ترکشهای نقش «حرمله» رهایم نمیکند اما به آن افتخار میکنم/ بازیگر موجودی بیپناه و قابل ترحم است!/ خاطره معظمی از یک خطر بزرگ در «مختارنامه» + فیلم
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ــ سید مرتضی حسینی؛ روایت جانکاه شهادت حضرت علیاصغر(ع) به شکلی غیرمستقیم در سریال «مختارنامه» به روایت داود میرباقری بیان شد و در جریان سکانسهای مربوط بهمواجهه مختار با «حرمله»، شاهد روایتی کوتاه اما تأثیرگذار از شهادت طفل 6 ماهه امام حسین(ع) هستیم.
«حرملة بن کاهل اسدی» شخصیتی است که اطلاعات بسیار کمی از او در تاریخ وجود دارد؛ در نتیجه باورپذیری آن برای مخاطب، کاملاً به هنر کارگردان و بازیگر این نقش بستگی دارد. کاری که از سوی داود میرباقری به عهده انوش معظمی بازیگر کمترشناختهشده آن روزها سپرده شد.با اینکه حرمله در این سریال نقشی کمدیالوگ بود، اما این نقش بهعنوان یک شخصیت منفور برای همیشه در ذهن مخاطبان ماندگار شد. حرمله «مختارنامه» در میان اشقیا سرسختتر و سختجانتر از بقیه بود و دستگیریاش برای مختار و عوامل او به یک معضل تبدیلشده بود.
انوش معظمی متولد سال 1350 در بروجرد و بزرگشده تهران است؛ به گفته خود از دوران نوجوانی و از نمایشهای مناسبتی در مدارس و مسجد به تئاتر علاقهمند شده و از اوایل دهه هفتاد بهصورت حرفهای وارد عرصه نمایش شده است. تئاترهای «رستم و اسفندیار» و «مرغ باران» (به کارگردانی پری صابری)، «حوالی تئاتر شهر» (فرهاد تجویدی) و «یک زن و یک مرد» (آزیتا حاجیان) ازجمله آثاری هستند که معظمی در آنها روی صحنه رفته است.
وی علاوه بر «مختارنامه»، در سریالهای «معصومیت ازدسترفته»، «آسمان من»، «جلالالدین»، «از یادها رفته» و «دندون طلا» (شبکه نمایش خانگی) نیز ایفای نقش کرده است. «مسافر ری»، «کلاشینکف»، «سمور» و «رستاخیز» هم از آثار سینمایی هستند که وی در آنها ایفای نقش کرده است که دو فیلم «سمور» و «روز رستاخیز» هنوز رنگ اکران را ندیدهاند.
انوش معظمی پس از سریال مختارنامه در سریال «دندون طلا» با یک بازی متفاوت در نقش یک جاهل کلاه مخملی، بار دیگر تجربه بازی در اثری به کارگردانی داود میرباقری را به کارنامه کاری خود افزود. وی در فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش نقش شمر بن ذیالجوشن را بازی کرده است که البته این فیلم به جز اکران در جشنواره فیلم فجر اجازه اکران عمومی را پیدا نکرد.
او همچنین این شبها از ساعت 18:30 در تالار سنگلج در نمایش «غریبه شام» به کارگردانی کوروش زارعی در دو نقش شبیهپوش حضرت ابوالفضل(ع) و شمر به ایفای نقش میپردازد.
در ادامه گفتگوی انوش معظمی را با خبرنگار خبرگزاری آنا ازنظر میگذرانید:
آنا: آقای میرباقری از ابتدا شما را برای نقش «حرمله» در نظر گرفته بود؟ آشنایی شما با ایشان از کجا آغاز شد؟
معظمی: آشنایی من با آقای داود میرباقری به سال 1378 و با ایفای یک نقش کوتاه در نمایش «دندون طلا» به کارگردانی ایشان بازمیگردد. آقای میرباقری بلافاصله پسازاین نمایش، فیلم «مسافر ری» را ساختند که بعدها نسخه تلویزیونی آن نیز ساخته شد. در «مسافر ری» هم یک نقش کوتاه را به عهده داشتم.
سریال «معصومیت ازدسترفته» سومین همکاری من با آقای میرباقری بود. من در این سریال، نقش یکی از جوانان مبارز علوی را به عهده داشتم که در غارها پنهانشده و با تمرینهای سخت برای مبارزه با حکومت جور آماده میشدند.
«مختار» و «حرمله» باید بههرحال با هم روبهرو میشدند که این مواجهه دوئلی و جذاب بود
سکانس افتتاحیه بازی من، با تمرین پرتاب خنجر شروع میشد. من برای اجرای هرچهبهتر این نقش، چند چاقوی پرتابی کوچک تهیه کردم و چند روز بهصورت خودجوش با آنها تمرین کردم که شامل حرکات نمایشی نیز میشد. هنگام ضبط و زمانی که این حرکات را انجام دادم خیلی مورد توجه آقای میرباقری قرار گرفت؛ از اینکه من برای یک پلان کوتاه، این اندازه ارزش قائل شدهام خوششان آمد.
روزی بعد از پایان فیلمبرداری با خودروی شخصی آقای میرباقری از لوکیشن ورامین به تهران برمیگشتیم که ایشان به من گفتند که قصد تولید سریال «مختارنامه» را دارند و عنوان کردند نقش حرمله را برایت در نظر گرفتهام که اگر بازی کنی، اتفاقات بسیار خوبی برایت میافتد. من چون از دوران نوجوانی پامنبری و اهل هیئت بودم، یک شناخت نسبی از این شخصیت داشتم. از اینکه کارگردانی مثل داود میرباقری باسابقه ساخت سریالی مثل امام علی(ع) به من اعتماد کرده و چنین پیشنهادی داده بود خیلی خوشحال شدم.
بعد از مدتی که برای پیشتولید به دفتر تهیهکننده سریال (آقای محمود فلاح) دعوت شدم، آقای میرباقری آنجا لطف داشتند و مرا مخیّر کردند که دوست دارم نقش مثبت بازی کنم یا منفی؟ من هم یادآوری کردم که شما قول داده بودید که من نقش حرمله را بازی کنم. لبخندی زدند و به دستیارشان گفتند که جلوی اسم انوش بنویس حرمله!
آنا: پس بهنوعی با تعصب و تلاش این نقش را از آن خود کردید؟
معظمی: بله، باید بگویم زندگی حرفهای من با سریال مختارنامه و نقش «حرمله» به دو قسمت کاملاً مجزا تقسیم شد.
آنا: علاوه بر وضعیت کاری، انوش معظمی قبل از حرمله با بعد از حرمله چه فرقی کرد؟
معظمی: همیشه از خدا خواستم که انوش معظمی قبل از ایفای نقش حرمله و بعد از آن، در برخورد با مردم هیچ تغییری نکند؛ البته این را باید از دوستان و اطرافیان من بپرسید؛ همیشه از خدا خواستهام که اگر میخواهد در حرفه خودم جایگاه به من اعطا کند اول ظرفیتش را بدهد.
من وقتی که در خیابان پیادهروی میکنم یا در برخی اماکن عمومی حاضر میشوم گاهی از ترس اینکه مبادا فکر کنند که به افراد اعتنا نمیکنم، در سلام کردن سبقت میگیرم. به خاطر اینکه برخی افراد دچار سوءتفاهم میشوند و فکر میکنند خودت را میگیری و ظرفیت آن جایگاه را نداری.
آنا: چگونه بین تصویر ذهنی خود از حرمله که از سالها پیش شکلگرفته و شخصیت حرمله که آقای میرباقری برای مختارنامه ترسیم کرده و اجرای آن را به شما محول کردند، تعادل برقرار کردید؟
معظمی: ببینید طبیعی است که از آنجایی که هم تحصیلات من در حوزه سینما و تئاتر است و هم تجربه بازی در تئاتر را هم داشتهام، تحلیل این موضوع برای من نسبت به مخاطب آسانتر بود.
زاویه دید یک فیلمساز، نسبت به یک واقعه تاریخی، خیلی کلی است. در جزئیات میتواند با توجه به نیازهای درامی که خلق کرده است یک مقدار ورود کند و البته میتواند خیلی هم به جزئیات پایبند نباشد. یک «حرملة بن کاهل اسدی» در تاریخ داریم که تیرانداز ماهری بوده و در واقعه کربلا هم 3 تیر مهم انداخته است؛ یکی به چشم راست جناب عباس بن علی(ع)، یکی به گلوی جناب علیاصغر(ع) و یکی هم به قلب حضرت سیدالشهدا(ع). معروف است که همان تیر وجود مبارک ایشان را از اسب سرنگون میکند. بعد هم قیام مختار رخ میدهد و او را دستگیر میکنند و آن پیشبینیهایی که امام سجاد(ع) درباره او کرده است، محقق میشود. این یک ماجرای کلی است.
آنا: البته بیشترین ابهامات در همان صحنه معروف کشته شدن حرمله و شیوه مجازات اوست.
معظمی: آقای میرباقری برای اینکه قهرمان درام یعنی مختار ثقفی را جذاب کند، مواجهه وی و حرمله را بهصورت سینمایی ترتیب داده است. این موضوع در ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی مرسوم است، اما مخاطب عام اینطور فکر نمیکند، کتابی در این موضوع خوانده است و یا سالهای سال در تعزیهها چیزی دیگری دیده و شنیده است.
همیشه هم این را به من میگویند که آقا حرمله که اینجوری کشته نشد! او را به شکل دیگری کشتند، چهار دستوپایش را قطع کردند، در آتش انداختند و ... من به این اظهارنظرها دو گونه پاسخ میدهم. یکی اینکه فراموش نکنیم که اکنون در چه شرایط زمانی قرار داریم. هجمههایی که به لحاظ حقوق بشر متوجه مسلمانان و شیعیان میشود را در نظر بگیریم که بله ببینید سابقه مسلمانان و شیعیان چگونه است و چگونه با یک گناهکار رفتار میکردند!
از سوی دیگر، در روایت خیلی از این وقایع، واقعاً اغراق هم بوده است که البته بخشی از آن به خاطر داغ بزرگی است که چنین شخصیتهایی منفوری بر دل شیعیان گذاشتهاند و طرح چنین شیوههای مجازات شاید نوعی تسلیخاطر جمعی بوده است.
ضمن اینکه من به این دوستان میگویم که شما اگر یک کتاب راجع به قیام مختار مطالعه کردهاید، مطمئن باشید که آقای میرباقری و گروهش تمام منابع درباره قیام مختار را از قبل مطالعه کرده و میدانستند که هدفشان چیست. ایشان تحصیلات حوزوی دارد و میداند که موضوع حساس و راه رفتن روی لبه تیغ است.
با توجه به بازخوردی که داشتیم، این سکانس خیلی مورد توجه مخاطبان قرارگرفته است. گواه آن هم این است که الآن بعد از 10 سال من روبهروی شما هستم و داریم درباره آن صحبت میکنیم.
آقای میرباقری به فراخور مقتضیات درام این کار را کرد، اما نمیتوانیم بگوییم به روایت جدیدی رسیده بود. این دو شخصیت باید بههرحال رودررو شوند و دوئلی را به لحاظ سینمایی ترتیب دهند و خیلی هم به نظر من جذاب شده است. فضاسازی آن سکانس با توجه به امکانات آن خیلی خوب بود. شاید اگر آقای میرباقری بخواهد دوباره این سکانس را بسازد، به شکل دیگری بسازد اما با توجه به نگاه و امکانات آن زمان خیلی خوب درآمده است.
زندگی حرفهای من با سریال مختارنامه و نقش «حرمله» به دو بخش مجزا تقسیم شد
من قبلاً هم گفتهام که سریال «مختارنامه» بههیچعنوان انعکاس کامل قیام امام حسین (ع) نیست، این سریال جرعهای از اقیانوس بیانتهای کربلاست، هیچ ادعایی هم ندارد، همانطور که «رستاخیز» احمدرضا درویش و کاری که آقای شهریار بحرانی قرار بود بسازد یا اثری که مجتبی فرآورده به دنبال ساخت آن بود نیز جرعههایی از این اقیانوس هستند.
فیلمسازان و نویسندگان میتوانند از زوایای متعدد به این اقیانوس ژرف و بیانتها آن نزدیک شوند و هرکسی روایت خود را داشته باشد. املای نانوشته غلط ندارد، ما باید آنقدر بسازیم و آزمایش کنیم تا به بهترین محصول و خروجی برسیم.
آنا: برخلاف دیگر شخصیتهای منفی سریال مثل «شمر»، «عمرسعد» و «سنان»، «حرمله» یک شخصیت کمدیالوگ بود. تقریباً بهاستثنای سکانس کشته شدن هیچ مواجهه و بده بستانی هم با شخصیتهای اصلی سریال نداشت، به نظر میرسد این ویژگی کار شما را هم سخت میکرد. فکر میکنید این شخصیت ظرفیت پرداخت بیشتر را در این سریال داشت؟
معظمی: طبیعی است که آقای میرباقری بهعنوان نویسنده و کارگردان باید پاسخ این پرسش را بدهند. من از زاویه دید خودم میگویم و امیدوارم سوءتفاهم ایجاد نشده و حمل بر دخالت نکنند. این نظر شخصی من است؛ فکر میکنم شاید اگر ایشان میدانست که شخصیت حرمله پس از پخش سریال این اندازه بر مخاطب اثر میگذارد در خروجی کار، بیشتر به آن میپرداخت. تا آنجایی هم که اطلاع دارم بعد از اولین پخش «مختارنامه»، قرار بود چند فیلم سینمایی از نسخه سریالی آن استخراج شود. از سکانسهای حرمله هم قرار بود یک فیلم مستقل به اسم «مترسک» تهیه شود.
آقای حامد میرباقری که دستیار کارگردان بودند با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش چون پدرم میخواهد چند سکانس دیگر برای این شخصیت بنویسد که به این فیلم اضافه شود و درواقع فیلمی که آن تهیه میشود غنیتر و افزون بر صحنههای سریال باشد، چون این کاراکتر با وجود خباثت، در بین مخاطبان خیلی خوب گرفته بود، اما گویا آن زمان تلویزیون موافقت نکرده و بودجهای برای آن در نظر نگرفته بودند و آقای میرباقری هم از اضافه کردن سکانسهای جدید منصرف شد.
آنا: برسیم به سکانس تأثیرگذار و جانسوز روایت شهادت حضرت علیاصغر (ع)
معظمی: بازیگر موجودی بیپناه و بیچاره است؛ بهویژه در نقشهای منفی و مخصوصاً در منفیهایی که مابازای واقعی دارد. این مابازای واقعی، وقتی ریشه اعتقادی و مذهبی هم داشته باشد و با فرهنگ کهن ایرانی ما نیز ترکیب شود، سختی آن برای بازیگر دوچندان میشود.
بازیگرانی که چنین نقشهایی را ایفا میکنند، موجودات بیپناه و قابلترحمی هستند و شاید فقط خودشان آنها عمق این قضیه را درک کنند. درباره آن سکانس هم باید بگویم لحظات خیلی خیلی سختی بود! بعدها از من میپرسیدند که خودت گریهات نگرفت؟! خب من اگر گریه میکردم یا شما کوچکترین تأثری از من بابت این داستان میدیدید، همهچیز لو میرفت و مضحک میشد؛ این همان سختی کار است!
سریال «مختارنامه» جرعهای از اقیانوس بیانتهای کربلاست
من بهعنوان یک بچهشیعه، حالا بچهشیعهای که نصف بیشتر عمرش را پای منبر و در هیئت امام حسین(ع) بوده، بچههیئتی که عشق به امام به امام حسین(ع) در جان او موج میزند، قرار است که منفورترین شخصیتی را که داغی به دل شیعه گذاشته که تا قیامت فراموش نمیشود را بازی کند. شما خودتان جای من باشید، چه حالی به شما دست میدهد؟! واقعاً خیلی سخت است، خیلی سخت است! آن لحظهای که من دارم وقایع را برای مختار تعریف میکنم یا آنجایی که دارم آن تیر را میاندازم، حالا ببینید من خبر دارم، من از ناامیدی ابوالفضل(ع) خبر دارم، از ناامیدی امام حسین(ع) در آن لحظه خبر دارم، بهعنوان یک بچهشیعه، قرار است این نقش را بازی کنم، همه این پرسش را از من میپرسند تو چه حالی میشوی، خب من هم همان حال را به من هم دست داده! خیلی سخت است. 10 سال است من واقعاً همهاش دارم اینها را میگویم! مشکل است دیگر! بازیگر در اینجور مواقع خیلی بیپناه است، بازیگری که اینجور رلها را باید بازی کند.
آنا: پس از پخش سریال جدا از بازخوردهای مثبت، نگرانی خاصی نداشتید؟
معظمی: در آن لحظه من به بازخورد این ماجرا اصلاً اشرافی نداشتم، نمیدانستم، فکر میکردم بهعنوان یک بازیگر این کار قرار است پخش شود، تمام شود برود پی کارش، اما واقعیتش این است هنوز هم که هنوز است ترکشهایش دارد من را میگیرد. ترکشهایش در اجتماع و حرفه خودم مرا رها نمیکند.
اینکه بازیگر را دریک نقش بشناسند شاید در جامعه خوشایند باشد اما در حرفه ما مطلوب نیست با این وجود ایفای این نقش برایم باعث افتخار است. اگر هزار مرتبه دیگر هم حرمله را پیشنهاد کنند بازهم بازی میکنم، نقش «شمر» را که در «رستاخیز» آقای درویش بازی کردم یا «عمر سعد» و «ابنزیاد» و.. را بازی میکنم. هیچ مشکلی ندارم چون من دارم با امام حسین(ع) معامله میکنم، عشق درون قلبم است، اصلاً بگذار فحش بخورم! بگذار مورد بیمهری واقع شوم! اینکه مشکلی نیست.
اما دلشکستگی من از این است که من بهعنوان یک بازیگر در بهترین شرایط آرمانی یک بازیگر، بهترین سن و سال و بهترین شرایط فیزیکی بیانی، اینجوری هستم و حالا برچسب نقش حرمله روی پیشانی من خورده است. دلشکستگی من از همکاران خودمان در صنف سینما و تلویزیون است و نه مردم!
اگر هزار مرتبه دیگر هم نقش «حرمله» را به من پیشنهاد کنند، بازهم بازی میکنم
یکی از همکاران فیلمساز دو سال پیش من از دعوت کرد تا برای یک نقش صحبت کنیم. دفتر ایشان در شمال غرب تهران و از محل سکونت من خیلی دور بود. در جلسه با یک لبخند ملیحی نشسته از پشت میزش به من گفت: فلانی! نترسیدی نقش حرمله را بازی کردی؟! اوه، اوه، دیگر چه کسی به تو نقش میدهد؟ حالا ما بررسی میکنیم و با شما تماس میگیریم! آخر برای چی من را صدا کردی؟! من برای این جلسه بهاندازه یک سفر راه آمدم! حالا این دوست فیلمساز ما یک آدم حرفهای است و اسمش را نمیآورم. اینجاست که متأسف میشوی که اصلاً در چه فضایی مشغول کار هنری هستی! آن طرف دنیا، طرف نقش شیطان بازی میکند، سال بعد ایفاگر فرشته است اینقدر نگاهها متنوع است.
آنا: خاطره ناگفتهای از روزهای تولید مختارنامه دارید؟
معظمی: راستش در طول این 10 سال و از پس اینهمه گفتگوهای پرتعداد، فکر نمیکنم دیگر خاطره مگویی مانده باشد، همه خاطرهها را گفتهام! اما شاید بتوانم حداقل به یک خاطره کمتر گفتهشده اشاره کنم. زمانی که میخواستم سکانس تیر و کمان را اجرا کنم، آقای مسعود پاکدل که عکاس سریال مختارنامه بود، در یک فاصله 60 تا 70 متری روبهروی من ایستاده بود که بتواند از روبهرو عکس این پلان را بگیرد. روی یکی از این صندلیهای چتردار نشسته بود که این عکس را بگیرد.
قبل از پرتاب تیر، نمیدانم الهام قلبی بود یا چیز دیگر همینطوری گفتم مسعودجان اگر امکان دارد کمی آنطرفتر برو. لبخندی زد و یک متر آنطرفتر زاویهاش را تنظیم کرد و ایستاد. من این تیر را که انداختم، مستقیم رفت در محل قبلی ایستادن آقای پاکدل و به طرز وحشتناکی از آنطرف صندلی بیرون زد! یعنی واقعاً این هم یکی از کرامات و امداد غیبی کار بود. انگار که یکی به دل من انداخت! باور کنید هیچکس به من پیشنهاد نداد که مسعود برود آن کنار بایستد. بهزعم خودش هم بهترین زاویه را اختیار کرده بود و همه هم راضی بودند از اینکه آنجا ایستاده. همینجوری من خودم در آخرین لحظه گفتم!
آنا: در یکی از گفتگوهای خود عنوان کرده بودید که من مدرک بازیگری را 20 سال پیش در کُمد گذاشتم و دیگر هم کسی از من آن را نخواست. گویا در کنار تجربه، سواد کاری در بازیگری خریداری ندارد....
معظمی: بله! متأسفانه از این بابت در سینما و تلویزیون روزگار وانفسایی داریم. منحصر به سینما و رسانه و ... هم نمیشود. زمانه ما، شایستهسالاری نیست و ما مصادیقش را در لایههای مختلف جامعه میبینیم. خب ما هم در بحث کار خودمان زیاد شاهد این داستان هستیم.
دیوار بازیگری دیوار کوتاهی است. شما اگر الآن یک فراخوان برای بازیگری اعلام کنید، میتوانم بگویم از 80 میلیون جمعیت 75 میلیون میآیند و میگویند ما بازیگریم! هرکسی جلوی آینه میایستد و فکر میکند که واقعاً بازیگر است. به بازیگری به معنای آگاهی و معرفتی که باید یک بازیگر داشته باشد، نگاه نمیکنند. بازیگری را صرفاً در سطحیترین لایه خودش میبینند و آن کشف و شهودی که باید در بازیگری اتفاق بیفتد را در نظر بگیرند.
من از نزدیک چند مورد را دیدهام که آدمهایی با پولهای کلان میآیند چند سکانس فیلم بازی کنند که معروف شوند! این را من به چشم خودم دیدم. اگر کسی روزی میگفت شاید باور نمیکردم. سینما و تلویزیون به یک جزیره هزار فامیل تبدیلشده است. هر کس جزیره خودش را درست کرده و سعی میکند که برای اطرافیان خودش کارآفرینی کند. فردی که یک مقدار کار بلد است میآید یک سری افراد غیرحرفهای را دور خودش جمع میکند و شروع میکند به کار و بهزعم خودش برای کارآفرینی هم کرده است! البته برای وابستگان خودش! در نتیجه خروجیهای بد بهتدریج ذائقه تماشاچی را تنزل میدهد. مخاطبان ما در دهه 60 و 70 در تلویزیون چه میدیدند و الآن چه نگاه میکنند!
بازیگر، موجودی بیپناه و بیچاره است
در سینما هم همینطور. بعضی اوقات من از ناراحتی بغض میکنم! یک فیلم سطحی بهدردنخور مبتذل به فروش میلیاردی میرسد اما فیلمی که علاوه بر سرگرمکننده بودن، قابل تأمل، تفکربرانگیز است و هم حرف برای گفتن دارد در اکران گم میشود. این یک فاجعه است.
در سطح دانشگاه شاهد اعطای بیحساب مدارک هستیم. سر کلاسها هم دانشجویان صرفاً برای پاس کردن و مدرکی بگیرد و پشت ترافیک اجرا یا اکران بماند.
البته اساتید خوب و فرهیخته هم داریم، اما واقعیتش این است که الآن در میان هر 10 استاد، شاید دو تا استاد فرهیخته داریم. بعضی از دانشگاهها و آموزشگاهها سطحشان واقعاً خیلی پایین است. گاهی برخی دوستان به من پیشنهاد دادند که بیا کُد مدرسی بگیر و در سطح کارشناسی سینما و تئاتر تدریس کن، ولی واقعیت این است که من در خودم این موضوع را نمیبینم. اگر ما به آقای علی نصیریان و پرویز پرستویی یا زندهیادان انتظامی و مشایخی میگوییم استاد، ما کجا هستیم؟!
اصلاً من خجالت میکشم عنوان مدرس دانشگاه را روی خود بگذارم! حالا ممکن است در سطوح پایینتر بعضی اوقات در آموزشگاههایی برای کمک به هنر جویان بروم، اما واقعاً چیزی برای یاددادن ندارم. این مسئله در سطح دانشگاههای ما هم دارد اتفاق میافتد و اگر واقعاً دانشجو یا هنرجو خودش به فریاد خودش نرسد اوضاع بدید انتظار او و هنر کشور خواهد بود.
انتهای پیام/4072/4104/پ
انتهای پیام/