53 روز طاقتفرسا در زندان الرشید بغداد/ غواصانی که نامشان مفقود بود
گروه استانهای خبرگزاری آنا- حسین عقابی؛ محمود محسنیخوراسگانی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس و متولد سال 1346 در خوراسگان اصفهان است. او در یک خانواده متوسط و مذهبی به دنیا آمده و 6 خواهر و دو برادر دارد و خداوند دو فرزند پسر به نامهای احسان و یاسین به او اعطا کرده است.
پس از خدمت در بخشهای صندوق رفاه دانشجویی و تعاونی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان(خوراسگان) او اکنون در کسوت بازنشستگی با مدرک تحصیلی دیپلم مشغول خدمت در قسمت تعاونی این دانشگاه اشتغال دارد.
سال 1365 بهعنوان سرباز سپاه پس از گذراندن یک دوره آموزشی در شهر اصفهان به جبهههای حق علیه باطل اعزام و در منطقه دارخوین و قسمت کوفه شیب بهصورت شبانهروزی آموزش غواصی را تکمیل کرده و در گردان یونس که به گردان غواصها معروف بود، مشغول به انجام خدمت شد.
محسنیخوراسگانی در عملیات کربلای 4 که چهارم دی 65 انجام شد و به نوعی پیشمقدمهای برای کربلای 5 بود و البته شکست هم خورد در شرق بصره در جزیره مرجانیه به اسارت نیروهای عراقی درآمد.
26 مرداد 1369 نخستین گروه از آزادگان سلحشور ایران پس از سالها اسارت در اردوگاههای رژیم بعث عراق به میهن اسلامی بازگشتند. خبرنگار گروه استانهای خبرگزاری آنا به همین مناسبت با محسنیخوراسگانی این رزمنده دفاع مقدس به گفتگو نشسته و وضعیت دوران اسارت و خاطرات او را جویا شده است.
محسنی در اینباره به خبرنگار آنا میگوید: روزی (چهارم دی 65) که به اسارت درآمدیم، 13 روز در بصره در اتاقی که کف این اتاق آب انداخته بودند با بدترین وضعیت با همان لباسهای غواصی شرایط سختی را گذراندیم. بعد ما را از بصره به بغداد انتقال دادند. 53 روز در زندان الرشید بغداد بودیم که داخل هر سلول 9 متری حدود 50 نفر گنجانده بودند.
وی ادامه میدهد: آنجا حتی مجروحان و افرادی که بدترین وضعیت جسمی را داشتند با ما زندگی میکردند، آب و غذا نبود، بهداشت صفر، بهقدری وضعیت داخل زندان الرشید بد بود که داخل لباسهای بچهها شپش افتاده بود. وضعیت فوقالعاده سختی داشتیم. هر چقدر هم از سختی آنجا بگویم تا کسی خودش آنجا نباشد، درک نمیکند که واقعاً چقدر سخت بود.
این آزاده سرافراز اظهار میکند: در طول 53 روزی که در زندان الرشید بودیم هر چقدر به وضعیت آنجا اعتراض میکردیم در جواب میگفتند که شما را به اردوگاههای استاندارد منتقل میکنیم. ناگفته نماند که هروقت در عراق جابهجا میشدیم، یعنی از بصره میرفتیم بغداد، از بغداد میرفتیم تکریت یا هر شهر دیگر، از بچهها استقبال سختی میکردند.
53 روز در زندان الرشید بغداد بودیم که داخل هر سلول 9 متری حدود 50 نفر گنجانده بودند
محسنیخوراسگانی میافزاید: استقبال عراقیها از اسرا «تونل مرگ» بود. تونلهایی طولانی که سربازان و افسران عراقی با باتوم، سیم بوکسل، سیم خاردار و وسایلی از این دست در طرفین میایستادند و ما باید از میان آنها و داخل این تونل عبور میکردیم و با شدت تمام ضرباتشان را بر ما وارد میآوردند که باعث شکستن دست، کورشدن چشم و زخمی شدن بدنهای ما میشد.
وی مطرح میکند: بعد از مدتی ما را به تکریت بردند، همان اردوگاهی که مرتب وعده آن را میدادند و از آن به عنوان بهترین اردوگاه یاد میکردند، این اردوگاه واقعاً جای بدی بود؛ اما با وجود همین شرایط بد هم بهقدری در طول دو ماه سختی کشیده بودیم بهویژه از لحاظ نبود جای مناسب و کافی که فقط میتوانستیم کمرهایمان را روی زمین بگذاریم و اصلاً جای خوابیدن نداشتیم؛ اما اینجا میتوانستیم کمی پای خودمان را دراز کنیم و همین یک مقدار، احساس راحتی به ما داده بود.
این آزاده دوران دفاع مقدس درباره طول مدت اسارت خود میگوید: حدود چهار سال در اسارت بودم و در طول این چهار سالی که اسیر بودیم، جزء مفقودین به شمار میرفتیم و در لیست صلیب سرخ نبودیم به همین دلیل شکنجه فوقالعاده زیاد میشدیم، حتی مثلاً بچههایی که همراه ما در اردوگاه بودند یک تعدادشان به شهادت رسیدند؛ اما برای عراقیها هیچ مشکل و عواقبی نداشت؛ چراکه اسامی ما ثبت صلیب سرخ نشده بود که بخواهند به آنان جوابگو باشند.
محسنیخوراسگانی با بیان اینکه همه چهار سال اسارت خود را در اردوگاه تکریتی 11 بودم و اردوگاه مملو از خاطره است، میافزاید: ثانیه به ثانیه اردوگاه خاطره بود. بارها شده وقتی یکسری از خاطرات را به افراد میگویم، باورشان نمیشود که ما همان افرادی هستیم که داریم اینها را بیان میکنیم و فکر میکنند با این وضعیت ما حتماً باید شهید شده باشیم.
استقبال عراقیها از اسرا «تونل مرگ» بود. تونلهایی طولانی که سربازان و افسران عراقی با باتوم، سیم بوکسل، سیم خاردار و وسایلی از این دست در طرفین میایستادند و ما باید از میان آنها و داخل این تونل عبور میکردیم
وی اضافه میکند: خاطرهای که دارم مربوط به 14 خرداد روز رحلت امام خمینی(ره) میشود، روزهای قبل که وضعیت حال امام(ره) خوب نبود، تلویزیون عراق هر شب اعلام میکرد که حال امام(ره) بدتر و بدتر شده است. 15 خرداد سال 68 بود که همه بچهها را حدود ساعت 9 گفتند بروید داخل آسایشگاه. روزانه یک ساعت و نیم بعدازظهر و دو ساعت هم صبح در بیرون هواخوری داشتیم، آن روز به همه ما گفتند که برگردید داخل آسایشگاه. وقتی که به درون آسایشگاه رفتیم، متوجه شدیم که اتفاقی افتاده است.
این آزاده تصریح میکند: امام(ره) در ایران فوت کرده بود و عراقیها از وجود اسرا و بچهها وحشت کرده بودند و آن موقع بود که ما را به داخل آسایشگاه هدایت کردند؛ البته اسمش آسایشگاه بود وگرنه هیچ یک از خصوصیات آسایشگاه را نداشت تا اینکه بعدازظهر تلویزیون عراق اعلام کرد که امروز صبح رادیوی ایران برنامههای عادیاش را قطع و اعلام کرده امام(ره) رحلت کرده است. همین که این خبر اعلام شد، بچهها سر به گریه گذاشتند.
محسنیخوراسگانی اظهار میکند: با شنیدن این خبر همه ناراحت بودند. با همدیگر مشورت کردند و قرار شد فردای آن روز لباسهای زمستانیمان را بهعنوان عزا بپوشیم. در آن گرمای تکریت، لباسهای تیره را پوشیدیم و فردا وقتی که آوردنمان بیرون، همه اردوگاه بهصورت یکسان با لباسهای تیره پوشیده شده بود. عراقیها بابت این کار فوقالعاده خشمگین شدند و یکی دو روز بعد از آن جیره آب و غذای ما را کاهش دادند.
وی میافزاید: در اردوگاههای مفقودان در حالت عادی هم جیره آب و غذا کم بود و وضعیت خوبی نداشت؛ اما از آن مقدار هم کمتر و شروع کردند به شکنجه ما؛ چراکه لباس تیره پوشیده و عزاداری کرده بودیم. همه بچهها را دور اردوگاه که کفش خاکی بود، اینقدر میدواندند که عرق میکردیم. یک حوض مانندی آنجا بود، به بچهها میگفتند که به حالت شنا قرار بگیریم، بعد با سطل، آب را میریختند روی سر و بدن بچهها، لباسهای بچه کلاً خیس میشد و خاکی که بر روی آن قرار داشتیم هم به گل تبدیل شده بود. بعد گفتند که روی این گلها بغلتید.
این آزاده دوران دفاع مقدس میگوید: بچهها اینقدر میغلتیدند که سر تا پای آنان گلی میشد، بعد عراقیها با چوب و باتوم میافتادند به جان بچهها و اینقدر آنان را شکنجه میکردند که همه بدنها سیاه میشد، وضعیت فوقالعاده بدی داشتیم؛ اما واقعیتش چون هدف ما اسلام و امام(ره) بود، این سختیها برایمان هیچ بود و چون هدفمان مشخص بود و میدانستیم به خاطر چه کسی داریم شکنجه میشویم، تحمل این شکنجهها برای ما خیلی راحتتر میشد. از این خاطرات در اردوگاهها بسیار زیاد بود.
فردای روز رحلت امام قرار شد لباسهای زمستانیمان را بهعنوان رخت عزا بپوشیم. در آن گرمای تکریت، لباسهای تیره را پوشیدیم و همه اردوگاه بهصورت یکسان با لباسهای تیره پوشیده شده بود
محسنیخوراسگانی درباره وضعیت کنونی آزادگان و خواسته آنان از مسئولان به آنا میگوید: بعضی از افراد تغییراتی در آنها حاصل شده و تفکرات دیگری پیدا کردهاند؛ اما من روی افکار قبل خود که داشتم، پیش رفتم. از دولت به آن صورت توقعی نداریم و تا الان هم ریالی وام از این دولت نگرفتهام. واقعیتش این است که از مسئولان انتظار بیشتری میرود که افراد جانباز، بهویژه جانبازان شیمیایی را که باورتان نمیشود چه شکنجههای روحی و جسمی را تحمل میکنند؛ اما با این وجود روحیههای بسیار خوبی دارند، بیشتر به آنان رسیدگی شود.
وی میافزاید: برای همه آزادگانی که در جنگ بودهاند، حقوقی تعیین شده و این حقوق در شهرهای کوچک هم پرداخت میشود؛ اما در اصفهان تاکنون برای تعداد کمی این کار صورت گرفته و الان خودمان هم مدتهاست که در انتظار هستیم؛ البته واقعیت این است که انتظار خاصی نداریم؛ اما چون این خدمت به همه و به بقیه استانها ارائه میشود به استان اصفهان هم که پرداخت شود این کارشان تکمیلتر میشود.
رزمنده دوران دفاع مقدس اظهار میکند: دولت با بودجهای که دارد این حقوق را برای تمام آزادگان در نظر بگیرد، واقعاً حق این بچهها بوده یعنی حتی یک دقیقه اسارت را اصلاً نمیشود مقایسه کرد با دنیایی آزادی. اسارت خیلی سخت است، آنهم وقتی که آدم دست دشمنی باشد که هیچ نمیفهمد و دشمن دین و شخص ماست.
محسنیخوراسگانی درباره حضور و محل اشتغال خود در دانشگاه آزاد اسلامی میگوید: دکتر طهرانچی رئیس دانشگاه سال قبل دیداری با آزادگان داشت و با همین کار یادی از آزادگان دانشگاه آزاد اسلامی شد، خیلی سپاسگزار هستیم که هنوز فراموش نشدهایم.
وی با توجه به قول مسئولان دانشگاه در بهکارگیری یکی از فرزندان آزادگان بازنشسته در دانشگاه آزاد اسلامی خواستار اشتغال فرزند خود -که او هم تحصیلاتش را در دانشگاه آزاد اسلامی گذرانده است- شد و رسیدگی به این موضوع را از انتظارات خود بیان کرد.
انتهای پیام/4121/4062/
انتهای پیام/