تکرار/ محدثی در گفتگو با آنا:
شعر انقلاب، شعری آرمانگرا و تحولخواه است
شاعر و منتقد ادبی گفت: آرمانگرایی و تحولخواهی از ویژگیهای اصلی شعر انقلاب است.
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نباید از نقش بیبدیل شعر و ادبیات در به ثمر نشستن این نهضت بزرگ دینی غافل شد؛ با این حال این هنر تأثیرگذار، آنگونه که باید و شاید مورد توجه سیاستگذاران فرهنگی قرار نگرفته است. در همین ارتباط خبرنگار آنا در گفتگو با مصطفی محدثیخراسانی به بررسی دایره محتوایی شعر انقلاب و فراز و فرودهای آن در زمانه فعلی پرداخته است.
محدثی ۵۵ ساله همانگونه که از نامش پیداست شاعری از دیار خراسان است که از نیمه دهه شصت با تشکیل گروه شعر حوزه هنری در مشهد توانست یک جریان ادبی قوی ایجاد کرده و هدایتگر شاعران جوان خراسان باشد. روندی که طی حدود دو دهه ادامه یافت. وی در اوایل دهه هشتاد به تهران آمد و سردبیری مجله شعر را به عهده گرفت. ضمن این که مسئولیت سرویس فرهنگ و ادب روزنامه جام جم و عضویت در شورای شعر صداوسیما نیز در کارنامهاش وجود دارد.
«هزار مرتبه خورشید»، «شاعران پروازی»، «سلوک باران»، «شوق کعبه»، «بودن در نبودن» و «طنین کوه» بخشی از مجموعههای شعری به چاپ رسیده این شاعر و منتقد ادبی است. در ادامه، گفتگو با مصطفی محدثیخراسانی را از نظر میگذرانید.
در تعریف شعر انقلاب و شاعر انقلابی، ابهامات و اختلافنظرهای فراوانی وجود دارد. آیا میتوان در این زمینه به تعریف واحدی رسید و مرزبندی نسبتاً روشنی از شاعران انقلابی و شاعران عادی ارائه کرد؟
آنچه بهعنوان مرزبندی میان شاعران انقلابی و غیرانقلابی عنوان میشود، از واقعیات موجود سرچشمه گرفته است. اگر خارج از واقعیت موجود و بهعنوان نظریهپرداز به این موضوع وارد شویم، ممکن است تعاریف بههم بریزد و جور دیگری تعریف شود. واقعیت این است که ما اکنون با دو پدیده مواجهیم؛ یکی شاعر انقلاب است و دیگری شعر انقلاب. شاعر انقلاب به کسانی که در مقاطع مختلف، حوادث و فراز و فرودهای انقلاب در صحنه حضور داشتند و عکسالعمل نشان دادند اطلاق میشود. البته جهتگیری آنها نیز در راستای حمایت از آرمانهای انقلاب بوده است. ما از اینها بهعنوان شاعران انقلاب یاد میکنیم.
شاعر بیدار انقلاب، بهشکل تاکتیکی سنگر خود را عوض میکند
اما شعر انقلاب، شعری است آرمانگرا و تحولخواه که میخواهد وضعیت موجود را به وضعیت مطلوبتری تغییر دهد؛ بنابراین لزوماً شاعر انقلابی هم آن را نسروده است. نمونه این نوع شعر انقلابی را در سالهای پیش از انقلاب فراوان داریم. مثلاً کتاب «از کوچه باغهای نیشابور» دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی کاملاً در دایره شعر انقلاب میگنجد، اما ایشان را بهعنوان شاعر انقلاب نمیشناسیم. در حالی که اشعاری سروده که میتوانیم بگوییم سرمشق شعر انقلاب هم بوده است. رویکرد «مؤاخذه خویش» که در آن، شاعر پس از یک فاجعه تاریخی خودش را ملامت میکند و میگوید ما ایستادیم و تماشا کردیم، نخستین بار توسط شفیعیکدکنی در شعر معروف «منصور حلاج» بیان شد. آنجا که میگوید:
وقتی تو
روی چوبه دارَت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنههای مأمور
مأمورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
آقای معلم دامغانی یک روز به من گفت که مثنوی معروفشان با مطلع «روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید/ بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید» و آن ابیات «از پا حسین افتاد و ما برپای بودیم/ زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم/ چون بیوهگان ننگ سلامت ماند برما/ تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما» تا اندازهای از شعر حلاج شفیعی کدکنی تأثیر پذیرفته و خواندن آن شعر این جرقه را در ذهن ایشان زده است. در خیلی از آثار زندهیادان سیدحسن حسینی و قیصر امینپور هم این تأثیرپذیری از شفیعی کدکنی دیده میشود. از این منظر میتوان گفت ما هم شاعر انقلاب و هم شعر انقلاب داریم.
پس باید این دو مفهوم را از هم تفکیک کرد؟
حتی بهنظر من در شعرهایی که شاید گاهی احساس میشود با انقلاب اصطکاک دارد، چون تحتتأثیر این انقلاب سروده شدهاند، میتوانند در بخشی از شعر انقلاب تعریف شوند؛ چون انقلاب بوده که آنها را به واکنش و موضعگیری واداشته است. حتی آن شعر زندهیاد احمد شاملو «این یاوه یاوه خلایق» که البته جوابش را مرحوم سیدحسن حسینی با «این کاوهکاوه خلایق» داد، شاید از دیدگاه خود شاملو و در دوره خودش در مواجهه با انقلاب بوده است، اما در یک تعریف میتواند در شعر انقلاب بگنجد. امروز ما قطعاً شعر انقلاب داریم و میتوان شعر انقلاب اسلامی را تعریف کرد و مؤلفههای آن را برشمرد. به نظر من جریان شعر انقلاب به تدریج در کنار سبکهای خراسانی و عراقی و بازگشت، به یکی از سبکهای ماندگار شعر فارسی تبدیل میشود.
در این میان، نقش شاعر انقلاب چیست؟
شاعر انقلاب، یک رسانه است؛ مثلاً در روزگار ما استاد حمید سبزواری قطعاً شاعر انقلاب بودند، بخشی از اشعارشان هم قطعاً شعر انقلاب بوده و ماندگار است؛ ولی شخصیت ایشان بهعنوان شاعر انقلاب، میتواند با شعر انقلاب قابل تفکیک باشد. نمیتوانیم بگوییم هرکس که در مقطعی در عرصه حضور داشته، احساس تکلیف کرده و کاری انجام داده است دیگر شاعر انقلاب محسوب میشود.
درواقع، گذشت زمان است که قضاوت میکند که این آثار بهعنوان شعر انقلاب ماندگار میشوند یا نه؛ قطعاً بخش زیادی از آثار استاد سبزواری در پرونده شعر انقلاب قرار میگیرد، اما شاعران انقلابی هم داریم که هیچ اثری هم بعدها از آنها باقی نمانده است.
به نظر میرسد بخشی از این ماندگاری به درک شاعر از تحولات زمانه و اتفاقاتی که در سالهای پس از انقلاب افتاد مربوط میشود؟
بله؛ ببینید، یکی از جریانسازان شعر انقلاب، زندهیاد سیدحسن حسینی است. اگر آثار ایشان را نگاه کنید کاملاً متوجه سیر شعر انقلاب و تحول شاعر آگاه و بیدار همگام با تحولات جامعه خواهید شد. ایشان اوایل کار شاعریاش میگوید: «میروم مادر که اکنون کربلا میخواندم/ از دیار دور یار آشنا میخواندم» که آقای صادق آهنگران هم این شعر را در دوران دفاع مقدس میخواندند. آنجا احساس تکلیف این بود که جامعه برای حضور در جبههها و حمایت از رزمندگان تهییج شود و آن اتفاقات بیفتد.
شعر انقلاب بهدلیل ذات ارجمند و باشکوهش، همچنان با قوت جریان دارد
جنگ که تمام میشود، حسن حسینی احساس میکند که اکنون رسالت شاعر انقلاب، زنده نگهداشتن یاد شهدا و رزمندگان است. پس میگوید: «بیا عاشقی را رعایت کنیم/ ز یاران عاشق حکایت کنیم/ از آنان که خونین سفر کردهاند/ سفر بر مدار خطر کردهاند» الی آخر... و مرتب یادآوری میکند که نگذاریم راه شهدا فراموش شود و باید این مسیر را ادامه دهیم. یک مقدار که میگذرد میبیند که عافیتطلبی و اشرافیگری دارد بر کشور حاکم میشود. آن مثنوی بلند «آبها و مردابها» را میگوید با این مطلع که «ماجرا این است کمکم کمیّت بالا گرفت/ جای ارزشهای ما را عرضه کالا گرفت».
درواقع، شاعر بیدار انقلاب بهشکل تاکتیکی موضع و سنگر خودش را عوض میکند و پیش میآید. قطعاً اگر زندهیاد حسینی زنده بود در مقابل تمام این فراز و فرودهایی که در این سالها اتفاق افتاد و وضعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی که اکنون با آن دست بهگریبان هستیم واکنش نشان میداد. سیدحسن حسینی شاعری بود که قطعاً در مواجهه با این همه ناجوانمردی در عرصه سیاست که بهخاطر نفسانیات و مادیات رخ میدهد و ارزشهای انقلاب و خون شهدا نادیده گرفته میشود، فریاد دیگری میزد.
گذشت زمان، مشخص میکند که برخی آثار به عنوان شعر انقلاب ماندگار میشوند یا نه
یکی دیگر از شاعرانی که باید از وی یاد کنم، زندهیاد «احمد زارعی» است. ایشان در سال ۱۳۶۹ و در جریان کنگره شعر دفاع مقدس در اصفهان آن مثنوی معروفش را سرود که «باز امشب هوس گریه پنهان دارم/ میل شبگردی در کوچه باران دارم» تا میآید به آنجا که «هر كه را قصر فرازست، فرازش قصرست/ هر كه در كاخ فرو رفت، نمازش قصرست!» اینجاست که باید بگوییم شاعر، امروز ما را در آن روزها میدید.
آقای فرید(قادر طهماسبی)، همان سالهای اولیه جنگ، این غزل را خواند «بخوان حماسه که از دل قرار برگردد/ سفیر سوختهام را شعار برگردد/ ز خون ما و شما آسیا بگردانند/ قسم به خون که اگر روزگار برگردد/ به رهگذار وقاحت نشستهای تا چند/ که ننگ رفته بر این لالهزار برگردد» یعنی به قول معروف شاخکهای شاعر کاملاً اتفاقاتی که امروزه گریبانگیر ما شده است را در همان اوایل انقلاب احساس کرده و هشدار میدهد.
امروز دیگر در شعر انقلاب اسلامی خیلی به توصیف دوران ستمشاهی و وضعیت نامطلوب آن زمان نیاز نداریم. لازم نیست دوباره بخواهیم پس از انقلاب را با زمان طاغوت مقایسه کنیم. اکنون باید افقهای پیشرو را ببینیم. مبارزه با فساد اقتصادی، اشرافیگری، تبعیض، ریا و تظاهر و سوءاستفاده از حضور دین در عرصههای مختلف جامعه نکاتی است که باید مدنظر شاعر قرار بگیرد.
اهالی سیاست بنا به تعارفات، مناسبات و ملاحظات خودشان اینها را زیرسبیلی رد میکنند؛ نه خودشان به اینها اشاره میکنند و نه اجازه میدهند کسی به اینها بپردازند. بهنظر من رسالت هنر، ادبیات و بهویژه شعر انقلاب این است که میداندار باشد و فریادگر این مشکلات و نشاندهنده راه باشد. چرا که شعر هنوز رمقی دارد و میتواند فریاد بزند و بهنظر من در این سالها از این زرق و برقهایی که سایر هنرها گرفتارش شدهاند کمتر آسیب دیده است.
آیا میتوان گفت به نوعی دست شعر برای این آسیبشناسی بازتر است؟
شما اگر بخواهید ارزشها و آرمانهای انقلاب را بهصورت خالص در آینهای بهتماشا بنشینید هیچ چیز شفافتر از شعر نخواهید یافت. شما در کدامیک از هنرها بهجز شعر میتوانید انقلاب را با تمام ابعاد و عظمتش لمس کنید؟ در یک غزل باشکوه انقلابی مانند «سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب(س) نبود/ کربلا در کربلا میماند اگر زینب(س) نبود» تمام عظمت حضرت زینب(س) با آن همه پشتوانه تاریخیاش در پنج بیت بیان میشود. کدام سریال یا فیلم سینمایی با آن همه هزینه میتواند این عظمت و معرفت را نشان دهد. در ترسیم عظمت انقلاب هم ما این چیزها را داریم. یعنی شعرهایی داریم که اینها تمام بزرگی انقلاب و آرمانهای آن را میتوانند در قاب یک غزل به شما نشان بدهند.
در شعر انقلاب باید افقهای پیشرو را ببینیم
بهنظر من کماکان شعر در عرصه هنرهای انقلابی پیشگام و زنده است و این ظرفیت را دارد که این رسالت را همینطور بهدوش بکشد و پیش ببرد. این رسالت بزرگ با وجود تمام کملطفیها و کمتوجهیهایی که نظام فرهنگی ما نسبت به شعر روا داشته، محقق شده است. خدا شاهد است که شعر در نظام سیاستگذاری فرهنگی ما هیچ جایگاهی ندارد!
در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک اتاق برای شعر نداریم، اداره کل موسیقی داریم، معاونت سینمایی داریم، معاونت قرآنی داریم ولی برای شعر ساختاری نداریم. در دولت قبلی جایگاهی با عنوان قائممقامی درست کردند که کار را بدتر کرد و رفت. دوستان ارجمندی در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان که وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است در این حوزه تلاش میکنند، امّا عملاً اینها چیزی در دستشان نیست، یعنی خودشان آدمهای بزرگ و توانمندی هستند ولی آن پشتوانه و ضمانتهای لازم برای آنها فراهم نیست تا بتوانند کارهای بزرگ انجام بدهند.
جایگاه شعر انقلاب اسلامی در کتب درسی آموزش و پرورش و کتب دانشگاهی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من همه این موارد مرتبط با هم و زنجیرهای است. وقتی نظام فرهنگی ما با بیبرنامگی هیچ هدف و سیاستگذاری کلانی در این حوزهها ندارد، طبیعتاً این پارهپارههای کارهای فرهنگی هم که اینطرف و آنطرف میشود بیتأثیر نیست، ولی باز هم من به نظرم در تدوین کتب درسی، بودند عزیزانی که این هوشمندی و هوشیاری را داشتهاند که علیرغم همه این تنگناها کارهای ارزشمندی بکنند. من در رابطه با ادبیات انقلاب اسلامی، پرونده کتابهای درسی را غیرقابل دفاع نمیدانم.
راهحل چیست؟
نظام فرهنگی ما اگر هوشمند باشد از شاعران انقلاب، استخوانخردکردهها، آنها که عمرشان را سپری کردهاند و هنوز حس و حالی دارند حمایت میکند. اینها بزرگانی هستند که بهشکل طبیعی و ناخودآگاه اتفاقات بزرگی در شعرشان میافتد، آنها زمانه خود را رصد میکنند و این رصد مداوم منجر به تولید اثر هم میشود.
به نظر من شاعران جوان هم کارنامه قابل قبولی دارند. یعنی وقتی جوانانی که اکنون شعر میگویند را با دوران خودم مقایسه میکنم، خیلی مجهزتر و مسلحتر به زبان و ظرافتها و ظرفیتهایش هستند. درست است؛ حالا چون تعدادشان زیاد است و گونههای مختلف شعری هست، گاهی این صداهای خوب گم میشود و برخی فکر میکنند این نسل دارد هذیان میگوید؛ اما این گونه نیست.
به نظر من نظام فرهنگی هوشمند نباید به شاعران جوان مستقیماً سفارش بدهد که بیا و در این موضوع شعر بگو؛ بلکه باید فضا را بسازد. باید فضای فرهنگی کشور را که آن جوان در آن تنفس میکند بهگونهای بسازد که به این سمت هدایت شوند و توجهشان به این فضاها و مضامین جلب شود.
یکی از کارهای ارزشمندی که آقای سعید حدادیان در سالهای پس از پایان جنگ انجام داد این بود که احساس میکرد که پرونده شعر دفاع مقدس با تمام شدن جنگ، در حال بسته شدن است، درصورتیکه دفاع مقدس ضمائم و عوارضی دارد، زیرمجموعههایی دارد که نباید در غبار زمان پنهان شده و فراموش شود. کاری که از دست ایشان میآمد این بود که موضوعات مرتبط با دفاع مقدس را رصد کند و مضامینی که ممکن است فراموش شود را برجسته کرده و هر سال در قالب جشنواره «سوختگان وصل» یادآوری کند.
با خواندن اشعار سیدحسن حسینی، سیر تحول شاعر آگاه و همگام با تحولات جامعه را درک خواهیم کرد
حالا یک سال مثلاً جانبازان شیمیایی مطرح شوند، یک سال آزادگان مطرح شوند یا خانوادههای شهدا و شهدای گمنام؛ فکر میکنم تاکنون پانزده دوره برگزار شده است. ایشان در حد توان خود چنین کاری را انجام داده است؛ اگر نظام فرهنگی ما هوشمندتر میبود؛ میشد چنین برنامهای را هنرمندانهتر و شاعرانهتر انجام داد تا تأثیرگذارتر هم باشد و توجه طیفهای گستردهتر و بیشتری را به موضوعات انقلاب جلب کند. با تمام این مسائل، بهنظر من شعر انقلاب بهدلیل آن ذات ارجمند و باشکوهی که این مفاهیم داشته، به برکت خون شهدا و به برکت وجود حضرت امام(ره)، چه در ساحت پیشکسوتان، چه در ساحت جوانان با قوت جریان دارد.
جوانانی که اصلاً نه جنگ را دیدند، نه انقلاب را دیدند، اصلاً ۱۰ سال بعد از جنگ بهدنیا آمدهاند، خوشبختانه این فرهنگ بالاخره به اینها هم منتقل شده است از چه طریقی؟ من نمیدانم. اکنون جوانهایی را میبینیم که به ظاهرش هم نمیخورد آرایش ظاهریاش، لباس پوشیدنش که مثلاً ما فکر کنیم بچه انقلاب است ولی میرود پشت تریبون شعری میخواند که من خودم کاملاً احساس میکنم که این شعرش ریشه در اندیشههای سیدحسن حسینی دارد. این خیلی باشکوه و ارزشمند است. این مدیون کار نظام فرهنگی ما نیست، مدیون ذات ارجمند این مفاهیم است و تلاشهای صادقانهای که نسلهای گذشته ما انجام دادند. اینها وصلاند به این آبشخور. این آبشخور آنقدر فراخ و جوشان است که آمده و اینها را سیراب کرده است.
انتهای پیام/۴۱۰۴/ن