نویسنده چیزی جز یک کاوشگر نیست/ اندیشیدن در این زمانه جرم است
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، حسامالدین مطهری که تا پیش از این دو رمان «کلت 45» و «تذکره اندوهگینان» و مجموعه داستان کوتاه «درخت به» را در حوزه داستان منتشر کرده بود، تازهترین اثرش را در قالب داستان کوتاه با عنوان «پسران سالخورده» منتشر کرده است.
کتاب «پسران سالخورده» مجموعه داستانی است که از سوی نشر اسم روانه بازار کتاب شده است. مجموعهای از 13 داستان که دعوت به اندیشیدن میکند. داستانهایی درباره رشد و رنج. داستانها صرفاً سرگرمکننده نیستند و به تفکر واداشتن مخاطب دغدغه اصلی نویسنده است.
به بهانه انتشار این مجموعه داستان به سراغ نویسنده جوانش رفتیم تا گفتگویی با او درباره «پسران سالخورده» و تجربه نوشتن داشته باشیم. در ادامه گفتگوی خبرنگار خبرگزاری آنا با مطهری را میخوانید.
آنا: نوشتن برای شما یک امر جدی است، برخی داستانهای این مجموعه هم ارتباط مستقیم با نوشتن داشت، چرا نوشتن را به داستان تبدیل کردید؟
مطهری: بله نوشتن برای من جدی است. در این چند سالی که دارم مشق نوشتن میکنم، حقیقتش اینقدر به خودم جسارت نمیدهم که بگویم من نویسندهام. وقتی ما میگوییم داستایوفسکی، فاکنر یا تولستوی نویسنده بودند، اینکه بخواهم به خودم بگویم نویسنده، یک مقدار سخت و ثقیل است. منتهی این روزگار هم در همه عرصهها روزگار جدی نگرفتنهاست و هم روزگار غوره نشده مویز گشتنهاست و دقیقاً نسل دهه 60، 70 و 80 به شدت به این مبتلاست. ما راههایی را که گذشتگان ما با سختی و مرارت رفتند و واقعاً برایش زحمت کشیدند، نرفتهایم ولی احساس میکنیم همقد و قواره آدمهای بزرگ هستیم. در عین حال با وجود اینکه خودم را اهل مشق نوشتن میدانم، نوشتن برایم جدی است. یک نشانهاش اینکه طی این سالهایی که دارم این کار را میکنم، همچنان درگیریام این است که کی و چطور میتوانم فرصتی فراهم کنم که به اصلیترین دغدغه زندگیام که نوشتن است برسم. من نویسندگی را فضیلت بر مثلاً معماری یا پزشکی و ... نمیدانم.
اندیشیدن در این زمانه جرم است
من میگویم در این مسیر بنا به دلایلی که حتماً عوامل مختلف مانند ژنتیک، کودکی و نوجوانی، تقدیر و تلاش در آن تأثیر دارد، در این مسیر قرار گرفتهام. گمان میکنم که راه نجات بشر در آگاهی است و این آگاهی از هر مسیری که بتواند منتقل شود، باید ما تلاش کنیم که اولاً خودمان آن را به دست بیاوریم و سپس منتقلش کنیم و نویسنده در این مسیر چیزی جز یک کاوشگر و جستجوگر نیست.
آنا: نویسنده چه کمکی در رسیدن به حقیقت میتواند به مخاطب انجام دهد.
مطهری: هیچ نویسندهای نمیتواند ادعا کند من به حقیقت دست پیدا کردهام، حالا مردم بیایید حقیقتی که من به آن دست پیدا کردهام را بخوانید. من فقط میتوانم بگویم که دارم سعی میکنم حقیقت را بشناسم و راجع به تلاشهایم با مخاطب حرف میزنم. یک بخشی از این موضوع در زندگی شخصی نویسنده در هم تنیده است. این مربوط به شخص من نیست، مربوط به همه نویسندگان است. همه نویسندگان به نوعی با این موضوع درگیرند. نقل قولی از «اروین یالوم» است که میگوید نویسنده در واقع شخصیت خودش را تکه تکه میکند و بین شخصیتهای کتابش پخش میکند. ممکن است در نهایت خواننده متوجه نشود که شخصیت نویسنده کیست یا چیست و نشناسد اما در نهایت اثر جدای از شخصیت نویسنده نیست.
آنا: به گفته برخی تجربه زیستی اولین منبع برای خلق اثر است. تجربه زیستی چه مقدار به شما در نوشتن این مجموعه کمک کرده است؟
مطهری: اولاً من موافق این جملهای که گفتید نیستم. اینکه اصلیترین مایه نوشتن برای نویسنده تجربه زیستی است، به نظرم این بحث چند سالی است در ایران مد شده است.
آنا: منظورم اصلیترین نیست، منظورم دم دستیترین مضمون و موضوعها برای خلق اثر است.
مطهری: من میگویم کمی عقبتر برویم و به این ماجرا نگاه کنیم. اصلاً این تعبیر تجربه زیستی چند سالی است توسط یک بخش و طیفی از ادبیات ایران باب شده است که به هر حال علاقهمند است به دلیل اینکه تهی از تفکر و اندیشه، تهی از هر نوع معنای زیستی است و احساس نمیکند که وجدانی دارد و میبایستی رسالتی را در مقام یک انسان به انجام برساند پیش از اینکه در مقام یک نویسنده باشد، این موضوع را مطرح کردهاند. نتیجهاش میشود اینکه عدهای میروند و هر چه را که تجربه کردهاند یک مقدار تغییر و تحول میدهند و منتشر میکنند. بعدش میشود داستان،درنهایت هم میشود همین داستانهای آپارتمانی که در 10 تا 15 سال اخیر از میانه دهه 80 تا امروز منتشر شده است. در این برهه نویسندگانی آمدهاند یک کتاب چاپ کردهاند و بعدش هم از آنها خبری نشده یا تک و توک نویسندگانی که باقی ماندهاند. گمان و فکر من این است که آنچه که در نوشتن بر همه چیز مقدم است، تفکر و اندیشه است.
هیچ نویسندهای نمیتواند ادعا کند به حقیقت دست پیدا کرده است
انسان تفاوتش با سایر حیوانات در اندیشیدن، تفکر کردن و تحلیل داشتن است و چیزی که اولین دستمایه برای نوشتن است، شیوه تفکر است، فرآیند تفکر است. به خاطر آن فرآیند تفکر است که در مسیر زندگی و تجربههای زندگیمان دست به انتخابها میزنیم، دست به تغییر انتخاب میزنیم، راهی را از میان دوراهی انتخاب میکنیم، بنابراین من تفکر و اخلاق را مقدم بر تجربه کردن میدانم. چون تجربه مشخصاً یک چیزی است که بعد از فکر کردن و انتخاب کردن به دست میآید.
آنا: چه مقدار از 13 داستان «پسران سالخورده» تجربه زیستی خود شماست؟
مطهری: اینکه چقدر از این داستانها تجربه زیستی من است، به یک بیانی 100 درصد تجربه زیستی من است و به یک بیانی به هیچ وجه تجربه زیستی من نیست. به این بیان تجربه زیستی من است که به هر ترتیب من دارم در این کشور و با این مردم زندگی میکنم و کنارهجو از مردم نیستم. من از هر فرصتی برای حرف زدن واقعی نه حرف زدن توریستوار، نه حرف زدن روشنفکروار، با اقشار مختلف مردم استفاده میکنم. نه اینکه بگویم وای من دارم با اینها حرف میزنم چقدر دستمریزاد دارم، نه، این امر بخشی از زندگی من است. آنجایی که میگویم 100 درصد زندگی من نیست، به این دلیل است که به هر ترتیب من دارم یک داستانی را روایت میکنم و این داستان لزوماً نمیتواند بهطور حتم و یقین برگرفته از چیزی در درون من یا منتسب به من باشد؛ اما فکر میکنم اصولاً پرسیدن چنین سؤالی از یک نویسنده شاید خیلی وجهی نداشته باشد چون اثر کاملاً مستقل از نویسنده است و هر اثری هم مخاطب خودش را میسازد.
آنا: میخکوب کردن مخاطب را بلدید و این را در کتاب «کلت 45» نشان دادید. اما این مجموعه خیلی بر این مبنا کار نشده بود و ریتم داستانها فراز و نشیب خیلی زیادی نداشت در عین اینکه دعوت به اندیشه در همه داستانها وجود داشت. نحوه انتخاب و چینش داستانها چگونه بود؟
مطهری: من فکر میکنم این داستانها از بین حدود 18 داستان انتخاب شد که من چندتایی را گذاشتم کنار و در نهایت این چندتا منتشر شدند، به جز داستان آخر که درواقع بعد از آن تاریخی که در سال 1396 نوشته شده، بقیه داستانها متعلق قبل از سال 1395 هستند. اما درباره نکتهای که شما میفرمایید، باید بگویم نویسنده باید یک جایی تشخیص دهد که اینجا زمانی است که من باید خوانندهام را بگریانم، بخندانم، هیجانزدهاش کنم، بترسانمش، شادش کنم یا هر چیز دیگر. من فکر نمیکنم در داستان کوتاه باید این کار را بکنم. حداقل در این داستانهایی که نوشتم احساس نکردم که باید این کار را بکنم. در مجموعه قبلی در «درخت به» یک داستان به نام «قطار تهران به مشهد» یک جایی داستان در ذهن راوی تداعی میشود، که خیلی هیجان دارد یا مثلاً در همان مجموعه داستان، داستان دیگری به نام «قبرهای کوچولو» وجود دارد که مربوط به بمباران هوایی یک مدرسه و یک حادثه واقعی در استان لرستان است، آنجا واقعاً داستان متأثرکننده است. این سؤال را در مورد «تذکره اندوهگینان» هم میتوانید بپرسید که چرا مثلاً رفتید دقیقاً قرن چهار روایتش کردید، در حالی که مثلاً «کلت 45» در قرن حاضر روایت میشود. هر داستانی به هر حال فضایی خاص خودش را ایجاب میکند.
داستانهای آپارتمانی ادبیات امروز نتیجه نوشتن بر مبنای تجربه زیستی است
این انتخابها بسته به آن محتوا و حرفی است که باید زده شود. چنان که در کلت 45، جای جایش هیجانزدگی هست، ترس، احساس نفرت، دوست داشتن و همدردی وجود دارد ولی در این داستانها نمیخواستم این کار را بکنم. هدف من نشان دادن بخشی از زندگی بوده است، بخش کاملاً جاری زندگی که هر آدمی دارد یک بخشش را میبیند، لمس میکند، حس میکند و زندگی میکند.
آنا: یک هماهنگی خاصی از لحاظ ریتم و مضمون در تمام داستانها حس میشود چطور به این هماهنگی رسیدید؟
مطهری: از کوزه همان برون تراود که در اوست. اسم مجموعه «پسران سالخورده» است و فضای کلی داستان در مورد مردهایی است که علیالظاهر پیر نشدهاند، در سن و سالی هستند که تازه اول آرزو کردن و فتح کردن و به موقعیت رسیدن در جهان مادی هستند. اما ناامیدند، اما شکستخوردهاند، اما زمین خوردهاند و شاید بتوانم این اعتراف را بکنم که فضای حاکم بر این داستانها بیربط به دورهای که آنها را مینوشتم نبوده است.
آنا: در چند جای کتاب نوشتن به مثابه اندیشیدن راهی برای رها شدن از شلوغی اطراف انسان و تفکر ذکر شده و از طرفی همین نوشتن و اندیشیدن غمافزا و رنجآفرین است. این موضوع را در داستان آخر این مجموعه به صورت بسیار خوب و سمبلیک نشان دادید.
مطهری: واقعیت این است که این دو جملهای را که شما گفتید بگذارید بر این اصل که حداقل من دارم این اصل را زندگی میکنم و خیلی از نویسندگان و انسانهای بزرگتر از من دارند زندگی میکنند، آدمهایی که ما صدایشان را نمیشنویم تا زمانی که خبرگزاریها خبرش را بزنند که در سن فلان درگذشتند. بعد آنموقع پشت ویترینها میآیند، بعد آن موقع مردم میروند کتابهایشان را میخرند. واقعیت این است که در این زمانه اندیشیدن جرم است، فکر کردن بهناچار آدم را از اجتماع طرد میکند و شما آدم دردسرساز میشوید. در این جامعه که سرمایهداری به اسامی مختلف پیشتاز است و قدرت و همه چیز دستش است، فرقی ندارد که شما چه دینی و چه آیینی دارید، مهم نیست، مهم این است که مصرف کنید، مهم این است که مصرفکننده بازار سرمایهداری باشید، کسی که این وسط میآید و حرف از اندیشیدن، فکر کردن، ایستادن، توقف کردن و دوباره انتخاب کردن میزند، این آدم مشخصاً آدمی است که دردسرساز و مسئلهساز است و مصداق واقعی تمام قصص انبیاست. یعنی فرعون به موسی (ع) میگوید که تو میخواهی ما را از مسیرمان خارج کنی و این را به پیامبر اسلام (ص) هم میگویند. این را به عیسی (ع) هم میگویند. این چیزی است که هر کسی که اندیشه آورده، چه آن کسی که اندیشه الهی آورده، چه آن کسی که اندیشه انسانی آورده که بسیار حقیرتر و جزئیتر است و در واقع دستوپا زدن برای اندیشیدن و فکر کردن و رسیدن به حقیقت است، جامعه در برابرش ایستاده است.
در این زمانه که سرعت مصرف کردن بسیار بیشتر است. سرعت بخر، بپوش، کهنه کن، بخر، بپوش، کهنه کن با وجود دنیای دیجیتال، با وجود این همه مال و فروشگاه و تولیدکننده، پرشتابتر شده است اثری از نویسنده باقی نمیماند، بنابراین آن کسی که حرف از اندیشیدن میزند، میخواهد اندیشمند در حوزه فلسفه باشد، در حوزه جامعهشناسی باشد و واقعبین و واقعنگر بین مردم باشد، این آدم را طرد میکنند. چون این آدم را در نهایت مسئلهساز میدانند. کسی که به مردم میگوید بایستید، فکر کنید، چرا مردم باید فکر کنند؟! مردم باید در این گردونهای که درونش افتادهاند، بدوند!
به من میگویند داستانهای این کتاب تلخ است. من حتی از یکی از مخاطبانم خواندم که گفته بود من این کتاب را خواندم و اینقدر تلخ بود که تاب نیاوردم و کتاب را درون سطل زباله انداختم. مخاطب حق دارد با هر کتابی هر جوری که دوست دارد رفتار کند اما این پاسخ را برای آدمها دارم که ما در کجا داریم زندگی میکنیم؟ «کجا» منظورم حکومت سیاسی و ... نیست، اینقدر کوچک نگاه نکنیم به مفاهیم، در یک جهانی داریم زندگی میکنیم که هر روز از معنا تهیتر میشود. مردمش در عین اینکه رسانههایش گستردهتر میشوند، اپلیکیشنهای ارتباطیاش بیشتر میشوند، تنهاتر میشوند، معنای زندگی برایشان گمتر میشود.
اولین دستمایه نوشتن شیوه تفکر است نه تجربه زیستی
من در این جامعه باید راجع به چیزی با مخاطبم حرف بزنم که مخاطب را تکان بدهد. بله این تلخی است که باید مخاطب من را تکان دهد؛ و آن این است که آیا این مسیری که دارد میرود درست است؟ هیجانزده کردن مخاطب فقط این نیست که یک صحنهای در داستانت داشته باشی که یکی، دیگری با بکشد یا یکی از یکی مثلاً تقاص بگیرد، رشوه بگیرد یا مورد سرقت قرار بگیرد. هیجانی از این بالاتر که بهقول «مارک تواین» ما داریم روحمان را به شیطان میفروشیم اما در ازاء آن چه میگیریم؟ به نظرم به تفکر واداشتن مهمترین دغدغه یک نویسنده است.
انتهای پیام/4072/4028/
انتهای پیام/