دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
10 مهر 1398 - 15:59
در میزگرد تخصصی بوطیقا مطرح شد؛

همیشه این سؤال درباره داستان‌های روسی وجود داشته که فلسفه‌اند یا داستان/ داستان پلیسی، پتانسیل استعداد فلسفی دارد

میزگرد آزاد ادبی بوطیقا با موضوع «رمان و فلسفه» در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد.
کد خبر : 428723
91679c5e-d5a6-4c3a-b761-ef29faa517a7.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، بیست‌ و هشتمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی بوطیقا به بحث و گفتگو درباره «رمان و فلسفه» اختصاص داشت. این میزگرد با حضور علیرضا سمیعی، مرتضی کربلایی‌لو، علیرضا شفاه، محمد قائم‌خانی و ملیکا آلیک در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد.


در ابتدای نشست «ملیکا آلیک» درباره تعریف رمان و فلسفه اظهار کرد: به نظر من نمی‌توان یک تعریف واحد و جامع برای فلسفه ارائه داد که با آن بتوان فلسفه را در طول تاریخ فلسفه توضیح داد. در مورد رمان هم همین‌طور است؛ نمی‌توانیم یک تعریف یک خطی از رمان داشته باشیم که دربرگیرنده تمام رمان‌ها در طول تاریخ باشد.


وی تصریح کرد: به‌عنوان یک انسان، مغز ما درکی از فرم و قالب دارد که به کمک آن با خوانش یک متن تشخیص می‌دهیم که آن متن، فلسفه است یا رمان؛ اما درباره رمان فلسفی یا فلسفه رمان حرف زیادی گفته نشده و آن‌چه بیان شده هم در چارچوب محدود و مشخصی بوده است.


این منتقد ادبی همچنین درباره شکاف میان فلسفه و رمان گفت: مفهوم روزمرگی می‌تواند این نقطه شکاف و اتصال باشد؛ چون هم ملال را در خود دارد، هم نشاط را. در این نقطه، فلسفه و رمان به هم نزدیک می‌شوند. اگر این نقطه را کشف کنیم می‌توانیم به نویسندگانی که سعی دارند یک رمان فلسفی بنویسند یا فلسفه را به شکل رمان بیان کنند، کمک کنیم.


در ادامه مرتضی کربلایی‌لو در این‌باره خاطرنشان کرد: به گمان من ارتباط بین اندیشه فلسفی و داستان ـ‌که به‌نوعی ارتباط میان مفهوم و ماجرا یا کنش است‌ـ همواره گذرگاه تاریک و مه‌آلودی بوده است. این وضعیت می‌تواند در مورد هر آغازی صادق باشد. هر سفر پیدایشی یک گزارش مه‌آلود و مبهم است. باید با آن مدارا کنیم و این ابهام را به رسمیت بشناسیم.


نویسنده کتاب «حدیث ضیف ابراهیم» افزود: بعد از مطالعه تاریخ به شکل پسینی متوجه می‌شویم که بین مفاهیم فلسفی و داستان ارتباط‌هایی وجود داشته است. از آن‌جایی‌که جنس این تعامل، خودآگاه است نمی‌تواند با ماهیت ناخودآگاه درک ما از این اتصال ارتباط پیدا کند. به‌همین‌ دلیل اکثر تلاش‌ها برای رسیدن به این ارتباط با شکست مواجه شده‌اند.


علیرضا سمیعی نیز بیان کرد: اشکالی ندارد که ما نتوانیم به نویسنده بگوییم که رمان فلسفی بنویس، اما باید بتوانیم تشخیص بدهیم که رمانی با گرایش فلسفی خوب نوشته شده یا نه. یا برای خودمان و نویسنده توضیح بدهیم که به چه دلایلی مفاهیم فلسفی تبدیل یه یک رمان نشده‌اند.


وی افزود: مشکل ادبیات ما این است که رمان‌هایی نوشته می‌شود که شخصیت اصلی‌شان سؤال‌های هستی‌شناسانه دارد؛ به‌همین‌دلیل دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هایی دارد که فلسفی محسوب می‌شوند. این بخش‌ها آزاردهنده هستند.


سمیعی با اشاره به «ماندارن‌ها» سیمون دوبووار، «پیرمرد و دریا» همینگوی و «تهوع» سارتر بیان کرد: در این رمان‌ها، شخصیت رمان در موقعیتی قرار می‌گیرد که خواه‌ناخواه ـ‌حتی اگر ذهنیت و زبان پرسش فلسفی نداشته باشد‌ـ‌ واکنش‌هایی نشان می‌دهد که نشان‌دهنده پرسش هستی‌شناسانه او هستند. رمان فلسفی این‌گونه متولد می‌شود.


در بخش بعدی نشست، علیرضا شفاه گفت: من فکر می‌کنم فلسفی‌بودن رمان یا قالب رمان برای فلسفه برای آن‌ها یک ویژگی منفی است؛ فلسفی‌بودن رمان، رمان‌بودن آن را به حاشیه می‌برد و رمان‌بودن فلسفه، فلسفه را. ما می‌خواهیم بفهمیم رمان چگونه در نهاد فلسفه حاضر می‌شود و فلسفه در نهاد رمان.


وی با اشاره به ویژگی‌های داستان‌های پلیسی و مقایسه آن‌ها با داستان‌های روسی خاطرنشان کرد: در داستان‌های پلیسی مسئله ما مسئله اطلاعات است درحالی‌که در داستان‌های روسی به سمت سرنوشتی که در حال شکل‌گیری است، حرکت می‌کنیم و به‌همین‌خاطر وقتی داستان تمام می‌شود دچار تحول می‌شویم، اما وقتی داستان پلیسی می‌خوانیم فقط سرگرم می‌شویم.


این پژوهشگر فلسفه افزود: در بعضی از داستان‌های پلیسی مدرن، یک ماجرای قتل ناگهان تبدیل می‌شود به یک داستان روسی. مثل کارآگاهی که دچار بحران قضاوت می‌شود. این‌جاست که مخاطب درگیر یک درام سنگین می‌شود. این داستان به ما نشان می‌دهد که چطور یک داستان پلیسی، پتانسیل استعداد فلسفی دارد.


این منتقد در ادامه یادآور شد: همیشه این سؤال درباره داستان‌های روسی وجود داشته که فلسفه‌اند یا داستان. آن مسائلی را که فیلسوف می‌خواهد به ما ارائه کند و ما در حالت عادی آن‌ها را باور نمی‌کنیم، در داستان باورپذیر می‌شوند؛ چون در داستان آن مسئله فلسفی به یک شخصیت مرتبط است و ما با آن شخصیت هم‌ذات‌پنداری می‌کنیم.


شفاه تأکید کرد: هرقدر روزمرگی در رمان به شکل جدی‌تر مطرح شود به‌طور رادیکال‌تری به ما اعلام می‌کند که مسائل غیر روزمره دقیقاً به خود ما مربوط است. نقطه‌ای که داستان‌ها سرنوشت را مطرح می‌کنند، نقطه مشترک فلسفه و رمان است؛ انسان تاب روبه‌روشدن با سرنوشت را ندارد و درعین‌حال تاب نداشتن سرنوشت را.


وی افزود: مسئله قطعیت باعث می‌شود فلسفه‌ها نظام بسازند، یعنی احکام قطعی درباره جهان بدهند. ما نمی‌توانیم دیالوگ‌های داستان‌ها را به‌سادگی تکرار کنیم، ممکن است در یک موقعیت به کار بیایند و برای موقعیت دیگر صادق نباشند، ولی هرکسی می‌تواند احکام فلسفی خودش را داشته باشد و درباره آن‌ها حرف بزند.


شفاه خاطرنشان کرد: فلسفه به شما اطمینان می‌دهد که سرنوشت در چنگ شماست. نظرات فلسفی به‌عنوان مسکن عمل می‌کنند، تبدیل می‌شوند به عقاید ما. در رمان اجازه داده نمی‌شود که این وضعیت پیش بیاید. فلسفه رمان آن نقطه نهایی و قطعی سرنوشت یا پایان‌بندی داستان است که هم‌زمان از آن داستان و نظام‌های فلسفی متولد شده‌اند.


در ادامه، محمد قائم‌خانی اظهار کرد: رمان، ویژگی‌هایی دارد که به ما اجازه نمی‌دهند از دام فلسفه فرار کنیم. یکی از این المان‌ها شخصیت است. شخصیت هرچه بیشتر درگیر روزمرگی شود، بیشتر دچار مسائل فلسفی است. مسئله دیگر سوژه است. فلاسفه مدت‌ها درگیر مسئله سوژه بوده‌اند. یکی از ویژگی‌های سوژه این است که با ابژه‌کردن هرچیزی جهان پیرامون خود را می‌سازد و قادر است آن را تغییر دهد.


این داستان‌نویس اضافه کرد: دنیا را می‌توان به قبل و بعد از بورژوازی تقسیم کرد. از این منظر، نویسنده به شخصیت از دیدگاه سوژه نگاه می‌کند. نویسنده حتی به‌طور ناخودآگاه شخصیتی خلق می‌کند که جهان اطرافش را تغییر می‌دهد. اگر این خلق ناخودآگاه شخصیت خودآگاه شود، نویسنده با فلسفه درگیر می‌شود. اگر بتواند با وجود این درگیری یک داستان خوب بنویسد، نویسنده موفقی خواهد بود.


نویسنده رمان «حوای سرگردان» خاطرنشان کرد: مسئله شخصیت برای نویسنده یک مسئله باز است؛ مثل مکاتب ادبی و هنری در دوره‌های زمانی مختلف. همان‌طور که انسانی که تبدیل به شخصیت شده، عالم خارج را تغییر می‌دهد، سوژه فلسفه را تغییر می‌دهد. داستان‌نویس موفق در شخصیت، چیزی کشف می‌کند که او را دچار تحول می‌کند؛ یعنی همان‌طور که شخصیت می‌تواند به سمت امر محتوم برود، قادر است عمیقاً انتخاب کند. اگر داستان خوبی باشد، درنهایت شخصیت بهترین انتخاب را انجام می‌دهد.


قائم‌خانی با اشاره به درگیری ناخودآگاه داستان‌نویس با فلسفه افزود: مسئله دیگری که نویسنده معمولاً به شکل خودآگاه با آن درگیر است، مسئله علیَت است. ما شعر بدون علیَت داریم، ولی داستان بدون علیَت نه. حتی شعرهای روایی بدون علیَت شعرهای بهتری هستند، ولی داستان علیَت دارد.


مؤلف کتاب «رمان و معنویت» درباره نمودهای مختلف علیَت در داستان گفت: ما شاهد آن داستان‌های پست‌مدرنی بودیم که بدون حضور علیَت در داستان‌گویی شکست خورده‌اند. داستان خوب، داستانی نیست که بدون علیَت به مخاطب قدرت انتخاب دهد، بلکه باید با ارائه علیَت‌ها (منظور علیَت انتزاعی علمی یا روان‌کاوانه نیست) درون زندگی روزمرۀ شخصیت مخاطب را تحت‌تأثیر قرار دهد.


این مدرس رمان‌نویسی تأکید کرد: علیَت محکم چیزی است که نویسنده برای نوشتن پی‌رنگ با آن درگیر است، ولی درعین‌حال از دست‌های او می‌گریزد. شاید به‌همین‌دلیل داستان خوب داستانی است که ناخودآگاه نوشته می‌شود؛ چون نویسنده اجازه می‌دهد که چیزی بیرون از خودش او را غافلگیر کند.


شفاه نیز در همین‌باره گفت: مسئله اتفاق در بررسی تاریخ داستان بسیار مهم است. مسئله روزمرگی این امکان را به وجود آورده که امور، اتفاقی به نظر نیایند. در داستان‌های کلاسیک که شخصیت‌ها در ایده‌آل‌ترین وضعیت خود بودند، یک خطا به‌وضوح دیده می‌شود و به‌عنوان اتفاق به صحنه می‌آید، ولی در زندگی روزمره اتفاق به شکل اتفاقی وارد صحنه نمی‌شود.


وی تأکید کرد: مسئله ضرورت علیَت، اهمیت دارد نه اتفاقی‌بودن آن. استقلال از تصادف نمی‌آید، از ضرورت می‌آید. به‌همین‌دلیل شعر، قابل قضاوت می‌شود. کلمه‌هایی که در شعر حضور دارند، برای شعر ضروری هستند. مسئله این‌جاست که این ضرورت چطور در شعر، فلسفه و داستان ظاهر می‌شود.


در ادامه، کربلایی‌لو با اشاره به نظریه «نفی» هگل بیان کرد: من فکر می‌کنم دو موضع در برابر ارتباط فلسفه و رمان وجود دارد. همه از ماجرا به ایده رسیدند، ولی هگل با جسارت از ایده شروع کرده است. تنها روش و دستورالعمل هگل در این موضوع «نفی» است. نفی را آن‌قدر به جان ایده زده تا به جزئیات رسیده است. در نسخه ما این جزئیات، عالم داستان است.


نویسنده رمان «خیالات» خاطرنشان کرد: ما باید بفهمیم اندیشه فلسفی کلاً چه نسبتی با داستان دارد، نه صرفاً با داستان فلسفی. اگر به این شیوه به مسئله نگاه کنیم و نفی هگل را در خاطر داشته باشیم، باید به یک منطقه برزخی برسیم؛ در منطقه اتصال اندیشه به داستان باید یک منطقه فلسفی وجود داشته باشد که شخصیت‌ها به‌واسطه آن از برزخ عبور کنند. داستان باید از نفی استفاده کند تا اندیشه فلسفی را تبدیل کند به یک مثلث.


این پژوهشگر فلسفه ضمن اشاره به بحث شبح‌شناسی دریدا در کتاب «اشباح مارکس» افزود: نیروهایی که در داستان ستیز می‌کنند و هریک نفی‌کننده دیگری هستند، برزخ را می‌سازند. برزخ برای ما یک مسئله ملموس است، درحالی‌که امر برزخی یک امر شبح‌گون است؛ مانند تفاوت تقسیم فلسفی با عرفانی. به نظر من داستان با امر برزخی خویشاوندی بیشتری دارد؛ مانند نظریه شبح‌شناسی دریدا که درباره منطقه‌ای صدق می‌کند که شکاف بین اندیشه فلسفی و داستان را پوشش می‌دهد.


انتهای پیام/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب