مدیریت کند و یک‌جورایی کارگردان صحنه است، همه شخصیت‌های دیگر را او می‌گوید بیا جلو اینجا بایست، این را بگو، آن را نگو ... او خیلی باید این تایمینگ دستش باشد و چون امیر خیلی در کمدی تجربه داشت و متن هم جاهایی را مشخص کرده بود و در تمرین هم با بازیگران روبه‌رویش همه اینها را در موردش به نتیجه رسیده بودیم به خاطر همین، همه اینها در تمرین درآمد. حالا باز یک چیزهایی اینکه آن پیرایش مخاطب است، آن نظر مخاطب است، یک چیزهایی را اضافه کرده، مثلاً می‌گوید که آن شوخی از دست‌تان در رفته، ما فکر می‌کنیم و می‌بینیم که آره، راست می‌گوید، آن را ازش می‌گیریم.


3310


- نه. مخاطب در مورد موسیقی چیزی تغییر نکرد، فقط یک صدای رگباری هست که آن را اضافه کردیم وگرنه موسیقی از طریق همان تعاملی که بین من و پویا اتفاق افتاد، اتفاق افتاد. یعنی یک صدای پنکه‌ای بود در صحنه شکنجه که فقط یک صدای مونوتنی بود. داشتیم آن را در سایه. بعد من رفتم یک بار اجرا را از توی سالن دیدم، چون همیشه از بالا می‌دیدم، بعد گفتم این صدا یک‌ذره مونوتن است، یک نتی، یک‌دانه نت بگذار تویش. مثلاً من آنجا حسم را می‌گویم و پویا خودش رفت آن نت را و این اجرایی که الان شما شنیدید، آن موسیقی چیزی است که بعداً شکل گرفت.


3410


- به نظر من کار موسیقی باید همین باشد برای نمایش. تقریباً چون در خدمت کار است، در خدمت نمایش یا داستان یا روایت است، برای همین من فکر می‌کنم ...


؟؟؟


- خب این باز بسته به آن ثانیه‌ها و دقایقی است که باز می‌گویم پویا تصمیمش را گرفته. یعنی که آقا ما این‌قدر موسیقی داریم، از ثانیه n تا ثانیه n+n، آن تقریباً 19 دقیقه است روی طراحی صدا، یعنی آمبیانسی است که باز از یک جایی برداشته شده، آن صدای فن، اصلاً نمی‌دانم یادت باشد یا نه، در یک اتاقی تمرین می‌کردیم یک جایی، هنوز لانچر 5، این لانچر 5 نبود. پویا گفتش، آن پلاتویی که تمرین می‌کردیم یک هواکش داشت، سیگار که می‌کشیدند دودش برود بیرون، بچه‌ها که تمرین می‌کردند، این صدا، واقعاً صدای خوبی بود آن لحظه. می‌گفتیم در بحث دلهره چقدر جذاب است، همان را، اصلاً صدا همان است، من با گوشی یک دقیقه ضبط کردم و بعد دوبلش کردم و یک‌سری بلاهای الکترونیک رویش آوردم و بعدش در نهایت چندتا نویز اضافه کردم رویش ولی مسئله این است که از یک چیز خیلی ساده‌ای به این رسیده شده و کاربردش هم با توجه به داستان و روایت، کم و زیاد، کوتاه و بلند به لحاظ ولومی استفاده شده در آن.


3625


- ما آن ترکی را که داری می‌گویی فقط در یک صحنه داریم. در واقع همان صحنه شکنجه.


؟؟؟


- بله، این خیلی جالب است چون یک ترک طولانی است و از جایی که شایگان چراغ را خاموش می‌کند و تصویر پنکه می‌آید تا آخر آن صحنه است، تا آخرهای اعتراف کمالی است که ما قطعش می‌کنیم؛ و یک موسیقی است که خیلی هم دقیقاً نمی‌فهمی چی هست ولی وقتی که قطع می‌شود متوجه می‌شوی که حضور داشته. اول فقط قرار بود دلهره باشد، یعنی قرار بود صدای پنکه دلهره را تشدید می کرد، آن موسیقی که اضافه شد، خیلی اتفاقی هم یک جاهایی‌اش الان با اجرا سینک می‌شود، یعنی پویا موسیقی را ساخت بدون اینکه دقیقاً بداند چه ثانیه‌ای و کجا بیاید این قضیه ولی وقتی که گذاشتیم چون ما تایم آن صحنه را می‌دانستیم، وقتی که گذاشتیم دیدم دقیقاً این موسیقی دارد یک کاری می‌کند، آنجاهایی که یک جایی دلهره را تشدید می‌کند، یک جایی نه، دارد یک‌ذره آن خشونت را تعدیل می‌کند.


- من فکر کنم حالا یک چیز دیگری هم که اضافه کنم، چون آن صحنه بارها انگار در یک لوکی افتاده‌اند و هر بار دارد یک سؤال را تکرار می‌کند، چه‌جوری افتادی، بلند شو، موسیقی هم این را دارد، یک چیزی است که مرتب دارد تکرار می‌شود و یک جاهایی، هر جا که دوست داشت کم می‌شود، هر جا که دوست داشت زیاد می‌شود ولی به نسبت اندازه و میزان زمانی‌اش تقسیم‌بندی شده و یک چیز مشخصی بود و قطعاً هم آگاهانه بود.


- بله، چون چند دقیقه اولش مال عبدی است، بعد توی آن شکلی که توی عبدی دارد موسیقی شنیده می‌شود با شکلی که بعدش کمالی می‌آید، یک‌ذره متفاوت است. از یک جایی به بعد انگار یک گامی عوض می‌کنی و یک‌سری صداها هم بهش اضافه می‌شود که متناسب با آن قصه است، قصه آن یکی اعتراف.


کدام یکی؟


- بخش اول تجاوز عبدی، بخش دوم قتل است. آن بازجویی‌های پیوسته به هم. موسیقی پیوسته است و وسطش قطع نمی‌شود ولی وقتی تایم عبدی تمام می‌شود و کمالی شروع می‌شود، یک‌سری موتیف‌های دیگر را طبق آن زمان‌بندی که داشتیم با پویا، به آن اضافه کرده است. اینها در واقع دوتا ترک هستند، مثل همان بازجویی‌هایی که به هم پیوسته‌اند، دوتا ترک هستند که با یک‌سری موتیف‌های مشترک به هم چسبیده‌اند.


4020


- ما انبوهی از نظرها را دریافت می‌کنیم، ولی وقت‌هایی هست آن نظرها، فهم خود ما را از کاری که داریم می‌کنیم کامل می‌کنند. یعنی یکهو برای یک‌سری از چیزهایی که در اجرا موجود است و ما برای‌شان کلمه مناسبی نداشتیم، تعبیر و کلمه مناسبی را می‌سازند که بعداً ما برای خودمان، تعریف خودمان از کار، آن کلمه‌ها و تعابیر را استفاده می‌کنیم. یک وقتی کامنت‌ها این‌جوری اعمال می‌شود. یک وقتی دیگر نه، مثلاً ما خیلی از این بازی‌ها هم کردیم. یک هفته، یعنی 6 اجرا را، چون هر روز 2 اجرا هستیم، یک اجرا را با یک پایان می‌رفتیم، یک اجرا را با یک پایان دیگر، این چیزی است که ممکن است مخاطبان را به دو دسته تقسیم کند. یک‌سری از مخاطبان اذعان دارند که نمایش باید جایی که اعتراف گرفته می‌شود تمام شود، یک‌سری هم می‌گویند نه، این صحنه آخری آخری یک صحنه خیلی لازمی است. ما چند روز این را امتحان کردیم که ببینیم اگر نمایش آنجا و بدون آن صحنه تمام شود چه اتفاقی می‌افتد. یک چیزهایی لازم است...


پایان باز نمی‌رفتید، پایان را می‌بستید؟


- بله، پایان را بسته بودیم.


بعد این فیدبکی بود که از نظرات بیننده‌ها گرفتید؟


- ما خودمان اعتقاد نداشتیم که نمایش باید آنجا تمام شود ولی این را انجام دادیم و خیلی‌ها را دعوت کردیم که بیایند و آن پایان بسته را ببینند و خود آنها اتفاقاً اذعان داشتند که حالا می‌فهمیم که آن پایان چقدر مهم است.


باز بهتر است.


- یعنی ما خیلی از این کارها کردیم. مثلاً یک وقت‌هایی یک دیالوگ را به ما گفتند این اگر آنجا این‌جوری می‌گفت بهتر نبود؟ مخاطب مثلاً آن معنا را گفته، ما دیالوگ‌نویسی‌اش کردیم دادیم به بازیگر، گفته. الان دیگر بازیگران دیگر به نوشته نیاز ندارند چون این‌قدر اجرا رفته‌اند دیگر خود آن آدم شده‌اند، البته آن شخصیت منفی‌هایش نه! آن مثبت‌هایش! می‌‌گوییم که مثلاً باید یک چنین چیزی بگویی، می‌گوید اوکی، می‌رود و می‌گوید، یعنی خودش می‌داند چه بگوید.


4308


- دست بازیگر باید باز باشد ولی نباید هم خیلی باز باشد، یک حدی دارد. یک چارچوبی شما تعیین می‌کنید که بازیگر در آن چارچوب کار خودش را انجام دهد، یعنی در واقع خلاقیتش هر لحظه کار کند و فعال باشد. بداهه‌های بازیگران در یک شرایط خاصی خیلی راهگشا است، وقتی من کارگردان باشم از آنها استقبال می‌کنم ولی نه عیناً لخت همان بداهه را، یعنی من هستم که مدام مرتب هرس کنم چیزی که او می‌گوید را بیاورم درون چارچوب نمایش. اگر که یک موقعی خارج از چارچوب باشد یا به کار ما نیاید، حذف شود یا اضافه شود یا همه اینها، در عین اینکه یک متن خیلی محکمی وجود دارد که هست دیگر و آن خودش نصف کار را پیش می‌برد.


4405


- به نظرم بازیگر، خالق است. یعنی مثل همه طراح‌ها، مثلاً فرضاً من نرم‌افزار هم بلد باشم،‌ باز هم خودم آهنگ کارم را نمی‌سازم چون تو هر یک آدمی را که وارد گروهت کنی به عنوان طراح و بازیگر و هر چیزی، این یک مغز دیگر است که دارد می‌آید، قطعاً چندین مغز بهتر یک کار را کامل می‌کنند، ایده با خودشان می‌آورند و راه تعامل ایجاد می‌شود. یعنی اگر که مثلاً این آقا وقتی می‌آید، من بگویم این را می‌خواهم، آن کار را انجام بدهد و خودش هیچی نداشته باشد که به درد نمی‌خورد. یعنی من می‌گویم که من این را می‌خواهم، او یک پیشنهادی می‌دهد که همان چیزی که من می‌خواهم هم در آن هست ولی در واقع کاری است که خودش کرده. این نگاه را ما سعی کردیم که در کل گروه وجود داشته باشد. مثلاً همین طراح نور یکهو در اوج خلاقیت یک ایده‌ای می دهد که کامل توی کار می‌نشیند، انگار اصلاً در متن بوده یا بازیگر همین‌طور، یک بداهه‌ای می‌گوید که انگار این دیالوگ، دیالوگ نوشته نشده متن است. آهنگ‌ساز یک ایده می‌دهد، یعنی همه این اتفاق در کل گروه هست.


4525


- نه. آن بخش اولی که می‌گویید بیشتر قرار است که مرعوب کند، مخاطب را درگیر کند، چون این قضیه گَگ در یک صحنه کمدی ما، خیلی اتفاقاً ری‌اکشن و اندازه خود آن شوخی مهم است و این را خیلی رویش ایستادیم در صحنه کمدی‌مان. این دید را هم از بازیگران گرفتیم که هر چیزی می‌گویی نباید خنده بگیرد، حتی شوخی نباید الزاماً بخنداند. آنجا توی پنج دقیقه اول این خیلی مهم است که ما خیلی سریع ببینیم سلسله مراتب این دنیا چگونه است؟ آدم‌ها با هم‌دیگر چگونه هستند؟ چه کسی سر آن یکی داد می‌زند؟ همه این کلیت خیلی مهم‌تر است. مهم نیست آنها دقیقاً چه می‌گویند. همین‌طور در مورد آن کسی که سرما خورده، اصلاً نکته‌اش این است که تلاش کنیم بشنویم ولی نشنویم چون آن دیالوگ مهم‌ترهای آن آدم را آن دو شخصیت دیگر، بلند می‌گویند. آنهایی که مهم نیست را یک تلاش مثلاً از بالا که نگاه می‌کنیم تماشاگران را خیلی این‌جوری می‌شود، یعنی یک کاری دارد می‌کند با تماشاگر، یعنی یک ذره دارد جای تماشاگر را مدیریت می‌کند، این بازیه است، این بازیه جذاب است وگرنه خود آن دیالوگ مهم نیست.


- فکر می‌کنم از یک جایی به بعد آنجا متوجه می‌شوند که مثلاً لزومی ندارد که شنیده شود.


4815


- سالن تئاتر مستقل بین سایر سالن‌های خصوصی یک‌مقدار سالن خوش سابقه‌تری است.


؟؟؟


- این یک پیپ نیست کار امیررضا کوهستانی است و خیلی کارهای شاخص دیگر. هم اعتبار هنری است هم خودشان. مدیریت آنجا را من ترجیح می‌دهم. همه کارها از یک فیلتری رد می‌شود مثلاً تئاتر مستقل یک اجرایی دارد می‌رود حتی اگر ندانی چیست می‌گویی بروم ببینم یعنی انتخاب می‌کنی ولی در صورتی که سالن‌های خصوصی دیگر شاید این‌جوری نباشد، باید حتماً یکی درباره‌اش خوب بگوید که بروی ببینی و نکته بعدی این است که از نظر امکانات فنی، تئاتر مستقل خیلی سالن خوبی است، امکانات نوری و صوتی و همه این ماجراها. یعنی بعد از تئاتر شهر و ظرفیتش هم حالا بعد از سالن یک شهرزاد از باقی سالن‌های خصوصی بیشتر است.


5000


- فکر می‌کنم بخشی‌اش برداشت شخصی می‌تواند باشد، می‌تواند هم نباشد. یعنی مسئله این است که این تغییری که شما الان گفتید، من در جریانش نبودم، یعنی این‌جوری نبود؛ اما موسیقی پایان، موسیقی پایان است. یعنی فرقی در اصل ماجرا نمی‌کند. حالا آمدیم فردا نمایش را، لانچر 5 را چون فکر می‌کنم که هنوز است که هنوز است باید اجرا شود و خیلی‌ها هم می‌بینند. آمدیم و در 50 دقیقه کارگردان خواست جمعش کند. یعنی آن موسیقی پایان است. ولی مسئله‌ای که هست، نکته جالبی گفت، الان برای خود من هم جالب شد، اینکه خیلی مهم است که کجا این صدا شنیده می‌شود اما در نهایت هیچ فرقی نمی‌کند.  


فرق می‌کند.


- از چه نظر فرق می‌کند؟ زمان که مشخص است، مکان هم که مشخص است. مکان ایران است دیگر.


یعنی بازی با زمان و مکان هم هست؟


- به نظر من فرقی در کل ماجرا نمی‌کند ولی اینکه مخاطب با چه حسی آن لحظه می‌آید بیرون، داستان را که ول نمی‌کند، چون ای ایران را بارها شنیده و اصلاً می‌داند چه اتفاقی برای آن موسیقی افتاده. مخاطب موسیقی اصلی ای ایران را شنیده و می‌داند که در ایران دارد زندگی می‌کند و الان آمده یک نمایش دارد می‌بیند، می‌داند که ایرانی است. یک نمایش را می‌بیند و در پایانش این را می‌شنود. آن یک حس لحظه‌ای است که آن لحظه خارج می‌شود ولی نمایش را که دیگر ول نمی‌کند. آن کاری که نمایش کرده را ول  نمی‌کند. شاید این‌جوری خیلی ریز به قضیه نگاه نکند چون برایش هم آن‌قدر اهمیتی ندارد، به نظر من این نگاه یک نگاه منتقدانه است یعنی اینکه فقط یک منتقد این‌جوری می‌تواند اتفاقات را معنی کند. چیز بدی هم نیست اتفاقاً. به نظر من خیلی ریز بود.


5535


- همین نکته دیگر. من هر چه فکر می‌کنم، حتی قبل از اینکه کار به مرحله اجرایی برسد، من همیشه فکر می‌کردم این باید با یک همچین چیزی تمام شود. بعداً نزدیک به اجرا که بودیم با پویا که صحبت می‌کردم می‌گفتم ای ایران چطور است اگر باشد؟ ولی نه آن‌جوری ای ایران را پخش کنیم، یک بمب بیندازیم تویش. پویا هم خیلی استقبال کرد و نتیجه‌ای که آورد این بود و خیلی به نظرم درست‌ترین موسیقی پایانی است برای چنین نمایشی. حالا سوای تمام تفسیرهایی که ممکن است از آن شود، که می‌شود، یعنی اصلاً گذاشته‌ایم که بشود.


ذات هنری ایجاد گفتگو است، قرار نیست به گفتمان برسد و نتیجه داشته باشد.


- ما هم همه جواب‌ها را نداریم واقعاً.


5745


- دیگر باید خودش خودش را نجات بدهد. مخاطبی که ...


این تغییر فضای مخاطب، تغییر حس مخاطب را به این شکل در لحظه آخر، انتخاب خودت بود پویا؟ به چه دلیلی؟


- یک چیز تعاملی بود. اگر این تأثیری که شما می‌گویید را بگذارد که من خیلی خوشحال می‌شوم. تا یک بخشی بعضی‌ها که 5924 می‌گذارند.


آره، خودشان به دو دقیقه آخر تئاتر این‌قدر فکر نکرده بودند که تو فکر کردی!


- اگر این تأثیر را بگذارد که من واقعاً خوشحال می‌شوم. این اتفاق اگر روی شما این تأثیر را گذاشته من خیلی خوشحالم. اما همان‌طور که گفتم یک چیز تعاملی بوده. یعنی با یک نتیجه‌ای، خیلی ادیت داشته. یعنی من الان پروژه لانچر 5 را، موزیک فاینالش را، من نزدیک بیست و دو سه‌تا پروژه لانچر 5 دارم که خودم هم نمی‌دانم کدامش کدام است. این‌قدر زیاد است، ادیت، ادیت، ادیت...


- مثل همه چیزهای نمایش مرتب عوضش کرده‌ایم، تکامل پیدا کرده.


- به لحاظ تنالیته، به لحاظ ولوم، به لحاظ حس‌ها و افکت‌هایی که می‌شود تویش گذاشت.


6012


- آخر شاد می‌شود وسط‌هایش. آن‌جوری هم نیست. یعنی یک‌ذره ترسناک شروع می‌شود بعد شاد می‌شود دیگر.


6045


- من راستش اصلاً از اول می‌خواستم بروم سینما. رفتم هنرستان سینما بخوانم گفتند به حد نصاب نرسیده، رفتم تئاتر. بعد دانشگاه هم رتبه‌ام نرسید آمدم تئاتر. به خاطر همین هم شکل تئاترهایی هم که کار می‌کنم خیلی نزدیک به فیلم است. به خاطر همین که سینما را از اول دوست داشتم. ولی اینکه سال بعد بخواهم بروم فیلم سینمایی بسازم، نه! فکر نکنم. تئاتر را دوست دارم.


6203


- من فکر می‌کنم قطعاً این اتفاق می‌افتد، قطعاً من فیلم می‌سازم چون قبلاً هم ساخته‌ام. و دور هم نیستند از هم. یعنی یک جوری تئاتر کار می‌کنم که خیلی از سینما دور نباشد.


6220


- بله. چون مسعود هم که الان غایب است، مسعود هم خیلی سینمادوست است و جفت‌مان سینمادوست بودیم پیش از اینکه تئاتری باشیم.


6235


- من فکر می‌کنم در یک جایی این قضیه مالیات و همه موارد مربوط به آن خیلی شفاف است و سازوکار روشنی دارد و مشخص است یک مقداری با جایی که ما در آن زندگی می‌کنیم یک تفاوت‌های اساسی دارد. یعنی این سازوکار همیشه روشن نبوده. همیشه یک‌سری افرادی که باید مالیات بدهند تا چرخ کشور با آن بچرخد، از آن فرار مالیاتی می‌کردند و می‌کنند و خواهند کرد، وقتی که این قضیه فساد اقتصادی خیلی همه‌گیر است در همه ارکان کشور، اینکه مسئله مالیات گرفتن از هنرمندان یا نگرفتنش این همه حاشیه‌ساز و خبرساز می‌شود، انگار که زمین بازی است، حالا نمی‌دانم چه زمین بازی‌ای است ولی فکر می‌کنم که یک مسئله دیگری است کما اینکه در سال‌های اخیر ورود پول‌های کثیف و همه اینهایی که اسمش گذاشته می‌شود در عرصه‌های بیشتر سینما، سریال و فیلم سینمایی و ... باعث شد که دستمزدها به شکل نجومی بالا برود و حالا بعداً هم یک‌سری‌های‌شان محاکمه شدند، یک‌سری‌های‌شان هم از ماجرا در رفتند که همین امکان معافیت مالیاتی باعث شده که هنر خیلی جای خوبی باشد برای پولشویی و این صحبت‌ها ولی تا تمام این سازوکار کلی اصلاح نشود، فسادش برطرف نشود و درست نشود نمی‌شود این نقطه را درست کرد چون فکر می‌کنم هنر هم مثل خود جامعه یک چیزی دارد، یک فرودستان و فرادستانی دارد. این قضیه مالیاتی در ابتدای کار به همان فرودستان دارد ضربه می‌زند.


6605


- به نظرم این باید از یک جای بالاتری بسته شود. یعنی هنر یک‌ذره زیرمجموعه یک چیز کلان‌تری است.


سؤال اقتصادی شد، یعنی تخصص اقتصاد می‌خواهد.


- آره، من که نمی‌دانم، خیلی حس راجع به آن می‌گویم.


6640


- بله، پول‌های‌شان را می‌شویند و می‌روند. نکته این است که من نمی‌دانم ساختار اقتصادی چیست و این حرف‌ها ولی از یک جای بالاتری باید این قضیه اعمال شود.


نقطه شروع، هنر نیست.


- بله. نقطه شروع نیست. یعنی الان این بحثی که مرتب آیا هنر را معاف کنیم یا نکنیم؟ وقتی که یک چیز گنده‌تری هست، مثل اینکه شما پیراهن نداشته باشی بعد بگویی که دکمه قرمز بزنم یا دکمه آبی بزنم؟ وقتی که خود پیراهن مشکل دارد.


- اصلاً وجود ندارد!


- یعنی می‌شود یک راه‌هایی پیدا کرد، مثلاً رنج درآمدی تعیین کرد کسانی که از این رنج درآمد بالاتر هستند شامل مالیات شوند ولی وقتی که ما می‌بینیم که یکی از فاسدترین اقتصادهای جهان را داریم، حالا نمی‌توانیم بگوییم اینجایش را بیاییم درست کنیم. قطعاً درست نمی‌شود که حتی بدتر هم می‌شود.


6750


- من فکر می‌کنم این‌قدر این ماجراهای اخیر عجیب بوده که دیگر من نمی‌دانم با یک پترنی اتفاقات دارد رقم می‌خورد که تا الان نمی‌دانستیم. یعنی من هیچ جوابی، اگر مثلاً دو سه سال پیش بود شاید می‌شد یک الگویی تعیین کرد ولی این‌قدر الان همه چیز دارد عجیب و غریب پیش می‌رود که حتماً یک نتیجه‌ای دارد که با بقیه وقت‌ها متفاوت است، نمی‌شود با تجربه‌های قبلی‌مان قیاسش کنیم و جواب‌های قبلی را به این وضعیت بدهیم. باید فقط صبر کنیم ببینیم چه می‌شود.


6845


- یعنی اگر آن سیستم درست و شفاف شود می‌توان همه جا اعمالش کرد.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب