دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
18 آذر 1398 - 14:25
حجت‌الاسلام نبوی:

یزدی و سحابی دانشجویان را شستشوی مغزی می‌دادند/ آیت‌الله خامنه‌ای تنها حامی جنبش دانشجویی بود

عضو مؤسس دفتر تحکیم وحدت تنها حامی جریان جنبش دانشجویی در دهه 60 و 70 را آیت‌الله خامنه‌ای معرفی کرد.
کد خبر : 449421
photo_2019-12-07_23-01-29.jpg

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، حجت‌الاسلام سید عباس نبوی، عضو مؤسس دفتر تحکیم وحدت در برنامه‌ای برای تشریح فضای دانشجویی در آستانه انقلاب اسلامی، گفت: روز اول مهرماه 57 یک تظاهرات بسیار بزرگی در دانشگاه تهران برگزار شد. در تظاهرات صبح، مارکسیست‌ها بودند و در تظاهرات بعد از ظهر هم بچه‌های مذهبی تظاهرات کردند، از آنجا بود که من با نیروهای مذهبی آشنا شدم.


وی با اشاره به انتقال بخشی از نیروهای دفتر تحکیم و حدت به حزب جمهوری اسلامی عنوان کرد: علت انتقال بچه‌های تحکیم به حزب جمهوری این بود که حزب جمهوری واحد دانشجویی داشت و شهید بهشتی این واحد را توجیه می کرد که از بچه‌های های تحکیم بخواهند که به نوعی به حزب بپیوندند. جلسات متعددی در همین راستا برگزار می شد و آن موقع آقای مجتبی همدانیان مسئول واحد دانشجویی حزب بود.


نبوی تصریح کرد: انگیزه ما این نبود که با این همه زحمتی که کشیده‌ایم در حزب جمهوری هضم شویم. در آن زمان تنها کسی که از این جریان دانشجویی حمایت می‌کرد آیت‌الله خامنه ای بود. 


وی خاطر نشان کرد: زمستان سال 58 رفتیم خدمت امام تا رابط بین حضرت امام و دفتر تحکیم را انتخاب کنیم. البته قبلا شورای اول تحکیم یک جمع شش نفره‌ای را برای این کار انتخاب کرده بود. آن موقع اسامی افرادی مانند آقای خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، محمد مجتهد شبستری، بنی صدر و موسوی خوئینی‌ها را مطرح کرده بودند.


عضو مؤسس دفتر تحکیم وحدت ادامه داد: وقتی من بعد از لانه جاسوسی آمدم تحکیم، با بچه‌ها صحبت کردیم که امام باید برای این قضیه تعیین تکلیف کنند. حاج احمد آقا گفتند امام گفته است که آقای خامنه‌ای نماینده تام الاختیار من است و هر نظری بدهد من قبول دارم. ما برای ایشان دوشنبه‌ها ظهر در دانشگاه تهران برنامه جلسه پرسش و پاسخ گذاشتیم که تا قبل از واقعه 6 تیرماه 60 هم ادامه داشت.


نبوی با اشاره به در خواست شهید بهشتی برای پیوستن اعضای تحکیم به حزب جمهوری گفت:‌ ما کار خودمان را می کردیم اما شهید بهشتی شاید از ابعاد نگاه خود به صحنه، به نوعی هم حق داشتند چون عده‌ای جوان دانشجو به نوک پیکان و قله حرکت سیاسی کشور تبدیل شده بودند. دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی را تسخیر کرده و جریان انقلاب دوم را ایجاد کرده بودند و استکبار ستیزی شکل گرفته بود و بعد در انتخابات ها این افراد می توانستند ایفای نقش کنند اما قدری هم میانه ما با حزب شکر آب شده بود.


وی درباره علت وقوع انقلاب فرهنگی گفت: اصل ماجرای انقلاب فرهنگی پیام نوروزی سال 59 امام بود. من در آن زمان خودم به قم رفته بودم که دوستان تماس گرفتند تا برای این پیام امام فکری بکنیم. جلسه ای گذاشته شد و تمام مسئولان دفاتر تحکیم در دانشگاه های سراسر کشور را دعوت کردیم و یک هفته برنامه فشرده سنگین برگزار کردیم و به این  نتیجه رسیدیم که باید کاری بکنیم که مسیر ضد انقلاب و ضد علمی که در دانشگاه هست را به یک مسیر خودباوری علمی تبدیل کنیم.


عضو مؤسس تحکیم وحدت ادامه داد: تعداد اساتید با سواد تا سال 57 در دانشگاه ها خیلی کم بودند. اما برخی اساتید خودشان را در دانشگاه جای داده بودند و علم واقعی نداشتند و علم کاریکاتوری داشتند. این موضوع بعدا بزرگترین لطمه را به ما زد. همین بچه های سیاسی بعدا وزیر شدند اما مدرکی داشتند که برگرفته از تلاطم سیاسی بود و درجه علمی نداشت. در آن زمان اولین دغدغه من و برخی دوستانی که فعال بودند علمی بود و بقیه چیزها را در درجات بعدی می دیدیم.


وی درباره نحوه ارتباط بنی صدر با دفتر تحکیم و وحدت گفت: در آذر ماه 58 که بنی صدر برای انتخابات ریاست جمهوری آمد، چون بنی صدر به عنوان یکی از افراد پیشنهادی در شورای نمایندگان امام در تحکیم مطرح شده بود آقای انتظاریون و اینها یک ارتباطاتی با بنی صدر داشتند. بعد اینها آمدند و جلساتی تشکیل دادند که بنی صدر می‌خواهد بیاید و با کمک جریان دانشجویی حرکتی برای فقر زدایی انجام دهد. جلسات را در جاهای بی نام و نشان برگزار می کردند و فقط هم اعضای شورای تحکیم در این جلسات بودند. بعد یک شب به من گفتند شما شماره حساب دارید. گفتم من در مدارس تدریس می کنم و یک حساب در بانک ملی امیر آباد دارم. گفتند شما آماده باش که به زودی می‌خواهیم 10 میلیون تومان به حساب شما واریز کنیم. 


وی افزود:‌ گفتند این پول به خاطر این است که اول برویم طرف دروازه غار و برای مردم گوشت ببریم و از این دست کارها انجام دهیم. من از همانجا احساس کردم این حرکت شاید مشکوک باشد. این ماجرا برای دو سه هفته بعد از انتخاب بنی صدر بود. لذا انقلاب فرهنگی که شروع شد هم بنی‌صدر ما را می‌شناخت و هم ما بنی صدر را می‌شناختیم.


نبوی اظهار داشت: از لحاظ تبلیغاتی بنی صدر می‌خواست روی دست ما بزند اما نمی‌توانست. تعدادی از بچه‌های ما در صدا و سیما مشغول به کار شده بودند و ما در واحد خبر صدا و سیما نیروی مستقیم داشتیم. ما یک بیانیه ای را در صدا و سیما منتشر می کردیم بعد بنی صدر 10 دقیقه بعد تکذیبیه می داد و به صدا و سیما می رساند تا خوانده شود اما ما تکذیبیه او را هنوز اخبار تمام نشده می‌دادیم بخوانند و او از دست ما شاکی بود.


وی درباره موضع دفتر تحکیم نسبت به کاندیداهای ریاست جمهوری در آن زمان گفت: آقای حبیبی از طرف شورای انقلاب وزیر علوم بود. ما چون در مسائل آموزش عالی با ایشان جلساتی داشتیم به ما انتقاد می کرد که شما به من کم توجه هستید. زمان انتخابات ما با ایشان جلسه داشتیم که دوباره گلایه کرد و آقای محمد رحمتی پاسخ ایشان را داد. آقای مدنی را ما از همان اول شناختیم. یک روز من در ساختمان میدان انقلاب نشسته بودم یک مرتبه دیدم در باز شد و چند نفر چند خانم بد حجاب و چند آقا آمدند و گفتند ما از طرف مدنی آمدیم و می خواهیم با هم کنار بیاییم. من همانجا گفتم گروه خون شما به انقلاب نمی خورد و ما ایشان را خط زدیم. البته آقای فارسی هیچ وقت بجوش نبود و فکر و اندیشه داشت اما حرکت نداشت. منتهی ما جلساتی که با بنی صدر داشتم به وی گفتیم از شما حمایت مشروط می‌‌کنیم.


وی ادامه داد: بنی صدر گفتمانی را دست گرفته بود که اسلامی و قرآنی بود. ولی ما چند جلسه که با ویجلو رفتیم به این نتیجه رسیدیم که ایشان به انقلاب و امام نزدیک شده اما تکلیفش با خودش روشن نیست. بعد از انقلاب فرهنگی ما چند جلسه با او داشتیم و حتی کار به دعوا هم کشید و انتقادات تندی به ایشان داشتیم.
برای ما باور پذیر نبود که آیا بنی صدر صحنه ای را جلو می برد یا با یک باور عمقی جلو آمده است. البته آن موقع اقبال عمومی هم به سمت وی بود و امام و حاج احمد آقا هم از ایشان حمایت‌هایی کردند. ما بنی صدر را در آن زمان بهترین گزینه می‌دانستیم.


نبوی گفت: ستاد انقلاب فرهنگی که بهار 59 شکل گرفت زمانی بود که رئیس جمهور دولت را به دست گرفت و در اولین جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی ما را هم به عنوان نمایندگان دانشجویان دعوت کردند و همانجا شمشیر را علیه بنی صدر کشیده بودیم.


وی در پاسخ به این سوال که آیا منافقین دانشگاه ها را به پایگاه خود بدل کرده بودند یا نه گفت: به معنای اینکه بتوانند دانشگاه را پایگاه خود کنند نه، اما  در بین 200 کمد دانشجویی شاید در 50 کمد اسلحه پیدا می‌کردید. اینها داشتند یارگیری می کردند و عمده مسئله آنها هم تنفر از روحانیت بود. آنها نگاه می کردند که چه فضایی از نگاه تنفر به روحانیت را می‌توانند برای شستشوی فکری دانشجویان تقویت کنند و اینها را به سمت خودشان جذب کنند. ما در مقابل سعی می کردیم بچه ها را توجیه کنیم و با هرکس ارتباط بر قرار می شد سعی می کردیم که با او صحبت کنیم. ناصر نکومنش از جذب کنندگان اصلی منافقین در دانشکده فنی بود و ما سعی می کردیم تا ارتباطات او را علاج کنیم و تا حدی هم موفق بودیم. برای همین هم سازمان نتوانست در جذب دانشجویان خیلی موفق باشد و به سراغ مدارس رفت. شما اگر دقت کنید بیشتر میلیشیای منافقین از دانش آموزان بودند.


وی افزود:‌ انقلاب فرهنگی که شروع شد ما لیست نویسی داشتیم و از 180 هزار دانشجوی کشور 90 هزار نفر عضو دفتر تحکیم بودند و 2000 نفر هم عضو منافقین بودند.


عضو مؤسس دفتر تحکیم وحدت در باره موضع این تشکل در دهه هفتاد عنوان کرد: در دهه هفتاد دو مطلب در کنار هم اتفاق افتاد. یک بخش این بود که بخشی از روحانیت که وارد حکومت شد توان جوشیدن و برقراری ارتباط نداشت و جریان مقابل این را به یک کینه تبدیل کردند و شروع کردند این کینه را به بچه ها منتقل کردند و کارهای بسیار بدی کردند. مثل اینکه یزدی و عزت‌الله سحابی به خاطر اینکه ولایت فقیه را قبول نداشتند هر کسی که در فضای بعدی نسل دانشجویی با اینها ارتباط بر قرار می کرد اینها وظیفه خود می‌دانستند که باید او را یک شستشوی مغزی بدهند که این روحانیت قدرت گرا است و برای بازی با دین آمده است. بچه ها دائم با من در این باره صحبت می کردند. مثلا این آقای علی افشاری و همین آقای ابراهیم شیخ می آمدند و با من صحبت می کردند و یادشان هست من چقدر به آنها تذکر می دادم.


نبوی ادامه داد:‌ من دائم سعی می‌کردم این را توضیح دهم که اگر قبول کنید من کسی هستم که این جریان تحکیم را راه انداخته ام و می دانم که بسیاری از این مرزهایی که مطرح می شود اصالت ندارد. در موضع‌گیری که دکتر یزدی و سحابی داشتند موضوع ما تعامل و تخاصم نبود و موضوع این بود که هویتت را کدام طرف تعریف کنی.


عضو مؤسس تحکیم وحدت ادامه داد: این مسائل واگرایی سیاسی را درست می کرد و فاصله استحاله فکری با واگرایی سیاسی خیلی زیاد است. مقصر اصلی این استحاله فکری دکتر عبدالکریم سروش است که من فکر می کنم روز قیامت باید کنار علی محمد باب بایستد و به خدا پاسخ دهد. آدمی که از اول انقلاب از خطبه متقین امیر المومنین کار را شروع کرد و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. بعد از امام راه را طی کردند و اول نقد علوم انسانی توسط او شروع شد و بعد هم به جایی رسید که بگوید قرآن خواب دیده های پیامبر است. یعنی اگر کسی حاضر باشد و بتواند بحث فکری درست انجام دهد حاضرم تا سروش را با محمد علی باب مقایسه کنم زیرا محمد علی باب هم این کار را نکرد.


نبوی ادامه داد: او به تدریج یارگیری کرده و همینطور جلو آمده است و امروز کسانیکه 60 یا 70 سال سن دارند و اینهایی که از بن و پایه با مذهب و مباحث اسلامی رشد پیدا کرده اند در نتیجه بحث های این فرد در بنیان نسبت به خیلی از چیزها تزلزل پیدا کردند بعد هم این جریان موج و بازی جنجالی شروع کردند و اجازه ندادند این موضوع تبدیل به یک بحث جدی شود. اینها فضا را برای جریان ابتذال سلبریتی آماده کردند و سعی می‌کنند خواسته‌های جوانان را به سمت خودشان بکشند.


انتهای پیام/4082/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب