نگاهی به خودکشی سلبریتیهای چشم بادامی/ پشت پرده «بِکِش و بُکُش»های محصولات کرهای
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا- سه نفر از هنرمندان کره جنوبی در مدت زمان کوتاهی دست به خودکشی زدند. اتفاقی که به هیچ عنوان فضای رسانه را مجذوب خود نکرد. در همین رابطه یادداشت محسن غلامی (قلعه سیدی) را در واکنش به این رویداد با هم از نظر میگذرانیم.
سریالهای کرهای و از این جنس مجموعهها که بر مدار تولیدات جنوب شرق آسیا میچرخند، همیشه نزد مخاطبان سیمای ایرانی جذاب بوده و هست. این اتفاق بیش از آنکه متوجه کیفیت ساخت این نوع سریالها باشد، مرهون حریم قصههای بهشدت صمیمی و اغراقآمیز است که فرهنگ بومی آن سرزمین را به خورد بقیه میدهد.
این نوع سریالها که مثالهای عدیدهاش هرازگاهی در کنداکتور شبکهها و ساعات پرمخاطب تلویزیون خودمان بهکرات هم دیده شده، بهراحتی جذب مخاطب کردهاند. وگرنه چه کسی است که نداند همه این قصهها نه واقعیت، بلکه افسانه و تخیلاتی هستند بر پایه فرهنگ ساموراییها و دیگر همسایههای مرزی و فرهنگیشان. این فرهنگ عاریهای از قضا حسابی هم توی دلبروست و متأسفانه زیادی پوچ و بدون کیفیتِ فنی، حتی!
زمانی را فرض کنید که مخاطب جوان، کنجکاو و جستجوگر نسل فعلی با واقعیات سریالهای کرهای روبرو شود؛ در تشخیص اینها به یک جور دوگانگی هویتی برنمیخورد؟!
هرچند در این چند وقت اخیر و بعدازاینکه سریالسازان ایرانی متوجه شدند که در جذب مخاطب از اینها عقب ماندهاند، فتیله پخش این نوع تولیدات شرقی و افسانههای کرهای و جز آن را از سیمای ایرانی کم و کمتر کردهاند؛ اما این کم شدن، قطعاً موقتی است و هر جا که کنداکتور تلویزیون چهبسا بازهم خالی باشد و بدون مخاطب، قطعاً رسانه ما دوباره سراغش خواهد رفت.
اما نکته جالب، شیوه اقناعی است که تولیدات شرقی بر بقیه میگذارد؛ یعنی قصههایی مثلاً تاریخی و بومی را جوری باورپذیر جلوه میدهند که ازیکطرف کاملاً ملموس و باورمند مینماید و از طرف دیگر مبدّل به یک برساخته فرهنگی برای اغیار میشود که مخاطبش را نیز به فهم آن فرهنگ فولکلور تقلبی حریص میکند.
درحالیکه این ظاهر صنعت فرهنگی است که مروج بساطی میشود تا در کنار سرگرمی و فروش، مبلغ آداب و ارزشهایی باشد که گاه کاملاً با واقعیت تفاوت دارد؛ اما واقعاً اینقدر تفاوت؟
همچنان که ظاهر این نوع سریالها و قصههایی که از فرهنگ و قدمت مثلاً اساطیریشان (!) رو میکنند، متأسفانه اینقدر غلو و افراطی و پر از هیجان است که روایات پشت واقعیت آن، نه باورکردنی میشود و نه رسانهای؛ از سانسورهای عدیدهای که تلویزیون خودمان بر سکانسهای غیرمعمول این سریالها میزند گرفته تا خبرهایی واقعی از شخصیتهای خیالی محصولات هنری کرهای و بهطورکلی جنوب شرقی که در خواب رسانهای گم میشود.
مثال این قضیه نیز دست به خودکشی زدنهایی است که هرازگاهی هم دامنگیر بازیگران و یا خوانندگان این کشور میشود؛ کافی است نام «گو هارا»، «جئون می سئون»، «سولی» و بقیه که از همین بازیگران و خوانندگان معروف کرهای هستند را در خبرگزاریهای معتبر خارجی حتی سرچ کنید!
اینها قصههایی مثلاً تاریخی و بومی را جوری باورپذیر جلوه میدهند که ازیکطرف کاملاً ملموس و باورمند میشود و از طرف دیگر مبدل به یک برساخته فرهنگی برای اغیار میشود.
بنابراین واردات این نوع فرهنگ و هستیشناسی آنان، هرچند لوای ظاهری گیرایی دارد اما در پشت پرده، اینقدرها هم جذاب نیست. زمانی را فرض کنید که مخاطب جوان، کنجکاو و جستجوگر نسل فعلی با این واقعیات روبرو شود؛ در تشخیص اینها به یک جور دوگانگی هویتی برنمیخورد؟!
البته این اتفاق خصوصاً با همهگیر شدن فضای اینترنت، در مورد کارتونهای بچگانه بسیاری که از ژاپن و غیره روی آنتن ما میرفت، ایجاد حاشیه و سؤال کرده و همچنان هم میکند بهویژه در مورد سانسورهای عجیبی که بر روابط کاراکترهای اینها میبینیم و همه نیز متوجه این ماجراها شدهاند.
بنابراین قطعاً لازم است که در واردات و صادرات فرهنگی، خصوصاً در قالب تولیدات فرهنگی و هنری برای مخاطب عظیم خانوادگی همین سیمای خودمان، دست به عصاتر دست به تصمیم زده شود.
مخاطب امروز را با این همه رسانههای متعدد و متکثر، دیگر نمیتوان در حصار فیلتر نگه داشت؛ اما وقتی با واقعیات پشت پرده محصولات هنری این نوع فرهنگهای مذهبی-اسطورهای خالی از غنا مواجه میشود، چهبسا ممکن است با این ضدونقیضها دچاری هویتی دوگانه شود که به اصل سیما و رسانههای خودی هم به بیاعتمادی برسد.
انتهای پیام/4139/پ
انتهای پیام/